• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 1184)
سه شنبه 1/6/1390 - 16:30 -0 تشکر 357389
!!مملکت را ارزان فروختم!!

بنام خدا
سلام
 
 
مجید جمالی فشی در شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی امروز محاکمه شد.
او متهم به جاسوسی برای اسرائیل، محاربه، قتل، وارد کردن خسارت به اموال،
تحصیل مال نامشروع و نگهداری از مواد روانگردان است.
 
منبع:خبرآنلاین

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:33 - 0 تشکر 357391

ضارب شهید علی محمدی در دادگاه

امیدسلیمی بنی: تروریست وابسته به سازمان جاسوسی اسرائیل که دست به کشتار دانشمند ایرانی در تهران زده بود، امروز محاکمه شد

و در پاسخ به سئوال قاضی گفت: فکر می کنم مملکت خودم را ارزان فروختم.

این فرد به نام مجید جمالی فشی به اتهام محاربه و فساد فی الارض و قتل مسعود علی محمدی، دانشمند هسته ای ایران، جاسوسی به نفع دولت متخاصم اسرائیل، وارد آوردن خسارت به اموال و منازل مسکونی از طریق انفجار بمب، تحصیل مال نامشروع از سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل و نگهداری مواد روانگردان در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد.

متهم در مقابل سئوالات قاضی، اتهامات وارده را پذیرفت.

این متهم، پیش از این نیز در برنامه شبکه برون مرزی صدا و سیما اعتراف کرده بود به دفعات با افسران اسرائیلی در کشورهای ترکیه، آذربایجان، تایلند و اسرائیل ارتباط برقرار کرده و در هر ملاقات، مقادیر زیادی از آنها پول (بیش از 120 میلیون تومان) دریافت کرده است.

متهم همچنین به دفعات، اقدام به جمع آوری اطلاعات از نحوه حفاظت و مراقبت پلیس در جاده ها، پادگانها و اماکن عمومی تهران و انتقال آن به موساد، سازمان جاسوسی اسرائیل کرده است.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:36 - 0 تشکر 357393

صدور کیفرخواست و قبول اتهامات از سوی متهم

دادستانی تهران با اثبات قرار مجرمیت و صدور کیفرخواست، از دادگاه خواسته بود برای متهم کیفر قانونی در نظر گرفته شود.

قاضی صلواتی نیز پس از پرسش های مختلف از متهم درباره انگیزه انجام جاسوسی، ترور شهید علی محمدی، دریافت پول از اسرائیل، ملاقات و ارتباط با افسران اطلاعاتی موساد و دیدن دوره های آموزشی خاص،

سئوال پایانی خود را این چنین مطرح کرد: آیا مملکت خود را ارزان نفروختی؟ متهم در تایید این مطلب گفت: "بله، درست است. مملکت را ارزان فروختم."

محمدحسن یزدی صمدی ـ وکیل مدافع علی جمالی فشی ـ با بیان اینکه بنده حسب وظیفه باید از متهم دفاع کنم، ایراداتی را نسبت به اتهامات موکل و صلاحیت دادگاه مطرح کرد که پس از پایان دفاعیات وی قاضی صلواتی عنوان کرد که هیچ‌کدام از ایرادات شما وارد نیست.

وی با تاکید بر اینکه همه می‌دانیم که رژیم صهیونیستی کارنامه سیاهی دارد، گفت:‌ آنها موکل مرا شستشوی مغزی داده‌اند، آن هم شستشوی مغزی با آب ناپاک و در حقیقت وی را فریب داده‌اند.

وکیل مدافع علی جمالی فشی در پایان اظهار کرد: غرض از صحبت‌های من عدم مجازات موکلم نیست بلکه روشن شدن چگونگی مجازات وی است.

این متهم در آخرین دفاع خود اظهار کرد قرار بود 5 دانشمند دیگر از جمله دکتر شهریاری را ترور کند، ولی زمانی که متوجه شد کارهای وی اشتباه است، از ادامه ترورها، خودداری کرده است.

عامل ترور شهید علی‌محمدی در دفاعیات پایانی خود گفت که با پی بردن به اشتباهش از ترور 5 نفر دیگر خودداری کرده است.

