• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 3594)
دوشنبه 29/11/1386 - 11:50 -0 تشکر 30550
اندر احوالات شیخ السرعت مهدی مکلارن!

     آن عاشق سرعت، آن صاحب موتور پر قدرت، آن برگزیده ی همایش، آن ساده ی بی آلایش، آن اهل ورزش، آن مدیر اهل نرمش، آن مرد همه فن حریف، آن که الکی کردیم این همه از او تعریف()، آن علاقه مند به اشکال متقارن، آن دوستدار تبیان مهدی مکلارن، سرآمد ماشین دوستان تبیان بود و پنج نوبت در مسابقات F1 مقام نخست کسب نمودی به بیداری و به خواب(1) و در طنز نیز دستی داشت، دست داشتنی!

     نقلست که شیخ ابتدا سیزده سال نزد استاد خود ژیان (2) کمر خدمت بربستی تا بدین مقام [مکلارنی]  رسیدی و استاد وی همواره او را می فرمود: ترا چهل سال مجاهده باید تا به مقام ماشین گجت(3) دررسی.

     نقلست که روزی در راهی می شد، صندلی ای(4) دید به غایت مهجور و فرسوده و غبار اندوده که به تمامی به زنگار آلوده بود. دامن از وی برگرفت و روی بتافت و به راه خود شد. ناگاه صندلی بانگ برآورد که: مکلارنا! زنهار تا از من دامن بر نگیری! همتی دار که صندلی ای هستم برای داغ نمودن [اشخاص] لیکن از قضای روزگار مهجور در این گوشه فتاده ام. شیخ وی را در بر گرفت و عظیم گریست و گفت: مکلارن نباشم اگر به عوض این ظلم [که بر تو رفته است] 77 تن بر تو نسوزانم.(5)

     نقلست که روزی با تبیان رودر رو شدی و به مباحثه(6) نشستی و تبیان جمله پرسیدی و وی هر یک به اقتضا پاسخ گفتی تا سخن به نقاط ضعف تبیان رسیدی و وی جز سرعت پایین(7) به هیچ ضعفی اشاره نکردی. چون از مباحثه فارغ آمدی، ورا پرسیدند: این همه معایب بر تبیان ندیدی که هیچ نگفتی؟ گفت: دیدم. لیک شرم داشتم از بر رخ کشاندن آن معایب. پس این سخن در جمله دوستان اثر کردی و بسیار گریستند و نعره ها زدند.

     نقلست که شیخ وقتی در مطالب روزانه فعال بودی و به هر روزی ده کرور مطلب ثبت می نمودی تا مطالبش به مرتبه ی مطالب شاه شوریده سران رسیدی(8) پس بدو  گفتی که: اکنون تو رقیب من باشی. [شاه شوریده سران] گفت: خطا گفتی که من اکنون قرین تو باشم و مرا هوای رقابت در سر نیست. بار دیگر [شیخ مکلارن] گفت: بیا تا هر دو بدین سایت [تبیان] فرو شویم و در ثبت مطلب رقابت [سالم] نماییم تا که غالب آید؟ [شاه شوریده سران] گفت: ما را غرض رفاقت است نه رقابت. (و این همه از پلتیک(9) او بود که چون می دانست با سرعت شیخ برابری نتواند کرد بدان جهت از الکی بهانه آوردی.) پس این سخنان در شیخ اثر کرد و نعره ای زد و گفت: شاه باش و شوریده سر باش و رفیق باش! پس چون شیخ برفت برفت منادی ندا داد: ما طلسم(10) شاه شوریده سران بر او(11) بی اثر کردیم تا او(12) زین پس نیرنگ نزند و از الکی دم از رفاقت نزند. فالله اعلم.

..........................................................

پاورقی:

1)     بنا بر نظر کارشناسان «به خواب» اصحّ است.

2)     مقصود ژیان معروف چاق و لاغر است!

3)     Gadget، نام شخصی است که صاحب ماشینی به غایت پیچیده بود.

4)     در بعضی از نسخ «مبل» و در برخی دیگر «نیمکت» ذکر شده ولی صندلی از آن دو قول مشهورتر است.

5)     نسخه: تمام اهالی تبیان را بر تو نسوزانم.

6)     کذا فی الاصل. منظور مصاحبه است.

7)     این یک عیب را نیز به دلیل علاقه ی مفرطش به سرعت نتوانسته از گفتنش چشم پوشی کند وگرنه نمی گفت.

