کدام فیلم است که لیاقت اسکار را نداشته؟ به نظر شما امسال چه فیلم و افرادی شایستگی دریافت جایزه اسکار را دارند؟
هر ساله با نزدیک شدن به فصل جوایز، شاهد فهرستهای متنوع و جالبی هستیم. امسال هم با فرا رسیدن فصل جواز، نهادها و سایتهای مختلف، فهرستهای مختلف خود را اعلام میکنند. به گزارش کافهسینما، سایت shadowlocked.com در یکی از تازهترین اقدامهای اینچنینی، فهرستی ده تایی از جوایز اسکار اعطا شده در 20 سال گذشته را اعلام کرده که به اعتقاد نویسنده این سایت، شایسته دریافت آن جایزه نبودند. لازم به ذکر است که اسامی انتخاب شده از سوی سایت shadowlocked.com بوده و توضیحات نیز با کمی تلخیص از آن سایت برداشته شده است. اسامی کامل این فیلمها و افراد و توضیحات سایت مذکور به شرح زیر است:
10- جوئل و اتان کوئن - جایی برای پیرمردها نیست (2008) – بهترین فیلمنامه اقتباسی:
آکادمی اسکار در سال 2008 دو وسترن غیرمعمول را به عنوان رقبای اصلی برگزید: «جایی برای پیرمردها نیست» برادران کوئن و «خون به پا خواهد شد» پل توماس آندرسن. دانیل دی لوئیس برای «خون به پا خواهد شد» جایره بهترین بازیگر را در مراسم اسکار دریافت کرد. اما فیلم برادران کوئن فاتح بزرگ اسکار آن سال بود. این فیلم چهار جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر مرد نقش مکمل (برای خاویر باردم) را دریافت کرد. به سختی میتوان مشکلی در این فیلم پیدا کرد. هر کسی این فیلم را تماشا کرده، باید خیلی شجاع باشد تا درباره توانایی برادران کوئن در تصویرسازی غرب کهنسال، اما هنوز شوم، بحث کند. ولی وقتی رمان عالی کورمک مککارتی را بخوانید، متوجه میشوید برای اقتباس از این اثر، نیاز به کار چندانی نبوده است. اتان کوئن در مصاحبهای درباره فرایند اقتباس از این کتاب گفته: «یکی از ما کتاب را باز نگه میداشت و دیگری در کامپیوتر تایپ میکرد»!
چه کسی شایستهتر بود؟:
پل توماس اندرسن - خون به پا خواهد شد: چه گزینه دیگری را میتوان به ذهن متبادر کرد؟ پل توماس آندرسن رمان «نفت!» را گسترش داده و نه تنها مصالح و طرح اصلی کتاب را حفظ کرده، بلکه توانسته آن را به حرص و طمع کاپیتالیستی که باعث بحران اقتصادی جهانی شده،پیوند دهد.
9- دنزل واشنگتن – روز تمرین (2001) – بهترین بازیگر مرد نقش اصلی:
دنزل واشنگتن از زمان اکران «روز تمرین» خود را به عنوان یک بازیگر برجسته تثبیت کرده است. اما این شرمآور است که علیرغم این که ما همیشه انتظارات مشخصی از این بازیگر داریم، «روز تمرین» به این مرحله هم دسترسی پیدا نمیکند. حتی اگر دیالوگهای او در فیلم را عامل اصلی بدانیم.
چه کسی شایستهتر بود؟:
ویل اسمیت در «علی»: اسمیت با این فیلم خودش را از یک خواننده رپ و بازیگر شوهای خانوادگی تلویزیونی به یک بازیگر بزرگ با قابلیت بازی در یک نقش دراماتیک پیچیده تبدیل کرد. علی نقشی به شدت چندلایه است و اسمیت با هنرمندی از پس کار برآمده است.
8- شکسپیر عاشق (1998) – بهترین فیلم:
آیا این فیلم فراموششدهترین فیلمی که اسکار بهترین فیلم را دریافت کرده نیست؟ وقتی فیلمی به خاطر سخنرانی دریافت جایزهاش به یاد آورده شود (منظور، نطق گوئینت پالترو است که در آن کنترل احساسات خود را از دست داد و چند دقیقه روی صحنه گریست) قطعاً فیلم مناسبی نبوده است. «شکسپیر عاشق» فیلم بدی نیست. فقط به اندازه کافی فیلم خوبی هم نیست.