وی اظهار کرد: در اینکه من کار خیلی بدی علیه کشورم انجام دادم شکی نیست ولی این را در نظر بگیرید که اگر من ذاتا آدم بدی بودم الان باید من را برای ترور چهار پنج نفر دیگر هم محاکمه می‌کردید.

جمالی فشی ادامه داد:

به علت ذات درونی خودم بود که به اشتباهم پی بردم و از چند ترور دیگر که احتمال داشت به گردن من بیفتد جلوگیری کردم ولی باز هم دلیل نمی‌شود بگویم کار بدی نکردم و در نهایت باید بگویم که پشیمانم.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:38 - 0 تشکر 357395

اعترافات تروریست وابسته به اسرائیل

من مجید جمالی فشی هستم و اولین آشنایی من با سرویس اطلاعاتی اسرائیل در حدود 3 سال پیش بود که برای دومین بار به استانبول سفر کرده بودم و در آنجا با فردی به نام رادپور آشنا شدم که ایشان پیشنهاد رفتن به کنسولگری را به من داده بودند و من هم به علت اینکه مشتاق بودم با هم به کنسولگری رفتیم و آنجا طبق یکسری تشریفاتی که انجام شد وارد اتاقی شدم ولی از هم جدا بودیم یکسری سوالات زیاد از من کردند طبق آن سوالات یکسری فرم ها به من دادند فرمهای مشخصات بود و چگونگی همکاری با آنها.

البته کسی را نمی دیدم و از پشت میکروفون با هم صحبت می کردیم

همانجا بود که به من گفتند فردا تنها بیایم بدون رادپور.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:39 - 0 تشکر 357396

*** البته در همان سفر حتماً تاکید داشتند که با رادپور و دوستان ایرانی ام تماس نداشته باشم یعنی در آن خانه ای که در آن زندگی می کردم به من گفتند که باید به هتل بروی و تمام هزینه هایش را هم دادند.

من هم طبق دستورالعملی که به من داده بودند به هتل رفتم در حدود یک هفته طول کشید که کار آنها تمام شد یک ماموریت جمع آوری اطلاعات در ایران به من دادند و من به ایران برگشتم.

*** من به ایران برگشتم و همان ماموریتی که به من داده بودند جمع آوری اطلاعات بود در مورد یک محل مشخصی انجام دادم به طور کامل و در زمان معینی حدود 3 ماه بعد بود دوباره به ترکیه بازگشتم بعد طبق همان سیری که داشتم تماس گرفتم وارد کنسولگری شدم البته مدارک و اطلاعات را روی کاغذ نوشته بودم و در کاغذ حمل می کردم در حدود 30 صفحه بردم آنجا تحویل دادم و خیلی هم خوششان آمد البته یکسری ایرادها را برطرف کردند نواقصش را گرفتند توضیحاتی دادند و تقریباً در حدود 10 روز طول کشید که از پشت میکروفون اطلاعات جدید و آموزشهای جدید به من می دادند و در آن موقع در سفر دومی که به کنسولگری رفته بودم با فردی به نام بهرام که رابط من و سرویس اطلاعاتی اسرائیل شد.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:41 - 0 تشکر 357399

*** در حدود سومین سفر بود که انجام شد وقتی برگشتم یک تست پلی گراف یا همان دروغ سنج از من گرفتند که 2 روز طول کشید یک روز تستش را انجام دادند و روز بعد تست اصلی انجام دادند که یک دکتر اسرائیلی بود به همراه یک فرد ایرانی که کار مترجمی را انجام می داد البته بهرام هم از پشت میکروفون صحبت می کرد.

*** آموزش‌ها شروع شد ،آموزشهای جمع آوری اطلاعات در مورد مکانها مثل پارک ها ، جاده ها ،‌پادگان ها تقریباً مکانهایی که بیشتر عمومی بودند مثل پارک های تهران ،‌جاده ها که چه چیزهای امنیتی دارد چه دوربین هایی دارد چه اشخاصی در آنجا تردد می کنند چه ارگان های دولتی در آنجا هست سیر اطلاعاتشان در همین حد بود که چه چیزهایی برای انجا عملیات مضر بود.

