منابع مقاله:
کتاب : تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد دوم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
بخش دوم آیه 164 سوره آل عمران در مسأله تزكیه است:
یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ» «1»
آیات او را بر آنان مىخواند و [از آلودگىهاى فكرى و روحى] پاكشان مىكند.
مراد از نفس در آیات و روایات كه پیامبر عظیم الشأن اسلام مأمور بر تزكیه آن بوده، حقیقتى است كه مركز قواى حیوانى از شهوت و غضب و غرائز و امیال است، كه اگر این قوا كنترل و تزكیه نشوند تبدیل به هوا مىگردند و هوا ایجاد طوفانهاى عظیمى در عقل و قلب و روح و بدن مىكند كه دنیا و آخرت انسان را به باد مىدهد.
فاسقان، فاجران، كاذبان، خدعه گران، آلودگان، ستمكاران، ظالمان، معتدین، متكبّران، جبّاران، تبهكاران، عاصیان، خاطیان، درنده خویان، جاهلان، بى خردان، همه و همه محصول و معلول و نتیجه هواى نفسند.
غرائز و امیال و شهوات باید با قواعد تربیتى اسلام و هدایت شارع مقدّس كنترل گردند، ورنه ضربههاى غیر قابل جبرانى به انسان و انسانیّت وارد مىسازند.
در صورت كنترل شدن، خیمه عدالت در تمام جوانب بر پا مىشود و در صورت عدم كنترل، عرصهگاه حیات آلوده به انواع ظلم و ستم و خطا و معصیت و تجاوز و زور گویى و عناد و قلدرى و هر گونه رذیلتى خواهد شد.
جهاد با نفس در كلام بزرگان
غزالى گوید:
یُطْلَقُ النَّفْسُ عَلَى الْجامِعِ الصّفاتِ الْمَذْمُومَةِ أىْ القوى الحیوانیة الْمُضادَّةِ لِلْقُوَى الْعَقْلِیَّةِ. «2»
نفس همان است كه رذایل ضدّ نیروهاى ملكوتى یعنى نیروهاى حیوانى، در آن اجتماع مىكنند.
اگر این رذایل علاج نشوند و بر قدرت آنها در صورت عدم كنترل افزوده شود جایى براى حكومت عقل و شرع در میدان حیات باقى نمىماند.
مسأله كنترل غرایز و شهوات از اعظم مسائل الهى و انسانى است تا جایى كه مبارزه با شهوات و غرائز غلط و بىجا را جهاد اكبر گفتهاند و افضل الجهاد نامیدهاند.
انَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله بَعَثَ سَرِیَّةً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْأصْغَرَ و بَقِىَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الْأكْبَرُ. قیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ و مَاالْجِهادُ اْلأكْبَرُ؟
قالَ: جِهادُ النَّفْسِ. ثُمَّ قالَ صلى الله علیه و آله: أفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْهِ. «3»
رسول خدا صلى الله علیه و آله جمعیّتى را به جبهه جنگ فرستادند، چون از میدان رزم برگشتند فرمودند: آفرین به طایفهاى كه جهاد اصغر را به سر بردند ولى جهاد اكبر بر عهده آنهاست. گفته شد: یا رسول اللَّه! جهاد اكبر چیست؟ فرمود:
مبارزه با نفس. سپس فرمود: برترین جهاد، جهاد با شهوات است.
حكما و عرفاى الهى مىگویند:
جهاد با نفس فقط به لحاظ تعلّق آن با جسم و جسمانیّات است، كه اوصاف بهیمى و سَبُعى و شیطانى از این تعلّق پدید مىآید:
اوصاف بهیمى
وَالَّذِینَ كَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» «4»
و در حالى كه كافران همواره سرگرم بهرهگیرى از [كالا و لذت هاى زودگذر] دنیایند و مىخورند، همان گونه كه چهارپایان مىخورند و جایگاهشان آتش است.
