• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 10962)
يکشنبه 7/6/1389 - 17:23 -0 تشکر 225583
از علی آموز اخلاص عمل

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 مولانا جلال الدین رومی، در دفتر اول مثنوی، با نقل ماجرای مبارزه علی(ع) با عمروبن عبدود اخلاص حضرت علی(ع) را در این حادثه تصویر کرده است. او می گوید:

از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مُطهّر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری برآورد و شتافت
او خَدو انداخت بر روی علی افتخار هر نبیّ و هر ولیّ

بعد مولوی توضیح می دهد که وقتی عمرو بر صورتِ علی(ع) آب دهان انداخت، حضرت شمشیر را کنار گذاشت و از روی سینه عمرو برخاست عمرو بن عبدود از این کار علی(ع) تعجب کرد و علّت آن را پرسید. حضرت در جواب او فرمود: وقتی به صورت من آب دهان انداختی ترسیدم که مبادا این کار در انگیزه من تأثیر بگذارد، لذا دست از جنگ کشیدم تا نَفْس من آرام گیرد.

گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده حقّم، نه مأمور تنم
شیر حقّم، نیستم شیر هوا فِعل من بر دین من باشد گواه *

 

حضرت علی (ع) که تمام وجودشون حق و خشم و غضبشون، خشم و غضب خداست بازم این احساس شخصی رو با کار خدایی قاطی نمیکنند با این اوصاف آیا ما حق داریم ذره‌ای چیزی از خودمون رو دخالت بدیم و به پای حق بنویسیم؟

حضرت علی(ع) اونجایی که حق خدا در میون حق خودشون رو فراموش میکنن و برای خدا قیام میکنن آیا ما میتونیم این جور باشیم و آیا باید حق خدا و حق خودمون رو کنار هم بذاریم و بهشون به یه اندازه بها بدیم؟

حضرت علی(ع) که عین حقند، بازم خودشون رو جای حق نمیذارن و برای خودشون کار نمیکنند ما که اگه خیلی مراقب باشیم بتونیم در راه حق باشیم اصلا نباید خودمون رو جای حق بذاریم و نباید نظر، احساس و رفتار خودمون رو معیار قرار بدیم، حق همیشه در درون ما نیست که هر جا ما میریم با ما باشه بلکه ماییم که باید همیشه پیرو حق باشیم

یا علی مدد

 

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 28/5/1390 - 22:32 - 0 تشکر 355681

خاک مقدس
سوگند به آن کس که جانم در دست اوست اگر بیم آن نبود که گروهی از امت من درباره تو همان چیزی را که ترسایان درباره عیس بن مریم گفتند، بگویند، امروز درباره تو سخنی می گفتم که بر هیچ مسلمانی نمی‌گذشتی، جز آنکه خاک پایت را به عنوان تبرک بر می داشت.
معجم کبیر طبرانی ج ۱ ص ۳۲۰

دوستان علی
رسول خدا می فرماید: اگر تمامی مردم بر دوستداری علی جمع می‌شدند خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد.
بحار النوار ج ۳۹ ص ۴۲۸

ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است که فرمود:هنگامی که (در شب معراج) مرا به آسمان ها بردند دیدم که بر پایه عرش نوشته شده بود :هیچ معبودی نیست جز خدای یکتا، محمد رسول خداست. او را به وسیله علی تایید کردم و به وسیله علی یاری دادم.
مناقب خوارزمی ص ۳۲۸

جایگاه علی
جایگاه علی نسبت به من، مثل جایگاه من نسبت به پروردگارم است.
دخائر العقبی ص ۶۴

تردید در علی مساوی است با کفر
علی بهترین فرد بشر است هر که تردید به خود راه دهد کافر است.
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۳۷۳

کسی که در حق علی شک کند کافر است.
بحار النوار ج ۳۸ ص ۱۳۵

جواز بهشت
احدی از پل صراط عبور نخواهد کرد مگر کسی که علی برای او جواز عبور بنویسید.
الریاض النصره ج ۳ ص ۱۳۷

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 28/5/1390 - 22:33 - 0 تشکر 355682

سرلوحه نامه اعمال
سرلوحه نامه اعمال مومن محبت علی بن ابی طالب است.
تاریخ بغداد ج ۴ ص ۴۱۰

شبیه کعبه
ابوذر غفاری از رسول خدا روایت می کند که فرمود:
مثل علی بین شما همچون مثل کعبه پوشیده است.نگاه کردن بر آن عبادت و آهنگ او نمودن واجب است.
مناقب علی ابن ابی طالب ص ۱۰۷

شرط عبادت ولایت علی است
ای علی اگر کسی خدا را به اندازه نوح عبادت کند و همسنگ کوه احد در راه خدا طلا انفاق کند و ان مقدار عمر کند که هزار بار با پای پیاده حج به جای آورد و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه کشته شد اگر ولایت تو را نپذیرد بوی بهشت به مشامش نمی رسد و داخل بهشت نمی شود.
مناقب خوارزمی ص ۶۸

فرشتگانی از نور صورت علی
همانا خدا از نور صورت علی بن ابی طالب فرشتگانی آفریده که (خداوند را) تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آن را برای دوستان علی و دوستان فرزندانش ثبت و ضبط کنند.
مقتل الحسین ج ۱ ص ۹۷

یک نور در دو بدن
من و علی نوری بودیم در برابر خدای متعال ، چهارده هزار سال پیش از این که آدم آفریده شود.چون خدای تعالی آدم را آفرید آن نور را دو نیمه کرد؛ نیمی از آن منم و نیمه دیگر علی است.
الریاض النصره ج ۳ ص ۱۲۰

نوشته ای در بهشت
هزار سال پیش از این که خدا آسمان ها و زمین را بیافریند بر در بهشت نوشته شده است:"خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد پیامبر خدا است و علی برادر پیامبر خدا است"
کنز العمال ج ۱۱ ص ۶۲۴

هر کس کینه علی
هر کس بمیرد در حالی که در دلش کینه علی ابن ابی طالب وجود داشته باشد یهودی و یا نصرانی از دنیا می رود.
الفردوس بما ثور الخطاب ج ۳ ص ۵۰۸

مثل سوره قل هو الله احد
ای علی تو مثل سوره قل هو الله احد هستی.هر کس تو را در دل دوست بدارد گوئی یک سوم قران را خوانده است و هر کس تو را در دل دوست بدارد و با زبانش تو را یاری کند گوئی دو سوم قران را خوانده است و هر کس تو را در دل دوست بدارد و با زبانش تو را یاری کند و با دستش به یاریت بیاید همه قران را تلاوت کرده است.
تفسیر نورالثقلین ج۵ ص ۷۰۱

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 28/5/1390 - 22:33 - 0 تشکر 355684

امتیاز هایی که به پیامبر داده نشد
سه فضیلت به من داده شد که علی نیز در آنها شریک است، و سه امتیاز به علی داده شد که به من داده نشده است.
لوای حمد برای من است و علی حامل آن، کوثر مال من است و علی ساقی آن؛وبهشت و آتش به دست من است و علی تقسیم کننده آن.اما آن سه ویژگی که تنها به علی داده شده و من سهمی از آن ندارم این است که به او پدر زنی داده شده که نظیرش به من داده نشده است فاطمه همسر اوست و مانند آن به من داده نشده است و به او دو پسر داده شده که مانندشان به من داده نشده است.
بحار النوار ج ۳۹ ص ۹۰

رابطه حب علی و بغض علی
دروغ گفته است هر کس گمان می کند مرا دوست دارد در حالی که با این (علی ) دشمن است.
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۲۶۸

تمام ایمان در مقابل تمام کفر
علی علیه السلام از رسول خدا اجازه گرفت و به سوی میدان رفت .در این حال پیامبر در فضیلت جهاد علی علیه السلام فرمودند: اینک تمام ایمان با تمام کفر روبرو شده است
شرح نهج البلاغه ج ۱۳ ص ۲۸۵

ضربت علی در روز خندق برتر است از تمام عبادتهای جن و انس تا روز قیامت
ینابیع الموده ج ۱ ص ۲۸۲

در هنگام فتنه
بزودی بعد از من فتنه ای پدید می آید هنگامی که واقع شد ملازم علی ابن ابی طالب باشید و از او جدا نشوید زیرا او نخستین کسی است که با من دیدار می کند و نخستین کسی است که با من مصاحفه می کند در روز قیامت، او در آسمان بالا نیز همراه من است و او جدا کننده حق از باطل است
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۴۵۰

برای شیعیان
یاعلی!تو و شیعیانت در بهشت هستید نخستین کسی که زمین برایش شکافته می شود حضرت محمد و سپس شما هستید اولین کسی که مورد تکریم قرار می گیرد حضرت محمد و سپس شما هستید نخستین کسی که خلعت داده می شود حضرت محمد و سپس شما هستید
مناقب خوارزمی ص ۱۱۳

فضائل بی شمار
اگر تمام درختان قلم، و دریاها مرکب و همه جنیان شمارشگر و همه انسانها نگارشگر باشند قادر به شمارش فضائل علی ابن ابی طالب نخواهند بود
مناقب خوارزمی ص ۳۲

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
جمعه 28/5/1390 - 22:34 - 0 تشکر 355686

احادیث قدسی در مدح امیرالمومنین (ع)

قال الله عز وجل : یا محمد اقراء علی علی بن ابی طالب امیر المومنین فما سمیت بهذا احدا قبله ولا اسمی باحدا بعده

ای محمد علی ابن ابی طالب را امیر المومنین بخوان . قبل از او این نام را به کسی نگذارده و بعد از او به کسی نامگذاری نخواهم نمود ۱

قال الله عز وجل : لو اجتمع الناس کلهم علی ولایت علی ما خلقت النار
اگر مردم بر ولایت علی (ع) می پیوستند آتش جهنم را خلق نمی کردم۲

قال الله عز وجل : قد جعلت علیا علما فمن تبعه کان هادیا
به تحقیق علی (ع) را علم ( نشانه هدایت ) قرار داده ام که پیرو او هدایت می یابد .۳

قال الله عز وجل : یا محمد بک و به و بالائمه من ولده ارحم عبادی و امانی
ای محمد به واسطه تو وعلی و امامانی که از فرزندان تو هستند به بندگانم رحم می کنم ۴

قال الله تبارک و تعالی :
الا یا ملائکتی و سکان جنتی بارکوا علی ابن ابی طالب حبیب محمد وفاطمه بنت محمد فقد بارکت علیهما

آگاه باشید ای فرشتگان و ساکنان بهشتم ! به تحقیق من علی حبیب محمد وفاطمهدختر محمد را مجد و عظمت دادم و شما پیوسته نسبت به ایشان در این راستا باشید . ۵

قال الله تبارک و تعالی :
به یقام دینی و تنفذ احکامی
بواسطه علی (ع) دین و دستوراتم بپا می شود ۶

قال الله تبارک و تعالی :
به اوحی عبادی و بلادی
بواسطه علی (ع) بندگانم و سرزمین های خودم را احیا می کنم ۷

قال الله تبارک و تعالی :
به یمیز حزب الشیطان من حذبی
بواسطه علی (ع) حذب شیطان از حذب خودم مشخص می شود ۸

قال الله تبارک و تعالی :


به اجعل کلمه الذین کفروا السفلی و کلمتی العلیا
بواسطه علی (ع) وجود کافران و آثارشان را پست و آنچه را مربوط به من است ولا قرار می دهم ۹

قال الله تبارک و تعالی :
لولا علی ما خلقت جنتی
اگر علی (ع) نبود بهشتم را نمی آفریدم ۱۰

قال الله تبارک و تعالی :
ان علیا امام الاولیاء
بطور یقین علی امام دوستان درگاه الهی است ۱۱

قال الله تبارک و تعالی :
لا اله الا الله محمد رسول الله و نبی الرحمه و علی مقیم الحجه
محمودی جز الله نیست ؛ محمد رسول خدا و پیامبر رحمت و علی (ع) بر پا کننده حجت است ۱۲

۱- جواهر السنیه ص ۲۰۴
۲- جواهر السنیه ص ۱۸۵ و بحار الانوار ج ۳۹ ص ۲۴۷ روایت ۴
۳- جواهر السنیه ص ۲۰۳
۴- جواهر السنیه ص ۱۸۴
۵- جواهر السنیه ص ۱۸۳
۶- جواهر السنیه ص ۱۸۴
۷- همان
۸- همان
۹- همان
۱۰- جواهر السنیه ص ۲۱۱
۱۱- کشف الغمه ج ۱ ص ۱۴۳
۱۲- جواهر السنیه ص ۲۱۲

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
دوشنبه 25/7/1390 - 12:22 - 0 تشکر 375965

برنا: آیت الله روح الله قرهی در یکصد و هشتاد و هشتمین جلسه درس اخلاق خود که با موضوع "صفات مخلصین" در مهدیه القائم المنتظر (عج) برگزار شد، درباره دلیل رحمت خداوند به بندگان مخلص خود گفت: مخلَصین عالم، از گناه دورند! گناه عاملی است بر این که انسان به آن مقام الهی سرّ حضرت حق، نرسد.

ایشان همچنین خطاب به افرادی که می‌خواهند به مقام مخلصین دست یابند، گفت: اگر می‌خواهی به اخلاص برسی، جزء مخلصین عالم شوی و برسی به آن مقامی که سر خداست راهش فقط و فقط دوری از گناه است.
آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح درس اخلاق آیت الله قرهی است:
دلیل اینکه خدای متعال، اخلاص را به بندگان خاصش هبه کرده است و مخلصین عالم به درجات عالی رسیدند -که از سر حضرت حق، یعنی اخلاص، بهره‌مند شدند- چیست؟ عرض کردیم حسب روایات، اخلاص سر خداست و ذوالجلال والاکرام این سر را به بندگان خودش، آن هم بندگان خاصش مرحمت می‌کند.

دلیل اصلی و عمده‌ای که اولیاء خدا بارها و بارها برای قرب حضرت حق هم این مطلب را تذکار دادند، این است که مخلَصین عالم، از گناه دورند! گناه عاملی است بر این که انسان به آن مقام الهی سر حضرت حق، نرسد.

لذا در باب این که چرا یک عده به این مقام می‌رسند، وجود مقدس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی»(۱) اگر کسی بخواهد به اخلاص کامل برسد، تنها راه، دوری کردن از گناهان است!

چه می‌شود مخلِصین عالم مخلَص می‌شوند؟ مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: دلیل این است که گناه نمی‌کنند. وقتی جدی چشم، دست، زبان و یک‌یک اعضاء و جوارح گناه نکردند و بالجد از گناه دور شدند، آن موقع است که انسان لذت عبادت مخلصین را می‌چشد.

اصلاً کسی که می‌خواهد دیگری عملش را ببیند، به تعبیر آن مرد عظیم‌الشأن و الهی، سلطان‌العارفین، آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی غرق در گناه است؛ چون گناه یعنی آن چیزی که غیر از خدا باشد.

مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: مخلصین عالم به این خاطر به مقام اخلاص رسیده‌اند که مراقبه کردند و اجتناب از گناه داشتند. دیدید پیش هر کدام از این بزرگان و اولیاء الهی که انسان می‌رود و می‌گوید: آقا چه کنم راه را سریع طی کنم؟ همه یک چیز می‌گویند و آن این که گناه نکنید. گاه انسان متعجب می‌شود، می‌گوید: بله، گناه نکنم، اما یک راه دیگری را به من نشان دهید! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: راه دیگری ندارد، تنها راه همین است!