8)     به لحاظ تعداد مساوی شد وگرنه به لحاظ محتوا که قابل قیاس نبود.(هر کی تونست بگه این جمله تعریف از خودم بود یا از مکلارن!!؟)

9)     پلتیک: سیاست، مهارت و نیز به معنی حقه بازی و نیرنگ. مثال:

در مجمع خوبان مرا پنج «پ» نبود

پلتیک و پول و پرروی و پز و پارتی!

10) اشاره به طلسم رفیق فراری ده شاه شوریده سران دارد که هرکه در تبیان با وی رفیق شده دیر یا زود از تبیان جدا شده است. جز مکلارن که دو سال و دو ماه و اندیست که با وی رفیق است و همچنان در تبیان پابرجاست!

11) شیخ مکلارن

12) شاه شوریده سران

 

 

شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
زانکه  در  کم خردی  از همه عالم بیشم
«حافظ»
دوشنبه 29/11/1386 - 12:21 - 0 تشکر 30552

سلام شاه شوریده سران رفیق خودم حالت چطوره زودباش بگو 123 123 123؟؟؟؟

خیلی جالب و خنده دار بود دست گلت درد نکنه بازم درمورد مکلارن عزیز بنوس

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
دوشنبه 29/11/1386 - 12:55 - 0 تشکر 30559

سلام

احسنت یا شاها احسنت

حال سوالی از شیخ الشیوخ مكلارن داشتمی ؛ یا شیخ ! از اینكه نقل و نبات ملحفه های انجمن گشتیدی چه حسی بر تو مستولی گردیده ؟ غرور ؟ شعف ؟ خوف ؟ ریسپانسیبیلیتی ؟ خجلت ؟ یا چه ؟ با ما كمی سخن بگو تا مستفید شدمی  تا از تو الگویی ساختمی !  ( یا شاها نادیده بگیر این اشتباهات دستوری و ادبی را )

ارادت نثارتان باد كرور كرور ...

-:- می خواهم آب شوم در گستره افق ، آنجا كه دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می گردد -:-  
دوشنبه 29/11/1386 - 13:25 - 0 تشکر 30566

درود بر پیشگاه شاه شاهان

داش سعید شاه شوریده سران

(ایول. مثل تمام نوشته هات جذاب و زیبا)

آورده اند که شیخ السرعت که روزگاری در سِمت آقاجانی ما خدمت می کرد ، مدت مدیدی پیش پا گذارده به دیار نصف جهان و بسی شاد گشت از این هجرت کوته زمان.

آمده است که در آن شهر رفیق المرافقین هیاط طیبه بدو پیشنهاد اصفهان گردی داده کردند و شیخ نپذیرفته اند. مجنون صفت از مریدان شیخ ، به آقاجان ما گفته کردند که پیشنهاد خوبی ست. و سبب شد تا هیاط طیبه بر پیشنهاد خود استوار تر ماند. ولی باز شیخ نپذیرفته کردند و دوستدار یو دیگر مرید شیخ ، همره مجنون صفت بر آقاجان ما پافشاری کردند که قبول کند. ولی آقاجان ما گفته کردند که : به هیچ وجه. و همگی پذیرفته کردند.

در زمان بازگشت ، مریدان از شیخ پرسیده کردند که بر پایه ی چه دلیل پیشنهاد هیاط را پذیرفته نکردی؟

و او در پاسخ فرموده کرد :

من شنیده کرده ام که اصفهانی جماعت خراج نیست و می بایست از جیب مبارک خرج می کردیم (حالا شما بگید کی خسیس تره؟) پس بدین خاطر نپذیرفتیم.

و مریدان از تفکر قوی و به جای شیخ متعجب گشتند و بر آن واقعه بسیار گریسته کردند و فریاد ها برآمده کردند و آن شب در کتاب ها ثبت شد.

ولی پس از چند سال و اندی و سندی ، فهمیده کردیم که این آورده اند ، کاملا بی پایه و اساس می بوده است. و تنها برای شوخی با شیخ السرعت این حکایت بر زبان ها جاری شده است.

باااااااااااااااااای

هر سلام خداحافظي اي هم دارد.

