مباحثه اى با امام موسى صدر و سایر همراهان و کتاب فیلسوف نماها
نبوغ و استعداد سرشار استاد در زمینه تدریس و تحقیق و تألیف، پس از اقامت یک سال و نیمه در حوزه نجف و بازگشت به حوزه مقدّسه قم، جلوه اى خاص یافت، خصوصاً در زمینه تحقیق و تألیف، اوّلاً: کتابى چون «فیلسوف نماها» را در حدود 27 سالگى نوشتند و ثانیاً: این کتاب توانست در جوّى که پر از ضدّیّت نسبت به حوزه و بى مهرى و بى حرمتى نسبت به روحانیّت و دین بود، به عنوان کتاب سال شناخته شود، آن هم از طریق ارائه و معرّفى فرزانه اى چون استاد شهید مطهّرى (رحمه الله). ثالثاً: از جهت تجربه تألیفى، دوّمین اثر مؤلّف به حساب مى آمد و رابعاً: بیش از سى بار به چاپ رسیده که روشن است سى بار چاپ شدن یک اثر در عالم مطبوعات رقم مهمّى است. استاد، خود، درباره این کتاب، چنین به صحبت مى نشیند:
«جلسه اى داشتم با فضلاى والامقام که دوستان هم مباحثه من بودند و حتّى جمعى از شخصیّت هاى برجسته دیروز و امروز در محل شرکت داشتند، از جمله امام موسى صدر و افراد بزرگى از بزرگان کنونى که الآن دلیلى بر ذکر نام آنها نمى بینم. مباحث مربوط به کمونیست ها در آن جا مطرح مى شد، دلیل مطرح شدن آن این بود که به واسطه مجاورت کشور ما با شوروى سابق، به سرعت افکار کمونیستى (در زمان حکومت سلسله پهلوى که سبب تضعیف مهمترین سنگر ضدّ کمونیست، یعنى دین شده بودند) شیوع پیدا کرده و به اصطلاح حزب توده و سایر کمونیست ها فعّالیّت فرهنگى بسیار گسترده اى را در همه جا مخصوصاً دانشگاه، شروع کردند و نشرّیات بسیار زیادى از آنها منتشر مى شد، که قسمتى از آن، ترجمه آثار سران کمونیست، و قسمتى هم تألیفات طرفداران ایرانى آنها بود. در اواخر، آنها کار را به جاهاى بسیار
وقیحانه اى کشاندند و از حدود بحث هاى منطقى، بسیار فراتر رفتند و شدیدترین اهانت ها را به مقدّسات مذهبى شروع کردند، زیرا مى دانستند همان اسلام تضعیف شده، هنوز بزرگترین مانع بر سر راه آنهاست، این مباحث به حوزه هاى علمیّه کشیده شد و حوزه هاى علمیّه، وظیفه داشتند در مقابل این موج بایستند. مرحوم علاّمه طباطبائى و شاگرد برومندشان مرحوم علاّمه مطهّرى، از جمله کسانى بودند که براى مقابله با این موج قیام کردند و کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، محصول این کار مهمّ فلسفى است.
ما هم با دوستانمان به نوبه خود بحث و بررسى درباره عقاید آنها را شروع کردیم و جلسه هفتگى داشتیم که آن مسائل را از متون کتابهایشان دقیقاً مى خواندیم تا به افکارشان کاملاً آشنا شویم و بعد، روى آن بحث و بررسى کنیم. من از برادران اجازه خواستم که موافقت کنند، من یک سلسله مطالب درباره آنها بنویسم و در جلسه براى همه بخوانم، اگر ایرادى دارند بگویند تا اصلاح بشود و این را انجام دادیم و محصول این کار، کتاب «فیلسوف نماها» بود که مطالب همه ماتریالیست ها و مخصوصاً کمونیست ها در آن به نقد کشیده شد و اگر دوستان، ایراد و اشکالى داشتند، من آن را اصلاح مى کردم سپس آن را در قالب یک داستان ریختم تا شیرین تر و جذاب تر شود و آن کتاب منتشر شد که دوّمین کتاب من بود و استقبال زیادى از آن کتاب شد. شاید بیش از سى بار این کتاب به چاپ رسید.»