**با نوشته های آقای قدیانی آشنا هستین،این نوشته یه مقداری طولانی هست ولی ارزش خوندن داره
حسین قدیانی:
هنوز 3ـ2سالی از شهادت بابا اکبر نگذشته بود که در دفاع از انقلاب دوآتشه شده بودم.میایستادم جلوی مغازه پدربزرگ و هر بدحجابی که رد میشد به او میگفتم«مرگ بر ضد ولایت فقیه».روزی پدربزرگم به من گفت:بدحجابی گناه بزرگی است ولی لزوما هر بدحجابی ضد ولایت فقیه نیست.چند سال بعد خواستم کار فرهنگی کنم و یک تنه معضل بدحجابی را حل کنم.مثل آن آزاده معروف به هر بدحجابی که میرسیدم،شاخه گلی تقدیمش میکردم و این جمله را نثارش؛«ای زن! به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است».
طرفه حکایتی است؛ کار فرهنگی هم جواب نداد و من دیگر کاری با این مقوله نداشتم تا اینکه روز 9 دی دیدم بدحجابها هم آمده بودند، چون آزاده بودند. من نه آنقدر روشنفکرم که بدحجابی را هنجاری اجتماعی بدانم و نه آنقدر مرتجعم که بدحجابی را نابهنجاری سیاسی بنامم. بدحجابی از نظر من یک نابهنجاری اجتماعی است که این روزها داد بسیاری را درآورده است اما من اگر بخواهم داد بزنم فریادم سکهای است که 2 رو دارد. 2 جمله دارد؛ جمله اول اینکه: «من یک تار موی بیرون از روسری بدحجابهای وطنم را به کل دنیای سران فتنه نمیدهم» و جمله دوم اینکه: «پدرم گفت ای دخت نکو بنیادم، زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم». با این حساب، حرف حساب من چیست؟ من دقیقا چه چیزی میخواهم بگویم؟
1- گذشته از معدود مردان باحجاب فرقه سبز، این روزها همه از نظر من بیحجاب شدهاند. بیحجابی اتفاقا چیز خوبی است و مورد تایید لسانالغیب هم بوده است؛ «تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز». آدمی وقتی بیحجاب یا به تعبیر بهتر بینقاب میشود، چهره اصلی خود را برای همگان عیان میکند. مثلا مهندس وقتی بعد از 20 سال سکوت، بیحجاب شد و پرده عفت را در خیابان انقلاب درید و از آشوبگران عاشورا به عنوان مردان خداجو یاد کرد، همه فهمیدند این فتنهگر نه نخستوزیر امام که سرباز دشمن است در شطرنج براندازی؛ نه مهندس که ما هم از وقتی بیحجاب شدیم تکلیفمان با خودمان و با سران فتنه روشن شد. ما در «نه ده» حجاب را کنار زدیم و در دفاع از ولایت، تن رها کردیم تا محتاج پیراهن نباشیم. اصلا حالا که همه جا سخن از بیحجابی عده معدودی از زنان ایرانی است، من میخواهم بگویم: «چه خوش بی، بیحجابی مرد و زن بی»! و از این مهمتر مقابله با بیحجابی بدون شناخت کامل مساله، دردسر بی.
2- چه شد که چنین شد؟ من برای شما میگویم؛ پوشیدن کفش پاشنهبلند قرمز برای خانمها شاید از نظر شرع هیچ اشکالی نداشته باشد اما خیلی چیزهاست که از نظر شرع بلامانع است ولی انجام دادن آن توسط سردمداران عواقب بدی دارد و به نتایج شومی منجر میشود. این حقیر اول بار کفشی با چنین مشخصاتی را میدانید پای چه کسی دیدم؟ پای همین فائزه هاشمی. کجا؟ در پوسترهای انتخاباتی این آقازاده از نظر ما مجرم و از نظر دستگاه قضا متهم. کی؟ ایام تبلیغات انتخابات مجلس پنجم. یادتان آمد؟ آن ایام امثال ما درست یا غلط مخالف هاشمی را دشمن پیغمبر میدانستیم و نمیدانستیم نامههای سرگشاده در راه است. همان ایام روزی یکی از دوستانم که دست بر قضا فرزند شهید هم بود از باب درد دل به من گفت: فلانی! خواهرم چادری بود اما مانتویی شدنش و بدحجاب شدنش میدانی از کجا شروع شد؛ از پوشیدن کفش قرمز پاشنه بلند به تقلید از فائزه هاشمی. همان ایام نامهای خطاب به مدیر مسؤول روزنامه جمهوری اسلامی نوشتم و ماجرا را به ایشان شرح دادم. این نامه هرگز در روزنامه مسیح مهاجری کار نشد و تبدیل به «نامههای وارده» شد اما امروز یکی از معترضان به وضع حجاب عدهای از خانمهای جامعه، همین روزنامه است.