در این سفر بود که یک پله جلوتر رفتم و گفتند که برای ارائه اطلاعات نمی خواهد بر روی کاغذ بیاوری یک دوربین دیجیتال به همراه کمربند حمل مموری دوربین دیجیتال که یک دوربین معمولی بود که مموری می خورد ولی کمربند چرم قهوه ای - مشکی بود که سگگ آن باز می شد توسط یک آچار آلن و مموری در آن جاسازی می شد این تکنولوژی جدید را در آن سفر به من دادند و گفتند از این به بعد می توانی اطلاعات را از این طریق برای ما بیاورید.

*** بعد از این دوره من برگشتم ایران. یک ماموریت جمع آوری اطلاعات بود در مورد یک مکان خاص در تهران به من دادند جمع آوری اطلاعات را طبق آن چیزی که گفته بودند بر روی کاغذ می نوشتم و از آن عکس می گرفتم و عکس را داخل کمربند می گذاشتم

و از ایران کمربند را خارج می کردم.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:44 - 0 تشکر 357401

*** بعد از آن سفر که برگشتم یک میل به من دادند و گفتند از این به بعد تاریخ های سفر را ما تعیین نمی کنیم که در این ساعت بیا از قبل تعیین نمی کنیم طبق این میل ما با شما در ارتباط هستیم البته به صورت کد گذاری شده یکسری کشورها را برای من کد گذاری کردند که مثلاً کشور تایلند جنوب ، کشور ترکیه شمال که از طریق آن بتوانم یکسری تاریخ ها و محل ها را برای ملاقات تعیین کنیم. اولین سفرمان قرار شد آسیای جنوب شرقی باشد و طبق همان چیزی که گفته بودند یک تاریخی را به من گفتند و من به آنجا رفتم بعد از اینکه به آن کشور رفتم قرار شده بود شماره تلفن و آدرسم را در میل بگذارم که در حدود 3 یا 4 ساعت بعد با من تماس گرفتند و یک محلی را برای ملاقات بهرام به من داد یک محلی را برای ملاقات آدرس داد یک هتلی بود و من تاکسی گرفتم و به آنجا رفتم ، آنجا اولین دیدار حضوری من و بهرام در خارج از کنسولگری بود در حدود 4 - 5 ساعت با من صحبت کرد که چه طوری است و از این به بعد کارهایمان عملی می شود و به صورت عملی شما را آموزش می دهیم

یکسری معلم ها هستند که بهترین های اسرائیل هستند و ما انتخاب کردیم که تو را آموزش دهند و همین طور یک سیم کارت و گوشی به من دادند که از این به بعد با آن در تماس هستیم. فردای آن روز رسید و 2 نفر افراد جدید بودند که من با آنها آشنا شدم 2 افسر اسرائیلی بودند و عبری صحبت می کردند و بهرام مترجم ما بود یعنی رابط بین ما بود شخص هایی به نام اومر و جونی بودند که جونی متخصص فنی و کامپیوتر بود و اومر مخصوص کارهای عملیاتی بود و آموزش عملیاتی می داد.

در آن سفر یکسری آموزشهایی به من دادند مثل تعقیب و گریز ،‌ضد تعقیب ، تعقیب ماشین ، جمع آوری اطلاعات از یک محل خاص ، چسباندن بمب به زیر ماشین در همین حد البته آموزشهای عملی به صورت عملی و خودشان نظارت داشتند روی این کار و چیز مهمی که در آن سفر آموزش دادند ارتباط sayf(رودررو) از طریق لپ تاپ بود. یک لپ تاپ را به من آموزش دادند که از طریق آن می توانی به صورت رودرو و راحت هر چیزی را که می خواهی بتوانی صحبت کنی اما به دلیل اینکه من لپ تاپ شخصی داشتم گفتند که نمی توانیم در این سفر به شما لپ تاپ بدهیم چون از لحاظ پوششی مشکل دارد نمی توانی همزمان 2 تا لپ تاپ را به ایران ببری به خاطر همین موکول کردند به سفر بعد. دوباره یک ماموریت جمع آوری اطلاعات یک نقطه خاص تهران را به من دادند و من را راهی تهران کردند یعنی عین سفرهای قبلی.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:46 - 0 تشکر 357403

*** این لپ تاپ در ظاهر یک لپ تاپ معمولی بود که همه داشتند و اگر کسی هم می دید چیزی را متوجه نمی شد در اصل 2 ویندوز xp داشت که یکی از ویندوزها 2 ویندوز بود یک ویندوز sayf داشت که باید یکسری مراحل را طی می کردی تا برسیم به آن ویندوز اصلی که به آن ویندوز قرمز می گفتند.