اگر می‌خواهی به اخلاص برسی، جزء مخلصین عالم شوی و برسی به آن مقامی که سر خداست - وقتی خدا سر قرار داده، معلوم است که به همه این مقام را نمی‌دهد. دیگر بالاتر از این نعمت که قلب کسی مرکز اخلاص شود، نعمتی نیست که خدا به بنده‌اش بدهد - راهش فقط و فقط دوری از گناه است «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی».

اگر انسان قرب الی الله می‌خواهد، باید دوری از گناه داشته باشد. اگر اخلاص می‌خواهد، با دوری از گناه است؛ یعنی کلید واژه‌ همه مطالبی که می‌تواند انسان را به اوج برساند، همین است. لذا نباید از این مقوله به شوخی بگذریم.

محک اخلاص
خدا حاج اسماعیل آقای دولابی را رحمت کند. ایشان می‌فرمودند: اگر خواستید امتحان کنید چه کسانی به مقام اخلاص رسیدند؛ یعنی کارشان فقط و فقط برای خداست، ببینید چقدر نسبت به مراقبه‌ این که گناه نکنند، جدی هستند. هر چقدر آن‌ها نسبت به این مطالب جدی شدند، بدانید طبعاً نسبت به مقام اخلاص نزدیکترند. این حال مخلصین عالم است!

پس راه رسیدن به اخلاص، این سر الهی از دیدگاه مولی‌الموالی(ع) این است: گناه نکن، به اخلاص می‌رسی!

چه زمانی انسان به کمال اخلاص می‌رسد و مقام مخلَصین عالم را پیدا می کند؟ - إنشاءالله عرض می‌کنیم که اگر کسی به مقام اخلاص رسید، چه خصوصیاتی برای او به‌وجود می‌آید. یکی این است که روایات ما می‌فرمایند: آسمان‌ها بر او سجده می‌کنند «وَ السمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بِیَدِ الْمُخْلِص» - در فرمایش دیگری، حبیب خدا، طبیب دل‌ها، محمد مصطفی(ص) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اِجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» آن موقعی که از محارم الهی اجتناب کند!

یعنی مقام اخلاص به ذکر و دعا نیست. فقط به این است که انسان گناه نکند و دوری از محارم داشته باشد. در این صورت است که پروردگار عالم آن سر الهی خودش یعنی اخلاص را به او مرحمت می‌کند.

در جلسات قبل عرض کردیم که چرا پروردگار عالم، اخلاص را به عنوان سر گفته و چیز دیگری را به عنوان سر بیان نفرموده است. به آن مباحث مراجعه بفرمایید. مگر آن سر عظمای حضرت حق را - با آن تعابیر و مسائلی که اولیاء هم تمثیل‌هایی زدند و عرض کردیم - به هر کسی می‌دهند؟! اگر بنا بود سر را به همه بدهند که دیگر سر نمی‌شد. به چه کسی می‌دهند؟ به آن کسی که گناه نکند و از محارم دور باشد. آن‌وقت ببیند که چقدر ذوالجلال والاکرام درب‌ها را برای او باز می‌کند.

معنای اجتناب از گناه
آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند: گاهی پروردگار عالم برای امتحان کردن بندگانش، ابواب گناه را هم به وسیله ابلیس ملعون، جلوی آنها قرار می‌دهد.

کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری به نقل از آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی می‌فرمودند: اتفاقاً آن‌ها که می‌خواهند به سر عظمای خدا یعنی اخلاص برسند، بدانند که پروردگار عالم آن‌ها را به ابوابی مبتلا می‌کند که در آن ابواب، امکان ورود به گناه است و اگر اجتناب کردند به اخلاص می‌رسند.

جالب است که در هر دو روایت هم لفظ اجتناب است. مولی‌الموالی(ع) فرمودند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی» پیامبر(ص) هم فرمودند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ».

آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند: میرزای شیرازی بزرگ از برادر عرفانی و عالی خود آیت‌الله سلطان‌آبادی بزرگ پرسیده بودند: نظر شما راجع به اجتناب چیست که هر‌گاه می‌خواهند بگویند از گناهان دور شوید، هم پروردگار عالم و هم در روایات، لفظ اجتناب را آورد‌ه‌اند؟

آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی بزرگ(۲) تعبیر بسیار زیبا و نابی را بیان فرمودند، فرمودند: اجتناب این نیست که پروردگار عالم می‌خواهد بگوید: در مقابل گناه قرار نگیری! برعکس، یک‌دفعه می‌بینید یک معامله شیرین برایتان پیش می‌آید، هیچ کسی هم از آن معامله شیرین خبر ندارد و می‌توانید راحت هم در آن معامله لقماتی را به دست بیاورید که صورت ظاهرش هم قانونی و حلال است اما خودتان می‌دانید که این لقمه، لقمه حرام است.

اجتناب یعنی این که پروردگار عالم می‌آورد آن را درب خانه‌ات می‌گذارد، حالا شما باید بگویید: نه. اجتناب یعنی آن زمانی که شما تصمیم گرفتید دیگر گناه نکنید، برعکس می‌شود و وسایل گناه برای شما فراهم می‌شود.

بارها شده است که جوان‌های عزیز به ما بیان فرمودند: آن موقعی که دیگر تصمیم می‌گیریم چشممان را کنترل کنیم و دیگر گناه نکنیم، برعکس، یک کسی با عشوه و رفتار آن چنانی در مقابل ما قرار می‌گیرد. اجتناب یعنی آن لحظه که گناه برایتان فراهم شد، گناه نکنید. آیا اجتناب یعنی این که گناه را برای شما برمی‌دارند؟! خیر، برعکس، گناه در مقابل شما قرار می‌گیرد و شما نباید انجام دهید.

«تَجَنبُ الْمَعَاصِی» یعنی اگر خواستید در مقام مخلصین عالم قدم بگذارید و به سر عظمای حق پی ببرید، گناهان برای شما پشت سر هم یکی، دوتا، ده تا، صد تا، مدام می‌آیند و شما باید آن قدر قوی باشید که این گناهان را انجام ندهید و از آنها دور شوید. بهدست آوردن لقمه حرام در معاملههای مختلف، برای شما پیش می‌آید. پول‌های کلان جلوی پای شما قرار میگیرد. گاهی شاید تا آخر عمر هم هیچ احدی نفهمد. زمینه فراهم است، خودتان هستید و پروردگار عالم، این‌جاست که باید اجتناب کنید؛ یعنی گاهی معاصی را جایی قرار می‌دهد که هیچ کس از آن‌چه که بین شما و خدا می‌گذرد، خبردار نمیشود.

باز شدن ابواب گناه!
لذا کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری تعبیر بسیار عالی را داشتند. ایشان می‌فرمودند: به نظر می‌رسد اتفاقاً گاهی برای انسانی که می‌خواهد به سمت پروردگار عالم برود و قرب الهی را بگیرد، ابواب ذنب، معاصی و محارم (حرام‌ها) بیشتر باز می‌شوند. این‌جاست که شما باید مراقبه و اجتناب کنید. اجتناب یعنی راه باز است، راحت هم می‌توانید گناه کنید.

آشیخ رجبعلی خیاط راحت می‌توانست گناه کند. منزل خالی بود، اما خودش می‌گوید: وقتی آن دختر به من اعلان کرد، وحشت کردم و از منزل فرار کردم.

ابن‌سیرین جوانی بود که خدا جمال زیبا به او داده بود، ولی مقاومت کرد. شاگرد بزاز بود. آن‌قدر شهوت بر آن زن غلبه کرده بود که هر روز می‌رفت، پارچه می‌خرید و هر بار شعله شهوت او زیادتر می‌شد. یک روز رفت، چند طاقه پارچه ‌خرید - شیطان هم حمایت و کمکش ‌کرد - گفت: من نمی‌توانم بیاورم، بده شاگردت بیاورد. خودش به منزل رفت تا خود را مهیا کند.

ابن‌سیرین آمد، درب را زد، زن ‌گفت: پارچه‌ها را داخل بیاور. همین که داخل آمد، زن درب را بست و خود را در مقابل ابن سیرین با بی‌حیایی برهنه کرد و اعلان کرد که اگر با من نباشی فریاد می‌زنم که این می‌خواست با من عمل منافی عفت انجام دهد.

ابن‌سیرین چه کند؟! گناه جلوی او ظاهر شده است. این‌جاست که «اجْتِنَابُ الْمَعَاصِی» معنا می‌دهد. او توکل به خدا کرد و از پروردگار عالم یاری ‌خواست و به ظاهر اعلان کرد که من میروم تا آماده شوم. به بیت‌الخلاء رفت، در آنجا از آن کثافات بر‌‌داشت – چون در قدیم چاهی نبود و آن‌ها را برای کود حیوانی بر می‌داشتند- و به سر و صورت و لباس خود مالید. وقتی بیرون ‌آمد، زن دید آن جمال زیبا به کثافات انسانی متعفن شده است، در را باز ‌کرد و گفت: برو گمشو بیرون!

ابن‌سیرین می‌توانست به دامن گناه برود و بگوید: خدا! من دیگر چارهای نداشتم، او می‌خواست داد بزند و بعد هم به ظاهر اظهار توبه کند، اما این کار را نکرد. اجتناب از معاصی یعنی این که جلوی او گناه آماده بود، اما او از آن دوری کرد.

آن مرد الهی و عظیم‌الشأن، آیت‌الله العظمی ادیب فرموده بودند: ایشان از گناه اجتناب کرد و رفت با یک درهم یا دیناری خود را شست و تمام شد، اما در مقابل، پروردگار عالم به او چه‌ها که نداد! طوری شد که ابن‌سیرین هر‌جا می‌رفت بدون این که عطر بزند، بدنش بوی عطر می‌داد. تعبیر خواب پیدا کرد، ریاضی‌دان شد. یک شاگرد بزاز از گناه اجتناب کرد، خدا مقامی به او مرحمت کرد که همان مقام مخلصین است.

لذا راه ورود به اخلاص، آن سر عظمای الهی، همین اجتناب از معاصی است؛ یعنی مهم این است که به گناه و حرام نه بگویی و محکم بایستی.

سرعت جوان در رسیدن به اخلاص
جالب این است که پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) برای مخلصین عالم چهار نشانه بیان میکنند و در نهایت هم می‌فرمایند: در جوانهاست که این نشانه‌ها سرعت می‌گیرد و سرعت آن هم زیاد است.

جوان‌های عزیز! فرزندان عزیزم! شما راحت‌تر می‌توانید، چون طبیعی است گناه سراغ شما بیشتر می‌آید. گرچه سراغ همه می‌آید، اما بیشتر سراغ جوان می‌آید. اگر جوان اراده قوی داشت و به گناه نه گفت، چنان پروردگار عالم او را بالا می‌برد که اصلاً نمی‌شود حساب کرد.

آیت‌الله العظمی ادیب که یکی دو تا جوان را انتخاب کرده بود تا آنها را تربیت کند، به آیت‌الله العظمی دزفولی فرموده بودند: من می‌خواهم این‌ها طوری شوند که منِ احمد در مقابل این‌ها شاگردی کنم. آیت‌الله دزفولی تعجب کرده بودند، فرموده بودند: چطور؟

فرموده بودند: چون جوان در رسیدن به این مطالب سرعت می‌گیرد اما همانطور که پیر در جسم پیر شده و نمی‌تواند خیلی حرکت کند، در آن حالت روحی هم دیگر نمی‌تواند آن سرعت را داشته باشد، مگر آن که کسی در جوانی یاد گرفته باشد، که چنین کسی در پیری هم این سرعت را دارد.

دیدید یک کسی در کبر سن هم هست، می‌گویند: در زمستان یخ‌ها را می‌شکند و در آب سرد می‌رود؛ چون از جوانی تمرین کرده بود، جسم عادت کرده است.

اگر انسان از جوانی اخلاص و دوری از گناه را تمرین کند، چه اوجی می‌گیرد! اگر راه اخلاص «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» و «اجْتِنَابِ الْمَعَاصِی» است، راه دیگرش این است که پیامبر(ص) می‌فرمایند: جوان می‌تواند سرعت بگیرد.

برای همین آیت‌الله العظمی ادیب فرموده بودند: من می‌خواهم کاری کنم که این دو نفر خلص همه اولیاء الهی بشوند؛ چون جوان هستند.

پس گفتیم: اینطور نیست که گناهی نباشد، اتفاقاً گناهان جلوی پای انسان قرار میگیرند، اما اگر از همان اول کنترل کردی و اجتناب از معاصی داشتی و محکم جواب نه دادی، برنده می‌شوی و راه رسیدن به اخلاص همین‌ است.

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
دوشنبه 25/7/1390 - 12:23 - 0 تشکر 375966

نشانه های مخلص
پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند:«اما عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ فَأَرْبَعَةٌ»(۳) مخلصین عالم چهار نشانه دارند.

۱- دلسوزی برای بندگان
اولین نشانه این است: «یَسْلَمُ قَلْبُهُ». مهم همین قلب است. میفرمایند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ»(۴). انسان نباید کسی را در این حرم الهی قرار دهد. از نشانه‌های مخلصین این است که قلب سلیم دارند - اصلاً راجع به قلب سلیم یک بحثی داریم که به فضل الهی بعدها که به آن برسیم، بیان میکنیم که قلب سلیم یعنی چه؟

یکی از نشانه‌های قلب سلیم این است که برای بندگان خدا خیر می‌خواهد و هیچ‌گاه بد کسی را نمی‌خواهد؛ یعنی برای بندگان خدا دل می‌سوزاند.

شب ولادت حضرت ثامن‌الحجج(ع) روایتی را خواندیم که وقتی از حضرت راجع به «لَتُسْئَلُن یَوْمَئِذٍ عَنِ النعِیمِ‏» سؤال کردند و آن‌ها طور دیگری گفتند، آن امام رئوف با یک حالت عصبانی و با صدای بلند جواب دادند: خیر، این‌ها نیست(۵).

ذیل این مطلب شیخ مفید نکته بسیار عالی و بکری را دارند، ایشان می‌فرمایند: دلیل این که گاهی معصومین(ع) مطلبی را بلند بیان می‌کردند و داد می‌زدند درحالی‌که مرکز رحمت و رأفت بودند، این است که دلشان می‌سوخت، آنها خوبی را برای مردم می‌خواستند. اگر آنها یک موقعهایی تشر می‌زدند، تشر آن‌ها همان انذار است، «مُبَشراً وَ نَذیراً»(۶) که نکند بندگان خدا به گناه مبتلا شوند. چون آنها خیرخواه امت هستند.

مگر خود خدا به حبیبش نفرمود: «لَعَلكَ باخِعٌ نَفْسَكَ»(۷) حبیب من! بس است دیگر، داری خودت را به هلاکت می‌اندازی «أَلا یَكُونُوا مُؤْمِنینَ» که چرا این‌ها ایمان نمی‌آورند.

پس یکی از خصایص قلب سلیم این است که دلش می‌سوزد. گاهی دیدید پدر و مادر از روی دل‌سوزی این حالت را دارند. مثل الآن که زمستان است، اگر بچه پای بخاری برود، می‌گویند: جیز است، اگر یک موقعی متوجه نشود، گاهی روی دستش هم می‌زنند. آیا زدن روی دست دشمنی است؟ خیر، او را دوست دارند، به او عشق می‌ورزند، نمی‌خواهند او بسوزد. او را می‌زنند که یادش باشد رفتن به سمت بخاری خطر است.

