از آبادان که برمی گشت،غروب جمعه بود.
جاده خلوت بود و رادیو داشت دعای سمات را پخش می کرد.
دیگرغلامی آرام شده بود.نزدیکی های شهر دارخوین که
رسیدیم،دیدم غلامی به مسجد الاقصی،معراج شهدای اصفهان
خیره شده واشک می ریزد.
در دلم گفتم:الان هوای حاج حسین خرازی را کرده.به خودم
گفتم باید بیشترهوایش را داشته باشیم،نور بالا میزند.
جمعه هفته بعد تهران بودم که خبر دادند غلامی را در اصفهان
تشییع کرده اند.
27خرداد1376بود.یکی از مین های فکه شده بود
سکوی پروازش.