جناب مسیح مهاجری!
حاضرم قسم بخورم که شما در این اعتراضتان نه لیاقت دارید و نه صداقت. بدترین بدحجابی و حتی بیحجابی در این کشور زیر پوستر «HASHEMI 2005 » اتفاق افتاد. آن زمان چرا صدایی از شما درنیامد؟ چرا شما برخلاف امر حضرت ابوتراب(ع) به جای سنجیدن خاندان هاشمی به حق، حق را با خانواده ایشان میسنجید؟ باور کنید شما و عدهای دیگر از معترضان به بد یا بیحجابی اصلا دغدغهتان حجاب و عفاف نیست که اگر بود آن روزی که اول بار در این مملکت پرده حیا را دختر عفت درید، زبان اعتراضتان باز میشد. هدف شما از نقد وضع این روزهای حجاب نه دغدغه سلامت محیط جامعه که بازی در پروژه جدید عالیجناب راس فتنه است. لطفا خودتان را به کوچه علی چپ نزنید. «علی» راست بود و روراست بود و صداقت داشت. من با اجازه شما میخواهم به مردم بگویم که قصه چیست.
هدف نهایی پروژه جدید عالیجناب راس فتنه که به امثال شما با کمال معذرت به چشم مهرههای این پروژه نگاه میکند، این است که اینطور در افکار عمومی جا بیندازد که هر زن بدحجابی، بیحجاب که جای خود دارد و هر مرد مثلا آستین کوتاهی که لباسی غیرمتعارف پوشیده باشد، مخالف اصل نظام است. سران فتنه میخواهند از نظام به خاطر جذب این هموطنان به حقانیت انقلاب اسلامی که مهمترین تجلیاش قیام 9 دی بود انتقام بگیرند. در این روز چه بسیار بدحجابانی که به یکی از مسلمات دین سهلانگار بودند اما به فرموده سیدالشهدا آنقدر آزاده بودند که ندای ولایت را شنیدند و آمدند و همراه با خواهران بسیجیام حماسه «نه ده» را آفریدند. این مهم برای سران فتنه سوزش شدیدی داشت و این جذب حداکثری بدجوری روی مخشان بود. حالا هدف سران فتنه چیست؟
1/2- برجسته کردن موضوع بد یا بیحجابی به عنوان مشکل یا دغدغه اول کشور.
2/2- همین را هم بهانه کردن برای کوبیدن بیشتر دولت و شخص احمدینژاد.
3/2- سوءاستفاده از غیرت مقدس و ارزشمداری ستودنی قشر مومن و متدین جامعه در دو قطبی کردن فضای آحاد ملت به یک قطب باحجاب و اهل ریش و یک قطب بدحجاب و اهل تیغ. یعنی دوگانه کردن حاکمیت، نه در حکومت که به شکست انجامید، بلکه در میان توده ملت و به جان هم انداختن مردم تنها بهخاطر اختلاف در نوع پوشش.
4/2- متاثر از این فضای دو قطبی و نیز برخوردهای قانونی و غیر قانونی با افراد بدحجاب، جا انداختن این موضوع در افکار عمومی که هر مونثی که چادری نیست، حتما بر ضد نظام است و احیانا هر مذکری که ریشش را میتراشد، مخالف جمهوری اسلامی است.
5/2- و از همه بالاتر؛ احیا کردن مجدد بدنه اجتماعی برای فرقه سبز و متعاقب آن آغاز دور جدید فتنهگری.
3- راه مقابله با این نقشه شوم چیست؟ آیا ما باید برای نقش بر آب کردن نقشه عالیجناب راس فتنه و در نطفه خفه کردن پروژه تابستانی سران فتنه، صورت مساله را پاک کنیم و از کنار معضل بد حجابی و در برخی مواقع بیحجابی براحتی عبور کنیم؟ یک راه این است اما لزوما راه درستی نیست. پس چه باید کرد؟
4- نگارنده با این نظریه عدهای از صاحبنظران مسائل سیاسی و کارشناسان مصائب فرهنگی بشدت مخالف است که «ما باید جوانان را آنقدر سرگرم لذایذ دنیوی کنیم که دیگر دنبال حقایق سیاسی و وقایع روز جامعه نباشند. اینگونه انقلاب اسلامی هم از شر منتقد و معترض و متعرض در امان میماند و همه دنبال عشق و حال خود میرود». باورم هست که روز اجرایی شدن این نظریه روز سست شدن پایههای انقلاب و روز لرزان شدن تخت حاکمیت مقدس جمهوری اسلامی است.