قلب سلیم این خصوصیت را دارد. برای دیگران بد نمی‌خواهد. نمی‌گوید: برو خودت را در آتش بینداز. دلش می‌سوزد، می‌گوید: حیف است. این‌ها به سمت گناه نروند.

پیغمبر(ص) و مولی‌الموالی(ع) دلشان برای من و تو سوخته است. این حالت آنها است. مخلصین عالم هم همین حال را دارند، قلبشان سلیم است.

به خدا قسم این‌قدر پیغمبر(ص) و مخلصین برای ما دل‌سوزی کردند که یک مواقعی آسید هاشم حداد می‌فرمودند: وقتی آیت‌الله قاضی میخواستند بفرمایند: «وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، گاه می‌دیدیم آقا به حالت ده دقیقه نمی‌توانستند ادامه دهند، دائم می‌گفتند: «وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمد ...»، « وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمد ...» ... و همین‌طور اشک اجازه نمی‌داد. یک مرتبه فرمودند: این دل‌سوزی نبی مکرم و قلب سلیم پیامبر(ص) جلوی چشمم می‌آید، کباب می‌شوم. این حبیب خداست. آنها این‌طور هستند.

چه کنیم مخلص شویم؟ «اجْتِنَابِ الْمَعَاصِی»، «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ». آن‌وقت چطور می‌شود که قلبمان سالم شود؟ معلوم است قلبی که در آن گناه و حرام نبود، به سمت قلب سلیم می‌رود، یعنی سالم میشود. اصلاً اسلام هم از سلم است، یعنی سالم است.

اگر گناه نکردی، سالم هستی. بعد ببین چه می‌شود! ملک مقرب چنان با اشتیاق میآید که عرض کردم آسید هاشم حداد - که خودشان هم همین‌طور بودند – فرمودند: آیت‌الله قاضی را میدیدیم گاه در نماز با دست اشاره می-کردند. میپرسیدیم: آقا چه هست؟ می‌فرمودند: ملائکه‌الله دور من هستند، رکوع می‌روم، به من رکوع می‌کنند. سجده می‌روم، به من سجده می‌کنند. قیام می‌کنم، رو به من قیام می‌کنند، نه رو به قبله. من برای این که حواسم پرت نشود، با اشاره دست میگویم بروید که حواسم به خدا باشد.

خدا علامه طهرانی را رحمت کند، ایشان نکته بسیار نابی را به نقل از آسید هاشم حداد میفرمودند. میفرمودند: یک موقعی آیت‌الله قاضی در اواخر عمر فرمودند: هرچه ما به این‌ ملائکه‌الله می‌گفتیم بروید، نمی‌رفتند، می‌گفتند: ما با اشتیاق کامل مِن ناحیه الله مأمور هستیم، به شما سجده کنیم. بنده خدا این است. خدا هم فرموده است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»۸- این‌ها اشتیاق داشتند.

۲- تسلیم بودن اعضا و جوارح
وقتی بنده خدا از گناه دور شد، قلبش سلیم شد و پاکِ پاک شد، دیگر معلوم است اعضاء و جوارح او هم تسلیم خداست. دیگر تسلیم گناه نیست، تسلیم خداست. لذا حضرت می‌فرمایند: دومین خصوصیت مخلص این است: «وَ یَسْلَمُ جَوَارِحُهُ» اعضاء و جوارحش تسلیم خداست.

وقتی گناه نبود، معلوم است تسلیم نور است. وقتی ظلمات نبود، معلوم است این حرم (قلب)، حرم خدا می‌شود. حرم که حرم خدا شد؛ چون جایگاه امر به اعضاء و جوارح قلب است، اعضاء و جوارح هم الهی و تسلیم خدا میشوند، دیگر تسلیم شیطان نیستند، دیگر تسلیم گناه و حرام نیستند.

آن مرد الهی، آیت‌الله العظمی ادیب تعبیر بسیار عالی را داشتند، می‌فرمودند: این‌جاست که دیگر هر کسی خودش می‌تواند بفهمد که چقدر من به گناه علاقه یا تنفر دارم.

در آن مباحث گناه بیان کردم، بعضی از اولیاء نمی‌توانستند اسم گناه را به زبان بیاورند. مثلاً فقه تدریس می‌کردند اما اسم زنا را بیان نمیکردند، می‌گفتند: آن عمل شنیع! یک بار اسم آن را می‌آوردند، دیگر می‌گفتند: نمی‌توانم! آنها از اسم زنا فراری و متنفر هستند، چه برسد نعوذبالله نستجیربالله به فکر زنا. اسمش برای آنها زشت جلوه می‌کند.

در مثال مناقشه نیست، دیدید وقتی کسی در عشق‌های مجازی دنیا - که گاهی خیلی هم بدبخت می‌شوند - از کسی ضربه می‌خورد، می‌گوید: دیگر اسمش را هم نیاور. یا یک کسی به مواد مخدرگرفتار شده بوده، حالا رفته آن دوره‌ها را دیده جسمش پاک شده، می‌گوید: دیگر از اسمش بدم می‌آید و تنفر دارم؛ چون هرچه ضربه خورده، همسر و بچههایش را از دست داده، از این مواد لعنتی بوده، حالا می‌گوید: دیگر از اسمش هم متنفرم.

مخلصین عالم از اسم گناه هم بدشان می‌آید. لذا اعضاء و جوارح آنها تسلیم خدا می‌شوند. وقتی اعضا و جوارح دیگر دست شیطان نبود، معلوم است دست کیست؟ دست خدا است. بالعکس اگر دست خدا نبود، دست شیطان است.

معلوم است اگر دست خدا باشد، این ید، یدالله می‌شود. این عین، عین‌الله می‌شود و این لسان، لسان‌الله می‌شود. می‌دیدیم امثال آیت‌الله حق‌شناس یک روایتی را می‌خواندند، گاهی انسان این روایت را قبلاً خودش خوانده و به تعبیر طلبه‌ها منبرش هم رفته بوده اما وقتی ایشان می‌خواند، کأن تازه بود، چرا؟ چون وقتی از قلب تسلیم شده خدایی بیرون بیاید این زبان هم زبان خدا می‌شود، بر دل مینشیند. ولو به این که لحظاتی به دل قسی من بنشیند بعد بروم فراموش کنم، اما حداقل آن موقع چنان آرامش به انسان می‌دهد که احساس می‌کند برای اولین بار است که این مطلب را می‌شنود؛ چون از لسان‌الله بیرون آمده. لسانی که گناه نکند، لسان خدا می‌شود.

بلوتوث روشن!
این که امام فرمودند: من از چهره آیت‌الله شاه‌آبادی بیشتر علم گرفتم، برای این است که وقتی وجه الله بشوی، همین‌طور می‌شود. آن‌وقت است که «النظَرُ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ»(۹) نظر به چهره عالم عبادت می‌شود، چرا؟ چون این وجه عالم الهی و ربانی، وجه خداست. این صورت دیگر صورت آشیخ محمدعلی شاه‌آبادی نیست، این وجه خدا است که نگاه به او علم می‌دهد.

البته آن طرف هم زمینه‌اش را باید داشته باشد، مثل بلوتوث. برای بلوتوث کردن باید بلوتوث طرف مقابل هم روشن باشد و گیرایی داشته باشد. با این موبایل‌هایی که اصلاً بلوتوث ندارند، نمی‌شود. اگر وجود انسان هم گیرایی نداشته باشد که نمی‌شود. امام آن گیرایی را داشت، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی هم علم را میداد. خیلی‌ها پیش آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی بودند، چرا نگرفتند؟!

این که وجه عالم مرکز عبادت می‌شود، همین است؛ چون صورت خدایی شده، زبان خدایی شده، چشم خدایی شده. عرض کردیم یک نگاه نافذ حاج میرزا علی‌اصغر هرندی آن شخص را که خودش قمار‌باز قهار، تلکه‌بگیر و به تعبیری رئیس قمار‌بازها بود، نجات داد. خودش می‌گوید چنان نگاه نافذ این مرد الهی روی قلبم اثر گذاشت که همین که داشت به سمتم می‌آمد، فهمیدم می‌خواهد یک خبرهایی شود.

البته خود ایشان هم ارادت به علما داشت. خودش می‌گفت: من هرجا عالم می‌دیدم، سریع تعظیم میکردم و میگفتم: سلام علیکم آقاجان! لذا یک نگاه نافذ این مرد الهی، او را دیگر از گناه بیرون آورد و تغییر داد. اینجاست که عین، عین الله النافذه می‌شود؛ چون اعضا و جوارح تسلیم خدا شده و این دومین خصوصیت مخلصین است.

۳- خیرخواه بندگان
نشانه سومی که دارند، این است: «وَ بَذَلَ خَیْرَهُ» خیرخواه مردم هستند و بذل می‌کنند.
عرض کردم آیت‌الله دزفولی از جمهوری الآن (شاه‌آباد سابق) رد می‌شدند. وقتی وضعیت آن خانمی را که به خاطر آن حالت مستی برهنه‌اش کرده بودند و خودکشی کرده بود و آن‌طور افتاده بود، دیدند، عبای خودشان را بر روی او انداختند و به او خیر رساندند، نگذاشتند حیثیت و آبروی او برود.

مرحوم سراج در مورد ایشان می‌فرمودند: گاه مخصوصاً آیت‌الله دزفولی می‌رفتند ببینند اگر کسی یکخورده از این وضع بدمستی که خودش در آن‌جا پیدا کرده، حالت پشیمانی دارد و وضعش بد است - دعای مادری، کسی پشت سر اوست - سریع او را ببرند و روی او کار کنند. خیرشان می‌رسید. یکی هم این که انسان خیر مادیاش برسد، کمک کند و دست دیگران را بگیرد. مخلصین عالم خیرشان به دیگران می‌رسد.

«وَ كَف شَرهُ» و شرش به هیچ عنوان به کسی نمی‌رسد و از بدی کردن خودداری می‌کند. مخلصین عالم اینگونه هستند. اصلاً از بدی بدشان می‌آید، آنوقت چطور می‌توانند بدی کنند؟!

آیت‌الله العظمی آسید احمد آقای خوانساری - که امام فرمودند: ایشان اتقی‌الاتقیاء هستند - همسری داشتند که خیلی آقا را اذیت می‌کرد. حتی اگر در خانه آقا می‌آمدند، می‌گفتند: با آیت‌الله العظمی خوانساری کار داریم. می‌گفت: کدام آیت‌الله؟ بروید و به آقا فحاشی می‌کرد! گاهی آقا را با خاک‌انداز می‌زد. یک مرتبه دیدند سر آقا شکسته، به خصیصینشان گفته بودند: این مرحمتی خانم است!

مرحوم فلسفی تعریف می‌کردند: یکی از آقایان (ظاهراً آیت‌الله خنده‌آبادی) به ایشان گفته بود: آقا! شما چرا این‌طور صبوری می‌کنید؟ طلاقش بدهید برود. گفته بودند: کجا رهایش کنم، بیچاره جایی را ندارد برود، من صبر می‌کنم! احساس می‌کردند اگر او را رها کنند، برایش شر می‌شود.

مخلصین عالم اینگونه هستند. البته این امتحان‌ها را خدا برای هیچ کسی نیاورد. یک موقع خانمی یک چیزی می‌گوید، آقا سریع موضع‌گیری می‌کند و نعوذ بالله ... بشکند دست مردی که روی زنش بلند شود، او مرد نیست، نامرد است.

مخلصین عالم شرشان به هیچ کس نمی‌رسد، مواظب هستند. این را پیامبر دارند میفرمایند. این فرمایش حبیب خدا، خاتم انبیاء، محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) است. این حال مخلصین عالم است. اگر بخواهیم این حال را پیدا کنیم، باید از گناه و همه بدی‌ها دور بشویم. اگر خواستیم به خدا نزدیک شویم راهش فقط اخلاص است.

توسل شبانه
یک نکته هم به ما که ضعیفیم گفتند و آن این که توسل داشته باشیم. از وجود مقدس آقاجانمان امام زمان(‌صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهیم. بگوییم: آقاجان، امام زمان! ما بلد نیستیم، ما جاهلیم، ما نمی‌دانیم چه کنیم.

بارها عرض کردم، شب‌ها موقعی که داری می‌خوابی، از بستر جدا شو، یک چند دقیقه‌ای را با آقا جانت، امام زمان(‌صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف)‌ خلوت کن. حرف بزن. این‌قدر آقاجان دوست دارد انسان با او حرف بزند.

بگوییم: آقا جان! ما نمی‌فهمیم، ما جاهلیم. آقاجان! تو دست ما را بگیر. ما را به سمت اخلاص ببر. ما را به سمت بندگی خدا ببر. آن‌وقت چه مزهای دارد، چه شیرینی دارد، چه لذتی دارد که آقا دست ما را بگیرد و به این صراط مستقیم ببرد.

یابن‌الحسن! آقاجان! به فدایت شوم، اگر یک آن، عنایتت از ما برداشته شود، بدبختیم. اما تو به ملائکه‌الله دستور بده – که همه چیز در سیطره خلیفه خداست – و بگو: این را کنترل کنید، تا به سمت گناه رفت، تنفر از گناه در دلش بیاورید تا اجتناب کند. آقا جان! ما را رها نکن. ما گدایان کوی توییم یابن‌الحسن!

پی نوشت:
۱- بحارالأنوار، ج: ۷۴، ص: ۲۱۵، باب: ۸
۲- فضایل آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی را در مباحث قبل عرض کردیم. شمه‌ای از آنها این بود که این مرد الهی غیب‌گو و آینده‌نگر بودند. به شیخ شهید، شیخ فضل‌الله نوری، در‌حالی‌که جوان بود، فرمودند: تو همان شیخی هستی که در تهران به دارت می‌زنند! به آیت‌الله العظمی حائری یزدی هم در جوانی بیان فرمودند: تو مؤسس حوزه علمیه قم هستی!
۳- بحارالأنوار، ج: ۱، ص: ۱۲۱، باب: ۴
۴- بحارالأنوار، ج: ۶۷، ص: ۲۵، باب: ۴۳
۵- عیون اخبار الرضا، ج:۲، ص: ۱۲۹
۶- اسراء/ ۱۰۵
۷- شعراء/ ۳
۸- یقره/ ۳۴
۹- بحارالأنوار، ج: ۱، ص: ۱۹۵

http://www.yalasarat.com/vdcg7y9q.ak9xu4prra.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
دوشنبه 25/7/1390 - 18:17 - 0 تشکر 376098

با سلام
ممنون بابت مطالب .
تاپیک مفهومی و پرباری هست.
باید با دقت خوند و پیشه گرفت

موفق باشید.

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن

.......................اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛

.....................................يرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند ...

...چارلز ديكنز ...
شنبه 21/5/1391 - 8:32 - 0 تشکر 503385

در ادامه نمونه هایی برجسته از اخلاق امیرالمومنین(ع) که به قلم استاد حسین انصاریان به رشته تحریر در آمده از نظرتان می گذرد.


احتیاط شدید در هزینه کردن بیت المال

شبى على (علیه السلام) وارد بیت المال شد و تقسیم اموال را مى نوشت طلحه و زبیر به حضورش رسیدند ، چراغى که در برابرش بود خاموش کرد و فرمان داد تا چراغى از خانه اش آوردند. طلحه و زبیر سبب این کار را پرسیدند ، پاسخ داد : روغنِ چراغ از بیت المال بود ، شایسته نیست در روشنایى آن با شما هم صحبت شوم!