2 ویندوز آشکار و یک ویندوز پنهان در اصل 3 ویندوز داشت. زمانیکه لپ تاپ را روشن می کردید اگر دست به چیزی نمی زدید وارد یک ویندوز معمولی و عادی می شد و کسی متوجه نمی شد وقتی می خواستیم وارد ویندوز sayf بشویم وقتی لپ تاپ را روشن می کردیم بعد از چند ثانیه از گزینه کامپکت 2 گزینه می آمد وقتی دکمه اسکیس (ESC) را چند بار می زدیم وارد منوی اصلی لپ تاپ می شد منوی اصلی شامل 3 گزینه بود یک برنامه ریکاوری برنامه ای بود که خودشان تنظیم کرده بودند در صورت بروز هرگونه مشکلی برای کامپیوتر طبق آن ریکاوری می توانستیم برگردیم به همان حالت اول برنامه ریزی خودشان یعنی به حالتی که روز اول لپ تاپ را به من داده بودند نه حالت کارخانه. گزینه دوم ویندوز 2 بود ویندوزی که از طریق آن می توانستی وارد ویندوز قرمز شوی از آنجا روی کیبورد آن گزینه را انتخاب می کردیم وارد ویندوزی که شبیه ویندوز معمولی بود از گزینه استارت 3 گزینه را باید فعال می کردیم اولین گزینه در پنجره اول گزینه دوم در پنجره دوم و گزینه سوم در پنجره سوم HP سه مرحله بود که 3 پنجره فعال می شد وقتی سومین پنجره را فعال می کردیم یک دفعه پنجره ها محو می شد و یک پنجره جدید باز می شد که روی آن پسورد را می نوشتیم یک پسورد داده بودند که البته آن SONY 777 بود آن را تایپ می کردیم اینتر (ENTER) را می زدیم در آن زمان کلید فلش مموری را می خواست یک فلش مموری که مخصوص وارد شدن به قسمت قرمز بود آن زمان کلید کامپیوتر را وارد می کردیم اینتر می کردیم در عرض یک ثانیه ویندوز تغییر می کرد و رنگ صفحه قرمز می شد و عملاً وارد قسمت قرمز شده بودیم.

*** در مورد گوشی هم یک چیزی شبیه همین بود. 2 عدد ویندوز داشت گوشی موبایل ، یک گوشی سامسونگ بود که 2 عدد ویندوز داشت که از ویندوز اصلی یک سری مراحل را طی می کردیم بعد می رسیدیم به جائیکه رمز می دادیم وقتی رمز را وارد می کردیم بعد از 5 ثانیه یک نوار پر می شد و خودبخود وارد قست قرمز می شد و آن هم همینطور بود با این تفاوت که در گوشی می توانستی در قسمت قرمز چیزی را ذخیره کنی همانطور که گفته بودم نمی شد در قسمت قرمز چیزی را ذخیره کرد و فقط زمانی که وارد قسمت قرمز می شدی می توانستی آن چیزها را ببینی که این گوشی بیشتر برای فیلمبرداری و عکسبرداری های مخفی بود چون حالتی داشت که وقتی وارد قسمت قرمز می شدید اگر دکمه قرمز را 2 بار فشار می دادی و یکبار دکمه بغل را صفحه نمایش سیاه می شد و تا دوباره این دکمه ها را فشار نمی دادی طبق مراحل خودش روشن نمی شد اگر کسی هم به آن دست می زد خودبه‌خود خاموش و روشن می شد برمی گشت به ویندوز اصلی ، این دو دستگاه را در سفر دومی که به آسیای جنوب شرقی رفته بودم به من دادند البته طرز کار آن را در آن دو سفر به من یاد داده بودند.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
سه شنبه 1/6/1390 - 16:49 - 0 تشکر 357404

