حامد کمیلی شایعه مهاجرتش را برای اولین بار تکذیب کرد
خبرها حکایت از آن داشتند که حامد کمیلی هم به جمع بازیگرانی پیوسته که ترک وطن کرده اند. خبر کوتاه بود بدون هیچ توضیحی و بعدها هم البته نه تکذیب آن منتشر شد و نه خبری از تایید آن بود. در چنین شرایطی پیداکردن کمیلی هم سخت بود. تلفن ها بی پاسخ میماند و پی گیری ها بی نتیجه.
حالا او را یافته ایم و در یک مصاحبه مفصل با او از همه چیز حرف زده ایم، فعالیت های درحال انجامش، کارهایی که کرده و یا قرار است در آینده انجام دهد، همه چیز ترک وطن و پیوستن به فهرست بازیگران مهاجر. کمیلی در یک روز برفی میهمانمان بود تا به شایعه ها یک بار برای همیشه خاتمه دهد، او در ایران است و در ایران هم میماند.
حامد کمیلی از کی به بازیگری علاقه مند شد؟
هویت بازیگری برای من هم مثل خیلی دیگر از دوستان، از همان دوران کودکی و نوجوانی شکل گرفت اما از سال ۸۰ این علاقه را به صورت حرفه ای دنبال کردم و در نهایت بر حسب یک اتفاق، تئاتر را به صورت جدی و رسمیآغاز کردم.
و این اتفاق چی بود؟
از همان ابتدا عاشق نوشتن بودم. زمانی که ۱۴ ساله بودم فیلمنامه ای نوشتم و برای این که آن را به مرحله ساخت برسانم به یک دفتر فیلمسازی در اصفهان که فیلمیران نام داشت رفتم و خیلی کودکانه و بی مقدمه گفتم: «ببخشید من یک فیلمنامه نوشتم و میخواهم که روی آن سرمایه گذاری کنید!» کسی که پشت میز نشسته بود، نگاهی به من انداخت و لبخند زد. البته من آن زمان فکر کردم این لبخند از روی استقبال است درحالی که این خنده، کمدی بود. آنجا آقای محترمی بودند به نام فریدون خسروی که امروز ایشان را استاد خودم در زمینه بازیگری میدانم. آقای خسروی به من گفتند ما فیلمنامه تو را میسازیم به شرطی که اول تو بیایی و در فیلم من بازی کنی. من هم پذیرفتم و برای اولین بار جلوی دوربین رفتم و در فیلم «حرف ربط» که یک فیلم سمبلیک و متفاوت بود بازی کردم.
بازی در این فیلم باعث شد بازیگری برایم جدی شود و احساس کردم به تئاتر نیاز دارم تا اطلاعات بازیگری ام بیشتر شود. از همان زمان سراغ تئاتر رفتم و توانستم با برقراری یک سری ارتباط با دانشجویان دانشگاه سوره اصفهان، به عنوان بازیگر وارد این دانشگاه شوم و در نمایش هایی که بچه ها به عنوان پایان نامه روی صحنه میبردند بازی کنم. آنقدر آنجا من را میدیند که فکر میکردند من دانشجوی سوره هستم. آقای سمندریان و آقای قطب الدین صادقی آن سال به عنوان استاد در دانشگاه سوره حضور داشتند و این لطف را به من داشتند و اجازه دادند سر کلاس ها هم حضور داشته باشم.
پس میشود گفت شانس آوردی…
به هر حال آن روزها در دانشگاه سوره اصفهان بازیگری و کارگردانی تدریس میشد و مدیر گروه هم آقای سمندریان و دکتر صادقی بودند. قبول دارم شرایط برایم طوری پیش رفت که توانستم وارد دنیای حرفه ای بازیگری شوم. اما درمورد شانس باید بگویم که شانس از نظر من تعریف متفاوتی دارد. من بیشتر از شانس به قدرت فکر انسان معتقدم. به نظرم اتفاقاتی که در زندگی آدم ها میافتد. نتیجه فکری است که آن ها قبلا درمورد آینده در ذهن خودشان داشته اند.