توجه عاشقانه به یتیمان


وجود مبارک امیرالمومنین (علیه السلام) با اینکه به همه اوضاع و احوال کشور و مردمش آگاه بود و به ویژه یتمیان و مستمندان و بیوه زنان و نیازمندان را لحظه اى از نظر دور نمى داشت ولى گاهى براى درس دادن به زمامداران و امت اسلام کارى را هم چون فردى عادى انجام مى داد .
روزى زنى را دید که مشکى پر از آب به دوش مى کشید . مشک را از او گرفت و تا جایى که آن زن بنا داشت ، برد و آنگاه از وضع آن زن جویا شد ، زن گفت : على بن ابى طالب شوهرم را به بعضى از مرزها فرستاد و کشته شد ، برایم کودکانى یتیم به جا گذاشت و من براى اداره امور آنان چیزى ندارم ، به این خاطر ضرورت و احتیاج مرا به انجام کار براى مردم ناچار کرد .
حضرت به خانه برگشت و شب را با دغدغه خاطر و ناآرامى گذراند ، هنگامى که صبح شد زنبیلى از طعام براى آن خانواده با خود حمل کرد ، بعضى از یارانش گفتند : آن را در اختیار من بگذار تا برایت بیاورم ، فرمود : چه کسى در قیامت بار سنگین مرا به جاى من حمل مى کند ؟
آنگاه به درِ خانه آن زن رفت و در زد . زن گفت : کیست که در مى زند ؟ حضرت فرمود : همان عبدى هستم که مشک پرآب را براى تو به دوش کشید ، در را باز کن که چیزى براى کودکان همراه دارم . زن گفت : خدا از تو خشنود باشد و میان من و على داورى کند !
حضرت وارد شد و فرمود : علاقه دارم پاداش الهى به دست آورم میان خمیر کردن آرد و پختن نان و بازى کردن با کودکان یکى را انتخاب کن . زن گفت : من به پختن نان بیناترم و تواناتر ، ولى این تو و این کودکان ، با آنان بازى کن تا من از نان پختن آسوده شوم .
زن مى گوید : من به سوى آرد رفتم و آن را خمیر کردم و على (علیه السلام) به جانب گوشت رفت و آن را پخت و با دست مبارکش گوشت پخته و خرما و خوراکى دیگرى به دهان کودکان مى گذاشت ، هرگاه کودکان چیزى از آن خوراکى ها را مى خوردند مى گفت : فرزندانم ! على را از آنچه براى شما پیش آمده ، حلال کنید !
هنگامى که آرد خمیر شد ، زن گفت : اى بنده خدا ! تنور را روشن کن ، على (علیه السلام)به جانب تنور شتافت و آن را شعلهور ساخت چون تنور شعله کشید صورتش را نزدیک برد و حرارت آتش را به آن تماس داده ، مى گفت : یا على ! بچش ، این پاداش کسى است که حق بیوه زنان و یتیمان را وا گذاشته .
ناگاه زنى ( از زنان همسایه ) على (علیه السلام) را دید و او را شناخت و به مادر کودکان گفت : واى بر تو ! این امیر مومنان است ; زن به جانب حضرت شتافت و پى درپى مى گفت : از شما بس شرمنده ام اى امیرمومنان ! حضرت فرمود : من از تو بس شرمنده ام اى کنیز خدا که در مورد تو کوتاهى کردم .



قناعت در معیشت


در کتاب با ارزش مناقب ابن شهرآشوب نقل شده است که : هنگامى که امیرمومنان  پس از جنگ جمل  خواست به جانب کوفه عزیمت کند ، در میان مردم بصره به پا خاسته ، فرمود : اى بصریان ! چرا از من ناخشنود هستید ؟  و به پیراهن و ردایش اشاره کرده ، گفت :  به خدا سوگند این پیراهن و ردا از نخ ریسى خانواده ام مى باشد ، از چه مى خواهید بر من خرده بگیرید ؟ و اشاره به کیسه اى کرد که در دستش بود و خرجى زندگى اش در آن قرار داشت سپس فرمود : به خدا سوگند این از محصولات من در مدینه است ، پس اگر از نزد شما بروم و بیش از آنچه مى بینید با من باشد نزد خدا از خیانت کارانم! !



عدالت و انصاف


فضیل بن الجعد مى گوید :قطعى ترین سبب در بازماندن عرب ها از یارى امیرمومنان « مال » بود . او شریف را بر وضیع یا عرب را بر عجم ترجیح نمى داد و با رئیسان و امیران قبائل ـ چنانکه پادشاهان مى کنند ـ سازش نمى کرد و کسى را به خود متمایل نمى ساخت .
معاویه بر خلاف این بود ، از این رو مردم ، على را واگذاشتند و به معاویه پیوستند .
على (علیه السلام) از یارى نکردن اصحاب خود و فرار برخى از آنان به سوى معاویه به مالک اشتر شکوى کرد ، اشتر به امام (علیه السلام) گفت : اى امیرمومنان ! ما به کمک اهل کوفه با بصریان جنگیدیم و با کمک اهل بصره و اهل کوفه با شامیان درافتادیم ، در آن هنگام مردم یک راى داشتند ، پس از آن مردم به اختلاف افتادند و با هم دشمن شدند و نیت ضعیف شد و تعداد کاستى گرفت و شما در چنین فضایى با مردم به عدالت رفتار مى کنید و حق را در نظر مى گیرید و تفاوتى میان شریف و فرومایه نمى گذارید از این رو شریف نزد تو با منزلتى برترى نمى یابد .
در این هنگام گروهى که همراه تو بودند به خاطر عدالت و انصافت به ناراحتى نشستند و چون نتوانستند عدالت تو را تاب بیاورند و رفتار معاویه با اشراف و توانگران دیدند بدین جهت به سوى معاویه شتافتند و کسانى که طالب دنیا نباشند ، کم شمارند و اکثر اینان از حق بیزار و خریدار باطل اند و دنیا را مقدم مى دارند ; اگر مال را بخشش کنید مردان به سوى تو روى مى آورند و خیرخواه مى شوند و دوست راستین مى گردند . . .
یا امیرالمومنین ! خداوند راه شما را هموار نماید و دشمنانت را سرکوب کند و آنان را از هم پراکنده سازد و مکر و حیله آنان را سست کند و اتحاد و یک پارچگى شان را از میان بردارد و « او به آنچه انجام مى دهند ، آگاه است ».
على (علیه السلام) در پاسخ او فرمود : اما آنچه را که درباره عمل و رفتار ما به عدل گفتى ، خداوند عزوجل مى فرماید :« کسى که کار شایسته انجام دهد ، به سود خود اوست ، و کسى که مرتکب زشتى شود به زیان خود اوست ، و پروردگارت ستمکار به بندگان نیست ».
و من از اینکه در آنچه گفتى کوتاهى کنم ، بیمناکترم و اما گفته ات به اینکه حق بر آنان سنگین است از این رو از ما جدا شدند ، خداوند مى داند که به خاطر ستم از ما جدا نشدند و وقتى از ما جدا شدند ، به عدل پناه نبردند .
آنان به خاطر رسیدن به مال و منال دنیاى پست ، ما را رها کردند ، دنیایى که از دستشان خواهد رفت و سرانجام آن را ترک خواهند کرد . روز قیامت از آنان پرسش خواهد شد که مقاومت آنان براى دنیا بود یا براى خدا !
اما اینکه گفتى ما از بیت المال و غنائم چیزى به آنان نمى دهیم و افراد را به سوى خویش با بخشش و عطا جذب نمى کنیم ، ما نمى توانیم که از اموال و غنائم بیش از آنچه استحقاق دارند به آنان بپردازیم . خدا مى فرماید :
چه بسا گروه اندکى که به توفیق خدا بر گروه بسیارى پیروز شدند ، و خدا باشکیبایان است.
خداوند محمّد (صلى الله علیه وآله) را تنها به رسالت برانگیخت ، اطرافیانش اندک بودند ولى بعد از آن زیاد شدند و پیروان او را که ذلیل و خوار بودند عزت داد و اگر خدا اراده کند ما را در این امر یارى مى کند ، مشکلات را برطرف مى سازد و غم آن را آسان مى کند . من از آراى تو آنچه مورد رضاى خداست مى پذیرم تو امین ترین افراد و خیرخواه ترین و مورد اعتمادترین آنان نزد من هستى ان شاء اللّه.

منبع مشرق

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 11/8/1391 - 0:34 - 0 تشکر 570980

عبارت تکان‌دهنده امام(ره) درباره مثنوی/ دیدگاه مولوی درباره امیرالمؤمنین و شهدای کربلا


به گزارش جهان به نقل از فارس، هشتم مهر ماه، روز بزرگداشت مولوی بود. هر چند که دیدگاه‌ها درباره وی و مذهبش متفاوت است، اما در بزرگی شخصیت مولانا شکی وجود ندارد؛ شاعری که آثارش جهانی شده و بشریت را تحت تأثیر خود قرار داده است.

به همین مناسبت، گفت‌و‌گوی مشروحی با آیت‌الله حسن رمضانی خراسانی از استادان برجسته علوم عقلی و عرفانی و مدرس مثنوی معنوی در حوزه علمیه قم انجام دادیم که تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.

بدون دانستن عرفان، نمی‌شود مثنوی را فهمید

* عبارتی از استاد مطهری به این مضمون است که اگر کسی عرفان نداند، نمی‌تواند حافظ و مولوی را بفهمد؛ با ادبیات نمی‌شود مثنوی و دیوان حافظ را فهمید. نظر شما چیست؟

ـ همین‌طور است. برای فهم این نوع کتاب‌ها مبانی لازم است. باید مبانی را فهمید تا اشعار این بزرگان را درست تفسیر کرد.

مثلا این شعر مولوی «با یکی فیضش گدا آرد پدید/ با دگر فیضش گدایان را مزید» را که نمی‌شود با ادبیات حل کرد. این شعر اشاره به بحث فیض اقدس و فیض مقدس در عرفان است.

یا این شعر حافظ که می‌فرماید: «یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم/ رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی» نکات ظریف عرفانی دارد و با ادبیات صرف، قابل تفسیر نیست. 

عبارت عجیب و تکان‌دهنده امام خمینی درباره مثنوی

امام خمینی (ره) عبارتی درباره مثنوی دارد که بسیار عجیب است. من از کسانی که مخالفت‌هایی می‌کنند می‌خواهم درباره حرف این مرد بزرگ بیاندیشند.

امام می‌فرماید: «کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى‏دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمى‏دانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى‏خیزد، به شرح آن بپردازد.»

به هر حال مولوی و امثال مولوی آدم‌های بزرگی بوده‌اند و نمی‌شود درباره آنها و آراء آنها به راحتی اظهار نظر کرد، عجولانه سخن گفت و سبکسرانه قضاوت کرد.

مولوی: همه بشریت در ظلمتند و علی(ع) آزاد کننده بشریت از ظلمت‌هاست

* نظر مولوی درباره اهل بیت علیهم‌السلام و امام علی علیه‌السلام چیست؟

ـ ابیات بسیار محکمی درباره اهل بیت و امام علی (ع) در مثنوی هست. مولوی ضمن  داستانی همه بشریت را گرفتار و محصور در صندوقچه ظلمت‌های شهوت و غضب معرفی می‌کند و علی علیه‌السلام را آزاد کننده بشریت می‌خواند.

داستانش در دفتر ششم مثنوی، مفصل آمده که باید به آنجا مراجعه کنید. مولوی از آن داستان استفاده می‌کند و می‌گوید:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد/ نام خود و آن علی (ع) مولا نهاد

گفت هر کس را منم مولا و دوست/ ابن عم من علی (ع) مولای اوست

کیست مولا آن که آزادت کند / بند رقیت ز پایت برکند

چون به آزادی نبوت هادی است/ مؤمنان را ز انبیا آزادی است

مولوی در اینجا پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه‌السلام را آزاد کننده بشریت معرفی می‌کند. بعد مولوی خطاب به مومنان می‌گوید:

ای گروه مومنان شادی کنید/ همچو سرو و سوسن آزادی کنید

یعنی ای جامعه مؤمنان که علی مولای شما شده است شما باید شاد باشید، نه علی (ع) و به شما باید تبریک گفت نه علی. برای امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، این ولایت، مسئولیت است، سختی و گرفتاری وخون جگر خوردن و رطب و یابس از این و آن شنیدن است. شماها باید خوشحال و شاد باشید که علی، زمامدار و سرپرست و مولای شما شده است نه علی.

سرو و سوسن در بند و زندانی خاک و سنگ هستند، آب که به پای اینها ریخته شود می‌جنبند و از خاک سر در می‌آورند و رشد می‌کنند و شکوفا می‌شوند و آزاد می‌شوند. ای بشریت و ای مومنان شما هم مثل اینها با استفاده از آب ولایت بجنبید و از بند گل و لای طبیعت آزاد شوید و ببالید و باز و شکوفا شوید.

لیک می‌گویید هر دم شکر آب/ بی زبان چون گلستان خوش خضاب

باید هر دم و هر لحظه شکر این نعمت را بجا آورید، آن هم  شکر عملی و بی‌زبان، نه شکر زبانی صرف، باید عملاً شکر بکنید که ولیّ شما علی علیه‌السلام است. در عمل پایبند ولایت بوده باشید و عملا شکرگزار بوده باشید.

این نکته شاید کنایه به کسانی باشد که در غدیر خم به علی علیه‌السلام تبریک زبانی گفتند اما در عمل کار دیگری کردند. عزیزان دقت کنید. بی زبان شکر گزار باش یعنی عملا پایبند باش نه با گفتن صرف «بخّ لک یا علی ...»

ابیات بی‌نظیر مولوی در وصف امام علی علیه‌السلام و دفاع از ولایت

یا این ابیات مولوی در اواخر دفتر أوّل مثنوی در وصف علی علیه‌السلام بی‌نظیر است که می‌گوید:

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای / شمه‌‌ای وا گو از آنچه دیده‌‌ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد / آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو دانم که این اسرار هوست/ زانک بی شمشیر کشتن کار اوست

باز گو ای باز عرش خوش‌شکار / تا چه دیدی این زمان از کردگار

چشم تو ادراک غیب آموخته / چشم‌های حاضران بر دوخته

آن یکی ماهی همی‌‌بیند عیان / وان یکی تاریک می‌بیند جهان

راز بگشا ای علی مرتضی / ای پس سوء القضا حسن القضا

در یکی از جلسات روحانیان اهل سنت، این بیت را مطرح کرده و گفتم  به نظر شما «ای پس از سوء القضا حسن القضا» یعنی چه؟

هر کس نظری داشت که با جان این عبارات و با مصرع اول که می‌گوید «راز بگشا ...» تناسب نداشت. مثلا یکی از آقایان گفت: سوء القضا یعنی آب دهان انداختن عمرو بن عبدود،‌  و حسن القضا یعنی آن فرو نشاندن خشم توسط علی بن ابی طالب علیه‌السلام. گفتم اینها درست نیست؛ چون مولوی خود حضرت را در برابر قبلی‌ها حسن القضا و قبلی‌ها را در برابر علی که بعد از آنها آمد  سوء القضا می‌داند. این است آن مطلبی که مولوی درباره علی علیه‌السلام می‌خواهد بگوید.