 

دوشنبه 29/11/1386 - 22:34 - 0 تشکر 30635

سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت

سلام بر شاه شاهان پادشاه شوریده سران، ای شاه یاد آن دوران بخیر بادا بادا مبارک بادا ایشالله مبارک چیز است اهم است داشتیم می‌گفتیم باد، چه دورانی داشتیم ای شاه، راستی ای بزرگ شوریده سران از برای چه تمام خاطرات را بازگو نمودی، آیا از دربرگرفتن این خاطرات در ذهن برتر خود خسته شده بودی؟!؟!

در ضمن ای پادشاه آن قسمت که در مورد سرعت پایین را خیلی باحال آمدی و ما نیز کلی خنده از خودمان بروز دادیم و مایه‌ی سرمستی ما شد.

در ضمن ای رفیق رقیب یکی طلبتان حالا به ما پلتیک روانه می‌کنید انشالله در زمین فوتبال یک عدد تکل خوش استیل آذین اینا روانه ساق زیباتان خواهم کرد و شمارا به ملکوت اون بالا ها خواهم فرستاد.

ای گیگیلی تو را چه شده!!! مگر این کارت گرافیک سوخته‌ی ما میگذارد که در انجمن‌ها سرکی بچرخانیم آما ایلده اگه میخوای بدونی کی کدومشو منم اونی بود همه موارد هیچ کدام من همونم شاید البته نمیدونما یه لحظه روشو برگردون شاید بشناسمش و آما یا گیگیلی اگر میل دارید که مجسمه‌ای بسازید حتما از پیکاسو الگو برداری نمایید در ضمن تکرارش را هم در شبکه چهار ساعت نیمه شب و اندی از رادیو پخش می‌کند که بهتان آرزوی موفیت دارم

ای آبی بی کران دریاهای اقیانوس آرام اینا (این آرام کی بید هاهاهاهاها) تا آنجایی که ما میدانیم ما چاکرخواه آن دو بزرگوار (مجنون‌صفت و دوستار یو) نیز هستیم و همچنین تمامیه اهالیه تبیان آما اینجاش چوخ مهمه توجه کن قارداش بلی با شوما هستش، از آنجایی که من خیلی وری خسیس هستم و دست اندر کاران اصفهانی عزیزمی رو هم از پشت بستم باید به جناب شوما عرض برسونم که بلی تمامیه این اتفاقات صحیح میباشد ولی از آنجایی که ما سفرهای علمی چیزه اهم یعنی ما سفیرانی از تهران می‌بوده بودیم برای همین آن دو بزرگوار فیلم تمام این اتفاقات رو سوزانیده شدن تا این ننگ خسیس بودن به طهرانی‌های مقیم مرکز نچسبد ولی مثکه شما یه نسخه از فیلم رو داشتی پس چسبید.

مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما میشود که آن‌ها را باور داریم

MCLAREN SUPER CARS

مسئول انجمن صندلی داغ

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

سه شنبه 30/11/1386 - 1:43 - 0 تشکر 30654

WOW!!!...نگرفتی چی شد؛ WOW!!!.... بابا این شاه شوریده سران از اون چیزی که فکر میکردم خفن تره هااااا، هواشو داشته باشین خارجی ها (همون افغاتی های همسایه) ندزدنش، حیفه یه همچین کسی از دست بره....

 اااااا ببخشید، سلام یادم رفت. بجاش حالا برای همه آرزوی سلام و سلامتی دارم بخصوص این شاه ژولیده سر خودمون..... ولی خدایی قشنگ بود، دست مریضاد....

شاد و شنگول باشید (البته بدون آب شنگولی)...

مجتبی

در نگاه آنانکه پرواز را نمی فهمند،                                                                        
هرچه اوج بگیری، کوچکتر می شوی...                                         
سه شنبه 30/11/1386 - 18:7 - 0 تشکر 30745

درودی چو رایحه پلی بوی...!

در آن دوره که شاه همایونی چنین خاطراتی را از برای بندگان روا میداشتند، این بنده به چیزی متفکر بودمی و آن خاطره ای بودستی که هیچگاه درجایی درج نگردیدست. و البت که اینها از من نیست ....

