سلام
...... داشتم از تو خیابون رد می شدم که دیدم عده ای دور هم جمع شدن، خیلی شلوغ بود و همهمه ای برپا،همین طور که میرفتم گوش تیز کردم تا ببینم جریان چیه، بله انگار تمومی نداره ... بار دوم بود اتفاق می افتاد، کاری از دستم بر نمی اومد چون ظاهراً قضیه تمام شده بود.
راهمو کشیدمو رفتم اما موقع برگشت رفتم تا از کم کیف قضیه با خبر شم
رنگ قرمز بسیار شفاف و زیبایی کف خیابون نقش بسته بود، زیبایی این رنگ یه لحظه زشتی حادثه رو از ذهنم برد
آره... باره دوم بود که اتفاق میفتاد اتوبوسا از وقتی ریالی شده بودن اون یه ذره احترامی رو هم که گاهی اوقات برا شهروندا از طرف مسوولین قائل می شد از بین رفت
انگار گوسفند بار کامیون می کردن(با عرض معذرت) یه ساعت میایتادن و تا خرخره پر می کردن همیشه چنتایی دست پاشون بین در گیر می کردو چنتایی هم دنبال اتوبوس می دویدن(تازه برا اینکه اجازه داشته باشن بدون باید قبلا کرایه رو میدادن جدی میگم راننده کرایه رو می گرفت و حرکت می کرد می گفت یه جوری حالا بیا بالا) یکی از همینایی که یه دستش به میله اتوبوس بوده باقی بدنش حسرت سوار شدن به توبوس رو داشت می خوره زمین(سرخی تو از من زردی من از تو) کله اش رفت زیر تایر مغزش پاشید رو جاده من دفعه اول که رد می شدم می دونستم نمی تونم تحمل کنم اما الان دیگه فقط سرخی اومانده بود و زردی چهره من، دفعه سوم که از اونجا رد شدم با خاک پوشیده شده بود و تا صبح دیگه اثری ازش نبود
فراموش شد همونطوری که نفر قبلی فراموش شد
به قول برخی مسوولان بالاخره زیر چرخ های توسعه یه عده باید له بشن حتی اگه بوسیله اتوبوس باشه
توسعه یعنی کارخانه من و حساب بانکی ام رونق بگیرد و تو همچنان به دنبال اتوبوسی بدوی که قبلا کرایه اش راغ داده ای!!!
موفق باشید و قله های پیشرفت را یکی پس از دیگری طی کنید