هنر مولوی این است که داستانی نقل می‌کند و حرف‌های مهمش را لابه‌لای داستان می‌گوید. در اینجا هم داستان علی علیه‌السلام و عمر بن عبدود است اما همان سبک مثنوی در همه کتاب، اینجا هم هست که بین داستان، نکات دقیق و مهمی را گوشزد می‌کند.

مولوی خطاب به علی علیه‌السلام می‌کند که تو حسن القضایی و دیگران سوء القضایند و تو بعد از آنهایی. تو آن حسن القضایی هستی که بعد از سوء القضایی.

یا تو واگو آنچه عقلت یافتست / یا بگویم آنچه بر من تافتست

از تو بر من تافت چون داری نهان / می‌فشانی نور چون مه بی زبان

مولوی در اینجا صریحا اعتراف می‌کند آنچه من دارم از علی علیه‌السلام دارم. یا تو رازها را بگو و یا من می‌گویم و من هم اگر بگویم از تو گرفته‌ام که می‌گویم.

تو بدون اینکه حرفی بزنی داری نور افشانی می‌کنی اما اگر علاوه بر آن نور افشانی، به حرف هم بیایی، شب روان را یعنی قافله بشریت را، مردمانی را که در ظلمت و تاریکی کثرات خلقیه راه طی می‌کنند، بیشتر راهنما خواهی بود و آنها را زودتر به راه خواهی آورد.

لیک اگر در گفت آید قرص ماه / شب روان را زودتر آرد به راه

از غلط ایمن شوند و از ذهول / بانگ مه غالب شود بر بانگ غول

ماه بی گفتن چو باشد رهنما / چون بگوید شد ضیا اندر ضیا

اگر تو بر این بشریت بانگ بزنی و آنها را  با نور افشانی‌ات راهنمایی کرده و دستگیری کنی بانگ تو و روشنایی تو که به منزله ماه هستی بر بانگ غول و رهزن یعنی نغمه شوم و ناموزون کسانی که مدعی خلافت هستند و خلیفه حقیقی نیستند غالب می‌شود و بشریت را از ذهول و غفلت نجات می‌دهد.

چون تو بابی آن مدینه علم را / چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب بر جویای باب / تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش ای باب رحمت تا ابد / بارگاه ما له کفوا احد

مولوی در این ابیات، چقدر زیبا از ولایت دفاع می‌کند و کسانی  را که در جلوی ولایت قرار گرفته‌ و می‌خواهند نور آن را پنهان کنند غول معرفی می‌کند و آنها را منشا غفلت و انحراف و نسیان بشریت می‌داند.

این عبارات که جزء محکمات فرمایشات مولوی است همه مدح‌های کذایی این و آن را تحت الشعاع خود قرار می‌دهد. از طرفی دیگر، اقتضائات زمان این شخصیت‌های بزرگ را نیز  باید درک کرد. همین الان ما که در عصری و کشوری زندگی می‌کنیم که یک حکومت شیعی حاکم است مگر  می‌توانیم هر حرفی را طبق عقاید شیعی در صدا و سیما بزنیم؟

مذهب در پذیرش حرف یک دانشمند، ملاک نیست/ نباید تعصب داشت

* آیا درباره این بزرگان، دانشمندان از عرفا، فلاسفه، و دیگر بزرگان علوم، لزوما باید بفهمیم چه مذهبی داشتند تا حرفشان را بپذیریم؟ به بیان دیگر آیا ملاک پذیرش حرف منطقی و صحیح، مذهب است؟

ـ ما شیعه کسی هستیم که فرمود: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال (نگاه کن ببین چه می‌گویند و نگاه نکن که چه کسی است دارد سخن می‌گوید).

یک آدم دانا و فهمیده همیشه اینطور برخورد می‌کند و تعصب بر او حاکم نیست. فلانی چون سنی است پس حتماً حرفهایش غلط است! فلانی چون شیعه هست پس حتماً حرفهایش درست است! فلانی چون در مسلک و مذهب و دین ما نیست پس حرفش را گوش نمی‌‌کنیم و استدلال‌هایش را هم نمی‌پذیریم. اینها تعصب است و آدم عاقل و دانا، متعصب نیست.

تعصب یعنی کورکورانه و بی‌منطق به خاطر وابستگی و دلبستگی به این و آن، دنبال حرفی رفتن، این کار اگر چه در واقع، حق هم بوده باشد ارزشی ندارد. در مقابل، عالمانه و منطقی، دنبال مطلبی رفتن اگر چه احیاناً اشتباهی هم رخ دهد این ارزش دارد و در صورت خطا هم  شخص عالم منطقی  معذور و بلکه ماجور است.

تعامل زیبای خواجه نصیر الدین طوسی با صدرالدین قونوی

خواجه نصیرالدین طوسی که فخر شیعه دوازده امامی است با صدرالدین قونوی که به حسب ظاهر مذهب اهل سنت را داشت مکاتباتی دارد. شما ببینید چقدر ادب را در مکاتبات با یکدیگر مراعات کرده‌اند. قونوی، خواجه طوسی را «حسنة الدهر» خطاب می‌کند و ایشان هم به جناب قونوی خطاب می‌کند: «صدر الاوائل و الاواخر».

هر کس،‌ حرف منطقی و صحیحی بزند، برای ما مقبول است و هر کس سخن غیر منطقی بگوید هر که باشد و هر مذهبی داشته باشد مورد قبول نیست. این روش ماست.

بر فرض، مولوی شیعه نباشد، یا بر فرض، مولوی حتی مسلمان نباشد، شما ببینید که چه می‌گوید. اگر قرار بر تعصب باشد کسی هم که مذهب ما را ندارد حاضر نخواهد شد از ما مطلبی بشنود و می‌گوید فلان عالم چون شیعه است پس حرفش را گوش ندهید. اصلا این نوع رد کردن، از مغالطات و عین عوام زدگی و عوام فریبی و شیطنت است.

همچنین اگر فلان عالم  در مسئله‌ای نظری دارد که مقبول نیست، بیاید و در مسئله دیگری نظری را ارائه کند، و کسی بگوید چون فلانی نظرش در فلان مسئله درست نبود پس همه نظراتش درست نیست. یا بگوید چون فلان نظرش درست نبود پس این نظرش را هم قبول نمی‌کنیم یا نمی‌شنویم. اینها  همه مغالطه‌هایی است که متاسّفانه گاهی رخ می‌دهد و اهل منطق باید از آنها اجتناب کنند.

مولانا و محیی الدین ابن عربی در روش، متفاوتند اما در اصل عرفان، مشترکند

* تفاوت عرفان مولوی و عرفان ابن عربی در چیست؟

ـ این دو بزرگ در روش با هم تفاوت دارند. روش مولوی این است که  ضمن قصص و داستان‌ها و افسانه‌ها ناب‌ترین معارف و دقیق‌ترین مطالب و جالب‌ترین توصیه‌‌ها را نثار مخاطب خود می‌کند و از مغلق گویی و به کار بردن اصطلاحات پیچیده پرهیز دارد. ولی محیی الدین ابن عربی عباراتش سخت و پر اصطلاح و دشوار است. از این جهت مولوی میانه خوبی با ابن عربی نداشته است.

در نظر و عمل هم تعارض‌‌هایی بین این دو بزرگوار دیده می‌‌شود ولی من برخی از این تعارض‌‌ها را ظاهری و قابل جمع می‌‌دانم مثل همان بحث سماع که مولوی آن را تایید می‌‌کند و ابن عربی آن را رد می‌کند و چنانکه گفتم مولوی سماع حقیقی را تایید می‌کند و ابن عربی، سماع به معنای رقص‌های اختیاری صوفیانه و پایکوبی و کارهایی را که در خانقاه‌‌ها مشاهده می‌کنیم مذمت و رد می‌‌کند و لذا  این دو نظر به ظاهر متخالف، با هم قابل جمع‌اند.

یعنی آن سماعی که مولوی می‌گوید را ابن عربی رد نمی‌کند و آن سماعی را که ابن عربی رد می‌کند مولوی آن را تایید نمی‌کند. 

اما در اصل مباحث عرفان مانند وحدت وجود، انسان کامل و ...، برای من اختلاف مهمی بین ابن عربی و مولوی ثابت نشده است. درست است که لسانشان متفاوت است اما در حقیقت هر دو با هم مشترکند.

مولوی، روز عاشورا و شهدای کربلا

* برخی به مطالبی از مثنوی ایراد می‌گیرند مثلا مولوی در مثنوی گفته روز عاشورا روز شادی است در حالی که با روش اهل بیت علیهم‌السلام نمی‌سازد. نظر شما چیست؟

ـ بله. این موارد باید به صورت علمی، دقیق و موردی، مورد بحث و بررسی واقع شود تا ببینیم آیا واقعا همین نظری که ابتدا از عبارت به ذهن افراد اشکال کننده می‌‌رسد مراد مولوی هم بوده است یا خیر؟

بنابراین خوب است ابتدا همین ابیات (که درباره کربلا است) را با هم مرور کنیم.

مولوی در اوایل دفتر ششم مثنوی می‌گوید:

روز عاشورا همه اهل حلب/ باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم/ ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکا/ شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان / کز یزید و شمر دید آن خاندان

نعره‌‌هاشان می‌‌رود در ویل و وشت / پر همی‌‌گردد همه صحرا و دشت

یک غریبی شاعری از ره رسید / روز عاشورا و آن افغان شنید

شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد / قصد جست و جوی آن هیهای کرد

پرس پرسان می‌‌شد اندر افتقاد / چیست این غم بر که این ماتم فتاد

این رئیس زفت باشد که بمرد / این چنین مجمع نباشد کار خرد

نام او و القاب او شرحم دهید / که غریبم من شما اهل دهید

چیست نام و پیشه و اوصاف او / تا بگویم مرثیه ز الطاف او

مرثیه سازم که مرد شاعرم / تا ازینجا برگ و لالنگی برم

آن یکی گفتش که هی دیوانه‌ای / تو نه‌‌‌ای شیعه عدو خانه‌‌‌ای

روز عاشورا نمی‌دانی که هست / ماتم جانی که از قرنی بهست

پیش مؤمن کی بود این غصه خوار / قدر عشق گوش عشق گوشوار

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌ روح / شهره‌‌تر باشد ز صد طوفان نوح

گفت آری لیک کو دور یزید / کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدید / گوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما / که کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان / زانک بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست / جامه چه درانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند / وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند / کنده و زنجیر را انداختند

روز ملکست و گش و شاهنشهی / گر تو یک ذره ازیشان آگهی

ور نه‌‌ای آگه برو بر خود گری / زانک در انکار نقل و محشری

من قبل از پرداختن به بیان مراد مولوی در این ابیات لازم می‌دانم از افرادی که آن اشکال را بر مولوی وارد می‌کنند بپرسم: شما عبارت زیبای حضرت زینب کبری علیهاالسلام را که فرمود: «ما رایت الا جمیلا» چیزی جز زیبایی ندیدم، چگونه معنا می‌کنید؟ امام حسین علیه‌‌السلام با یاران با وفایش به بدترین وضع، شهید شده‌اند، خانواده‌اش اسیر شده‌اند، ایشان می‌فرماید همه‌اش زیباست.

یا این مطلب را که شهدای کربلا برای شهادت و وصال حق از هم سبقت می‌‌گرفتند و بعضی از یاران امام حسین علیه‌‌السلام، شب عاشورا، مزاح می‌کردند و شاد بودند و چون علت را پرسیدند در پاسخ گفتند فردا به وصال می‌‌رسیم، اینها را چگونه تفسیر می‌کنید‌؟

حادثه عاشورا را باید از دو زاویه دید

اگر این سوال‌ها را از من بپرسند، می‌گویم:

حادثه عاشورا را از دو زاویه باید دید به نحوی که با هم تعارض نداشته باشند. زاویه نخست این است که ببینیم اسلام زنده و بنی امیه مفتضح شد، خون امام حسین علیه‌السلام و یارانش درخت اسلام ناب را تا قیامت آبیاری کرد و رشد داد و ببینیم امام حسین علیه‌السلام و یارانش به وصال حق رسیده و از زندان دنیا نجات یافتند همه اینها  چیزهایی است که از زاویه اول آنها را در حادثه عاشورا و کربلا می‌توان دید که همه جمالی‌اند و همه مایه خوشحالی و سرور و ابتهاج است.

زاویه دوم این است که ببینیم امام معصوم، با چنان وضعی به شهادت رسید و آن همه مصیبت‌ و سختی‌ بر اهل بیت علیهم‌السلام وارد شد. حال اگر از این زاویه به قضیه نگاه کنیم، قضیه و حادثه بسیار فجیع و بسیار دردآور و بسیار ناراحت کننده است و شایسته است انسان خون گریه کند.

وجهه‌‌ها و جهت‌ها و زاویه دیدها را نباید به هم ریخت و با هم خلط کرد و اشتباه گرفت.

حال با این توضیح مقدماتی عرض می کنم: مولوی از زبان آن شاعر تازه‌وارد نا آشنا می‌گوید: شما که در عزای امام حسین علیه‌السلام گریه می‌کنید آیا می‌دانید آنهایی که شهید شدند در چه جایگاهی هستند؟ یا خبر ندارید؟

اگر خبر دارید، از این جهت باید خوشحال و مسرور باشید که آنها به آن مقامات رسیده‌‌اند و به تعبیر خودشان به وصال حق رسیده‌‌اند و دیگران را از اسلام اموی، نجات داده‌‌اند و دین خاتم را با خونشان زنده‌ نگه داشتند. آیا این خوشحالی ندارد؟

البته ناراحتی و گریه و عزاداری هم به اعتبار مصیبت‌هایی که بر اسلام و امام حسین و خاندان و یارانش وارد شده سر جای خود محفوظ است منتها مولوی در مقام بیان این جهت نیست.

اگر هم نمی‌دانید که شهدای کربلا چه کردند و به کجا رسیدند، شما به حال خودتان گریه کنید بهتر است.

مثلا در مجلس ختمی، واعظ و روحانی صحبت می‌کند. خانواده میت هم گریه می‌کنند. واعظ می‌گوید شما عزادار هستید، ناراحتید، گریانید اما آیا‌ واقعا از متن قضایا خبر دارید؟ از حکمت مرگ خبر دارید؟ از ثواب و عقاب الهی خبر دارید؟ از اینکه این مومن، آزاد شد، از زندان تن و دنیا راحت شد خبر دارید؟ اگر خبر دارید گریه شما به خاطر تسکین درد، پیوند روحی و عاطفی خوب است ولی بدانید که از یک جهت هم شاد باشید که او به وصال محبوبش رسیده است.

اگر هم خبر ندارید پس به حال خودتان گریه کنید بهتر از این است که به حال کسی گریه کنید که به وصال محبوبش رسیده است.  

کلمات متشابه را با محکمات تفسیر کنیم/ این قدر با متشابهات خود را مشغول نکنیم

توصیه می‌کنم همیشه کلمات و عبارات متشابه را به محکمات ارجاع دهید. این یک اصل است. از متشابهات سوء استفاده نکنید. قرآن که در فصاحت و بلاغت، معجزه یگانه است آیات متشابه دارد چه برسد به کلام و کتابی که معجزه نیست.