روزی در گذری شیخ عبور میکرد، مردی* را بدید که ندای تنگی دست و پای را به آسمانها روانه میداشت و طلب مساعدت خالق خویش را با حالتی زار داشت و او را میخواند بدان چیزی که شایسته بود. شیخ به پیش برفت و به ادب بنشست و بعد گذری بانگ برآورد و هوارها کشید... مریدان او را واپس کشیدند اما به آنان چنان پرخاش و چشم غره ای نمایان کرد که هرکدام به گوشه ای روانه گشتی و به انتظار علف در پا پروراندی. شیخ را بعد گرگ و میش آسمان فراغت آمد و از شدت  مراقبت و اشک وآه از هوش برفتی. بهنگام صبح از جای برخاستی و چو زمان را از سیکو5 مچی خود بنگریست بفهمید که بیداری او وقتی است و باید به دوگانه بایستد. خیز گرفت به بهشت افکار** که زمینه را جهت سجود محیا سازد.... پس از آسودگی خیال، به موازات دیوار گلی کلبه بنشست. مریدان همه او را حلقه در بر گرفتند و سوالها کردند. یکی از تیز مریدان که روز پسینِ او را دیده بود سوال نمود از اعمالش و چراهایی از این دست... شیخ به پاسخ برشد؛ که مردانگی را در آن مرد یافتم و صورت یار را در مُطالبهایش رویت کردم. بر او شدم و درپی او زمانی به زاری زر نمودم و این که ، او را یافتم درچیزی که بود و لایقش باد... پرسیدند که آیا رغبت به مراقبت را کنج خرابه ها و گذرها بایدست؟... فرمود که خلوتگه یار در کنج دل است و کار به کاخ و کوخ ندارد و...

پرسش ها و مسئله ها بود که به شیخ میرسید و جوابها بود زیبا که از اوی به گوشها روانه میگشت. در این میان ندایی برآمد از گمنامی که "شیخ را اینچنین کولی بازیها و خاکبازیها نباید"... شیخ قدری سرخ و زرد شد و با خونسردی جوابی بداد، که مگر من چه از سایر کم دارم، من هم چون سایر از فرزند آدم اب البشر آمده ام. خاکبازی را پاکبازی خواهد، ندارم؟... ناشناش بگفت که شما را توصیفهاست چون "آن عاشق سرعت، آن صاحب موتور پر قدرت، آن برگزیده ی همایش، آن ساده ی بی آلایش، آن اهل ورزش، آن مدیر اهل نرمش، آن مرد همه فن حریف، آن که الکی کردیم این همه از او تعریف، آن علاقه مند به اشکال متقارن و..." شما نباید .... شیخ کلام وی را با تندی درهم شکست و با ندایی ملکوتی فرمود " من این همه نیستم مگر به لطف آن خاک بازی..."

ندانم که این راوی چقدر بر سخنانش صحت گذارده اما دانم که هم شیخ و هم آن شاه خدایانیند بس عظیم و بزرگوار و بخشنده به پیروی از اوی....

* در برخی روایات آن درویش را همان شاه شاهان، جناب سعید انیشتین نامیده اند و برخی او را شاه شوریده سران لقب داده اند.

** بهشت افکار لقب گوشه ای از حیاط مسکن را داده اند که خلق برای فراغت از فشارهای اندرونی خود و قضای حاجت بدانجا رفته و پس از تخلیه دل مشغولی ها به شستشوی دست و پای و سر وصورت پرداخته. اینبار این شستشوها برای پاکیزگیست برای سجود و رکوع

درپناه یزدان پاک

مجتبی

در نگاه آنانکه پرواز را نمی فهمند،                                                                        
هرچه اوج بگیری، کوچکتر می شوی...                                         
سه شنبه 30/11/1386 - 23:19 - 0 تشکر 30825

با سلام!

hosseintahoori : بازم درمورد مکلارن عزیز بنوس

چشم! سعی خودم رو می کنم. اگه باز چیزی به ذهنم رسید می نویسم.

GiGiLi : یا شاها نادیده بگیر این اشتباهات دستوری و ادبی را

آخه چه طور نادیده بگیرم؟ الآن خود ادبیات اینجا بود چشماش از گریه قرمز شده بود می گفت چرا گیگیلی این بلا ها رو سر من میاره؟ چی؟ لحنم شبیه «دوم» شده؟ نه! اشتباه می کنی من هرگز دروغ نمی تونم بگم!

abie_bicaran : آمده است که در آن شهر رفیق المرافقین هیاط طیبه بدو پیشنهاد اصفهان گردی داده کردند 

از همین جا معلوم شد این روایت جعلیه! آخه ما توی انجمن ورزش خواستیم چترمون رو روی سر این رفیق المرافقین شما باز کنیم و یه بریونی مهمونش بشیم. ولی این رفیق المرافقین دیگه خبری ازش نشد که نشد!