چه فیلمیتر شایسته بود؟:
نجات سرباز رایان: «شکسپیر عاشق» نالایقترین فیلم، هم برای رشته بهترین فیلم و هم بهترین کارگردانی بود. اما اسپیلبرگ جایزه بهترین کارگردانی را برای «نجات سرباز رایان» به دست آورد. صحنه ساحل اوماها به تنهایی لیاقت ایجاد یک رده جدید در جوایز اسکار را داشت! دوربین روی دست و عوامل دیگر این صحنه، بعدی دیگر از جنگ را به ما نشان دادند که پیش از آن در هیچ فیلمی دیده نشده بود و استانداردهای جدیدی را بنا نهاد که بارها مورد تقلید قرار گرفتند، اما هیچ گاه به این کیفیت نرسیدند.
7- رابرت زمهکیس – «فارستگامپ» (1994) – بهترین کارگردانی:
تام هنکس بدون شک لیاقت این را داشت که با بازی در این فیلم، به دومین بازیگری تبدیل شود که دو سال پشت سر هم جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اصلی را میگیرد (اولین بازیگر، اسپنسر تریسی بود که در سالهای 1937 و 38 دو بار این جایزه را گرفته بود. تام هنکس اولین جایزهاش را در سال 1993 برای بازی در فیلم «فیلادلفیا» گرفته بود)، اما کمتر پیش آمده که فیلمی به اندازه «فارستگامپ» نظرات را تقسیم کند. عدهای آن را یکی از دلگرمکنندهترین و جریانسازترین فیلمهای عاشقانه تاریخ سینما میدانستند و گروهی دیگر اعتقاد داشتند این فیلم فقط یک ملودرام آبکی است که خود را به وقایع تاریخی متکی کرده و تلاش میکند شما را متقاعد به دیدن آن نماید.
چه کسی شایستهتر بود؟:
کوئنتین تارانتینو – پالپ فیکشن: فیلم «سگهای انباری»، یکی از قابلاحترامترین فیلمسازان را به سینما معرفی کرد؛ آقای تارانتینو. در سال 1994 او بالاخره کار خودش را کرد. تارانتینو هیچگاه به کلاسهای فیلمسازی نرفته بود. بلکه به گفته خودش «به سینما میرفت». شاهکار جنایی غیرخطی، اما روان، قواعد نوشته شده را سینما را به هم ریخت. «پالپ فیکشن» که رقیب «پدرخوانده»، «رستگاری از شاوشنک» و «کازابلانکا» در فهرستهای مختلف بهترینهای تاریخ سینما است، بدون شک لیاقتی بیش از تنها اسکاری که به خاطر بهترین فیلمنامه اریجینال دریافت کرد، داشت. این فیلم رقیب اصلی «فارستگامپ» در رشتههای بهترین فیلم و کارگردانی بود و لیاقت دریافت حداقل یکی از این دو اسکار را داشت.
6- تیلدا سوئینتن - «مایکل کلایتون» (2007) – بهترین بازیگر زن نقش مکمل:
چرخش تیلدا سوئینتن در درام حقوقی «مایکل کلایتن» با حضور جرج کلونی در نقش اصلی، به هیچ وجه نقشآفرینی بدی به شمار نمیرود. اتفاقاً حضور محکم و استواری هم هست. اما به جز صحنه تمرین سخنرانی در بیست دقیقه ابتدایی فیلم و سکانس رویارویی پایانی، اصولاً کار زیادی برای انجام دادن نیست. آنتونی هاپکینز جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی مرد برای فیلم «سکوت برهها» را به خاطر تنها 24 دقیقه حضور روی پرده به دست آورد و تأثیری که بر بیننده میگذارد بیاغراق مهیب است. اما حضور ساده سوئینتن در «مایکل کلایتن» آنقدر تأثیرگذار نیست که این نقشآفرینی را شایسته دریافت اسکار کند.