*** با من تماس گرفتند و گفتند که بلیط بگیر و بیا و برو به فلان هتل .

اسمت را بگو پاسپورت را نشان بده و ما برای تو اتاق رزرو کرده ایم من این کار را کردم بعد رفتم همان هتل درست بود برای من اتاق رزرو کرده بودند بعد با من تماس گرفتند طبق همان شرایط قبلی یک تلفن دادند و یک تلفن برای خودشان برای ارتباط بود دوباره ترجمه شروع شد با این تفاوت که در این سفر به جای جونی که مسول کامپیوتر و فنی بود نیامده بود یک خانمی آمده بود به نام ( اِما) که حامله بود یعنی خانم اما با بهرام و اومر آمده بودند 3 نفر. آن 2 نفر سرجایشان بودند و یک نفر جدید آمده بود دوباره آموزش ها شروع شد از فردای آن روز ولی یک تفاوت داشت با دوچرخه شروع کردند یک دوچرخه آورده بودند که سواری دوچرخه را یاد دادند که ببینند چطور است مهارت سوار شدن . بعد یکسری راهها می دادند و می نشستند در یک رستوران و می گفتند از روی نقشه از این راه بروی تا به این جا برسی بعد از اینکه رسیدی یک زنگ می زنی تا ما بگوییم بیایی کجا پیدا کردن مسیر بود با دوچرخه بعد از آن یک سبد پلاستیکی گذاشتند پشت آن که خالی بود.

*** در آن سفر قبلی باز هم یک کیف جاساز پول به من دادند که البته 2 عدد بود در حدود 30 هزار دلار بعد من برگشتم که در آن سفر خانم من هم آمده بود و بعد با هم برگشتیم.

بعد از اینکه برگشتیم ایران یکسری ماموریت ها به من داده بودند جمع آوری اطلاعات از یک مکان های خاصی بود تا اینکه برنامه ریزی کردند تا من به یک کشور اروپایی بروم یک کمپی بود در آنجا برای شخصی بود به نام استپان کیرالی که البته میلش را به ایمیل من فرستاد قرار بود من بروم آنجا برای آموزش بوکس که طبق چیزهایی که گفته بودند آنجا کنسل شد و سفرم موکول کردند به کشور دیگری.من زمینی به آنجا رفتم طبق همان شرایط قبلی یک قرار ملاقات اولیه گذاشتم با بهرام و گوشی موبایل به من داد و از فردای آن روز رفتیم برای خرید کردن یکسری لوازم برای من خرید کردند کل لباسها از کفش گرفته تا لباس زیر ، شلوار ، پیراهن و ... همه چیز را گرفتند و گفتند هیچ کدامیک از لباس ها را که از ایران آورده ای نمی توانی همراه خود بیاوری یک ساک چمدان هم برای من گرفتند.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
چهارشنبه 2/6/1390 - 11:38 - 0 تشکر 357620

سلام
یعنی فقط بخاطر 120 میلیون همچین كاری كرده؟؟!!!این مصداق كسیه كه پرده بر روی گوش و چشمشه

گاهي به آسمان خيالم عبور کن

شعر مرا نيم نگاهي مرور کن

دل مرده ام،قبول . . .!

تو اما مسيحا باش،

يک جمعه هم زيارت اهل قبور کن.

چهارشنبه 2/6/1390 - 15:44 - 0 تشکر 357749

*** در حدود 3 روز بعد قرار گذاشتند که صبح زود ساعت 7 صبح جلوی یک هتل با من قرار گذاشتند و من با آنها رفتم البته تمام لباس های خود را از من گرفتند و من با لباسهایی که آنها به من داده بودند ساعت ، همه را از من گرفتند فقط حلقه ام را به من دادند.

