به نام خدا
سلام
طرفداران «قابلیّت تغییر» در امور اخلاقى، از دو دلیل فوق چنین پاسخ مىگویند:
1 - ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انكار نیست، ولى این ارتباط به
اصطلاح در حدّ «مقتضى» است نه «علّت تامّه»، یعنى مىتواند زمینهساز باشد نه این كه
الزاماً و اجباراً تأثیر قطعى بگذارد، همان گونه كه بسیارى از افرادى كه از پدران و مادران
مبتلا به پارهاى از بیماریها متولّد مىشوند زمینه آلودگى به آن بیماریها را دارند، ولى با
این حال مىتوان با پیشگیریهاى مخصوص جلو تأثیر عامل وراثت را گرفت.
افراد ضعیف البنیه از نظر جسمانى با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندى
مىشوند و بعكس، افراد قوىّ البنیه بر اثر ترك این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد.
افزونبراین، روح و جسم انسان نیز قابلتغییر است تا چه رسد به اخلاق زاییدهازآن!
مىدانیم تمام «حیوانات اهلى امروز» یك روز در زمره حیوانات وحشى بودند،
انسان آنها را گرفت و رام كرد، و به صورت حیوانات اهلى در آورد؛ بسیارى از گیاهان و
درختان میوه نیز چنین بودهاند. جایى كه با تربیت بتوان خلق و خوى یك حیوان و
ویژگیهاى یك گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمىتوان اخلاق انسان را به فرض كه
اخلاق ذاتى باشد تغییر داد؟
هم اكنون نیز بسیارى از حیوانات را براى كارهایى كه بر خلاف طبیعت آنها است
تربیت مىكنند و آنها این كارها را بخوبى انجام مىدهند.
2 - از آنچه در بالا گفته شد پاسخ استدلال دیگر آنان نیز روشن مىشود زیرا گاه
عوامل بیرونى آنقدر تأثیر قوى دارد كه ویژگیهاى ذاتى را بكلّى دگرگون مىسازد، و
حتّى ویژگیهاى جدید به وراثت به نسلهاى آینده نیز مىرسد همان گونه كه در حیوانات
اهلى مثال زده شد.
تاریخ، انسانهاى بسیارى را نشان مىدهد كه بر اثر تربیت بكلّى خلق و خوى خود را
تغییر دادند، و به اصطلاح یكصد و هشتاد درجه چرخش كردند، افرادى كه یك روز
مثلاً در صف دزدان قهّار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدّل گشتند.
توجّه به طرز به وجود آمدن یك ملكه اخلاقى به ما این قدرت را مىدهد كه راه از
آنها براى هدایت و تربیت همه انسانها داشتند، محكمترین دلیل بر امكان تربیت و
پرورش فضائل اخلاقى در تمام افراد بشر است.
آیاتى مانند: هُوَ الَّذى بَعَثَ فِىالْاُمِّیِینَ رَسُولاً مِنْهُم یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ
وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَاِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِیْنٍ (سوره جمعه، آیه 2)(1) و آیات
مشابه آن بخوبى نشان مىدهد كه هدف از مأموریّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله هدایت و تربیت و
تعلیم و تزكیه همه كسانى بود كه در «ضَلالٍ مُبِیْنٍ» و گمراهى آشكار بودند.
2 - تمام آیاتى كه خطاب به همه انسانها به عنوان «یا بَنىآدَمَ» و «یااَیُّها النَّاسُ» و
«یا اَیُّها الْاِنْسانُ»، و «یا عِبادى» مىباشد و مشتمل بر اوامر و نواهى و مسائل مربوط به
تهذیب نفوس و كسب فضائل اخلاقى است، بهترین دلیل بر امكان تغییر «اخلاق رذیله»
و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیّت این خطابها لغو و بیهوده
خواهد بود.
ممكن است گفته شود: این آیات غالباً مشتمل بر احكام است، و احكام مربوط به
جنبههاى عملى است، در حالى كه اخلاق ناظر به صفات درونى است.
ولى نباید فراموش كرد كه «اخلاق» و «عمل» لازم و ملزوم یكدیگر و به منزله علّت و
معلولند، و در یكدیگر تأثیر متقابل دارند؛ هر اخلاق خوبى سرچشمه اعمال خوب
است، همان گونه كه اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد؛ و در مقابل، اعمال نیك
و بد نیز اگر تكرار شود تدریجاً تبدیل به خلق و خوى خوب و بد مىشود.
3 - اعتقاد به عدم امكان تغییر اخلاق سر از اعتقاد به جبر در مىآورد؛ زیرا مفهومش
این است كه صاحبان اخلاق بد و خوب قادر به تغییر آن نیستند و چون اعمال آنها بازتاب
اخلاق آنها است، پس در انجام كار خوب یا بد مجبورند، و در عین حال مكلّف به انجام
خوبیها و ترك بدیها هستند؛ این عین جبر است، و تمام مفاسدى را كه مذهب جبر دارد بر
آن مترتّب مىشود(2).
ادامه دارد.......
____________________________________
(1) . آیه 164 آل عمران نیز همین مضمون را در بردارد.
(2). به اصولكافى، جلد 1، ص 155و كشفالمراد،بحثقضا و قدر درباره مفاسد مذهب جبر مراجعهشود.