هر کسی در زندگی خود، محکماتی دارد، متشابهاتی دارد. متشابهات، انسان را گمراه می‌کند نباید آنها را اصل و اساس قرار داد. متشابهات باید به وسیله محکمات تفسیر شوند.

مولوی در جای دیگر درباره شهدای کربلا می‌گوید:

کجایید ای شهیدان خدایی / بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق / پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی / بدانسته فلک را درگشایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته / بداده وام داران را رهایی

کجایید ای در مخزن گشاده / کجایید ای نوای بینوایی

ما در تفسیر متون و نسبت دادن مراد نویسنده و انگیزه و هدف نویسنده، در پیشگاه خداوند، مسئولیم و باید پاسخگو باشیم. اگر پاسخ قطعی و حتمی و خدا پسند نداریم حرف نزنیم بهتر است.

http://www.jahannews.com/vdcaa0nua49nyy1.k5k4.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
پنج شنبه 11/8/1391 - 0:38 - 0 تشکر 570981

مـتـن کـامـل خطبه پیامبر اکرم (ص ) در غدیر خم




1 ـ حمد و ثناى الهى


حمد و سپاس خدایى را که در یگانگى خود بلند مرتبه ، و در تنهایى و فرد بودن خود نزدیک اسـت. در قـدرت و سـلطـه خـود باجلالت، و در ارکان خود عظیم است. علم او به همه چیز احاطه دارد در حالى که در جاى خود است، و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سیطره دارد.


هـمیشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستایش خواهد بود. صاحب عظمتى دائمى است. ابتدا کننده و بازگرداننده، اوست و هر کارى به سوى او بازمى گردد.


بـه وجـود آورنـده بـالا بـرده شـده هـا ( آسـمـان هـا و افـلاک ) و پهن کننده گسترده ها ( زمین )، یـگـانـه حـــکــمـران زمـیـن هـا و آسـمـان هـا، پـاک و مـنـزّه و تـسـبـیـح شده است. پروردگار ملائکه و روح ،تـفـضـّل کـنـنده بر همه ی آنچه خلق کرده و لطف کننده ی بر هر آنچه به وجود آورده است. هر چشمى زیر نظر اوست ولى چشم ها او را نمى بینند.


کـَرم کـنـنـده و بردبار و تحمّل کننده است. رحمت او همه چیز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه ی آنها منّت گذارده است . در انتقام گرفتن خود عجله نمى کند، و به آنچه از عذابش  که مستحقّ آنند مبادرت نمى ورزد.


بـاطـن هـا و اسـرار و رازهـا را مى فهمد و ضمایر را مى داند و پنهان ها بر او مخفى نمى ماند و مخفى ها بر او مشتبه نمى شود. احاطه او بر هر چیزى و غلبه ی بر همه چیز و قوّت در هر چیزى و قـدرت بـر هـر چیزى دارد و مانند او شیئى نیست. اوست به وجود آورنده ی شىء (چیز) هنگامى که چـیـزى نـبـود. دائم و زنـده است، و به قسط و عدل قائم است. نیست خدایى جز او که با عزّت و حکیم است.


بـالاتـر از آن است که چشم ها او را درک کنند ولى او چشمها را درک مى کند و او لطف کننده و آگاه اسـت. هـیـچ کس نمى تواند با دیدن، به صفت او راه یابد، و هیچ کس به چگونگى او از سرّ و آشکار دست نمى یابد مگر به آنچه خداوند عزوجل راهنمایى کرده است.


گواهى مى دهم براى او که اوست خدایى که قُدس و پاکى و منزّه بودن او روزگار را پر کرده است. او که نورش ابدیّت را فرا گرفته است. او که دستورش را بدون مشورتِ مشورت کننده اى اجرا مى کند و در تقدیرش شریک ندارد و در تدبیرش کمک نمى شود.


آنـچـه ایـجـاد کـرده بدون نمونه و مثالى تصویر نموده و آنچه خلق کرده بدون کمک از کسى و بدون زحمت و بدون احتیاج به فکر و حیله خلق کرده است. آنها را ایجاد کرد، پس به وجود آمدند و خـلق کـرد، پـس ظـاهـر شدند. پس اوست خدایى که جز او خدایى نیست، صنعت او محکم و کار او زیبا است، عادلى که ظلم نمى کند و کَرم کننده اى که کارها بسوى او بازمى گردد.


شـهـادت مـى دهـم کـه اوسـت خـدایـى کـه هـمـه چـیـز در مقابل عظمت او تواضع کرده و همه چیز در مـقـابـل عـزّت او ذلیـل شـده و همه چیز در برابر قدرت او سر تسلیم فرود آورده و همه چیز در برابر هیبت او خاضع شده اند.


پـادشـاهِ پادشاهان و گرداننده ی افلاک و مسخّر کننده ی آفتاب و ماه ، که همه با زمانِ تعیین شده در حرکت هستند. شب را بر روى روز و روز را بر روى شب مى گرداند که به سرعت در پى آن مى رود. در هم شکننده ی هر زورگوى با عناد، و هلاک کننده ی هر شیطان سرِ پیچ و متمرّد است .


بـراى او ضدّى و همراه او معارضى نبوده است. یکتا و بى نیاز است. زاییده نشده و نمى زاید و بـراى او هـیـچ هـمـتـایـى نـیست. خداى یگانه و پروردگار با عظمت، مى خواهد پس به انجام مى رسـانـد؛ و اراده مـى کند پس مقدّر مى نماید؛ و مى داند پس به شماره مى آورد. مى میراند و زنده مى کند، فقیر مى کند و غنى مى نماید، مى خنداند و مى گریاند، نزدیک مى کند و دور مى نماید، منع مى کند و عطا مى نماید. پادشاهى از آن او و حمد و سپاس براى اوست. خیر بدست اوست و او بر هر چیزى قادر است.


شـب را در روز و روز را در شـب فـرو مـى بـرد. نـیست خدایى جز او که با عزّت و آمرزنده است. اجابت کننده ی دعا، بسیار عطا کننده ، شمارنده نَفَس ها و پروردگار جنّ و بشر، که هیچ امرى بر او مـشـکـل نمى شود، و فریاد دادخواهان او را منضجر نمى کند، و اصرار اصرار کنندگانش او را خـسـتـه نـمـى کـنـد. نـگـهـدارنـده ی صـالحـان و مـوفـّق کـنـنـده ی رستگاران و صاحب اختیار مؤ منان و پـروردگـار عـالمـیـان. خدایى که از هر آنچه خلق کرده مستحق است که او را در هر حالى شکر و سپاس گویند.


او را سپاسِ بسیار مى گویم و دائماً شکر مى نمایم، چه در آسایش و چه در گرفتارى، چه در حـال شـدّت و چـه در حـال آرامش. و به او و ملائکه اش و کتاب هایش و پیامبرانش ایمان مى آورم. دسـتـور او را گوش مى دهم و اطاعت مى نمایم و به آنچه او را راضى مى کند مبادرت مى ورزم و در مـقـابـل مـقـدّرات او، بـه عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او تسلیم مى شوم؛ چرا که اوسـت خـدایـى کـه نـمى توان از مکر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداریم (یعنى ظلم نمى کند).





2 ـ فرمان الهى براى مطلبى مهمّ




اقـرار مـى کـنـم براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او، و شهادت مى دهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مى نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بـر مـن فـرود آید که هیچ کس نتواند آن را دفع کند هر چند که حیله ی عظیمى به کار بندد و دوستى او خالص باشد ـ نیست خدایى جز او ـ زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حـقّ على بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده ام، و براى من حفظ از شرّ مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است.


خـداونـد بـه مـن چنین وحى کرده است: "بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیـْکَ مِنْ رَبِّکَ ـ فی علی یعنى فی الخلافة لعلیّ بن ابى طالب ـ وَ إ نْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسـالَتـَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ"، "اى پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نـازل شـده ـ دربـاره عـلىّ، یـعـنى خلافت علی بن ابى طالب ـ و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى کند."


اى مـردم ، مـن در رسـانـدن آنـچـه خـداونـد بـر مـن نـازل کـرده کـوتـاهـى نـکـرده ام، و مـن سـبـب نزول این آیه را براى شما بیان مى کنم:


جـبـرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم ـ که او سلام است ـ را به من رسانده و مرا مـاءمـور کـرد کـه در ایـن مـحلّ اجتماع به پا خیزم و بر هر سفید و سیاهى اعلام کنم که «علىّ بن ابـى طـالب، بـرادرِ مـن و وصـىّ مـن و جـانـشین من بر امّتم و امام بعد از من است. نسبت او به من هـمـانـنـد نسبت هارون به موسى است، جز اینکه پیامبرى بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بـعـد از خـدا و رسـولش اسـت»، و خـداونـد در ایـن مـورد آیـه اى از کـتـابـش بـر مـن نـازل کـرده اسـت: "اِنَّمـا وَلِیُّکـُمُ اللّهُ وَ رَسـُولُهُ وَالَّذیـنَ آمـَنـُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ"، "صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانى که ایمان آورده و نماز را بـه پـا مـى دارنـد و در حال رکوع زکات مى دهند" و علىّ بن ابى طالب است که نماز را به پا داشـتـه و در حـال رکـوع زکـات داده و در هـمـه حـال، خـداونـد عزوجل را قصد مى کند.


اى مـردم، مـن از جـبـرئیـل درخـواسـت کردم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مهم معاف بدارد، زیـرا از کـمـى مـتـّقـیـن و زیـادى منافقین و افساد ملامت کنندگان و حیله هاى مسخره کنندگانِ اسلام اطـلاع دارم، کـسـانـى کـه خـداوند در کتابش آنان را چنین توصیف کرده است که با زبانشان مى گـویـنـد آنـچـه در قلب هایشان نیست و این کار را سهل مى شمارند در حالیکه نزد خداوند عظیم اسـت. و هـمـچـنـیـن بخاطر اینکه منافقین بارها مرا اذیّت کرده اند تا آنجا که مرا «اُذُن » (گوش دهـنـده ی هر حرفى ) نامیدند، و گمان کردند که من چنین هستم به خاطر ملازمت بسیار او (على ) بـا مـن و تـوجـّه مـن بـه او و تـمـایـل او و قبولش از من؛ تا آنکه خداوند عزّوجلّ در این باره چنین نازل کرد: "وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُن ـ على الذین یزعمون أنّه اُذن ـ خـَیـْر لَکـُمْ، یـُؤْمـِنُ بـِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ..."، "و از آنان کسانى هستند که پیامبر را اذیّت مى کـنـنـد و مـى گـویـند او "اُذُن " (گوش دهنده بر هر حرفى ) است ، بگو: گوش است ـ بر ضدّ کـسـانـى کـه گمان مى کنند او "اُذُن " است ـ و براى شما خیر است، به خدا ایمان مى آورد و در مقابل مؤ منین اظهار تواضع و احترام مى نماید.)


و اگر من بخواهم گویندگان این نسبت (اُذُن) را نام ببرم مى توانم، و اگر بخواهم به شخص آنـهـا اشـاره کنم مى نمایم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرّفى کنم مى توانم. ولى به خدا قسم من در کار آنان با بزرگوارى رفتار کرده ام.


بـعـد از هـمـه ایـنـهـا، خـداونـد از مـن راضـى نـمـى شـود مـگـر آنـچـه در حـق عـلىّ بـر مـن نازل کرده ابلاغ نمایم.


[سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:] "یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ـ فى حـقّ عـلیّ ـ و إ نْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ"، (اى پیامبر برسان آنـچـه ـ در حـق عـلى ـ از پـروردگـارت بـر تـو نـازل شـده و اگـر انـجـام نـدهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى کند.)





3 ـ اعلام رسمى ولایت و امامت دوازده امام (ع )




اى مـردم، ایـن مـطـلب را درباره ی او بدانید و بفهمید، و بدانید که خداوند او را براى شما صاحب اخـتـیـار و امـامـى قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان بـه نیکى؛ و بر روستایى و شهرى؛ و بر عجمى و عربى؛ و بر آزاد و بنده؛ و بر بزرگ و کـوچـک؛ و بـر سـفـیـد و سـیـاه.


بـر هـر یـکـتـاپـرسـتـى حـکـم او اجـرا شـونده و کلام او مورد عـمـل و امـر او نـافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است، و هر کس تابع او باشد و او را تـصـدیـق نماید مورد رحمت الهى است. خداوند او را و هر کس را که از او بشنود و او را اطاعت کند آمرزیده است.


اى مردم، این آخرین بارى است که در چنین اجتماعى به پا مى ایستم؛ پس بشنوید و اطاعت کنید و در مـقـابـل امـر خـداونـد پـروردگـارتـان سـر تـسـلیـم فـرود آوریـد، چـرا کـه خـداونـد عـزوجـل صـاحـب اخـتـیـار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند، رسول و پیامبرش که شما را مـخـاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.


حـلالى نـیـسـت مـگـر آنـچـه خـدا و رسـولش و آنـان (امـامـان ) حـلال کـرده بـاشـنـد، و حرامى نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان ) بر شما حرام کرده بـاشـنـد. خـداونـد عزول حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام.


اى مـردم، عـلى را (بـر دیـگـران ) فضیلت دهید. هیچ علمى نیست مگر آنکه خداوند آن را در من جمع کرده است و هر علمى را که آموخته ام در امام المتقین جمع نموده ام. و هیچ علمى نیست مگر آنکه آن را بـه عـلى آمـوخـتـه ام. اوسـت "امام مبین " که خداوند در سوره یس ذکر کرده است: (وَ کُلَّ شَیْىءٍ اَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ)، (و هر چیزى را در امام مبین جمع کردیم.)


اى مـردم، از او (عـلى ) بـه سـوى دیـگرى گمراه نشوید، و از او روى بر مگردانید و از ولایت او سـربـاز نـزنـیـد. اوسـت کـه بـه حـق هـدایـت نـمـوده و بـه آن عمل مى کند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مى نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده اى او را مانع نمى شود.


او(عـلى)اوّل کـسـى اسـت کـه بـه خـدا و رسولش ایمان آورد و هیچ کس در ایمانِ به من، بر او سـبـقـت نـگـرفـت. اوست که با جان خود در راه رسول خدا فداکارى کرد. اوست که با پیامبر خدا بود در حالى که هیچکس از مردان همراه او خدا را عبادت نمى کرد. اوّلین مردم در نماز گزاردن، و اوّل کـسـى اسـت کـه بـا مـن خـدا را عـبادت کرد. از طرف خداوند به او امر کردم تا در خوابگاه من بخوابد، او هم در حالى که جانش را فداى من کرده بود در جاى من خوابید.


اى مـردم، او را فـضـیـلت دهـیـد کـه خـدا او را فـضـیـلت داده اسـت، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.


اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمى پذیرد و او را نمى بخشد. حتمى است بر خداوند که با کسى که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابى شدید تا ابدیّت و تا آخر روزگار معذّب نماید. پس بپرهیزید از اینکه با او مخالفت کنید و گرفتار آتشى شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ ها هستند و براى کافران آماده شده است.


اى مـردم، به خدا قسم پیامبران و رسولان پیشین به من بشارت داده اند، و من به خدا قسم خاتم پـیـامبران و مرسلین و حجّت بر همه ی مخلوقین از اهل آسمان ها و زمین ها هستم. هر کس در این مطالب شـکّ کـند مانند کفر جاهلیت اوّل کافر شده است. و هر کس در چیزى از این گفتار من شکّ کند در همه آنـچـه بـر مـن نازل شده شکّ کرده است، و هر کس در یکى از امامان شک کند در همه ی آنان شکّ کرده است، و شکّ کننده درباره ما در آتش ‍است.