البته این رفیقت هنوز من رو نشناخته. من در سالهای 2004 و 2005 و 2006 به طور پیاپی به عنوان چتربازترین مرد جهان برگزیده شدم.(سال 2007 هم کشیدم کنار که به جوون تر ها میدون داده باشم!)

MCLAREN : راستی ای بزرگ شوریده سران از برای چه تمام خاطرات را بازگو نمودی

این تازه اولشه قراره اینجا چیزهایی رو بنویسم که توی کتاب های تاریخی بنویسند(مگه اینکه حق السکوتی چیزی بدی)! به عنوان اولین نمونه به ایمیلت مراجعه کن!

MCLAREN :آیا از دربرگرفتن این خاطرات در ذهن برتر خود خسته شده بودی؟!؟!

نه این ذهن خستگی پذیر نیست ولی گفتم بگذار از این حافظه ی برترمان یه استفاده ی ابزاری ای بکنیم و از این اطلاعات خاک گرفته در زوایای ذهنمان یه سودی ببریم!(ایضا به ای میلت مراجعه کن!)

MCLAREN : انشالله در زمین فوتبال یک عدد تکل خوش استیل آذین اینا روانه ساق زیباتان خواهم کرد و شمارا به ملکوت اون بالا ها خواهم فرستاد.

فکر کردی الکیه؟ اون فوتبال قراره فیلم برداری بشه و فیلمش فرستاده بشه برای عادل فردوسی پور تا توی نود نشون بده . بعد اتفاقاتی که توی نود می افته اینطوریه که:

بحثـــــای داوری غوغــا می کنه "فنایی" فیلمـــو تماشا می کنه

مکلارن خطاشـــو حاشا می کنه اسلوموشن اونــو رسوا می کنه!

این کجاش تکله ، پسر جان ، لگده!

بچـه هـــــا! موقــــــع پخش نوده!

mjtrhz : بابا این شاه شوریده سران از اون چیزی که فکر میکردم خفن تره ها

تازه کجاش رو دیدی؟ من از همین چیزی هم که الآن فکر می کنی خفن ترم!(به این میگن شکست نفسی!)

فعلا خداحافظ!

شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
زانکه  در  کم خردی  از همه عالم بیشم
«حافظ»
چهارشنبه 1/12/1386 - 7:50 - 0 تشکر 30873

سلام
افسوس و صد افسوس و هزاران افسوس كه این تاپیك را دیر نظاره كردیم آفرین ، صدآفرین ، هزاروسیصد آفرین بهترین شه روی زمین دست خطی خوش داری در این مدت سر به جیب مراقبت فرو برده بودم  و به شیخ السرعت می اندیشیدم كه بابا این دیگه كیه؟روی هر چه شیخ است كم كرده.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


پنج شنبه 2/12/1386 - 2:34 - 0 تشکر 31021

... و سلام علیکم

الا یا ذره بین جان . چرا نشاید شما را مقام میکروسکوپی در حقیقتی نه چندان دور از بیان که به گفتار نیاید ؟ گویی دشمنان رخنه کرده اند در حال و احوالتان

همزمانی که خوانده میکردم مطالب شیدایتان را ، الهامی
(1)

بر من امد که با خود گویستمی حضرت میکروسکوپ را پیمانی خفن انگیزناک با شیخ السرعت بر امده است بر میزان حرفی نادرست و در آن بنا نهاده اند تا شریف النوعان زاینده رودی را جلوه ای خسیس مدار نشان دهند
هم اکنون به یاری سبزمان امیدواریم تا هر انچه برعهده هامان توان است جهت امورات شخصیتی با نام ، موسوم به مکلارن اف 5 منهای اف4 از قبیل مثال : انواع پنچر گیری ، انواع تعویض روغن ، انواع زیر و بند پایین آوردن و لا غیر ؛ بکوشیم . ایا چراگاهی ( چرا ، گاهی ) چنینند پایتخت نشینان مرکزی پر از دود و آلود ؟ شیوخ قبل و بعد از ابتدا تا به انتها نبودند چنین تعارف زنهایی !! یا شیخ السرعت ... یا مکلارن متالیک .... یا برادر جان اینجینیر ( مهندس) ... قاصدکهایی پیام صلح و دوستی را در بین تبیانیها میپخشانند . چه خوب میباشد رفاقت هایی این چنین . تبریکات صمیمانه مرا پذیرا گرد و انشاءالله یگانه منتخب تبیان باشی ( یه بار بسه ته دیگه ... عجبا ... خب این رفیقات هم دوست دارند منتخب شند عزیزم )