5- پس اگر با معضلات اجتماعی و در بحث اینجا با معضل بدحجابی باید برخورد قاطع شود، این برخورد چگونه باید انجام شود که آب به آسیاب سران فتنه نریزد و به عالیجناب راس فتنه اجازه ماهی گرفتن از آب گل آلود ندهد؟ کار سختی است اما به قول احمدینژاد «شدنی است».
1/5- باید واقع نگر بود. من بشدت با اینکه جوانان را کلا بیدین و بد حجاب و لاابالی معرفی کنیم و در این باره سیاه نمایی کنیم مخالفم. با مظاهر بیدینی در هر شکلی، باید برخورد شود اما یادمان نرود همین نسل جوانی که گاه راه به غلط میرود، اعتکاف در مساجد، حماسه لیالی قدر و حتی یومالله سیاسی – حماسی نهم دیماه را میآفریند. والله قسم من در شبهای قدر حاج منصور عزیز در مسجد ارک نمایندگانی از هر 2 طیف نسل جوان میبینم. حرفم این است: بدی و خوبی دوستانی که ظاهر درستی ندارند را با هم بگوییم و مثلاً اگر از حجاب بدش انتقاد میکنیم، از حضورش در روز 9 دی تشکر کنیم.
2/5- در این باره کسانی باید وارد عمل شوند که کاملا نسبت به پروژه تابستانی سران فتنه توجیه باشند و خدای نکرده از بدحجاب، بیحجاب و از یک نابهنجاری اجتماعی، یک فتنه سیاسی دیگر درست نشود.
3/5- همپای برخورد با بدحجابی با کسانی که صلاحیت انتقاد از این وضع را ندارند هم برخورد شود. کسانی که در عصر اصلاحات و در عهد دوم خرداد سر در لاک غفلت فرو برده بودند و نیز کسانی که نخستین جرقههای بدحجابی توسط آقازادهها را در روزگار آزگار سازندگی دیدند و خودشان را به ندیدن زدند، اصلا حق این را ندارند که درباره اوضاع حجاب در جامعه کنونی نظر بدهند، چه رسد که به بلندگوی این فریاد حق تبدیل شوند.
4/5- در این برخورد تفاوت باید قائل شد میان کسی که مثل خواهر آن دوستم به این نابهنجاری دچار شده، با کسی که آلت دست سران فتنه است و دقیقا مامور حقوق بگیر است تا مثلا در ماشین مدل بالای خود در فلان خیابان شهر کشف حجاب کند و صد بار این خیابان را برود و برگردد. اینجا هم باید اول دنبال دانه درشتها بود نه اینکه برای مهره
اصل کاری فقط به حکم جلب بسنده کرد اما پسر اقدس خانم را به زندان منتقل کرد.
5/5- بشدت با هزینه کردن بچه بسیجیها در این قبیل امور مخالفم. شأن بچههای بسیج بسیار بالاتر از این است که دشمنی جز آمریکا و اسرائیل و دنبالههای داخلی آن داشته باشند. با بد حجابی که متاثر از زندگی اشرافی و بیقید و بند خاندان هزار فامیل به این شکل ظاهری رسیده است، نیروی انتظامی باید برخورد کند. این نیرو حقوق میگیرد از بیتالمال برای همین قبیل امور. بچه بسیجیها نه فقط اشکالی ندارد که با آشوبگران عاشورا مقابله کنند بلکه جور کم کاری دیگران را هم خالصانه و البته قاطعانه و حیدری میکشند. این درخت اما جای یادگاری نوشتن بچه بسیجیها نیست.
لطفا با من از وجوب فریضه « امر به معروف و نهی از منکر» سخن نگویید. من خود بسیجیام و به این مهم واقفم و اگر بخواهم این امر و نهی را انجام دهم، این کار را در جای مهمتری انجام خواهم داد و مثلا خطاب به دستگاه قضا عرض میکنم:چه شد برخورد با مفسدین اقتصادی؟ یا حرفهای احمدینژاد در مناظره درست بود یا نادرست. اگر نادرست بود پس چرا جناب عالیجناب از دکتر شکایت نمیکند و اگر درست بود پس آقای آملی! معطل چه هستید؟ باور کنید بخشی از این بد حجابیها اعتراضی است با زبان بیزبانی به مسؤولانی که درست به وظیفهشان عمل نمیکنند، البته ناکارآمدی احتمالی دستگاه قضا و ناکارآیی 60 درصدی هیچ دستگاه دیگری دلیلی برای بدحجابی هیچ کس نمیشود اما عدل که نباشد گرسنگی میآورد و شکم گرسنه، دین و ایمان سرش نمیشود. بگذریم از آقازادههایی که از فرط پرخوری، بیحیا شدهاند.