من به این موضوع باور دارم که امروز ما، نتیجه تفکر دیروزمان است و فردای ما چیزی است که امروز فکر میکنیم. موضوع بازیگری برای من به قدری جدی شده بود که تمام تصویرسازی های ذهنی که داشتم من را به سمت بازیگری سوق میداد و در نهایت همه چیز دست به دست هم داد که آن اتفاق ها بیفتد.
و تو هم از این شرایط نهایت استفاده را بردی…
فکر میکنم بیشتر از مهیابودن شرایط، قدرت استفاده از شرایط ایده آل برای رسیدن به هدف اهمیت دارد. شاید ما خیلی مواقع فرصت های بسیار خوبی برای رسیدن به هدف مان داشته باشیم اما اگر درست نگاه نکنیم نمیتوانیم از این شرایط بهره کافی را ببریم.
آن سال من میتوانستم مثل خیلی از بچه های دیگر که صرفا به عنوان بازیگر وارد دانشگاه سوره میشدند، فقط بحث بازیگری را پیگیری کنم. اما علاقه من به بازیگری باعث شد، حتی خیلی مواقع سرم را پایین بیاندازم تا بتوانم یاد بگیرم. این برایم خیلی مهم بود که بتوانم غیر از اینکه به صورت عملی در پلاتوها بازیگری را تجربه کنم به صورت تئوری هم بازیگری را یاد بگیرم.
خب، چرا رسما دانشجوی این رشته نشدی؟
من یک بار از آقای سمندریان درمورد رشته تحصیلی ام مشاوره خواستم. ایشان به من گفتند تمام تلاشت را انجام بده تا بتوانی هنرمند باشی نه هنرپیشه. من هم بر همین اساس وقتی میخواستم وارد دانشگاه شوم، تصمیم گرفتم در رشته ای ادامه تحصیل بدهم که اگر روزی در حرفه بازیگری کاری را دوست نداشتم، به خاطر پول مجبور نباشم آن را قبول کنم. بنابراین رفتم و کامپیوتر خواندم.
گفتی که ۱۴ سالگی فیلمنامه نوشتی. این یعنی اول نویسندگی را دوست داشتی و بعد به بازیگری علاقمند شدی؟
بازیگری همیشه جزئی از علایق ام بود اما چیز قابل دسترسی نبود. آن موقع من در مقطع راهنمایی درس میخواندم و اوج تعریف ما از بازیگری در تئاترهای مدرسه ای میگنجید. شرایط طوری نبود که در خارج از مدرسه فعالیت دیگری داشته باشم. اما نوشتن نیازی به پروداکشن نداشت و هر زمانی که دوست داشتم میتوانستم آن را تجربه کنم.
البته من اسم خودم را نویسنده نمیگذارم. آن روزها دغدغه هایم را روی کاغذ میآوردم و به نوعی خودم را تخلیه میکردم و به آرامش میرسیدم. درواقع نوشتن جزو عادت های من شده بود و از آن لذت میبردم.
جواب اعتماد سیروس مقدم را دادم
«پرواز در حباب» شروع همکاری تو با سیروس مقدم بود، درمورد شروع همکاری ات با مقدم برایمان بگو.
بله، البته قرار نبود من در آن سریال بازی کنم. آن طور که در جریان هستم یکی از بازیگران چهره که هنوز هم در سطح اول بازیگری کشور حضور دارند و فعالیت میکنند، کاندیدای اصلی بازی در آن نقش بودند. روزی که من به دفتر آقای مقدم رفتم و با ایشان صحبت کردم ایشان با اعتماد با من برخورد کردند. من هم تمام تلاشم را کردم تا بتوانم جواب اعتمادشان را بدهم همان روز به سرویس مقدم گفتم من تمام تلاشم را میکنم تا روز آخر فیلم برداری سرم را از شرم جلوی شما پایین نیاندازم.