چه کسی شایستهتر بود؟
ایمی رایان - «عزیز از دسترفته»: بن افلک به بازیگری تبدیل شده بود که به سادگی میشد او را مورد تمسخر قرار داد. اما او به تدریج و بیسروصدا نام خود را به عنوان یک کارگردان قابل تحسین ثبت کرد. او در فیلم «عزیز از دست رفته» در هدایت تیم بازیگریاش بسیار موفق عمل کرد و اوج این هدایت هم در بازی ایمی رایان جلوهگر شد. رایان در این فیلم نقش مادر کودک گمشده را داشت و حضورش در نقش این مادر معتاد به ظاهر بیقیدوبند، اما در واقع به شدت آسیبپذیر، درخشان است.
5 - با گرگها میرقصد (1990) – بهترین فیلم:
«با گرگها میرقصد» عنوان فیلمی را یافت که ژانر وسترن را احیا کرده است. اما خارج از آن، فیلم خیلی خوبی نیست. البته کارگردانی کاستنر ماهرانه است و رنگ و شکل زیبا و اثرگذاری به یک افسانه تاریخی میبخشد. اما اصرار او بر حضور خودش در نقش اصلی و همچنین بیمیلی او در کم کدن حواشی فیلم و کاهش زمان آن به زیر سه ساعت، باعث شده تا جایگاه فیلم در این سالها نسبت به زمان ساختش دچار لغزش شده و اعتبار فیلمش کمتر از گذشته شود.
چه فیلمی شایستهتر بود؟:
رفقای خوب: آیا نیازی هست که چیز دیگری اضافه کنم؟ روایت واقعی اسکورسیزی از گنگسترهای نیویورک، یکی از شاهکارهای ژانر گانگستری به همراه یکی از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما از سوی جو پشی است. به پشی، یک رابرت دنیرو عالی و یک ری لیوتای جذاب و البته کارگردانی مثل همیشه استادانه اسکورسیزی را اضافه کنید تا متوجه شوید که «رفقای خوب» یکی از اشتباهات بزرگ تاریخ آکادمی اسکار را رقم زد.
4- تامی لی جونز - «فراری» (1993) – بهترین بازیگر مرد نقش مکمل:
«فراری» همان چیزی بود که باید باشد: تند، دراماتیک و همه چیز در حد نهایت. اما لایق اسکار بود؟ تامی لی جونز در بهترین حالتی بود که میتوانست باشد. او تند صحبت میکرد و به اطرافیانش دستور میداد. اما چه چیزی غیر از آن داشت؟ نجابت خفیف ساموئل جرارد در سکانس پایانی تنها جایی است که او از حالت تکبعدی خارج میشود. جونز کارش را به خوبی انجام میدهد، اما این که ارزش دریافت اسکار را داشته باشد، کمی دور از ذهن به نظر میرسد.
چه کسی شایستهتر بود؟
رالف فاینس - «فهرست شیندلر»: فاینس در نگاه اول یک بازیگر نمونهای انگلیسی به شمار میآید: بلندبالا، شیک و تربیتیافته. او به طور ذاتی بازیگر خوبی است. نمونهاش را اخیراً در فیلم «در بروژ» و حتی حضور نسبتاً کوتاهش در نقش لرد والدمورت در سری فیلمهای هری پاتر دیدهایم. اما هیچ کدام از این نقشآفرینیها حتی قابل مقایسه با حضور فاینس در نقش آمون گوث، یکی از فرماندهان وحشی اس اس نبستند. آمون گوث در عین حال که یک قاتل ظالم است، فردی سستعنصر و بدون پشتوانه هم به نظر میآید. فاینس در این فیلم به طرز خارقالعادهای آدم را میترساند و ناراحت میکند.
3- شون پن - «رود مرموز» (2003) – بهترین بازیگر مرد:
«رود مرموز» پس از «بنهور» (1959) اولین فیلمی بود که هر دو جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد نقش اصلی و بهترین بازیگر مرد نقش مکمل را دریافت کرد. (پن در نقش اصلی و تیم رابینز در نقش مکمل). نکته ناامیدکننده این است که هیچ کدام لیاقتش را نداشتند! فیلم به طور کلی دچار فقدان عناصر مختلفی است و شخصیتها در کنش و واکنشهایشان مثل یک ماشین عمل میکنند. پن همه تلاشش را میکند تا به نقشش زندگی و روح ببخشد، اما در این کار ناکام میماند.