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ* وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ» «5»
و سرگذشت كسى كه آیات خود را به او عطا كردیم و او عملًا از آنان جدا شد، براى آنان بخوان؛ پس شیطان او را دنبال كرد [تا به دامش انداخت] و در نتیجه از گمراهان شد.* و اگر مىخواستیم [درجات و مقاماتش را] به وسیله آن آیات بالا مىبردیم، ولى او به امور ناچیز مادى و لذتهاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا كرد واز هواى نفسش پیروى نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [كه] اگر به او هجوم برى، زبان از كام بیرون مىآورد، واگر به حال خودش واگذارى [باز هم] زبان از كام بیرون مىآورد. این داستان گروهى است كه آیات ما را تكذیب كردند؛ پس این داستان را [براى مردم] حكایت كن، شاید [نسبت به امور خویش] بیندیشند.
اوصاف شیطانى
كَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنكَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ» «6»
[داستان منافقان كه كافران از اهل كتاب را با وعدههاى دروغ فریفتند] چون داستان شیطان است كه به انسان گفت: كافر شو. هنگامى كه كافر شد، گفت:
من از تو بیزارم، من از خدا كه پروردگار جهانیان است، مىترسم.
ورنه وجود انسان و حقیقت نفس با قطع نظر از این تعلّق، عقل است و داراى صفات ملكوتى و به اقتضاى سرشت خود:
ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ، وَاكْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ. «7»
آنچه كه خداوند بدان پرستیده شود و بهشت به واسطه آن به دست آید.
باید با عوارض خطرناك و بنیان بركن آن تعلّق كه حالت بهیمى و سبعىشیطانى است جهاد كرد، تا از شرّ حیوانات در امان برود و گرنه در این خانه همیشه غوغایى از تهاجم و تنازع است.
سعدى مىگوید:
أعْدى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْكَ. «8»
دشمنترین دشمن تو، نفس همیشه همراه توست.
از كسى معناى را پرسیدند؟ گفت: به حكم آن كه به هر دشمنى احسان كنى دوست گردد، مگر نفس را كه هر چه احسان بیشتر نمایى مخالفت زیاده كند.
بى وصل او ز صحبت جانم خجالت است | | جان را هم از مصاحبت تن ملالت است |
من دانم و دلم كه چه مىبینم از غمش | | كس را وقوف نیست كه ما را چه حالت است |
یارب به سوى كعبه كه باشد دلیل ما | | كین ره كه مىرویم طریق ضلالت است |
چندان كه مىرویم به مقصد نمىرسیم | | ما را از این تردّد ضایع خجالت است |
هر درد را كه هست طبیبى كند دوا | | درمان درد ما به وصالش حوالت است |
| | |
(عماد فقیه كرمانى)
چه بسیار قلیل و نادرند آنانكه در راه خدا از طریق تعالیم رسول بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله با هواى نفس مبارزه كنند.
به بهلول گفتند: دیوانههاى شهر را مىدانى چند نفرند؟ گفت: شمردن آنها خیلى مشكل است از عقلا بپرسید تا بگویم.
از گناهان و معاصى و عوارض هواى نفس و خلاصه از این همه ثقل و سنگینى مادّى و شیطانى باید آزاد شد و داراى ثقل و سنگینى معنوى شد. كشتى در دریا چون داراى ثقل باشد از واژگون شدن، برخاستن و در معرض موج و باد قرار گرفتن آرام است و گر نه مضطرب؛ انسان وقتى به حقایق ثقل اكبر كه قرآن است و ثقل اصغر كه اهل بیت و ائمّه معصومیناند ثقیل شد داراى نفس مطمئنّه مىگردد و در برابر تمام حوادث و طوفانها و سیلها آرام خواهد بود.
چون از ثقل مادى و بدنى و به خصوص از ثقل معاصى و بارهاى هواى نفس برهى- كه راه رهیدنش معرفت به اوضاع و احوال نفس از طریق قرآن و رسالت و امامت است و به كارگیرى دستورهاى آن منابع الهیّه- به معراج معنوى و كشف و شهود خواهى رسید.
حكایتى از علّامه طباطبایى
علّامه طباطبایى فیلسوف بزرگ و مفسّر كم نظیر مىفرمودند:
در مسجد سهله در مقام ادریس نماز مىخواندم و در نماز پس از حمد، سوره مباركه «ص» قرائت مىكردم، ناگهان دیدم از جاى خود حركت كردم ولى بدنم در زمین است، به اندازهاى با بدنم فاصله گرفتم كه او را دورترین نقطه مىدیدم تا پس از چندى به حال اول برگشتم.