این اولین سریالی بود که در شبکه های سراسری داشتی؟
بله. اتفاق جالبی در آن بازه زمانی افتاد و پخش «پرواز در حباب» و «به دنیا بگویید بایستد» همزمان شد. از گوشه و کنار میشنیدم که این یک قانون است. بازیگری که در تلویزیون زیاد دیده شود خیلی زود عمر هنری اش تمام میشود و این از شانس بد حامد کمیلی است که این دو سریال با هم پخش میشود. من هم مدام به این فکر میکردم که چرا با ید با این همه انگیزه ای که در من وجود دارد اینقدر زود تمام شوم! به هر حال این دو کار همزمان روی آنتن رفت و نه تنها این پایان کار نبود بلکه سکوی پرتاب من هم بود.
بعد از آن هم در سریال اغما بازی کردی و نقشت با اینکه یک ضدقهرمان تمام عیار بود اما بین مردم، شخصیت ات به نوعی محبوبیت هم داشت. این از ابتدا در فیلمنامه بود یا اتفاق دیگری افتاد؟
اصلا اتفاقی نبود و ما زحمت زیادی متحمل شدیم تا بتوانیم از الیاس یک شخصیت محبوب بسازیم. من و سیروس مقدم نسبت به این مساله به توافق رسیدیم که شخصیت الیاس را به شکلی که دیدید پرداخت کنیم و به مخاطب نشان دهیم و از طرفی قصه هم این اجازه را به ما میداد که کاری که دلمان میخواهد انجام دهیم. به این نتیجه رسیده بودیم که باید الیاس را طوری بازی کنم که بتواند مخاطب را تا آخر دنبال خودش بکشاند. البته ما این تجربه را به صورت کمرنگ تر در پرواز در حباب هم داشتیم و حالا در «اغما» یا همان الیاس از این تجربه استفاده کردیم.
و باتوجه به تجربه موفق «اغما» چه لزومیداشت که در «پیامک از دیار باقی» بازی کنی؟ به نظرم نقش ات در این سریال خیلی خنثی بود، قبول داری؟
این حرفی که میگویی را میپذیرم اما بگذار از دید من هم به ماجرا نگاه کنیم. بعد از پخش سریال اغما پیشنهادات سینمایی زیادی داشتم ولی قبل از اینکه وارد سینما شوم برای خودم لازم میدانستم که در تلویزیون، متفاوت بازی کردن را مخصوصا در ژانر طنز تجربه کنم. من در «پیامک از دیار باقی» بازی کردم چون احساسم این بود که دارم با کارگردانی مثل سیرویس مقدم یک تجربه جدید آن هم در حوزه طنز انجام میدهم. به نظر من این سریال هم در دوره خودش دیده شد و هم برای من تجربه بسیار خوبی بود از این جته که تماشاگر، حامد کمیلی را به عنوان بازیگری که میتواند کمدی هم بازی کند میپذیرد.
هیچ وقت ناامید نشدم
اولین کاری که در تهران انجام دادی کدام پروژه بود؟
به نام «پای پیاده» به کارگردانی آقای اصغر توسلی بود. در این سریال ۴۵ قسمتی فقط دو سکانس بازی داشتم و نقش یک پدر ۴۵-۴۶ ساله را بازی کردم که تجربه خوبی بود. خیلی اتفاقی آقای دری این سکانس ها را دیدند و من را برای بازی در نقش اول سریال «ملک دل» انتخاب کردند. باوجود اینکه این کار را به شدت دوست دارم اما هیچ وقت روی آنتن نرفت و پخش نشد.
و بعد هم «به دنیا بگویید بایستد» سریالی بود که با آن معرفی شدی، چطرو سر این کار رفتی؟
بله، آقای آهنج این لطف را داشتند و با اعتمادی که به جوان ها داشتند، من را برای بازی در یکی از نقش های اصلی به دنیا بگویید بایستد انتخاب کردند. پخش این سریال باعث شد بیشتر معرفی شوم.
