خانم میانسالی سکته کرد و سریعا به بیمارستان منتقل شد.وقتی زیر تیغ جراحی بود عملا مرگ را تجربه کرد.زمانی که بیهوش بود فرشته ای را دید از او پرسید: آیا زمان مرگم فرا رسیده؟
فرشته گفت :نه ، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی داشت.بعد از بهوش آمدن برای بهبود کامل، خانم تصمیم گرفت در بیمارستان باقی بماند.چون به زندگی بیشتر امیدوار بود تصمیم گرفت چند عمل زیبایی انجام دهد.جراحی پلاستیک ، جراحی بینی ، جراحی ابرو ....او حتی رنگ موهای خود را تغییر داد و خلاصه از یه خانم میانسال به خانم جوان تبدیل شد.بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد.وقتی داشت از خیابون رد میشد با یه آمبولانس تصادف کرد و مرد!!!! وقتی فرشته ی مرگ رو دید گفت: من فکر میکردم که ۴۰ سال و اندی بعد ، مرگم فرا میرسد؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار ؟ چرا من مردم؟
.
.
.
- فرشته گفت ببخشید وقتی داشتی از خیابون رد میشدی نشناختمت!