خداوند در قرآن مجید در شأن ادریس مىفرماید:
وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِیّاً» «9»
و او را به جایگاه و مقام بلندى ارتقا دادیم.
درختان عالم ملكوت
بینایان و بیداران، عارفان و والهان و واصلان و عاشقان بر اساس حقایق قرآنیّه و معارف الهیّه مىفرمایند:
عالم ملكوت را دو درخت است:
1- شجره طوبى
2- شجره زقّوم
هر یك شاخههایى به دنیا دارند، هر یك از حسنات اخلاقى شاخهاى از شاخههاى درخت طوبى است و هر یك از رذایل اخلاقى شاخهاى از شاخههاى درخت زقّوم.
انسان اگر به مبارزه با هواى نفس برنخیزد و بگذارد شهوات و غرایز رذایل، نفس را میدان تاخت و تاز قرار دهند بدون شك هر یك از رذایل تبدیل به خُلق یا ملكه و رنگ ثابت شود و در حقیقت ریشه در ذات دوانده بلكه عین ذات گردد، آنوقت است كه انسان شاخهاى از آن درخت گشته و پس از جمع شدن بساط عالم، هیزم ثابت جهنّم شود. داستان در حسنات هم از این قرار است.
در «كافى» شریف آمده:
السَّخاءُ شَجَرَةٌ فِى الْجَنَّةِ، فَمَنْ كانَ سَخِیًّا أخَذَ بِغُصْنٍ مِنْها، فَلَمْ یَتْرُكْهُ ذلِكَ الْغُصْنُ حَتّى یُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ. وَالشَّحُّ شَجَرَةٌ فِى النّارِ، فَمَنْ كانَ شَحیحاً أخَذَ بِغُصْنٍ مِنْها، فَلَمْ یَتْرُكْهُ حَتّى یُدْخِلَهُ النّارَ. «01»
سخاوت درختى در بهشت است، سخى شاخهاى از آن را در دست جان دارد، آن شاخه وى را رها نكند تا وارد بهشت نماید. و بخل درختى در جهنّم است، بخیل آویخته به شاخهاى از اوست، آن شاخه او را رها نكند تا وى را داخل در جهنّم كند.
آن كه دچار هواى نفس و رذایل اخلاقى است، آتشى است كه هم خود را مىسوزاند و هم آتش به خرمن زندگى و حقوق دیگران مىاندازد. و از همین جا عظمت رسالت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله روشن مىشود كه براى مهار كردن و خاموش نمودن این آتش كه در تنور نفس است آمده كه:
وَیُزَكّیهِمْ» «11»
و [از آلودگىهاى ظاهرى و باطنى] پاكشان كند.
براى نجات وجود از شرّ هواى نفس باید به حقیقت و واقعیّت یعنى به حقّ و قیامت و انبیا و امامان و قرآن آشنا شد و به آن منابع عالى عشق ورزید و به اطاعت از دستورهاى آن منابع الهیّه برخاست، كه حكما فرمودهاند:
«چنانكه عشق مادّى یا مجازى سبب خروج جسم از عقیمى ومولّد فرزند و مایه بقاى نوع و نسل است، عشق حقیقى هم روح را و عقل را از عقیمى و بسته بودن در آورده، مایه ادراك اشراق و دریافت زندگى جاوید یعنى نیل به معرفت جمال حقیقت و خیر مطلق و زندگى روحانى است.» «12»
درد گناه
درد گناه و معصیت، درد خطا و اشتباه، بسیار درد بد و سنگینى است و طول زمانى این درد باعث هلاكت انسان و از بین رفتن خیر دنیا و آخرت آدمى است.
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرماید:
لا وَجَعَ أوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ و لاخَوْفَ أشَدُّ مِنَالْمَوْتِ و كَفى بِما سَلَفَ تَفَكُّراً وَكَفى بِالْمَوْتِ واعِظاً. «13»
دردى براى دلها دردناكتر از گناهان نیست و ترسى شدیدتر از ترس از مرگ نمىباشد، چیزى چون اندیشه در حوادث گذشته انسان را كفایت نمىكند و مرگ براى بیدارى انسان از خواب غفلت كافى است.
