به ویترین اولین کتابفروشى که مىشناسید، مراجعه کنید و به کتابهاى داخلِ ویترین نگاه کنید. امروزه بیشترین کتابى که در ویترینها و کتابخانهها جلوه مىکنند، با این عبارات آراسته شدهاند: مدیریت در یک دقیقه، ثروتمند شدن در یک دقیقه، مدیریت زمان در یک دقیقه، آشپزى در یک دقیقه، نوشتن در یک دقیقه. در میان این همه خلاقیت و استعدادهاى یک دقیقه، جاىِ عرفانِ یک دقیقهاى بسیار خالى است.
نکتهاى که در اینجا مورد توجه است، این است که امروزه بازارِ مدعیانِ عرفان، بسیار گرم است. هر روز از هر گوشه و کنار خبر مىرسد که مردى یا زنى، ادعاى پیامبرى، دین جدید، امام زمان بودن، رابطه داشتن با امام زمان، و حتى خدایى مىکند. تا اینجاى مسئله، چندان عجیب نیست، عجیب اینجاست که عدهاى هم به آنان ایمان مىآورند.
از آنجایى که هر روز بر تعدادِ این مدعیانِ عرفانى افزوده مىشود، بر ماست که طریقه یادگیرىِ این عرفانِ یک دقیقهاى را هم آموزش بدهیم تا از این نظر هم به خودکفایى برسیم.
حواستان باشد که مهمترین مسئله در ایمان آوردنِ پیروانِ شما به شما، در ظاهر و حرکاتِ شما نهفته است. بنابراین اولین درسِ شما این است که یک ظاهرِ عجیب و غریب براى خودتان دست و پا کنید که تا به حال به فکرِ کسى نرسیده باشد. مهم نیست این ظاهر، به آدمیزاد شبیه نباشد، مهم در اینجا همانطور که گفته شد، این است که به فکرِ کسى نرسیده باشد. شما در اینجا مىتوانید خلاقیت و استعدادِ خودتان را بروز بدهید.
مثلاً محاسن را بلند کنید و موى سر را از ته بتراشید، و یا حتى بالعکس و یا هر دو کار را با هم انجام بدهید. سعى کنید یک خرقه کهنه و به درد نخور را پیدا کنید که نشان بدهد شما کاملاً به دنیا بى اعتنا هستید. یادتان باشد که قبل از هر دیدار که ماجرایش به تفصیل گفته خواهد شد، به استحمام بروید و هر چه مىتوانید بر چهره و صورتتان چنگ بیاندازید تا سفید و سرخ شود و در نورانى نشان دادنِ شما مؤثر افتد. معمولاً وقتى کسى با شما سخن مىگوید، دفعتا به نقطهاى که کسى نمىداند کجاست، خیره بمانید. یا براى لحظاتى به آسمان و یا به زمین نگاه کنید و سرتان به نشانه حیرت تکان بدهید. مهم نیست این کارها هیچ معنایى ندارند، مهم در اینجا این است که این کارها اثر خواهند داشت.