هیچکس نیست که اهل ادبیات دفاع مقدس باشد و مرتضی سرهنگی را نشناسد. او از موفقترین چهرههای ادبیات جنگ تحمیلی است؛ چه آنجا که راوی و گزارشنویس جنگ است، چه آنجا که در مقام کارشناس ادبیات جنگ به تحلیل و بررسی ادبیات جنگ ایران و جهان مینشیند و چه آنجا که به عنوان مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری بر کار انتشار آثار این دفتر دلسوزانه نظارت میکند. بهترین و خواندنیترین آثاری که در حوزه ادبیات جنگ به ویژه خاطرات جنگ در سالهای اخیر منتشر شده حاصل زحمت و تلاش هر روزهی سرهنگی و بچههای خوب مجموعه او در سالهای اخیر است.مرتضی سرهنگی با حوصله و دقت کار میکند و به کارش سخت عقیده دارد؛ همین موضوع او را از پراکندهکاری بازداشته و کمکش کرده که تمرکزش را روی ادبیات دورانی بگذارد که یکی از درخشانترین ادوار تاریخ این سرزمین است. گفتوگو با سرهنگی درباره مجموعه سه جلدی «پارههایی از آنچه اتفاق افتاد» است که گزیده اوست از خاطرات نظامیان عراقی
آقای سرهنگی چرا خاطرات نظامیان عراقی؟
خب، طرف مستقیم ما در جنگ عراق بود و البته تا دلتان بخواهد طرف غیرمستقیم هم داشتیم. ما فقط از 15 کشور در ایران اسیر داری کردیم؛ مصر، سودان، یمن، اردن، مراکش، کویت، عربستان و ... .
یعنی از این ملیتها هم سرباز در جبهه عراقیها بود؟
بله، اگر نبود که اسیر ایرانیها نمیشدند!
اینکه جنگ خاورمیانه علیه ایران بوده!
فراتر بروید، جنگ جهانی سوم بود در جغرافیای محدود، پنج قدرت بزرگ هم بودند. حمایت هر کدامشان از کشوری که وارد جنگ میشود برای پیروزی آن کشور کافی است اما این اتفاق در جنگ با ایران نیفتاد.
در واقع شما خاطرات نظامیان عراقی را انتخاب کردید تا خاطرات سربازان ملیتهای دیگر هم که شاید هرگز خاطراتشان را ننویسند به نوعی بازگویی شود.
قصدم این نبود اما این اتفاق خودبهخود تا حدی در این خاطرات افتاد.
از معیارهای این انتخاب بگویید.
در وهله اول خاطراتی را انتخاب کردم که به لحاظ ساختمان و درام محکم باشد.
یعنی وقتی خاطرهای را از لابهلای یک کتاب 200 صفحهای قاب میگیرم و برمیدارم، این خاطره باید بیرون از کتاب هم مستقل باشد و به خاطر داشتن عناصر یک خاطره کامل بتواند سرپا بایستد.
این خاطرات را با حوصله خواندم. روایت نظامیان عراقی از نیروهای ایرانی مثبت است. اگر عراقیها تا این حد از حقانیت ما درک و فهم داشتند چرا با ما میجنگیدند؟
شاید این بحث کمی طولانی شود. اول باید شاکله ارتش عراق را شناخت. عراق ارتش قدرتمندی داشت. بسیاری از فرماندهانش تحصیلکردههای دانشکدههای نظامی غرب و شرق بودند. بعضیهاشان در همان سالهای اول جنگ پی بردند که گوشت قربانیاند، بعضی در نیمههای جنگ، بعضی در پایان جنگ و بعضی هم اصلا درک نکردند. صدام میگفت قادسیه بزرگ! و نظامیانش میگفتند دروغ بزرگ!