آن موقع فکر میکردی که این روزها را ببینی؟
نه، آن روزها آرزویم بود که به قول تو این روزها را ببینم…
این آرزو دست یافتنی به نظر میرسید یا دور از دسترس؟
به هر حال همین که من داشتم نقش یک سریال را بازی میکردم. باتوجه به شرایطی که پشت سر گذاشته بودم برایم یک پیشرفت محسوب میشد که به من امید را میداد که، حامد برای تو جای پیشرفت وجود دارد و میتوانی بازهم رو به جلو حرکت کنی.
دلخورم
فکر میکنی مخاطب حامد کمیلی که در تلویزیون کارهای خوبی از او دیده، میتواند بپذیرد که هنرمند محبوبش در فیلمی مثل «دلقک ها» بازی کند؟
صادقانه میگویم که به شدت از شرایطی که امروز در سینما وجود دارد دلخورم و آن را نمیفهمم. دلقک را حدود ۷ سال پیش و درست زمانی که هنوز وارد سینما نشده بودم بازی کردم. این فیلم اساسا یک فیلم تلویزیونی بود که قرار بود یک شب از تلویزیون پخش شود و نامش هم «دلقک ماهی» بود نه دلقک ها! اما تهیه کننده محترم فیلم، نزدیک به هفت سال روی آن صبر کرد و درنهایت در سینما به نمایش درآمد.
مطمئنا اگر امروز چنین فیلمی به من پیشنهاد شود در انتخاب های من جایی ندارد، البته این فیلم به واسطه تجربه ای که نصیبم کرد برایم قابل احترام است اما فکر میکنم دوستان یک مقدار صادقانه عمل نکردند. وقتی شما میآیی و یک کار را به عنوان تله فیلم انتخاب میکنیم، تمام شرایط را براساس تلفه فیلم میسنجید و کار را انتخاب میکنید. دو سال پیش به من گفتند میخواهیم این فیلم را به صورت سی دی به بازار عرضه کنیم که من هم موافقت کردم اما نه تنها این موضوع عملی نشد، بلکه این فیلم به عنوان یک فیلم سینمایی روی پرده رفت.
عضو فیس بوک نیستم
هنوز هم به اصفهان میروی؟
چون الان در تهران زندگی میکنم خیلی کم، شاید هر ۵-۶ ماه یک بار به اصفهان میروم.
دلتنگی خانواده ات را چه کار میکنی؟
آنها بیشتر پیش من میآیند و همدیگر را میبینیم.
برادرهایت چه کار میکنند؟
آنها الان تقریبا سال های آخر تحصیل را سپری میکنند. یکی معماری خوانده و دیگری مهندسی عمران میخواند و با هم یک تیم خوب مهندسی تشکیل داده اند و کار میکنند.
سراغ بازیگری که نمیخواهند بیایند؟
فکر نمیکنم. آنها علاقه چندانی به بازیگری ندارند و تمرکزشان روی درس شان است.
سایت، وبلاگ یا فیس بوک داری؟
نه، نه، نه! خیلی خوب شد به این موضوع اشاره کردی. متاسفانه چند نفر هستند که به اسم من در شبکه های اجتماعی صفحه باز کرده اند و خیلی از دوستان هم فکر میکنند این صفحات متعلق به من است، لازم میدانم از همین جا رسما اعلام کنم من نه در فیس بوک و نه در هیچ شبکه اجتماعی دیگری عضو نیستم. هیچ سایتی و وبلاگی هم ندارم. شاید در آینده سایت رسمی داشته باشم اما مطمئن باش قبل از افتتاح سایتم آن را رسما اعلام خواهم کرد.
شنیدم که چند پیشنهاد مدلینگ هم داری. وضعیت این پیشنهادات به کجا رسید؟
بله، الان دو پیشنهاد برای تبلیغات دارم. اولی برای شرکت ساعت است و دیگری برای یکی از شرکت های تولید لباس اما متاسفانه ممنوعیت بیلبورد هنوز برای بازیگران و ورزشکاران ایرانی وجود دارد.