چه کسی شایستهتر بود؟:
بیل مورای - «گمشده در ترجمه»: او با حضورش در این فیلم نشان میدهد تا چه حد قابلیت بازی در نقش آدمهایی دوستداشتنی و باهوش، اما حقیر و بیچاره را دارد. نقشی که در بسیاری از فیلمهای مطرحش هم ایفا کرده است. اما «گمشده در ترجمه» اوج کار مورای در این گونه نقشهاست. نقصان و تحیلی درونی او بسیار ظریف و دقیق به تصویر کشیده شده است.
2- کوین اسپیسی - «مظنونین همیشگی» (1995) – بهترین بازیگر مرد نقش مکمل:
بازی در فیلمی مثل «مظنونین همیشگی» میتواند رؤیای هر بازیگری باشد: حضور در نقش کسی که دروغ میگوید! اگر شما آن را به خوبی بازی کنید، چه بهتر! اگر هم آن را بد بازی کنید، به نظر میرسد بازی بدتان در راستای پنهان کردن هویت اصلی شخصیتتان است! «مظنونین همیشگی» فیلمی است که هیچ کس نمیتواند به طور دقیق آن را درک کند. بعضی از حفرههای داستانی وجود دارند که حتی ارزش بحث کردن هم ندارند. کل فیلم بر پایه چرخش انتهای فیلم قرار دارد. چرخشی که قرار است تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد تا همه تناقضات را از یاد ببرد. شخصیت اسپیسی به طرز تأثیرگذاری پیچیده است، اما در فیلمی که با روشهای کمارزشی خود را پیچیده میکند.
چه کسی شایسته بود؟
براد پیت- «12 میمون»: براد پیت را میتوان درکنار جانی دپ، ویل اسمیت و لئوناردو دیکاپریو قرار داد. همه این بازیگران به عنوان افرادی خوشسیما وارد سینما شدند و پس از مدتی تواناییهای خود را به عنوان یک هنرمند به اثبات رساندند. هیچ کدام از آنها تاکنون موفق به دریافت جایزه اسکار نشدهاند، اما همگی لیاقت لااقل یک بار دریافت این جایزه را داشتهاند. براد پیت برای بازی در «12 میمون» شایسته کسب این جایزه بوده است. او در این فیلم به طرز غافلگیرکنندهای از پرسونای سینمایی شناختهشدهاش آشناییزدایی میکند. این، نقشی است که احتمالاً جایگاه ستارهوار براد پیت او را از بازی در آن منع میکرد. اما سرسپردگی و فداکاری پیت در ایفای این نقش لیاقت چیزی بیش از صرف یک نامزدی اسکار را داشت.
.1- «BABE» (1995) – بهترین جلوههای ویژه:
«BABE» شاهکاری تأثیرگذار بود که تأثیر قابل توجهی بر یک نسل گذاشت. چه کسی فکر میکرد یک داستان معمولی درباره خوکی که مدام دهانش را باز و بسته میکند و در میان یک خانواده مشغول بازی و جستوخیز است، تا این حد موفق باشد؟ این فیلم در اکران جهانی بیش از 250 میلیون دلار فروش کرد و نامزد هفت جایزه اسکار شد که تنها یکی از آنها را دریافت کرد. اما ناامیدکننده است که این رشته،دقیقاً رشتهای است که در آن رقیب اصلی این فیلم از هر جهت بهتر عمل کرده بود!
چه فیلمی شایستهتر بود؟
«آپولو 13»: فیلم ران هاوارد درباره یک سفر ناکام به ماه، چیزی از یک شاهکار کم ندارد. توجه فراوان به جزئیات باعث میشود که این فیلم را لایق دریافت لااقل یک اسکار بدانیم. اگر این فیلم همزمان با درام زندگینامهای مل گیبسن با نام «شجاعدل» اکران نمیشد، به راحتی میتوانستیم شانس دریافت اسکار بهترین فیلم را برایش متصور شویم. اما صحنههای سنگینی که با بهترین جلوههای ویژه اجرا شدهاند و خیرهکنندگی فیلم را چندین برابر میکنند، «آپولو 13» را به سادگی بالاتر از «BABE» قرار میدهند.