درد ظاهرى قلب كشنده انسان است، و درد باطنى محصول و معلول گناه است و بدون شك درد معنوى كشندهتر از درد مادّى است.
فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً» «41»
در دلِ آنان بیمارىِ [سختى از نفاق] است، پس خدا به كیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود.
اندیشه در احوال خود كه عمر در چه گذشت و تفكر در احوال دیگران و فكر در این كه لذّت گناه باقى نمىماند ولى تبعات و آثار آن باقى است، تفكر در فناى دنیا و بقاى آخرت و اندیشه در مرگ آرزو داران پیش از رسیدن به آروزهایشان و حسن عاقبت صالحان و محسنان و سوء عاقبت ظالمان و متجاوزان، عبادت بزرگ است.
امام باقر علیه السلام به نقل از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روایت مهمّى را در كیفیت مردن مردم- كیفیّتى كه محصول ومعلول عقاید و اخلاق و اعمال آنان است- نقل مىفرماید كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
النَّاسُ اثنانِ: واحِدٌ أراحَ، وَآخَرُ اسْتَراحَ. فامّا الذى اسْتَراحَ فَالمُؤمِنُ، اذا ماتَ اسْتَراحَ مِنْ الدُّنیا وبَلائِها، وامَّا الّذی اراحَ فَالْكافِرُ اذا ماتَ اراحَ الشَّجَرَ وَالدَّوابَّ وَكَثیراً مِنَ النَّاسِ. «15»
مردم در جهت مرگ بر دو دستهاند: یكى راحت مىنماید و دیگرى راحت مىشود. امّا آن كه راحت مىشود مؤمن است، چون بمیرد از دنیا و بلایش و تنگى و سختىهایش مىرهد. امّا آن كه راحت مىنماید كافر است، چون بمیرد درخت و جنبنده و بسیارى از مردم را با مرگ خودش راحت مىنماید.
درخت و جنبنده به زبان حال مىگویند: ما از خدمت به كافر ناراحتیم، چون كافر بمیرد درخت و جنبنده از مرگش راحت مىشوند و انسان هم از مزاحمتهایش كه معلول بى دینى و بى خبرى اوست.
نفس در كلام رسول خدا صلى الله علیه و آله
در زمینه نفس حدیثى بسیار جالب به مضمون زیر از رسول خدا در جوامع حدیث روایت شده:
دَخَلَ رَجُلٌ عَلى رَسُولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله اسْمُهُ مُجاشِعُ فَقال: یا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله كَیْفَ الطَّریقُ إلى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ؟ فَقالَ: مَعْرِفَةُ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! كَیْفَ الطَّریقُ إلى مُوافَقَةِ الْحَقِّ؟ قالَ: مُخالَفَةُ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى رِضَا الْحَقِّ؟ قالَ: سَخَطُ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى وَصْلِ الْحَقِّ؟ قالَ: هَجْرُ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى طاعَةِ الْحَقِّ؟ قالَ: عِصْیانُ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى ذِكْرِ الْحَقِّ؟ قالَ: نِسْیانُ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى قُرْبِ الْحَقِّ؟ قالَ: التَّباعُدُ مِنَ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى انْسِ الْحَقِّ؟ قالَ: الْوَحْشةُ مِنَ النَّفْسِ.
فَقالَ: یا رَسُولَ اللَّهِ! فَكَیْفَ الطَّریقُ إلى ذلِكَ؟ قالَ: الْاسْتِعانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْسِ. «61»
مردى به نام مجاشع به محضر مبارك رسول اسلام صلى الله علیه و آله عرضه داشت: راه رسیدن به معرفت حق چیست؟ پیامبر فرمودند: شناخت نفس.
گفت: راه موافقت با حق چیست؟ حضرت فرمودند: مخالفت با نفس.
عرضه داشت: راه تحصیل خشنودى حق كدام است؟ فرمود: خشمگین بودن بر نفس.
پرسید: راه رسیدن به وصال حق چیست؟ فرمود: دورى از نفس.
گفت: راه طاعت حق كدام است؟ فرمود: روى گرداندن از نفس.
گفت: راه یاد حق كدام است؟ فرمود: فراموشى نفس.