دلیل این ممنوعیت چیست؟
نمیدانم، واقعا منطق این قانون برایم مشخص نیست. وقتی عکس جورج کلونی و جومونگ و مایکل اوون روی بیلبورد خیابان ها خودنمایی میکند چه دلیلی دارد که حضور ستاره های ایرانی در عرصه مدلینگ ممنوع باشد؟ ما همیشه داد میزنیم که باید از فرهنگ ایرانی دفاع کنیم اما متاسفانه فقط داد میزنیم و در عمل هیچ کاری نمیکنیم. کسی مثل جومونگ را با صرف هزینه ای هنگفت به ایران میآوریم اما هیچ کس اعتراضی نمیکند اما به ورزشکار و خواننده و بازیگر ایرانی که تمام وقت خود را صرف اعتلای نام ایران میکند اجازه فعالیت در این عرصه داده نمیشود.
خودت به دنبال دلیل این ممنوعیت رفته ای؟
دو سال پیش جلسه ای بین هنرمندان و مسوولان ارشاد بود. آنجا ما این موضوع را عنوان کردیم و دوستان به ما قول حل شدن موضوع را دادند، اما هنوز این مشکل حل نشده. اگر به ذات این مساله نگاه کنیم، یک درد است. یک وقتی در یک کشوری مساله مدلینگ به طور کلی ممنوع است، آن بحثش جداست اما در کشور ما ستاره های بین المللی میتوانند روی بیلبوردها باشند ولی ستاره های ایرانی اجازه این کار را ندارند.
الان چند وقت است که جلوی دوربین نرفته ای؟
چیزی حدود ۹ ماه است که هیچ پیشنهادی را قبول نکرده ام. چون نیاز به یک استراحت روحی داشتم و باید تصمیمات جدی برای خودم و آینده کاری ام میگرفتم. باید این فرصت را به خودم میدادم. الان که داریم با هم صحبت میکنیم سه پیشنهاد خوب سینمایی دارم که هنوز هیچ چیز قطعی نیست و میخواهم با نگاهی جدید دوباره سینما را پیگیری کنم.
اگر یک دیوار سفید داشته باشی روی آن چه چیزی مینویسی؟
از مردم و اهالی سینمای ایران بابت اشتباهاتی که در گذشته، خواسته و ناخواسته انجام داده ام عذرخواهی میکنم، قول میدهم که جبران کنم.
لطفا مرا ببخشید…
برای مردم بازی میکنی یا برای منتقدان؟
باوجود اینکه احترام زیادی برای منتقدان قائلم و تلاشم را به کار میبندم که بازی خوبی انجام دهم تا مورد توجه منتقدان قرار بگیرد اما نگاهم به مردم است و برای مردم بازی میکنم.
قبول داری همین مردم تو را بعضی اوقات در فیلم هایی دیده اند که دوست نداشتند؟
کاملا قبول دارم. امروز که داریم با هم صحبت میکنیم دقیقا ۱۰ سال از روزی که کارم را به صورت حرفه ای آغاز کردم میگذرد. به نظرم بعد از یک سال سکوت، این بهترین فرصت است که یک عذرخواهی رسمی و به شدت صادقانه از مردم و اهالی سینما داشته باشم. خدا تا امروز همه چیز را به من پله پله داده، اول ظرفیت هر چیزی را در من به وجود آورده و بعد آن را به من هدیه داده است. به شدت این را قبول دارم در دهه اول فعالیت هنری ام، انتخاب هایی کرده ام و البته جاهایی انتخاب شده ام که دوستشان نداشته ام.
شاید اگر امروز دوباره در شرایط مشابه قرار بگیرم، حتی به آنها فکر هم نکنم. این را از صمیم قلبم میگویم که من برای مردم و برای جامعه سینمایی احترام قائل هستم و امروزم را مدیون مردم هستم و دوست دارم این عذرخواهی را از من بپذیرند. گفتن این حرف، امروز برای من اصلا سخت نیست چون خودم پذیرفته ام که اشتباهاتی داشته ام و کارهایی انجام داده ام که شاید انتظار مردم و سینماگران از من این بوده که در آن کارها حضور نداشته باشم.