با بهرام به فرودگاه رفتیم در فرودگاه آن آقای مسئول پشتیبانی بود آنجا دیدم آمد دوباره در رستوران فرودگاه یکسری توضیحات را از اول به من دادند و پاسپورت را به من تحویل دادند در سفر گفتند که من را نمی شناسید برنگرد به من نگاه کن ، خیره نشو ، حرف نزن تنها کسی که همسفر توست بهرام است. از فرودگاه پرواز کردیم به تل آویو وقتی رسیدیم به تل آویو طبق مهری که در پاسپورت خورده بود من یک اسرائیلی بودم . وارد فرودگاه تل آویو شدیم که البته آنجا مسئول مهر کردن پاسپورت ها به من گیر داد چون یک سوالی از من پرسید و من که عبری بلد نبودم مشکوک شد که همان آقای مسئول پشتیبان وارد عمل شد و کارتی را نشان داد پاسپورت من و بهرام را گرفت و از یک راه دیگری بود یعنی مسافرهای عادی از یک خرطوم رد می شدند ما را از خرطوم دیگری رد کردند وقتی آخر خرطوم رسیدیم اومر آنجا بود. بعد از سلام ما را سوار کرد البته آن فرد از ما جدا شد و من و بهرام و اومر سوار ماشین اومر که یک تویوتا دوکابین بود شدیم از فرودگاه خارج شدیم و رفتیم به سمت تل آویو . از تل آویو رد شدیم و رفتیم به شهر هرتزلیا که در آنجا یک هتلی بود که کنار ساحل بود آنجا یک اتاق به من نشان دادند که اتاق سوئیت مانند بود که گفتند اینجا محل اقامت توست در حدود 1000 شگل بود و پول اسرائیلی هم به من دادند و گفتند اگر اتفاقی افتاد پول پیش شما باشد یک گوشی موتورولا با سیم کارت اسرائیلی به من دادند و گفتند که البته تماس نمی گیری و رفتند و گفتند بعداً برمی گردیم استراحت کن. بهرام و جونی آمد اولین کسی که در اسرائیل آمدند برای آموزش و در همان سوئیت هتل آموزش را شروع کردند یکسری برنامه ریزی ها بود که می خواستند به من نشان دهند مثل راهها را چطور بروم آموزش هایی که چه کارهایی را باید انجام بدهم به صورت تئوری جونی به من یاد داد.

فردای آن روز گفتند که آموزش عملی شروع می شود فردای صبح آن روز بهرام آمد و ماشین کرایه بود از این دو کابینه ها ، ماشین کرایه ای تل آویو. رفتیم فروشگاه یکسری چیزها خرید آب و ... از تل آویو خارج شدیم حدود نیم ساعت گذشت وارد یک پادگان شدیم. از تل آویو خارج شدیم اتوبان تل آویو - اورشلیم در حدود نیم ساعت طول کشید تا رسیدیم به درب پادگان فکر کنم دقیقاً مجاورت اتوبان تل آ‌ویو - اورشلیم بود وارد پادگان شدیم و از یک پل روگذر وارد خود پادگان می شدیم حدود 3 -4 کیلومتر از کنار فنس ها می رفتیم دور تا دور پادگان را فنس کشیده بودند.

خلاصه آموزشهای حرفه ای موتور شروع شد طی 2 روز آموزش حرفه ای موتور گذاشتند یکسری موانع که آنها را چطوری رد کنم روز اول یک موتور نیمه سنگین در حدود 200 بود ولی موتوری که در شهر اسرائیل - تل آویو می دیدیم. فردای آن روز وارد آن جا شدیم 2 تا هوندا 125 نو ایران آنجا گذاشته بودند صفر صفر بود تعجب کردم که چطور اینها را آورده اند دقیقاً مارک آنها ایرانی بود که کارخانه ایران درست کرده بود صفر بود از فردا شروع کردم روی آن تمرین کردم فقط روی هوندا 125 انجام می دادیم.

من خیلی تعجب کردم پرسیدم گفتند دقیقاً‌ساخت ایران است همان موتوری است که در ایران دارند سوار می شوند دیگر آموزش ها روی این موتور است چون سخت تر است لاستیک آن کوچکتر و باریکتر و قدرتش هم کمتر است و این موتوری است که کار اصلی را باید با آن انجام بدهی بعد یک جعبه بزرگ روی موتور نصب کردند یعنی پیچ کردند دو پیچ روی آن بستند روی آن یک جعبه در حدود 20-30 کیلو بود موتور سواری را با آن شروع کردم تئوری آن را گفتند که اگر یک جعبه سنگین روی موتور باشد باید کجای موتور بنشینی تئوری را به من گفتند اول خودش نشست تمام مراحل را رفت و بعد گفت به من نگاه کن تا من شروع کنم باز هم کارهای مهارتی را با آن انجام دادم.

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.