پرسید: طریق قرب حق چیست؟ فرمود: فاصله داشتن با نفس.
عرضه داشت: راه انس با حق چیست؟ فرمود: وحشت از نفس.
گفت: راه به دست آوردن این همه كدام است؟ فرمود: یارى جستن از حق علیه نفس.
اى دولت آستانه صاحبدلان كجاست | | كانجا مقابل حرم و قبله و دعاست |
| | |
ما دردمند و تنگدل و خسته خاطریم | | انفاس روح پرور اهل صفا كجاست |
پاى طلب گشاده و بر بسته چشم عیب | | تا این قدم كه دارد و تا این نظر كراست |
یا ما گِلیم و صحت این زمره همچو گُل | | یا خود مسیم و همّت این فرقه كیمیاست |
در راه عشق رسم گدایى غریب نیست | | سلطان اگر به كوى محبت رسد گداست |
هر طاعتى كه علّت عُجب است و معصیت | | هر نعمتى كه موجب كفران بود بلاست |
| | |
(عماد فقیه كرمانى)
راه رسیدن به ولایت
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
كُنْتُ مَعَ أبى حَتَّى انْتَهَیْنا إلى الْقَبْرِ و الْمِنْبَرِ و إذا اناسٌ مِنْ أصْحابِهِ، فَوَقَفَ عَلَیْهِمْ فَسَلَّمَ و قالَ: وَاللّهِ إنّى لَاحِبُّكُمْ و احِبُّ ریحَكُمْ و أَرْواحَكُمْ، فَأعینُونا عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَاجْتِهادٍ، فَإنَّكُمْ لَنْ تَنالُوا وَلایَتَنا إلّابِالْوَرَعٍ وَالْاجْتِهادِ. «71»
با پدرم حضرت باقر علیه السلام بودم تا كنار قبر ومنبر رسول خدا رسیدیم، در آن هنگام گروهى از یاران پدرم در آن جا بودند، امام باقر بالاى سرشان ایستاد و به آنان سلام داد و فرمود: و اللَّه قسم! شما و بوى شما و روح شما را دوست دارم، ما را در این دوستى با پاكدامنى و كوشش در راه حق براى رسیدن به رشد و كمال یارى كنید كه جز با پارسایى و كوشش در راه محبوب كسى به ولایت ما نمىرسد.
آرى، بدون مبارزه با هوا و غلبه بر نفس كه نتیجهاش ورع و تقوا و پاكى و طهارت قلب است ثابت ماندن در صراط مستقیم امكان ندارد، صراطى كه «أنعمت علیهم» است كه هر كس خارج از این صراط است یا مغضوب است یا گمراه.
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» «18»
آیا كسى كه خدا سینهاش را براى [پذیرفتن] اسلام گشاده است و بهره مند از نورى از سوى پروردگار خویش است [مانند كسى است كه سینهاش از پذیرفتن اسلام تنگ است؟] پس واى بر آنان كه دلهایشان از یاد كردن خدا سخت است، اینان در گمراهى آشكار هستند.
تزكیه نفس
آنچه باعث روشنایى دل است در اسلام بیان شده و هر آنچه علّت كدورت قلب است باز گو كردهاند. گناه و معصیت و رها كردن نفس، زمینه ساز سیاهى قلب، و مبارزه با هوا و هوس و امیال و شهوات غلط، علّت تجلّى نور ربّ در عرش دل است.
تصفیه و تزكیه نفس كه باعث نورانیّت دل و روشنایى جان است از اهمّ وظایف پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله بود، كه آن حضرت در این زمینه تا مرز ایثار جان اقدام به پیاده نمودن آن وظیفه و مسئولیّت كرد.
او خیر و شرّ نفس را براى مردم بیان كرد و راه آراستن نفس را به خیر و پیراستن این حقیقت را از شر پیش پاى مردم نهاد و در این مدرسه مردان و زنانى را تربیت كرد و در بستر تاریخ تربیت مىكند كه هیچ مدرسهاى نمونه آنان را نداشته و ندارد.