اى مـردم، خداوند این فضیلت را بر من ارزانى داشته که منّتى از او بر من و احسانى از جانب او به سوى من است. خدایى جز او نیست. حمد و سپاس از من بر او تا ابدیّت و تا آخر روزگار و در هر حال.


اى مـردم، عـلى را فضیلت دهید که او افضل مردم بعد از من از مرد و زن است تا مادامى که خداوند روزى را نـازل مـى کـند و خلق باقى هستند. کسى که این گفتار مرا ردّ کند و با آن موافق نباشد مـلعـون اسـت مـلعـون اسـت، مـورد غـضـب اسـت مـورد غـضـب اسـت. بـدانـیـد کـه جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براى من آورده است و مى گوید: "هر کس با على دشمنى کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد". هر کس ببیند براى فردا چه پیش فرستاده است. از خدا بترسید که با على مخالفت کنید و در نتیجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد، خداوند از آنچه انجام مى دهید آگاه است.


اى مـردم، او (على ) "جَنبِ اللّه " است که خداوند در کتاب عزیزش ذکر کرده و درباره کسى که بـا او مـخـالفـت کند فرموده است: (اَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللّهِ)، "اى حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفریط و کوتاهى کردم".


اى مـردم، قـرآن را تـدبـّر نـمـائیـد و آیـات آن را بـفـهـمـیـد و در مـحـکـمـات آن نـظـر کنید و به دنـبـال مـتـشـابـه آن نـرویـد. بـه خدا قسم، باطن آن را براى شما بیان نمى کند و تفسیرش را بـرایـتـان روشن نمى کند مگر این شخصى که من دست او را مى گیرم و او را به سوى خود بالا مـى بـرم و بـازوى او را مـى گیرم و با دو دستم او را بلند مى کنم و به شما مى فهمانم که: "هـر کـس من صاحب اختیار اویم این على صاحب اختیار او است "، و او علىّ بن ابى طالب برادر و جـانـشـیـن مـن اسـت، و ولایـتِ او از جـانـب خـداونـدِ عـزوجـل اسـت کـه بـر مـن نازل کرده است.


اى مـردم، عـلى و پـاکـان از فـرزنـدانـم از نـسـل او ثـقـل اصـغـرنـد و قـرآن ثـقـل اکـبـر اسـت. هر یک از این دو از دیگرى خبر مى دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین هاى خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند.


بدانید که من ادا نمودم؛ بدانید که من ابلاغ کردم؛ بدانید که من شنوانیدم؛ بدانید که من روشن نـمـودم؛ بـدانـیـد کـه خـداونـد فـرمـوده اسـت و مـن از جـانـب خـداونـد عـزوجـل مـى گـویـم؛ بـدانـیـد کـه امیر المؤ منینى جز این برادرم نیست؛ بدانید که امیرالمؤمنین بودن بعد از من، براى احدى جز او حلال نیست.!





4 ـ معرفى و بلند کردن امیرالمؤ منین (ع ) به دست پیامبر(ص)




سـپـس پـیـامـبـر(ص ) دستش را بر بازوى على (ع ) زد و آن حضرت را بلند کرد. و این درحالى بود که امیرالمؤ منین (ع ) از زمانى که پیامبر(ص ) بر فراز منبر آمده بود یک پلّه پایین تر از مـکـان حـضـرت ایـسـتـاده بـود و نـسـبـت بـه صـورت حـضـرت بـه طـرف راسـت مایل بود که گویى هردو در یک مکان ایستاده اند.


پـس پیامبر(ص)با دستش او را بلند کرد و هر دو دست را بسوى آسمان باز نمود و علىّ(ع) را از جا بلند نمود تا حدّى که پاى آن حضرت موازى زانوى پیامبر(ص)رسید. سپس فرمود:


اى مردم، این على است برادر من و وصىّ من و جامع علم من، و جانشین من در امّتم، بر آنان که به مـن ایـمـان آورده انـد؛ و جـانـشـیـن مـن در تـفـسـیـر کـتـاب خـداونـد عـزوجّل و دعوت به آن، و عمل کننده ی به آنچه او را راضى مى کند، و جنگ کننده ی با دشمنان خدا و دوستى کننده ی بر اطاعت او و نهى کننده ی از معصیت او.


اوسـت خـلیـفـه رسـول خـدا، و اوسـت امـیـرالمـؤمـنـیـن و امـام هـدایـت کـنـنده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناکثان و قاسطان و مارقان به امر خداوند.


خـداونـد مـى فـرمـایـد: (مـا یـُبـَدَّلُ الْقـَوْلُ لَدَیَّ)، (سـخـن در پـیـشـگـاه مـن تـغـییر نمى پذیرد)، پـروردگـارا، بـه امـر تو مى گویم: "خداوندا دوست بدار هر کس على را دوست بدارد و دشمن بـدار هـر کـس عـلى را دشمن بدارد، و یارى کن هر کس على را یارى کند و خوار کن هر کس على را خوار کند، و لعنت نما هر کس على را انکار کند و غضب نما بر هر کس که حقّ على را انکار نماید".


پروردگارا، تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب نمودن على در این روز این آیه را درباره او نازل کردى:


(اَلْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِْسْلامَ دیناً). (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاَّْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ). "امروز دین شما را بـرایـتـان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضى شـدم. " "و هـر کـس دیـنـى غـیـر از اسـلام انـتـخـاب کـنـد هـرگـز از او قـبـول نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود." پروردگارا، تو را شاهد مى گیرم که من ابلاغ نمودم.





5 ـ تأکید بر توجه امّت به مسأله ی امامت




اى مـردم، خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود. پس هر کس اقتدا نکند به او و به کسانى که جـانـشـیـن او از فـرزنـدان مـن و از نـسـل او هـسـتـنـد تـا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند عزوجل، چنین کسانى اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش  دائمى خواهند بود. عذاب از آنان تخفیف نمى یابد و به آنها مهلت داده نمى شود.


اى مـردم، ایـن عـلى اسـت کـه یـارى کـنـنـده تـرین شما نسبت به من و سزاوارترین شما به من و نـزدیـک تـریـن شـمـا بـه مـن و عـزیـزتـریـن شـمـا نـزد مـن اسـت. خـداونـد عـزوجـل و مـن از او راضـى هـسـتـیـم . هـیـچ آیـه رضـایـتـى در قـرآن نـازل نـشـده اسـت مـگـر درباره ی او، و هیچ گاه خداوند مؤمنین را مورد خطاب قرار نداده مگر آن که ابـتـدا او مـخاطب بوده است؛ و هیچ آیه ی مدحى در قرآن نیست مگر درباره ی او، و خداوند در سوره (هَلْ اَتـى عـَلَى الاِْنـْسـانِ...) شـهـادت بـه بـهـشـت نـداده مـگر براى او و این سوره را درباره غیر او نازل نکرده و با این سوره جز او را مدح نکرده است.


اى مـردم، او یـارى دهـنـده ی دیـن خـدا و دفـاع کـنـنـده ی از رسـول خـدا است، و اوست با تقواى پاکیزه هدایت کننده ی هدایت شده. پیامبرتان بهترین پیامبر و وصیّتان بهترین وصىّ و فرزندان او بهترین اوصیاء هستند.


اى مـردم، نـسـل هـر پـیـامـبـرى از صـلب خـود او هـسـتـنـد ولى نسل من از صلب على است.


اى مردم، شیطان آدم را با حسد از بهشت بیرون کرد. مبادا به على حسد کنید که اعمالتان نابود شـود و قـدمهایتان بلغزد. آدم به خاطر یک گناه به زمین فرستاده شد در حالى که انتخاب شده خـداونـد عزوجل بود، پس شما چگونه خواهید بود در حالى که شمایید و در بین شما دشمنان خدا هستند.


بدانید که با على دشمنى نمى کند مگر شقىّ، و با على دوستى نمى کند مگر با تقوى، و به او ایـمـان نـمـى آورد مـگـر مـؤ مـن مـخـلص. بـه خـدا قـسـم دربـاره ی عـلى نـازل شـده اسـت سـوره "والعـصـر":(بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحیمِ، وَالْعَصْرِ، اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ)، "قسم به عصر، انسان در زیان است " مگر على که ایمان آورد و به حق و صبر راضى شد.


اى مـردم ، مـن خـدا را شـاهـد گـرفـتـم و رسـالتـم را بـه شـمـا ابـلاغ نـمـودم ، و بـرعـهـده رسـول جـز ابـلاغ روشـن چیزى نیست. اى مردم از خدا بترسید آنطور که باید ترسید و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید.





6 ـ اشاره به کارشکنى هاى منافقین




اى مـردم، "ایـمـان آوریـد بـه خـدا و رسـولش و بـه نـورى کـه هـمـراه او نازل شده است، قبل از آنکه وجوهى را هلاک کنیم و آن صورت ها را به پشت برگردانیم یا آنان را مـانـنـد اصـحـاب سـَبـت لعـنـت کـنیم." به خدا قسم، از این آیه قصد نشده است مگر قومى از اصـحابم که آنان را به اسم و نسبشان مى شناسم ولى مأمورم که از آنان پرده پوشى کنم. پس هر کس عمل کند مطابق آنچه در قلبش از حبّ یا بغض نسبت به علىّ مى یابد.


اى مـردم، نـور از جـانـب خـداونـد عـزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابى طالب و بعد در نـسـل او تـا مـهـدى قـائم کـه حـق خـداوند و هر حقّى که براى ما باشد مى گیرد؛ چرا که خداوند عـزوجـل مـا را بـر کـوتاهى کنندگان، معاندان، مخالفان، خائنان، گناهکاران، ظالمان، غاصبان و همه ی عالمیان، حجّت قرار داده است.


اى مـردم، شـمـا را مـى تـرسـانـم و انـذار مـى نـمـایـم کـه مـن رسـول خـدا هـسـتـم و قـبـل از مـن پیامبران بوده اند. آیا اگر من بمیرم یا کشته شوم عقب گرد مى نـمـایـیـد؟ هـر کس به عقب برگردد به خدا ضررى نمى رساند، و خداوند به زودى شاکرین و صـابـریـن را پـاداش  مـى دهـد. بدانید که على است توصیف شده به صبر و شکر و بعد از او فزندانم از نسل او چنین اند.


اى مـردم، بـا اسـلامتان بر من منّت مگذاریدو به خدا هم منّت نگذارید، که این کار اعمالتان را نابود مـى نـمـایـد و خدا بـر شما غضب مى کند و شما را به شعله اى از آتش و مس (گداخته ) مبتلا مى کند، پروردگار شما در کمین است.


اى مـردم، بـعـد از مـن پـیـشوایانى خواهند بود که به آتش دعوت مى کنند و روز قیامت کمک نمى شـونـد. اى مـردم، خـداونـد و مـن از آنان بیزار هستیم. اى مردم، آنان و یارانشان و تابعینشان و پیروانشان در پایین ترین درجه آتش اند و چه بد است جاى متکبّران! بدانید که آنان "اصحاب صحیفه " هستند، پس هر یک از شما در صحیفه خود نظر کند.


(راوى مـى گوید: وقتى پیامبر(ص ) نام "اصحاب صحیفه " را آورد اکثر مردم منظور حضرت از این کلام را نفهمیدند و برایشان سؤ ال انگیز شد و فقط عدّه ی کمى مقصود حضرت را فهمیدند.)


اى مـردم، مـن امـر خـلافـت را بـه عـنـوان امـامـت و وراثـتِ آن در نـسـل خـودم تـا روز قـیامت به ودیعه مى سپارم، و من رسانیدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجّت باشد بر حاضر و غائب و بر همه ی کسانى که حضور دارند یا ندارند، به دنیا آمده اند یا نیامده اند. پس‍ حاضران به غائبان و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند.


و بـه زودى امـامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى گیرند. خداوند غاصبین و تـعـدّى کـنـنـدگـان را لعـنـت کند! و در آن هنگام است ـ اى جنّ و انس ـ که مى ریزد براى شما آنکه باید بریزد و مى فرستد بر شما شعله اى از آتش و مس (گداخته) و نمى توانید آن را از خود دفع کنید.


اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد کرد تا آنکه خبیث را از پاکیزه جدا کند، و خداوند شما را بر غیب مطلع نمى کند.


اى مـردم، هـیـچ سـرزمـیـن آبـادى نـیـسـت مـگـر آنـکـه در اثـر تـکـذیـبِ (اهـل آن آیـات الهى را) خداوند قبل از روز قیامت آنها را هلاک خواهد کرد و آن را تحت حکومت حضرت مهدى خواهد آورد، و خداوند وعده ی خود را عملى مى نماید.


اى مـردم، قـبل از شما اکثر پیشینیان هلاک شدند، و خداوند آنها را هلاک نمود و اوست که آیندگان را هـلاک خواهد کرد. خداى تعالى مى فرماید: "آیا ما پیشینیان را هلاک نکردیم ؟ آیا در پى آنان دیگران را نفرستادیم؟ ما با مجرمان چنین مى کنیم. واى بر مکذّبین در آن روز".


اى مـردم، خـداونـد مـرا امر و نهى نموده است، و من هم به امر الهى على را امر و نهى نموده ام، و عـلم امر و نهى نزد اوست. پس امرِ او را گوش دهید تا سلامت بمانید، و او را اطاعت کنید تا هدایت شـویـد و نـهى او را قبول کنید تا در راه درست باشید، و به سوى مقصد و مراد او بروید و راه هاى بیگانه، شما را از راه او منحرف نکند.





7 ـ پیروان اهل بیت (ع) و دشمنان ایشان




اى مردم، من راه مستقیم خداوند هستم که شما را به تابعیّت آن امر نموده، و سپس على بعد از من، و سـپس فرزندانم از نسل او که امامان هدایت اند، به حق هدایت مى کنند و به یارى حق به عدالت رفتار مى کنند.


سپس حضرت چنین خواندند: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ...) تا آخر سوره و سپس فرمودند:


ایـن سـوره دربـاره مـن نـازل شـده، و بـه خـدا قـسـم دربـاره ایـشـان(امـامـان) نـازل شـده اسـت. هم بـه طور عموم و هم به طور خاصّ شامل آنهاست. ایشان دوستان خدایند که ترسى بر آنان نیست و محزون نمى شوند، بدانید که حزب خداوند پیروز است.


بـدانـیـد کـه دشـمـنـان ایـشـان سـفـهـای گـمـراه و بـرادران شـیـاطـیـن انـد کـه اباطیل را از روى غرور به یکدیگر مى رسانند.


بـدانـید که دوستان ایشان(اهل بیت)کسانى اند که خداوند در کتابش آنان را یاد کرده و فرموده است: "لا تَجِدُ قَوْماً یُوْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاَّْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّاللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبـْنـائَهُمْ اَوْ إخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ، اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ" تا آخر آیه، "نمى یـابـى قـومـى را کـه بـه خـدا و روز قـیـامـت ایـمـان آورده بـاشـنـد، و در عـیـن حـال بـا کـسـانـى کـه بـا خـدا و رسـولش ضـدّیـت دارنـد روى دوسـتـى داشته باشند، اگر چه پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا فامیلشان باشند. آنان اند که ایمان در قلوبشان نوشته شده است."