فقط میخواهم این را بدانید که اگر در فیلم هایی بازی کردم که مردم دوست نداشتند، من را به حکم انسان بودن و جایزالخطابودن ببخشند. این را هم بدانند که بعضی جاها همه چیز در اختیار و انتخاب خود آدم نیست! فکر میکنم این شعر بهتر میتواند منظورم را منتقل کند: «شب تاریک و بیم موجو گردابی چنین حایل / کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها…»
اما در نهایت همه چیز به پای تو نوشته میشود دیگر…
صددرصد من این حق را به مردم میدهم که از من ناراحت باشند چون به هر حال بازیگر، ویترین یک فیلم است و همه چیز به پای او نوشته میشود. مدت ها بود دنبال فرصتی برای عذرخواهی از مردم میگشتم، یک سال سکوت من سکوت بی معنایی نبود و امیدوارم کسانی که باید معنای این سکوت را بفهمند، متوجه شده باشند.
دلیل این سکوت طولانی چه بود؟
شعری هست که میگوید: «گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/ پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست» اجازه بده این سکوت من در همان سکوت تعریف شود.
معنی این سکوت را چه کسانی باید بفهمند؟
به نظر من معنای این سکوت را مردم باید درک کنند، معنای این سکوت را سینما و سینماگرها باید بفهمند…
این سکوت از روی رضایت که نبوده؟
قطعا سکوتم از رضایت نبوده، اما امروز تصمیم دارم کارهای گذشته ام را جبران کنم. به هر حال در کارنامه کارها و لحظاتی داشته ام که مردم به واسطه آن ها من را ببخشند. من فرزند همین سینما هستم و دوست دارم از ته دل بابت اشتباهات گذشته ام از مردم و اهالی سینما عذرخواهی کنم. از همین جا این قول را به همه مردم میدهم که از این به بعد با وسواس بیشتری کارهایم را انتخاب کنم.
به نگاه مردم احترام میگذارم
به عنوان کسی که موقعیت خوبی در تلویزیون به دست آورده بودی، چرا «دوخواهر» را برای ورود به سینما انتخاب کردی؟
قبل از «دو خواهر» هم پیشنهادات زیادی داشتم اما برایم مهم بود که به چه شکلی وارد سینما میشوم. صادقانه بگویم که من سینمای بدنه را نمیفهمم. زمانی که تئاتر را شروع کردم با نگاه به مردم آغاز کردم و به تلویزیون که وارد شدم همچنان نگاهم به مردم بود و خودم را مدیون مردم میدانستم. این احترام به نگاه و خواست مردم در سینما هم برای من ادامه دارد. سینمای موردعلاقه من سینمایی است که مردم دوستش داشته باشند البته منظورم سینمایی نیست که تو به هر قیمتی بیایی و در آن کار کنی، منظورم سینمایی است که در عین رعایت استانداردهای معقول، نگاهی هم به سلیقه عام مردم داشته باشد. سینمای هنری و خاص برایم قابل احترام است اما سینمایی که برای مردم است و نگاهش به سمت مردم است برایم قابل احترام تر است. چون من مدیون مردم هستم.
به مردم مدیونم دقیقا یعنی چی؟
اگر امروز پله پله رو به جلو حرکت کرده ام، نه به واسطه پارتی بازی بوده و نه آشنایی داشته ام که بخواهد دستم را بگیرد و بالا بکشد. فقط با خواست مردم رشد کرده ام. اگر روزی یک نفر آمد و پای من را به سینمای باز کرد به این خاطر بوده که حس کرده مردم حامد کمیلی را دوست دارند. درمورد «دوخواهر» فقط این نکته را هم باید اضافه کنم که وقتی این فیلم به من پیشنهاد شد، برای بازی در «تردید» هم با من صحبت شده بود اما موضوع تولید تردید مدتی به تعویق افتاد و من با این دلگرمی که در کنار دو خواهر، فیلمیمثل تردید هم خواهم داشت، دو خواهر را بازی کردم.
