بحر طویل واره در وصال دیجیتالی آق جمال و جمیله خاتون:
آن قصه شنودم كه یكی مرد كهنسال و دولاپشت، به عصا و به كلاه و به لرزان سر و انگشت، زلف بر باد برفته ز سر و عشق پیرانه سری، شده اینك یه وری، بیامد سوی كافی نت و برداشت كلاه و بنشست به پشت یكی دستگاه و بكرد باز مسنجر به مثال یكی تین ایجر و پس تق تق و لق لق زده بر دكمه ی پی سی كه چتد با یه كسی. كه یكی گفت مر او را به زنگوله ی لرزانِ پر از سوز كه:!BUZZ و چنان برق سه فازی بپرید از سر او كه از آن ضربه ی لرزانك و جنبانك بدخیم، لعنتی بیش فرستاد به شیطان رجیم و آمد كه به زنگنده ی آن بوز كذایی بگوید كه خودت و همه فامیل تو « بوز » بوَد وین چه طرز چتِش و گفتِش امروز بوَد؟ كه بیامد از آن سوی خط آن صاحب آواز یكی آی دی طناز و بكرد او چتِش آغاز به صد ناز:
jj_joon:من بود نامم جمیله، خانه گویندم:« جی جی », بس كه هستم خوش ادا، نازك خیال.
jamal_khoshtip2007:بنده هم باشم جمال، خانه گویندم به من: هی « جمجمه » بر این روال.
jj_joon:هه هه هه! بخورد موش شما را كه چقد بانمكید، واقعاً كه تكید، از كجا می چَتكید؟
jamal_khoshtip2007:ازهمین جا ناف تهرون میچتم/ یكه و تنها و نالون میچتم/مرد تنهای شبم یاهوگوی/ های و هویم توی یاهو می چتم،
بعد از آن « جی جی » ما گفت: منم لعبتكی تنگ دهان، تنگ كمر، بسته میان، كه پزم بیش بوَد از جنیفر لوپز و روزی دو سه صد خواستگار از سر و كول و در دیوار به ستوه آورده مرا و همه را رد كنم و من ننهم هیچ محل بر همه شان كه یكی « جِنتلِه من » بوَد لایق من.« پاپی » ام بهر من آورده فراهم، بسی مال و بسی چیزمیز باحال و ملك فراوان به شمال و دو سه ملیارد پول و پَله، تا نگویم به كسی: بله. و سپس شرح لب و سایز كمر داد به تفصیل كه چنینم و چنانم و من آن خوشگل ایرانم و دو سه جین دیپلم كوبلن دوزی و منجوق فراوان كه بوَد رشك همه دختر تهران.
الغرض آق جمالِ سر ذوق آمده و بر سر شوق آمده از بخت چنین، گفت كه هین: كه تو ای لعبتك بانمك و خوش سخنك، پس كی آیی این گونه به دیدار دلك ای جیگرك؟ كه منم آخر تیپی كه «براد پیت »به نزدم چو یكی عنتر زشت است و مادر گیتی چو مرا هیچ نسرشته است. هیكلم به اذعان همه مردم و اهل محل و هم بر و بچ بوده كه بیست، در همه دارِ جهان خوش تیپتر از من نیست كه نیست. دارم اینجانب خو شتیپ بسی مال فراوان و بسی دكتری و دیپلم و مدرك هم ز فیزیك و ز عمران و هنرها و صنایع تا ساخت موشك. مختصر گویم و بیش از اینت ندهم درد سری كه منم مرد نجیب و یك كلام گل پسری.
پس از آن ساعت بسیار چتیدند و دل و قلوه به میزان فراوان و بسی شكلك بوس و جگر و قلوه و دل می كلیكده به هم و مَلَس و نازنازی و « وای منم » بازی و فرخنده و میمون و تیتش ساعتی بود مامانی، كه چنان اوفتد و دانی.
الغرض آن دو دل افشان و خرامان و غزل خوان بگذاشتند قرار چتی، در كجا؟ توی پارك خلوتی، آن سو تَرَك بر نیمكتی. رفت آق جمالِ دلداده ی ما در سر ساعت كه بدیدش ز در پارك بیامد یكی از دور مثال یك پری و چو نزدیك بیامد زهره بَری هم ز ظرافت بری و چیزكی بود به مثال عم قزی كه زده سرخاب فراوان به چه قرمزی. پس كمی هر دو دگر را چو خریدار اسب به بازار ورانداز نموده و سپس آغاز نموده:
- یا خدا ! جی جی!؟
- وا بلا ! جوجو!؟
كه به ناگه چو یكی سیل بلا، ز زمین و ز هوا، گشت ارشاد بیامد به آنی و بگفتند:
- چه غلط ها؟ به چه نسبت به چه جرأت دو نفر كرده به خلوت كه دو نامحرم و ناجنس بوَند؟ این بوَدجرم و گناه، بی حساب و بی نكاح.
پس بیامد ز زمین و ز هوا و همه جا، چترباز و غواص و كماندو و یگان ویژه و نینجا، بهر آرامش و امنیت كشور آن دو فاسقِ پُرشر بگرفتند و ببردند به محكمه، به هوار و همهمه. پس یكی قاضی اخموی نچسب، آن دو عاشق نالایق و فاسق بدذات بدید و چهره در هم بكشید:
- چه غلط ها؟ به چه نسبت؟ به چه جرأت؟ دو نفر كرده به خلوت كه دو نامحرم و ناجنس بوَند؟ این بوَدجرم و گناه، بی حساب و بی نكاح.
پس از آن حكم نموده بهر رفع این مَفسده و شر و گناه، بنمایند نكاح. و سپس هر دو به تیپا براندند ازآنجا با دگنك كه روند از پی بخت و پی تخت و پی زندگی مشترك.
الغرض یك دو سه ماهی كار آن دو به جدال و به هوار و به كشیدن گیس و سبیل و پرتش بالش و بیل،طی گشته و زندگی به كام یك نموده زهر، پس سر و دست لت و پار و دماغِ ناكار و با جیغ و هوار بسیار شدند راهی محكمه مثل همه:
- ایهاالقاضی نازنازی عادل، من از این پیر كچل كه مرا كرده مَچَل بِرَهان جان شما!
- ایهاالقاضی، ولله كه تو كارسازی، بگُشایم تو گره، من از این مادر فولاد زره، برَهان بهر خدا!
چون كه قاضی سخنان هر دو عاشق سابق بشنید، چهره در هم بكشید:
- چه غلط ها!؟ بروید گم بشوید كه نبوده فعل من دفتر و محضر و ثبت طلاق، ای الاغ!
آری ای عزیزان! این چنین گشت كه آن دو نوباوه ی خوشبختِ « وبی » به كام دل خود این گونه رسیدند