• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 853)
پنج شنبه 8/7/1389 - 16:26 -0 تشکر 237001
زندگی زیباست ولی نه بدون تو پدر!

فرانك ارجمندی فرزند شهید فریدون ارجمندی در نامه‌ای به پدر آسمانی‌اش نوشته است:

به نام خدا
پدرم! پاره تنم! تك ستاره قلبم! درخت باغ آرزوهایم! سلامم را بپذیر. ای كاش می‌شد در خلوت شب برای یك بار هم كه شده به سرود پر از درد من گوش فرا دهی و در كوچه پس كوچه‌های وجودم قدم بگذاری. پدرم! دلم بر بارگاه قدس الهی حیران ایستاده است و در اوج كهكشان‌ها چشمانم در جست‌وجوی توست؛ در نیمه شب‌های بارانی كوچه‌هایی را كه روزی با تو در آن قدم می‌زدم اینك با نغمه‌های تنهایی پشت سر می‌گذارم و خاطراتت را مرور می‌كنم و هر شب با قایق غم در رودخانه‌ اشك‌هایم، برای یافتن تو تا انتهای خیال پارو می‌زنم.
كاش آن روز كه دستان گرم و مهربانت را بر سرم می‌كشیدی و با بوسه‌هایت به وجودم طراوت می‌بخشیدی، می‌دانستم كه این آخرین دیدار من و توست. كاش در آن لحظه برای آخرین بار هم كه شده دستانت را می‌گرفتم و گرمی وجودت را بیشتر احساس می‌كردم، آن گاه بوسه‌هایم را نثار مهربانی دستانت می‌كردم. كاش برای آخرین بار هم كه شده صدایت می‌زدم. اما اینك 15 سال است كه جوانه‌های این كلمه بر لبانم خشك شده است. پدرجان تو آن كبوتر سپید بال آسمان امیدم بودی كه از دیار غربت غریبانه آمدی و همان‌گونه نیز رفتی.
پدر! تو نیستی، اما یادت بارانی است كه از چشمان منتظرم می‌چكد و گل سرخی می‌رویاند. رویت را با سنگ و خاك پوشانده‌اند. نمی‌دانم آیا بهار می‌تواند راهی به سویت باز كند یا نه؟ اما تو خود با آن سبز رنگ و قامت برافراشته همانند بهار هستی. یادت هست آن وقت‌هایی را كه من تازه «بابا! بابا!» می‌گفتم، مرا می‌بوسیدی و می‌خندیدی؟ بابای عزیزم تو كه نامهربان نبودی؛ پس چرا نگذاشتی این واژه مقدس را آنقدر تكرار كنم كه لذت داشتن بابا را همیشه گرمایش دلم كنم؟!
باباجان! بعد از رفتن تو رنگ از گونه‌های ما كوچید و دهانم در انتظار خنده‌ای از ته دل نیمه گشوده ماند و تو پریدی مثل یك پرستوی مهاجر و ما را در برابر بادهای سرد و بورانی وحشی تنها گذاشتی.
شاید آن قدر كوچك بودم كه توان پرواز در این راه سخت و طولانی را نداشتم؛ اشك‌های گرمم مزارت را شست‌وشو می‌دهم و حسرت روزهای رفته را می‌خورم. چشمان سرخ شده‌ام را روی نوشته‌های سنگ مزارت می‌چرخانم و بعد سرم را بلند می‌كنم و به افق چشم می‌دوزم كه انگار خورشید هم زخمی شده كه این گونه خونش را در كوه‌های مغرب پاشیده است.
بابای عزیزم! یگانه جواهر گمشده من! این نوشته و این نامه را در حالی كه می‌دانم به دستت نخواهد رسید، می‌نگارم؛ ولی از خداوند می‌خواهم سخنانم را به گوش‌ات برساند. شاید فرجی شود و من نیز به دیدار تو بشتابم تا غم‌های نگفتنی را با تو بگویم، كه فقط تو سنگ صبورم بودی و بس.
زندگی زیباست ولی نه بدون تو پدر! دخترت فرانك.

زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت / زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان / کوزه ای پر کرد و رفت . . .

پورتال بندری های خونگرم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.