پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است | اصفهان یك دل روشن چراغان شده است |
كمر پل ز می لعل بدشخان شده است | باده چون سیل ز هر چشمه روان گردیده است |
كهكشان دگر از خاك نمایان شده است | از گل و شمع كه افروخته و ریخته است |
طاقها از می گلرنگ فروزان شده است | چون مه عید كه گردد شفق چهره فروز |
شادی د عشرت ایام دو چندان شده است | عالم آب دو بالا شده از عشرت پل |
چشمها مشرق خورشید درخشان شده است | رنگ سیلاب طلایی شده از نور چراغ |
مع و گل چهره حوراست كه تابان شده است | می دهد یاد سر پل ز خیابان بهشت |
سایانها كه ز اطراف نمایان شده است | بادبانهاست پی كشتی درای دل می |
از تماشا پر وبال نگه الوان شده است | شده چون قوس قزح هر خم طاقی رنگین |
جوی شیری است كه در خلد خرامان شده است | زنده رود از كف مستانه كه بر لب دارد |
ازگل سرخ زمین چهره مستان شده است | از رگ ابر هوا چنگ به دامان دارد |
مغز ابر از اثر عطسه پریشان شده است | بس كه در مغز هوا نكهت گل پیجیدست |
زهد، خاروخس سیلاب بهاران شده است | توبه عاجز ز عنان داری تقوی گشته است |
لنگر توبه خراباتی توفان شده است | كشتی میشده هر طاق پل از باده ناب |
همچوموم از نفس گرم چراغان شده است | توبه كز سنگدلی داشت ز فولاد اساس |
كوچهها از می گلرنگ رنگ كان شده است | خون خاك آمده از جرعه فشانان در جوش |
كه می و طرب و معشوق فراوان شده است | روزگار طرب و مستی و بی پروریست |
دامن خاك پر از گوهر غلطان شده است | مد احسان ز رگ ابر كشیده است بهار |
زهد ازتوبه ود بس كه پشیمان شده است | خون خود می خورد و خاك به لب میمالد |
چرخ، تنگ شكر ازخنده مستان شده است | خاك ازسبزه مینا شده چون طوطی مست |
بط كه شهبا دل باده پرستان شده است | می زند قهقه كبك به طاووس بهشت |
كه ز تردستی فرهاد گلستان شده است | بی ستونیست پر از صورت شیرین سر پل |
كه كبود ازاثر سیلی اخوان شده است | ابر گریان گل رخسار مه كنعانیست |
زندگیبخش چو سر چشمه حیوان شده است | چشم بدور از این عهد كه هر چشمه پل |
كه مقام طرب خسرو ایران شده است | كمر خدمت شه بسته زپل زرین رود |
كیمیای طرب عالم امكن شده است | شاه عباس جوانبخت كه ازبخت جوان |
كه از وروی زمین یك گل خندان شده است | روزش از روزدگر خوشتر و نیكو تر باد |