6/5- اتفاقا بنده بشدت معتقدم سر جوانان را از باحجاب گرفته تا بدحجاب و از بسیجی گرفته تا رپیجی باید گرم کرد به مسائل سیاسی و روز جامعه. جوانان مثلا باید بفهمند راز مساله ساده و در عین حال پیچیده و بسیار مهم دزدیدن مجسمههای شهر تهران چیست؟ 32 سال از انقلاب میگذرد ما تا به حال چنین چیزهایی نداشتیم. چه دستی و با کدام نیت پستی در کاخ خود مشغول سرمستی است و دستور ربودن این مجسمهها را صادر میکند تا در اذهان اینگونه جا بیندازد که نظام قادر به حفظ و نگهداری از چند تا مجسمه هم نیست؟
کاش تجسم عینی فتنه در این کشور برای همیشه به یغما برود که همه خوب میدانند کیست و نام قلابیاش چیست یا مثلا ربوده شدن کابل تلفن در یکی، دو منطقه شهر تهران. حرفهایترین سارقان این مرز و بوم هم آنقدر شرف دارند که اگر شیر دستشوییهای شهرداری را میدزدند لااقل کابل تلفن ملت را ندزدند. چرا همه این اتفاقات همین چند وقت میافتد؟ سران فتنه متاسفانه غافلند که ارتباط تودههای مردم با نظام با سیم و کابل تلفن نیست. ارتباط ما با بیت رهبری با سیم تلفن قطع و وصل نمیشود. ارتباط ما با حضرت ماه به سیم تلفن بستگی ندارد، به بیسیم بابا اکبر بستگی دارد.
اصلا مثل امام میخواهم بگویم: سرقت کنید این کابل تلفن را، ملت ما هوشیارتر میشود. ما ندای «اَینَ عمار» خامنهای را از سیم تلفن نمیشنویم، از بیسیم شهید بیسیمچی کربلای 5 میشنویم. سیم ما وصل به ولایت است، کابل تلفن کیلویی چند است؟ کابل را جور دیگری بخوانیم میشود کابُل که پایتخت افغانستان است که از آن بالا کفتر نمیآید، شهید میآید و من مادر شهیدی را میشناسم که از افاغنه است و پسرش گرچه سنی بود اما به عشق ولایت فقیه رفت و با دشمن اسلام جنگید و در والفجر مقدماتی به شهادت رسید. کابل تلفن خانه این مادر شهید را برداشتید تا او دنائت و زبونی شما غارتگران بیتالمال را به پای کارآمدی نظام بنویسد اما کور خواندهاید. کور خواندهاید ای کابل دزدها که این مادر پیر سنی است اما تصویر حضرت ماه را بالاتر از عکس پسرش در اتاق گذاشته و اتفاقا پسرش بیسیمچی بود.
***
آقایان سران فتنه! شما خود حجاب خود هستید. خدا «حافظ» را بیامرزد اما شما نه در زیر پل حافظ که در زیر عبایتان به آشوبگران دستور شورش دادید در عاشورا، تا بسوزانند خیمه عباس را. هیهات که سیم ما وصل علم علمدار است. در این کشور، زنان سرزمین من حتی اگر نامشان عفت نباشد، پاکدامنی مرامشان است. بد حجابی هم اگر هست، عیبش بد حجابیاش است اما هنرش این است که با مادر شهیدان محمدی در 9 دی همنوا میشود و علیه شما بانگ برمیدارد که: «فلانی، فلانی! خیال نکن ما زنیم، تو دهنت میزنیم». شرف دارد چنین بدحجابی به مردان باحجاب. شرف دارد چنین بدحجابی به صد تا مثل آن آقازاده که با کفش قرمز پاشنه بلند روی خون سرخ شهدا راه رفت و با همان اسب شمر که نعل تجمل داشت تاخت؛ تاخت و قطعه - قطعه کرد ارزشهای جنگ را. ما به بدحجابان مان تذکر میدهیم که زن در حجاب مثل گوهر است در صدف و به شما سران فتنه هشدار میدهیم که خواب دیدید خیر باشد. فرضا در این کشور بیدینی هم باشد، او نیز آنقدر آزاده هست که نفروشد ندای حبیب را به ندای فریب. مثل دوست کاهل الصلاهًْ خودم که دیشب آوردمش بیت رهبری. نبودی ببینی چه گریهای میکرد وقت امن یجیب. اتفاقا بعد از خوردن غذای بیت رهبری به من گفت: داداش حسین! من امشب نمک ولایت را خوردم، دین ندارم اما در مرامم نیست نمکدان شکنی.
***
خلاصه کنم این نوشته را در خطابی آشنا به سران فتنه؛ غلط کردید بیشمارید!