آنها وقتی اسیر نیروهای ایرانی میشدند و رفتار ایرانیها را میدیدند با ذهنیتی که تبلیغات حزب بعث برایشان ساخته بود، دچار تعارض میشدند. همین دوگانگی آنها را به فکر کردن وادار میکرد. از طرفی عراقیها هم مسلمان بودند و تفاوت رفتاری خودشان را با ما مقایسه میکردند. طولانی شدن اسارت این فرصت را به آنها داد تا خودشان انتخاب کنند.
در بعضی خاطرات لفظ «رزمندگان اسلام» را میبینیم. واقعا بعثیها این عبارت را درباره ما به کار میبردند؟
بله. آنها وقتی در جبهه خودشان بودند نیروهای ما را «ایرانیین» میگفتند. حتی در بعضی مکاتبات رسمی فرماندهان عراقی جمله «ایرانیها آمدند» را هم میبینیم. اما وقتی همین نظامیان، اسیر میشوند و در ایران زندگی میکنند از دستور زبان رسمی و رسانهای ما تبعیت میکنند و میگویند رزمندگان اسلام. همین دو کلمه در متن ترجمه شده است. من به ترجمه وفادار ماندم.
این خاطرات را یک نفر ترجمه کرده است؟ چرا زبان خاطرات این مجموعه دچار یکسانی لفظی است، این ممکن است مخاطب را دچار بیاعتمادی کند. به هر حال هر کدام از این خاطرات را یک نفر نوشته و به طور طبیعی لحن و شیوه روایت آدمها با هم باید مختلف باشد، در حالی که به نظر میرسد مترجم در یکسان کردن لحن این خاطرات دخیل بوده است.
مجموعه خاطرات نظامیان عراقی در ایران را پنج نفر از مترجمین خوب زبان عربی ترجمه کردهاند نه یک نفر! این پنج نفر را نام میبرم: محمدنبی ابراهیمی، محمدحسین زوارکعبه، حمید محمدی که خودش سالها در عراق اسیر بوده است، عبدالرسول رضاگاه و محمدحسن مقیسه.
خاطرات جنگ را در همه جای دنیا سرباز مینویسد. لحن و قواره حرفهای یک سرباز مشخص و معین است. اصطلاحات نظامی، منطقه، ادوات، موقعیتهای مشترک پیش آمده خودبهخود این ذهنیت را ایجاد میکند که این خاطرات یکسانسازی شده است. این خاطرات مشترکات عمومیای با هم دارند اما در اصل اتفاقهایی که افتاده کاملا متفاوت هستند. سعی کردم در انتخاب خاطرات، حتما یک سرباز عراقی و یک سرباز ایرانی در جایی با هم روبهرو شوند. در این تضاد درام شکل میگیرد و تا حدودی و در نقطهای از جنگ رازگشایی میشود.
در این مجموعه خاطرات واقعا قصد رازگشایی از جنگ را هم داشتید؟
اول حرفهایم گفتم جنگ دو طرف دارد. وقتی هر دو طرف حرف میزنند ما چه بخواهیم و چه نخواهیم این رازگشایی صورت میگیرد. اگر در متن خاطرات دقت کرده باشید کمتر صدای گلوله شنیده میشود؛ بیشتر حاشیه جنگ و لحظههای انسانی آن است. نظامیان عراقی اتفاقهایی را دیدهاند که ما قادر به دیدن آن نبودیم. به همین خاطر دانستن این اتفاقها برای ما غنیمت است، ما را یک قدم برای شناخت دفاعمان جلو میبرد. این چیز کمی نیست.
هر چه فاصله بین وقوع یک خاطره و نوشتن آن بیشتر باشد، اتفاقاتی که در این فاصله رخ داده، بر لحن خاطرهنویس تأثیر میگذارد. شاید نیروهای بعثی بعدها که از جنگ فاصله گرفتهاند رویکرد متفاوتی نسبت به ما و اصل این جنگ پیدا کردهاند و همین مساله باعث شده وقت نوشتن خاطراتشان، قضاوتی مغایر با آنچه در زمان جنگ داشتهاند ارائه دهند. چقدر با این موضوع موافقید؟ مثلا اینکه یک عراقی درباره نیروهای ما بگوید بوی گل محمدی میدادند! یا درباره شراب بگوید بوی تعفن شراب.... واقعی به نظر نمیرسد!