بـدانـیـد کـه دوسـتـان ایـشـان(اهـل بـیـت)کـسـانـى انـد کـه خـداونـد عـزوجـل آنـان را توصیف کرده و فرموده است: (اَلَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبَسُوا ایمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِکَ لَهـُمُ الاَْمـْنُ وَ هـُمْ مـُهـْتـَدُونَ) (کسانى که ایمان آورده اند و ایمانشان را با ظلم نپوشانده اند، آنان اندکه برایشان امان است و آنان هدایت یافتگان اند.)


بدانید که دوستان ایشان کسانى اند که ایمان آورده اند و به شکّ نیفتاده اند.


بـدانـیـد کـه دوسـتـان ایـشـان کـسـانـى انـد کـه بـا سـلامـتـى و در حـال امـن وارد بـهـشت مى شوند، و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مى آیند و مى گویند: "سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس براى همیشه داخل بهشت شوید".


بدانید که دوستان ایشان کسانى هستند که بهشت براى آنان است و در آن بدون حساب روزى داده مى شوند.


بدانید که دشمنان ایشان(اهل بیت)کسانى اند که به شعله هاى آتش وارد مى شوند، بدانید که دشمنان ایشان کسانى اند که از جهنّم در حالى که مى جوشد صداى وحشتناکى مى شنوند و شعله کشیدن آن را مى بینند.


بـدانـیـد کـه دشـمـنـان ایـشان کسانى اند که خداوند درباره آنان فرموده است: "کُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها" تا آخر آیه، "هر گروهى که داخل (جهنم ) مى شود همتاى خود را لعنت مى کند."


بـدانـیـد کـه دشـمـنـان ایـشـان کـسـانـى انـد کـه خـداونـد عـزوجل مى فرماید: "کُلَّما اُلْقِیَ فیها فَوْجٌ سَاءَلَهُمْ خَزَنَتُها اَلَمْ یَاءْتِکُمْ نَذیرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جـاءَنـا نـَذیـرٌ فـَکـَذَّبـْنـا وَ قـُلْنـا مـا نـَزَّلَ اللّهُ مـِنْ شَیْى ءٍ، اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ فی ضَلالٍ کَبیرٍ... اَلا فـَسـُحـْقـاً لاَِصْحابِ السَّعیرِ"، "هرگاه گروهى(از ایشان)را در جهنم مى اندازند خزانه داران دوزخ از ایشان مى پرسند: آیا ترساننده اى براى شما نیامد؟ مى گویند: بلى، براى ما نذیر و تـرسـانـنـده آمـد ولى مـا او را تـکـذیـب کـردیـم و گـفـتـیـم: خـداونـد هـیـچ چـیـز نازل نکرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستید... پس دور باشند اصحاب آتش".


بدانید که دوستان ایشان(اهل بیت)کسانى هستند که در پنهانى از پروردگارشان مى ترسند و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است.


اى مردم، چقدر فاصله است بین شعله هاى آتش و بین اَجر بزرگ!


اى مـردم، دشـمـن مـا کـسـى اسـت کـه خـداونـد او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما آن کسى است که خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد.


اى مردم، بدانید که من نذیر و ترساننده ام و على بشارت دهنده است.


اى مردم، بدانید که من مُنذر و برحذر دارنده ام و على هدایت کننده است.


اى مردم، من پیامبرم و على جانشین من است.


اى مردم، بدانید که من پیامبرم و على امام و وصىّ بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند.


بدانید که من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود مى آیند.




8 ـ حضرت مهدى عجل اللّه فرجه




بـدانـیـد کـه آخـریـنِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظـالمـیـن؛ اوسـت فـاتـح قـلعـه هـا و مـنـهـدم کـنـنـده ی آنـهـا؛ اوسـت غـالب بـر هـر قـبـیـله اى از اهل شرک و هدایت کننده ی آنان.


بدانید که اوست گیرنده ی انتقام هر خونى از اولیای خدا. اوست یارى دهنده ی دین خدا.


بدانید که اوست استفاده کننده از دریای عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتى را به قدر فضلش و هـر صـاحـب جـهـالتى را به قدر جهلش نشانه مى دهد: اوست انتخاب شده و اختیار شده ی خداوند: اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.


بدانید که اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده ی آیات الهى. اوست هدایت یافته ی استوار.


اوست که کارها به او سپرده شده است .


اوسـت کـه پـیـشـیـنیان به او بشارت داده اند، اوست که بعنوان حجّت باقى مى ماند و بعد از او حجّتى نیست. هیچ حقّى نیست مگر همراه او، و هیچ نورى نیست مگر نزد او.


بدانید او کسى است که غالبى بر او نیست و کسى بر ضد او کمک نمى شود. اوست ولى خدا در زمین، حکم کننده ی خدا بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش.





9 ـ طرح بیعت




اى مردم، من برایتان روشن کردم و به شما فهمانیدم، و این على است که بعد از من به شما مى فهماند.


بـدانـید که من بعد از پایان خطابه ام شما را به دست دادن با من به عنوان بیعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى خوانم.


بـدایـنـد که من با خدا بیعت کرده ام و على با من بیعت کرده است، و من از جانب خداوند براى او از شـمـا بـیـعـت مى گیرم خداوند مى فرماید: "اِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ اِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ، یَدُ اللّهِ فـَوْقَ اَیـْدِیـهـِمْ، فـَمـَنْ نـَکـَثَ فـَاِنَّمـا یـَنـْکـُثُ عـَلى نـَفـْسِهِ، وَ مَنْ اوْفى بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللّهَ فـَسـَیـُؤْتیهِ اَجْراً عَظیماً) "کسانى که با تو بیعت مى کنند در واقع با خدا بیعت مى کنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر کس بیعت را بشکند این شکستن بر ضرر خود اوست، و هر کس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظیمى عنایت خواهد کرد".





10 ـ حلال و حرام، واجبات و محرّمات




اى مـردم، حـج و عـمـره از شـعائر الهى هستند، خداوند مى فرماید: "فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوِ اعْتَمَرَ فـَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما"[تا آخر آیه] "پس هر کس به خانه ی خدا به عنوان حجّ یا عمره بیاید براى او اشکالى نیست که بر صفا و مروه بسیار طواف کند".


اى مردم، به حجّ خانه خدا بروید. هیچ خاندانى به خانه خدا وارد نمى شوند مگر آنکه مستغنى مـى گـردنـد و شـاد مى شوند، و هیچ خاندانى آن را ترک نمى کنند مگر آنکه منقطع مى شوند و فقیر مى گردند.


اى مـردم، هـیـچ مـؤ منى در موقف(عرفات، مشعر، مِنى) وقوف نمى کند مگر آنکه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مى آمرزد، و هرگاه که حجّش پایان یافت اعمالش را از سر مى گیرد.


اى مـردم، حـاجـیـان کـمـک مـى شـوند و آنچه خرج مى کنند به آنان برمى گردد، و خداوند جزاى محسنین را ضایع نمى نماید.


اى مـردم، بـا دین کامل و با تَفَقُّه و فهم به حجّ خانه خدا بروید و از آن مشاهد مشرّفه جز با توبه و دست کشیدن از گناه برمگردید.


اى مـردم


نـمـاز را بـه پـا داریـد و زکـات را بـپـردازیـد هـمـانـطـور کـه خـداونـد عـزوجـل بـه شـمـا فـرمـان داده اسـت، و اگر زمان طویلى بر شما گذشت و کوتاهى نمودید یا فـرامـوش کـردیـد، عـلى صـاحـب اخـتـیـار شـمـا اسـت و بـراى شـمـا بـیـان مى کند؛ او که خداوند عزوجل بعد از من او را امین بر خلقش منصوب نموده است. او از من است و من از اویم.


او و آنان که از نسل من اند، از آنچه سؤ ال کنید به شما خبر مى دهند و آنچه را نمى دانید براى شما بیان مى کنند.


بـدانـید که حلال و حرام بیش از آن است که من همه ی آنها را بشمارم و معرفى کنم و بتوانم در یک مجلس به همه ی حلال ها دستور دهم و از همه ی حرام ها نهى کنم. پس مأمورم که از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینکه قبول کنید آنچه از طرف خداوند عزوجلّ درباره ی امیرالمؤ منین على و جـانشینان بعد از او آورده ام که آنان از نسل من و اویند،(و آن موضوع) امامتى است که فقط در آن ها به پا خواهد بود، و آخر ایشان مهدى است تا روزى که خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات کند.


اى مـردم، هـر حـلالى کـه شما را بدان راهنمایى کردم و هر حرامى که شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها برنگشته ام و تغییر نداده ام. این مطلب را به یاد داشته باشید و آن را حفظ کنید و به یکدیگر سفارش کنید، و آن را تبدیل نکنید و تغییر ندهید.


من سخن خود را تکرار مى کنم: نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و به کار نیک امر کنید و از منکرات نهى نمایید.


بـدانـید که بالاترین امر به معروف آن است که سخن مرا بفهمید و آن را به کسانى که حاضر نـیستند برسانید و او را از طرف من به قبولش امر کنید و از مخالفتش نهى نمایید؛ چرا که این دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هیچ امر به معروف و نهى از منکرى نمى شود مگر با امام معصوم.


اى مـردم، قـرآن بـه شـما مى شناساند که امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شـنـاسـانـدم کـه آنان از نسل من و از نسل اویند. آنجا که خداوند در کتابش مى فرماید: "وَ جَعَلَها کـَلِمـَةً بـاقـِیـَةً فـی عـَقـِبـِهِ"، (امـامـت) را کـلمـه بـاقـى در نـسـل او قـرار داد"، و مـن نـیـز بـه شـمـا گـفـتـم:


"اگـر بـه آن دو(قـرآن و اهل بیت)تمسّک کنید هرگز گمراه نمى شوید".


اى مـردم، تـقـوا را، تـقـوا را! از قـیـامـت بـرحـذر بـاشـیـد هـمـان گـونـه کـه خـداى عزوجل فرموده: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْى ءٌ عَظیمٌ).


مـرگ و مـعـاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پیشگاه رب العالمین و ثواب و عقاب را بـه یاد آورید. هر کس حسنه با خود بیاورد طبق آن ثواب داده مى شود، و هر کس گناه بیاورد در بهشت او را نصیبى نخواهد بود.





11 ـ بیعت گرفتن رسمى[1]




اى مـردم، شـمـا بـیـش از آن هـسـتـیـد که با یک دست و دریک زمان، [براى بیعت]با من دست دهید و پروردگارم مرا مأمور کرده است که از زبان شما اقرار بگیرم درباره آنچه منعقد نمودم براى عـلى امـیـرالمـؤ مـنـیـن و امـامـانـى کـه بـعـد از او مـى آیـنـد و از نسل من و اویند، چنانکه به شما فهماندم که فرزندان من از صلب اویند.پس همگى چنین بگویید:"مـا شنیدیم و اطاعت مى کنیم و راضى هستیم و سر تسلیم فرود مى آوریم درباره ی آنچه از جانب پـروردگـار مـا و خودت به ما رساندى درباره ی امر امامتِ اماممان على امیرالمؤ منین و امامانى که از صـلب او بـه دنـیـا مـى آیـنـد. بـر ایـن مـطـلب بـا قلب هایمان و با جانمان و با زبانمان و با دسـتـانـمـان بـا تو بیعت مى کنیم. بر این عقیده زنده ایم و با آن مى میریم و (روز قیامت) با آن مـحـشـور مى شویم. تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمى کنیم و شکّ نمى کنیم و انکار نمى نماییم و تردید به دل راه نمى دهیم و از این قول بر نمى گردیم و پیمان را نمى شکنیم.


تـو مـا را به موعظه ی الهى نصیحت نمودى درباره على، امیرالمؤ منین و امامانى که گفتى بعد از او از نـسل تو و فرزندان اویند، یعنى حسن و حسین و آنان که خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.


پـس بـراى آنـان عـهـد و پیمان از ما گرفته شد، از قلب هایمان و جان هایمان و زبان هایمان و ضمائرمان و دست هایمان. هر کس توانست با دست بیعت مى نماید و گرنه با زبانش اقرار مى کـنـد. هـرگـز در پـى تـغـیـیر این عهد نیستیم و خداوند (در این باره ) از نفسهایمان دگرگونى نبیند.


مـا ایـن مـطـالب را از قول تو به نزدیک و دور از فرزندانمان و فامیلمان مى رسانیم، و خدا را بـر آن شـاهـد مى گیریم. خداوند در شاهد بودن کفایت مى کند و تو نیز بر این اقرار ما شاهد هستى ".


اى مـردم، چـه مـى گـویید؟ خداوند هر صدایى را و پنهانى هاى هر کسى را مى داند. پس هر کس هدایت یافت به نفع خودش است و هر کس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است، و هر کس بیعت کند با خداوند بیعت مى کند، دست خداوند بر روى دست آنها (بیعت کنندگان ) است.


اى مـردم، بـا خـدا بـیعت کنید و با من بیعت نمایید و با على امیرالمؤ منین و حسن و حسین و امامان از ایـشـان در دنـیـا و آخـرت، بـه عـنوان امامتى که در نسل ایشان باقى است بیعت کنید. خداوند غدر کـنـنـدگان (بیعت شکنان ) را هلاک و وفاداران را مورد رحمت قرار مى دهد. و هر کس بیعت را بشکند بـه ضـرر خـویـش شـکسته است، و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند خداوند به او اجر عظیمى عنایت مى فرماید.


اى مردم، آنچه به شما گفتم بگویید (تکرار کنید)، و به على، بعنوان "امیرالمؤ منین" سلام کـنـید و بگویید "شنیدیم و اطاعت کردیم، پروردگارا مغفرت تو را مى خواهیم و بازگشت به سـوى تـوسـت". و بـگویید: "حمد و سپاس خداى را که ما را به این هدایت کرد، و اگر خداوند هدایت نمى کرد ما هدایت نمى شدیم".


اى مـردم، فـضـایـل عـلى بـن ابـى طـالب نـزد خـداونـد ـ کـه در قـرآن آن را نـازل کـرده ـ بـیـش از آن اسـت که همه را در یک مجلس بشمارم، پس هر کس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصدیق کنید.


اى مـردم، هـر کـس خـدا و رسـولش و عـلى و امـامـانـى را کـه ذکـر کردم اطاعت کند، به رستگارى بزرگ دست یافته است


اى مردم، کسانى که براى بیعت با او و قبول ولایت او و سلام کردن بعنوان "امیرالمؤ منین" با او، سبقت بگیرند آنان رستگارانند و در باغ هاى نعمت خواهند بود.


اى مردم، سخنى بگویید که به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه ی کسانى که در زمین هستند کافر شوند به خدا ضررى نمى رسانند.


خـدایـا، بـه خـاطر آنچه ادا کردم و امر نمودمُ، مؤ منین را بیامرز، و بر منکرین که کافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.[2]







[1]  اسـرار غـدیـر، مـحـمـدبـاقـر انـصـارى، نـشـر مـولود کـعـبـه، بـه نقل از ((الاحتجاج ))، شیخ طبرسى، ج 1، ص 55 ـ 67، بیروت .




[2]  اقتباس از گنجنامه امام علی (ع)، مبحث غدیر و ولایت



http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1998



همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.