و در هر دوی این فیلم ها نقش مکمل دو سوپراستار سینما را بازی کردی…
بله، در دو خواهر مکمل آقای گلزار بودم و در تردید نقش مکمل بهرام رادان را بازی کردم. در این دو فیلم سعی کردم تا آنجایی که میتوانم توانایی هایم را نشان دهم. بعد از این دو فیلم بود که با لطف تهیه کننده های سینما در نقش های اصلی بازی کردم. به نظر من تجربه دو خواهر لازم بود چون در مرحله ورود به سینما باید به یک نوع شناخت کلی میرسیدم، حتی به نظرم تجربه تردید لازم تر بود چون با بازی در این فیلم توانستم حد و اندازه بازی ام را نشان دهم.
برای ستاره شدن راه بهرام را میپسندی یا راهی که گلزار طی کرده است؟
بهرام رادان و محمدرضا گلزار هردو از ستاره های سینمای ایران هستند، اما معتقدم هرکسی باید راه خودش را برود. مثلا من امروز در هر موقعیتی که هستم با شیوه ای متفاوت از این دو دوست عزیز، کار کرده ام و نمیتوانم از این جا به بعد با یک شیوه و راه جدید حرکت کنم. اعتقاد قلبی ام این است که آدم ها میتوانند از تجربیات هم استفاده کند. اما نمیتوانند هم مسیر باشند، چون هر کسی دارای یکسری خصوصیت اخلاقی و رفتاری است و آرزوهای خاص خودش را دارد. هرکسی راه خودش را باتوجه به ایده آل هایی که در زندگی دارد میرود.
رضا عطاران فوق العاده است
«اخلاقتو خوب کن» این روزها باتوجه به وجود رقیبی مثل «اسب حیوان نجیبی است» فروش قابل قبولی داشته…
اخلاقتو خوب کن، همانطور که از نامش معلوم است یک فیلم تجاری است اما از آن دست فیلم های عامه پسند است که با افتخار میتوان از آن یاد کرد. این فیلم در عین حال که شاخصه های یک فیلم تجاری رادر خود جای داده، حرفی برای گفتن دارد. بعضی فیلم ها هستند که تماشاچی بعد از پایان فیلم حتی دوست ندارد درمورد آن فکر کند اما اخلاقتو خوب کن از آن فیلم هایی است که مخاطب را با زبان طنز به فکر وادار میکند. این فیلم صرفا برای فروش ساخته نشده و حرف های زیادی برای گفتن دارد.
خودت فکر میکردی که استقبال خوبی از این فیلم شود؟
به هر حال فیلم شاخصه های لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم پرفروش را دارد اما بودند فیلم هایی که همه فکر میکردند خوب میفروشند اما نفروخته! ما فکر فروش فیلم را میکردیم اما نه تا این اندازه. فروش اخلاقتو خوب کن خیلی بهتر از چیزی است که در ذهن من بود.
کار با رضا عطاران چطور بود؟
کار با رضا عالی بود. رضا کارگردان هم هست و به نظر من از نفرات برتر کمدی کشورمان است که به خوبی، طنز و مخاطب طنز را میشناسد و برای مخاطبش بازی میکند. همکاری با رضا عطاران یکی از تجربیات بسیار خوب من تا امروز بوده است. من رضا عطاران را به شدت دوست دارم و برایش احترام زیادی قائلم، چون میداند چه میخواهد.
به خاطر مردم ماندم
هفته گذشته شایعه مهاجرت همیشگی تو از کشور خیلی زود همه جا پر شد، ماجرا چه بود؟
حقیقتش این است که حدود پنج ماه پیش پیشنهاد بازی در یک فیلم خارجی به دستم رسید که اولین فیلم سینمایی مشترک هند و آمریکا بود. من فیلمنامه را خواندم و صحبت هایی هم با عوامل این فیلم داشتم و با وجود اینکه قصه این فیلم را به شدت دوست داشتم به دلیل یکسری مسایل که ترجیح میدهم درموردش صحبت نکنم، فعلا موضوع رفتم منتفی است.