یا آبی الانتها و یا آبی الهمشهری
ایا میدانستی که نشاید من را میزانی در حد صفر از خود نشان دادن و ریاکاری ؟ همزمان شیخ السرعت ما مِن بعد الهمایش فرار را برقرار کردند !! نکاتی را حضورا و چشم در چشم به سمعتان میرسانم . یا آبی الرفاقتین .... یا محبت الفراقین ... یا خوش سیبیل معاونین .... یا عزیز الهمشهریین ... یا رفیق الفابریکیین .... همچنان گریه و زار و زاریم بند نمی اید که هر انچه ما به شما تعلیم املا میدهیم باز سر خود عمل میکنید و مینویسید هیاط الطیبه .... یا للعجبین ... هیاط طیبه غلطی گویاست که الاصحـة آن حیات الطیبه است
فی الانتها یا حضرت ذره بین :
شاه شوریده سران:  : نقلست که شیخ وقتی در مطالب روزانه فعال بودی و به هر روزی ده کرور مطلب ثبت می نمودی تا مطالبش به مرتبه ی مطالب شاه شوریده سران رسیدی (به لحاظ تعداد مساوی شد وگرنه به لحاظ محتوا که قابل قیاس نبود.(هر کی تونست بگه این جمله تعریف از خودم بود یا از مکلارن!!؟)
فی العقل من چنان گویاست از آنجایی که شما ابتدا نامی از شیخ السرعت برده اید و میزان و کمیت آن را مشخص نموده و با خود مقایسه ، فی الحال در کیفیت نیز از ابتدا مکلارن جان قیاس میشود سپس جناب ذره بین .... اگر این مطلب با گیرنده های شما خوانا از اب درآمد ( چون خودمم نفهمیدم چی گفتم " البته تا حدودی " ) نتیجه چنان گشته میشود که تعریفات از خود بوده است و قیاس مکلارن با شما
به عبارتی واضح تر از شکل و حروف میتوان نتیجه گرفت که دو ضربدر دو میشود 5 . در عین اینکه هیچ ربطی به این مبحث نداشته است این جمله من .... اما معمایی زیرکانه و حکمتی ناب در ان نهفته است . از حضور ذره بین جان عزیز کمال تشکر و قدر دانی را به مناسبت این جریان از سخنها مینمایم

انشاء الله از سه الی چهار ماه دیگر در خدمت جوابهای دیگرتان خواهم بود . تا آن موقع عمری عنایت کند الله به حضورتان مشرف میشوم
یا ع ل ی مدد

............................................................................................
پاورقی :
1) در برخی نسخ از الحام نام آورده شده است که منظور در اینجا حس ششم است

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
پنج شنبه 2/12/1386 - 23:30 - 0 تشکر 31213

با سلام!

hayat_e_tayebe: الهامی بر من امد که با خود گویستمی حضرت میکروسکوپ را پیمانی خفن انگیزناک با شیخ السرعت بر امده است بر میزان حرفی نادرست و در آن بنا نهاده اند تا شریف النوعان زاینده رودی را جلوه ای خسیس مدار نشان دهند

ببین داداش زرنگ بازی درنیار روی صحبت من با شخص خودت بود. حالا می خوای جوری وانمود کنی که انگار من در مورد همه ی اصفهانی ها صحبت کردم که ما رو وارد درگیری های قومی کنی و خودت قصر در بری؟نه داداش این حرف ها نیست من روی صحبتم با خودت بوده و بس!

و ادامه ی حکایات:

نقل است که روزی شیخ السرعت _حفظه الله_ در بحر خیال مستغرق بودی و خود را در حال بالا بردن جام قهرمانی مجسم می نمودی که از دور شخصی مجتبی(1) نام پدیدار آمدی که با کندی به سوی جایگاه شیخ روان بودی. وقتی به شیخ رسیدی سلام گفتی و شیخ بی آنکه حتی پلک باز کند جواب سلام گفتی. مجتبی خواست سبب بی اعتنایی شیخ بپرسد که ناگاه صدای منادی(2) بر آمد که آی ایهاالناس بشتابید که شترمرغ می دهیم هدیه دوستان را. پس مجتبی در طمع فتاد و با آخرین توان به سوی منبع صدا شتافتن آغازید. در این حال شیخ چشم گشود و تمام قد ایستاد به بدرقه ی مجتبی. مجتبی حیرتش افزون گشت، لختی درنگ کزد و گفت: شیخا، اول که درآمدم التفات نکردی، اکنون بر پای می خیزی؟ این همه کرامت چیست و آن چه بود؟ شیخ گفت: اول به کندی و سستی می آمدی و به آخر با تمام سرعت خویش می روی و آفتاب دولت سرعت بر تو تافته است. اول برای کندی تو بر نخاستم، اکنون برای سرعتت بر می خیزم. پس مجتبی خوشوقت گشت (اما نعره نزد!) و گفت: حقا شیخ السرعت که تویی. پس زمین ادب ببوسید و برفت.

