يا خدا
با سلام خدمت شما خوانندگان جان:
در پی بحث هاي گذشته در اين مقال مي خواهيم با هم به نقد و بررسی يك داستان بنشينيم باشد در نظر حضرتش افتد.
داستان دو برادر
در گذشته های دور دور دو برادر بودن كه با هم زندگی می كردن.
يه روز قرار شد كه هر كدام از اونا يه كاری باسه خدا انجام بدن.
هر دوی اونا سعی كردن كارا شونو خوب انجام بدن اما كار يكی واقعا خوب بود همين جا بود كه اونی كه واقعا كارش خوب نبود به اون يكی ديگه حسادت كرد و بعدش هم وسوسه ها به دلش افتاد و باعث اتفاقات بعدی داستان شد.
توصيه مي گردد بچه های كوچك از خواندن از اينجا به بعد داستان خوداری كنند.
اون برادری كه كارش واقعا خوب نبود زد و برادر دومی رو كشت البته اينو بگم كه بعدا از كار خودش پشيمان شد كه چه كردم.
حالا شما بگو كه
چرا برادری كه كارش واقعا خوب نبود به دومی حسادت كرد.؟
به نظر شما اين داستان در پی فهماندن چه مطلبی به من وشما بود؟
كلب آستان علی، مهدی