او با كتابى مبعوث به رسالت شد كه آن كتاب شفا بخش دردهاى قلبى و نفسى و عقلى بود. خداوند مهربان در تعریف آن كتاب مىفرماید:
یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» «91»
اى مردم! یقیناً از سوى پروردگارتان براى شما پند وموعظهاى آمده و شفاست براى آنچه [ازبیمارىهاى اعتقادى و اخلاقى] در سینههاست و سراسر هدایت و رحمتى است براى مؤمنان.
قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِینٌ* یَهْدِى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» «20»
بىتردید از سوى خدا براى شما نور و كتابى روشنگر آمده است.* خدا به وسیله آن [نور و كتاب] كسانى را كه از خشنودى او پیروى كنند به راههاى سلامت راهنمایى مىكند و آنان را به توفیق خود از تاریكىها [ىِ جهل، كفر، شرك و نفاق] به سوى روشنایىِ [معرفت، ایمان و عمل صالح] بیرون مىآورد و به جانب راه راست هدایت مىكند.
رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله به وسیله قرآن مجید دلها را نوارنى و قلبها را روشن و نفوس را تزكیه و سینهها را شفا داد، او از میان سیاه چهرهگان بلال و از میان بردگان صُهَیب و از بیابان نشینان ابوذر و از غیر عرب سلمان و از طایفه زنان خدیجه و زهرا و زینب ساخت.
معراج آدمیّت و انسانیّت
در كتاب «انسان كامل» آورده:
معراج آدمیّت و انسانیّت باچهار چیز میسّر است:
1- معارف الهیّه: قرآن، كلمات انبیا و امامان و اولیا.
2- اقوال نیك.
3- افعال نیك.
4- اخلاق حسنه.
و این چهار كه از طریق مبارزه با هوا و هوس و جهاد با نفس به دست مىآید به قدرى مهمّ است كه گفتهاند:
هر كه این چهار را ندارد آدمى نیست و هر كه دارد آدمى است و هر كس این چهار را به كمال برساند انسان كامل است.
چون به دنبال شناخت حقایق قرآنیّه ومعارف الهیّه رفتى و از آن دو منبع یعنى كتاب و حدیث كسب نور كردى و به عبادت و اطاعت قیام نمودى زمینه مبارزه با هوا و هوس و تزكیه نفس را به كمك حق و رسالت رسول اعظم فراهم آورده و به انتظار باش كه نورى كه محصول این مبارزه است تمام شئون حیات و جوانب وجودت را روشن كند، نورى كه رسول بزرگ صلى الله علیه و آله از خداوند عزّ وجلّ درخواست داشت:
اللّهُمَّ اجْعَلْ لى فى قَلْبى نُوراً وَفى لِسانى نُوراً و فى بَصَرى نُوراً و فى سَمْعى نُوراً و عَنْ یَمینى نُوراً و عَنْ یَسارى نُوراً و مِنْ فَوْقى نُوراً وَمِنْ تَحْتى نُوراً وَمِنْ أمَامى نُوراً و مِنْ خَلْفى نُوراً، وَاجْعَلْ لى فى نَفْسى نُوراً و أعْظِم لى نُوراً. «21»
پروردگارا در قلبم، در زبانم، در دیدهام، درگوشم، از راستم، از چپم، از بالاى سرم، از زیر پایم، از پیش رویم، از پشت سرم و در نفسم نور قرار بده و این نور را براى من عظیم گردان.
عرفا مىگویند:
مراد از این نور، قرآن و توفیق خاصّ الهى است و مقصود پیامبر صلى الله علیه و آله از این درخواست این است كه قرآن و باطن قرآن و سرّالسرّ قرآن و حقیقت آیات، تمام جوانب وجودش را پر كند، كه این خواسته در ازل مورد اجابت قرار گرفت و به نزول قرآن تجلّى آشكار كرد.
روضه را از چمن انس نثارى بفرست | | یعنى از خاك در خویش غبارى بفرست |
| | |
تا دگر عطر فروشى نكند باد بهشت | | بانسیم سحرى بوى بهارى بفرست |
جانم از باده دوشینه تو مخمور است | | زان معطّر قدحش دفع خمارى بفرست |
| | |
(عماد فقیه كرمانى)
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
الْعارِفُ مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَأعْتَقَها و نَزَّهَها عَنْ كُلِّ ما یُبْعِدُها. «22»
عارف كسى است كه نفس خود و عوارضش را از شرّ و خیر شناخته باشد و آن را از جمیع شرور و رذایل آزاد نموده و تصفیه كرده و وى را از آنچه از خدایش دور مىكند حفظ نموده باشد.
