چه جمعه ها كه یك به یك، غروب شد نیامدی
چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن! تبر به دوش بت شكن!
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما كه خسته ایم و دل شكسته ایم ، نه!
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی
************
بِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَكَراً فَحَنّا بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لا یُسامى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ أَثیلِ مَجْدٍ لا یُجارى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نَصیفِ شَرَفٍ لا یُساوى إِلى مَتى أَحارُ فیكَ یا مَوْلاىَ وَ إِلى مَتى، وَ أَىَّ خِطابٍ أَصِفُ فیكَ وَ أَىَّ نَجْوى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أُجابَ دُونَكَ وَ أُناغى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَبْكِیَكَ وَ یَخْذُلَكَ الْوَرى عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ یَجْرِىَ عَلَیْكَ دُونَهُمْ ما جَرى
به جانم قسم كه تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى كه هر دلى از زیادت شوق او نالة مى زند. به جانم قسم تو آن عزّتی هستی که هم طرازی ندارد. به جانم قسم تو آن عظمتی هستی که هم قطاری ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندی، كه مثل و مانند نخواهد داشت. به جانم قسم كه تو از آن خاندان عدالت و شرفى كه احدى برابرى با شما نتواند كرد. اى مولاى من؛ تا كى در (انتظار) شما حیران و سرگردان باشیم؟ تا به كى و به چگونه خطابى درباره تو توصیف كنم و چگونه راز دل گویم؟ اى مولاى من بر من بسى سخت است كه پاسخ، از غیر تو یابم. سخت است بر من از تو بگویم و خلق تو را واگذارند. سخت و مشكل است بر من كه بر تو ماجرای دیگرى (غیبت ممتد) پیش آمد.