تبیان، دستیار زندگی

سلام
خیلی تصاویر قشنگی بود

باغ من …

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست ؛
با سکوت پاک غمناکش

ساز او باران ؛ سرودش باد
جامـه اش شولای عریـانی ست
ور جز اینش جامه ای باید؛
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد
گو بروید یا نروید ؛ هر چه در هر جا که خواهد یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان ؛
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی که می گویدکه زیبا نیست ؟!
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن
پادشاه فصل ها پاییز

مهدی اخوان ثالث ( م. امید )

سلام
حالا اعتراض بدم بگم این تایپیک شاعرانه اس باید منتقل شه به انجمن ادبیات؟ بگم؟
جدا زیبا بود، دستتون درد نکنه.
یا علی

سلام
دیگه میخواین چی بگین شما كه حرفتونو زدید اعتراضتونم كردین دیگه چیزی باقی مونده بگین یا نه؟
تازشم مگه عیبی داره كه زدم اینجا یه كم حال و خوا عوض بشه

سلام
نه دیگه چیزی باقی نمونده، همه شو گفتم.
عیبش چیه، خیلی هم روح افزا و روح بخشه.
دستتون درد نکنه.
یا علی

سلام
بله عوض انجمن ادبیات اوردن انجمن عكس این خیلی بهتر شد
ممنون

ولی من زمستون رو خیلی دوس دارم نه بخاطر اینکه توش دنیا اومدم
یکدستی و یگانگی که تو زمستون بوجود میاد با اومدن برف تو هیچ فصلی نیست
همه فصل ها صد رنگن.اونقدر رنگارنگن که یگانگی اصلا وجود نداره.اما زمستون یکدست و یک پارچه سفید
همه چیز یه شکله یک دسته.خوب و بد نداره