مرا شیخ داناى مرشد شهاب | | دو اندرز فرمود در روى آب |
یكى آن كه در نفس خودبین مباش | | یكى آن كه در خلق بدبین مباش |
| | |
چون نفس را بشناسى از خودیّت و خودبینى نجات پیدا كنى و در راه صلاح و اصلاح آن با كمك قرآن و رسالت و امامت برخیزى و به این نتیجه برسى كه نفس، مملوك حق و امانت جناب او در دست توست و بر توست كه این امانت را از شرّ غولان و طاغوتیان و رذایل حفظ نمایى.
خودبینى و خود خواهى و عُجب و كبر و حرص و بخل و ... همه موانعى هستند بین نفس و بین حق، كه نمىگذارند فیوضات ربّانیّه و نفحات رحمانیّه به نفس برسند.
نفس در كلام میبدى
میبدى در «فتح ثالث» آورده:
شیخ سعدالدین حموى سواره به رودخانه رسید، اسب از آب نمىگذشت، امر كرد آب را بهم زده گل آلود كنند، در حال اسب عبور كرد. فرمود: تا خود مىدید از این وادى عبور نمىتوانست كرد. چون مرض خودبینى و خود خواهى علاج شود و حالت خداجویى و خداخواهى پدید آید، حركت نفس به سوى مقام قرب و لقا با كمك طاعات و عبادات آغاز مىشود و به جایى مىرسد كه امام صادق علیه السلام مىفرماید:
انَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأشَدُّ اتِّصالًا بِرُوحِ اللّهِ مِنِ اتّصالِ شُعاعِ الشَّمْسِ بِها. «23»
اتّصال روح مؤمن به روح خدا از اتّصال شعاع آفتاب به آفتاب شدیدتر است.
پی نوشت ها:
______________________________
<!--[if !supportLineBreakNewLine]-->
<!--[endif]-->
(1)- آل عمران (3): 164.
(2)- مجمع البحرین: 1/ 419، به نقل از غزالى.
(3)- بحار الأنوار: 67/ 65، باب 45، حدیث 7؛ وسائل الشیعة: 15/ 163، باب 1، حدیث 20216.
(4)- محمّد (47): 12.
(5)- اعراف (7): 175- 176.
(6)- حشر (59): 16.
(7)- بحار الأنوار: 1/ 116، باب 4، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 15/ 205، باب 8، حدیث 20288.
(8)- بحار الأنوار: 67/ 64، باب 45، حدیث 1؛ عوالى اللآلى: 4/ 118، 187.
(9)- مریم (19): 57.
(01)- كنز العمال: 6/ 391، حدیث 16208؛ تفسیر الثعالبى: 5/ 422؛ مجموعة ورام: 1/ 170.
(11)- بقره (2): 129.
(12)- هزار نكته: 186.
(31)- بحار الأنوار: 70/ 342، باب 137، حدیث 25؛ وسائل الشیعة: 15/ 304، باب 40، حدیث 20584.
(41)- بقره (2): 10.
(15)- بحار الأنوار: 6/ 151، باب 6، حدیث 1؛ الخصال: 1/ 39، حدیث 21.
(16)- بحار الأنوار: 67/ 72، باب 45، حدیث 23؛ عوالى اللآلى: 1/ 246، حدیث 1؛ مستدرك الوسائل: 11/ 138، باب 1، حدیث 12643.
(71)- الأمالى، شیخ طوسى: 722، حدیث 1522؛ ارشاد القلوب، دیلمى: 1/ 101؛ مجموعة ورّام: 2/ 90.
(18)- زمر (39): 22.
(91)- یونس (10): 57.
(20)- مائده (5): 15- 16.
(21)- صحیح مسلم: 2/ 182؛ میزان الحكمة: 4/ 3388.
(22)- غرر الحكم: 239، حدیث 4841؛ هزار نكته: 1/ 69.
(23)- الكافى: 2/ 166، حدیث 4؛ الاختصاص، شیخ مفید: 32.
منبع: پایگاه عرفان