قصه فیلم چی بود که دوستش داشتی؟
این فیلم داستان یک مرد آمریکایی است که با یک زن هندی ازدواج میکند.
بازیگران دیگر این فیلم مشخص شده اند؟
تا اینجا حضور خانم «آیشواریا رای»، «سلمان خان» و «فردین خان» در این پروژه سینمایی قطعی شده است. البته تا آنجا که من در جریان هستم قرار بود چند بازیگر آمریکایی هم به کار اضافه شوند. قرار معلوم به واسطه حضور یکی از دوستان من در کشور هند، سازندگان این فیلم چند فیلم من را دیده بودند و بعد پیشنهاد بازی در این فیلم به دست من رسید.
دوست ات با هماهنگی این فیلم ها را نشان آنها داده بود؟
نه، آنطور که من اطلاع دارم فیلم «تردید» در یکی از جشنواره های هند شرکت کرده بود و برای اولین بار آنها من را در این فیلم دیده بودند. بعد از طریق یکی از دوستانم فیلم «پسر آدم، دختر حوا» را هم دیدند.
با این تفاسیر پرونده حضورت در این فیلم برای همیشه بسته شد؟
نه، یکسری مسائل بعد از رسیدن این پیشنهاد به دستم پیش آمد که در حال حاضر پیگیر حل و فصل آن هستم و تا حل این مشکلات، فعلا این پیشنهاد را مسکوت نگه داشته ام تا ببینم در آینده چه پیش خواهد آمد.
پیش از این هم چندبار دیگر شایعه رفتن همیشگی تو از ایران به گوش رسید. ریشه این شایعات کجاست؟
ببین یک جاهایی شرایط واقعا برای من سخت شد. انسان طبیعتش این است که در شرایط سخت به خیلی چیزها فکر میکند و شاید تصمیم های زیادی هم بگیرد اما من به شدت انسان ناسیونالیستی هستم و هرگز حاضر نیستم در جایی جز ایران کار و زندگی کنم. شاید یکی از دلایلی که این شایعات چندبار مطرح شد این بود که دوستان سازنده این فیلم نام من را به عنوان کاندیدای بازی در این فیلم در سایت فیلم درج کرده بودند. اما چیزی که به آن یقین دارم این است که هیچ وقت کاری را انجام نمیدهم که بخواهم برای همیشه از ایران بروم.
پس موضوع سفرت شایعه نبود؟
نه، اما ای کاش این موضوع رسانه ای نمیشد. حقیقتش این است که همانطور در بالا هم گفتم بعد از سفر به فرانسه و ورود به مرحله مذاکره، پیشنهادی به من شد. قصه فیلم طوری بود که نمیتوانستم در ایران کار کنم. من هم بین کارکردن در ایران یا خارج از کشور تصمیم گرفتم در کشور خودم زندگی و کار کنم چون واقع دل کندن از وطنم و مردم باصفایش کار غیرممکنی است.
اگر این شایعه نبود، بازهم میخواستی سکوت کنی؟
نمیدانم، اما واقعا این شا یعه به شکل غیرعادی داشت بزرگ میشد و وجوه دیگری پیدا میکرد. نیاز بود که صحبت کنم و درمورد همه چیز توضیح دهم. به هرحال من در این یک سال نیاز داشتم که با خودم خلوت کنم. امروز تصمیم خودم را گرفته ام که دوباره همان حامد کمیلی مستقل شوم. من هیچ وقت وصل به هیچج باند و گروهی نبودم و با توسل به توانایی های خودم جلو آمده ام. اشتباهات گذشته ام را پذیرفته ام و همانطور که قبلا هم گفتم، از ته دلم عذرخواهی میکنم و دوست دارم مردم عزیزمان هم من را به عنوان فرزند کوچک این سینما ببخشند تا بازهم بتوانم در قلب آن ها جایگاهی داشته باشم. قول میدهم از این به بعد با وسواس بیشتری انتخاب کنم تا بتوانم سرم را بالا بگیرم و بگویم من حامد کمیلی، مخلص شما هستم.