نقل است که روزی شیخ السرعت _دامت سرعته_ بر آن شد تا دیدار خود از زاینده رود تازه نماید. با رفیق شفیق خود شاه شوریده سران قصد خود درمیان نهاده، نظر مساعدش جلب نموده و با وی قدم در طریق نهاده و به سوی اصفهان رهسپار گردیدند. چون بدان دیار رسیدند و ساعتی چند بر کرانه ی رود زاینده گردیدند و آفتاب به سوی مغرب روان شده بودی و می رفت تا شب فرا رسد. ناگاه دو نفر چونان اجل معلق راه بر ایشان سد کردند. شاه گفت: ای رهزنان من مردی درویشم و آه در بساطم نباشد که با ناله سودا کردمی لیکن همسفرم مردیست توانگر و کیسه ی زر وی در پر شالش باشد. بگیریت و به ما آسیب نرسانیت. باری شیخ بانگ بر داشت که این نیرنگ همی زند و من هیچ ندارم لیکن خودش شاه ممالک شوریدگان است و خزاینی پر از دینار و درهم و زر و اشرفی و غیر آن دارد. او را گروگان بگیریت و اموال وی بستانیت و عمری خوش باشیت._ از اینجا معلوم گردد شدت رفاقت این دو!_ آن دو غریبه نزدیک تربیامدند و گفتند مهراسید که ما رهزن نیستیم و آبی بیکران و حیات طیبه ناممان است. چون شیخ و شاه آسوده خاطر گشتند قهقهه ای سردادند و گفتند که ما خود از اول می دانستیم و اینها همه تیارت(3) بود که بر سبیل مزاح بازی نمودیم. و بعد با آن دو مصافحه نمودند. پس حیات طیبه سخن آغازید و آن دو بزرگوار را متهم ساخت که شما را پیمانی خفن انگیزناک با یکدگر بر امده است بر میزان حرفی نادرست و در آن بنا نهاده اند تا شریف النوعان زاینده رودی را جلوه ای خسیس مدار نشان دهید. شیخ خواست تا انکار نماید که شاه که یدی طولا در چتربازی داشتی و چندین عنوان جهانی کسب نموده بود گفت: شمایان به مهمان کردن ما به اقامت در هتل تکذیبمان کنیت. این سخن شاه، شیخ را استوار آمدی و فرمود: آری و هتل «عالی قاپو» نیک باشد. شاه در میان سخن شیخ پرید و گفت: یا شیخ هتل «عباسی» بس نیکو تر است و شاهانه تر و روی جانب دوستان اصفهانی نمودی تا سخن را ادامه دهد که دید هیچ اثر از آنان هویدا نباشد چناکه گویی آب شده و در زمین رفته اند یا دود شده و بر آسمان.(4)

....................................................................

پاورقی:

1) نام وی در بعضی نسخ mjtrhz آمده است.

2) آن منادی بنا بر قولی فال نیک بود و بنا بر قولی گیگیلی و بنا بر قولی هر دو بودند.

3) تیارت: تئاتر، نمایش.

4) البته آبی بیکران در دفتر خاطرات خویش این حکایت را به گونه ای دیگر به پایان می برد:« من(آبی بیکران) و رفیقم هیاط تیبح(!) آن دو را در هتل عباسی مهمان کردیم.» که نه من چنین چیزی رو به یاد می آورم و نه مکلارن مگه اینکه قصد داشته باشند این دفعه که به اصفهان رفتیم ما را مهمان کنند. (به این میگن قرار دادن شخص در عمل انجام شده!)

فعلا خداحافظ!

شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
زانکه  در  کم خردی  از همه عالم بیشم
«حافظ»
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.