درست است، این خاطرات با فاصله زمانی نسبتا زیادی نوشته شده است. حتی بعضی از راویان این خاطرات در جنگ کویت به اسارت نیروهای متحدین درآمدند و به عربستان تحویلدادهشدند و بعد تقاضای پناهندگی به ایران کردند. جالب است، نه؟
نظامیان عراقی اسیر شده در کویت تقاضای پناهندگی به کشوری کردند که تا دو سال پیش با آن کشور میجنگیدند. لابد چیزی در ایران دیده بودند که حتی مایل نبودند به کشور خودشان برگردند. فاصله زمانی حدود چند سال برای نوشتن خاطرات تغییرات زیادی در آنها به وجود آورده است. این خاطرات یادداشتهای روزانه یک نظامی عراقی در جبهه خودشان نیست؛ یعنی یک نوشته همزمان با حادثه نیست. گذشت زمان این نظامی را پختهتر کرده است. به همین دلیل به آنچه دیده یا شنیده با تأمل بیشتری نگاه میکند؛ فرصت تجزیه و تحلیل و نتیجهگیری دارد.
زندگی در فضای ایران این فرصت را برای نظامیان عراقی دست و پا کرد که به گذشته خود از چه زاویهای نگاه کنند.
در مقدمه کتاب گفتهاید از میان حدود 65 عنوان کتابی که از خاطرات عراقیها در ایران ترجمه و منتشر شده این خاطرات را انتخاب کردهاید. کمی درباره این کتابها توضیح بدهید. اینکه ناشرشان که بوده و ... .
فقط دو جلد از این 65 عنوان با مصاحبه رودررو با نظامیان عراقی گردآوری و تدوین شده است که یک جلد آن را انتشارات سروش سال 1363 منتشر کرد. مابقی خاطرات خودنگاشت است که همهاش را انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
شکل گرافیکی کتاب پیشنهاد خودتان بود یا دوستان سوره مهر؟ خواندن کتاب سخت است و مخاطب سطرها را گم میکند. اینکه شرح شما بر این خاطرات زیر سطرهای خاطره قرار گرفته، آن هم با رنگی متفاوت، مدام خواننده را از متن به شرح میبرد و تمرکزش را بههم میزند.
شکل گرافیکی کتاب ابتکار جناب آقای کوروش پارسانژاد است. یک شکل سنتی است که متن با حروف درشت و شرح خاطره با حروف ریزتر و رنگ متفاوت در زیر سطرها آمده است.
این خلاقیت طراح قابل احترام است. بله، بعضیها نمیپسندند، بعضیها هم آن را دوست دارند. خب، یک کتاب متفاوت به دست مردم دادهشده که حتی در بالا بردن سطح بصری آنها تأثیر دارد.
سوال دیگری ندارم، اگر حرفی مانده بگویید.
میگویم خاطره مقدمه شناخت جنگ است. یک جنگی به وجود میآید ولی مطالعات آن باقیمانده و دامنهدار است. امکان بازنمایی جنگ از طریق خاطرات میسر است. وجود ادبیات خاطرهنویسی جنگ در هر کشوری که درگیر آن بوده بدیهی و مسلم است. الان سهگونه خاطره ما را برای شناخت دفاعمان نزدیک میکند:
اول خاطرات رزمندگان خودمان، دوم اسیران جنگی خودمان و سوم خاطرات نظامیان عراقی. این سه ضلع مثلث نزدیکترین روایت به اصل و واقعیت جنگ است. در این میان خاطرات نظامیان عراقی یک استثناست. هنوز جایی نخواندهام که سربازان اسیر دشمن در کشور نگهدارنده، خاطرات جنگیشان را بنویسند و همان کشور نگهدارنده کتاب خاطرات اسیران دشمن را چاپ کند.