آن مرد می آید اگر پیش از طلوع آفتاب از خواب
بیدار شویم چرا که غیر آن نمازمان قضاست
عصر یک جمعه دلگیر
دلم گفت: بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست
چرا آب به انسان نرسیدست
و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیدست
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیدست
و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر
وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟
می دانم
که می آیی و غبار غم و اندوه هزاران ساله را از قلب های خسته مان می زدایی و اشک
های زلال مان را از گونه هایمان بر می چینی ، می آیی و ضریح گمشده یاسی کبود را
نشانمان می دهی و مسیح مریم را با خویش همراه می سازی.