بسم الله الرّحمن الرّحیم
**************************************
مشهور است که مرحوم طبرسی(رحمة الله تعالی علیه)سکته کرد.مردم به گمان اینکه وفات کرده او را غسل داده،کفن کرده،و دفن نمودند.
مرحوم طبرسی چون به هوش آمد متوجّه شد که سکته کرده بوده و مردم او را اشتباهاً دفن کرده اند.ولی راه نجاتی نداشت که خود را از این گرفتاری نجات دهد.
در آن حال نذر کرد که اگر خداوند قادر متعال او را از این قبر نجات دهد،یک دوره تفسیر قرآن بنویسد.
پس اراده ی خداوند مسبّب الأسباب چنین تعلّق گرفت که دزدی به این فکر افتاد که شب هنگام-موقعی که همه خوابند و قبرستان هم خلوت است- به قبرستان رفته و قبر طبرسی را بشکافد و کفنش را بردارد و ببرد.
وقتی که آمد قبر را شکافت،به لحد رسید و روی لحد را هم برداشت،کفن را باز کرد که ناگاه شیخ دست او را گرفت.مرد قبرکن از دیدن این حال وحشت کرد و ترسید.شیخ با او شروع به حرف زدن کرد.ولی وحشت او بیشتر شد.شیخ فرمود:"نترس!من مرده نیستم بلکه زنده ام.به علّت سکته مرا دفن کرده اند،اکنون به هوش آمده ام و خداوند تو را وسیله ی نجاتم قرار داده است".
مرد نبّاش از حرف های شیخ اطمینان خاطر پیدا کرده،قلبش آرام گرفت.و چون شیخ از شدّت ضعف نمی توانست راه برود،آن مرد او را به دوش گرفته به منزل شیخ آورد.شیخ خلعت خوب و مال زیادی به آن مرد داد و آن مرد هم به دست شیخ توبه نموده و آن کار قبیح و زشت خود را ترک کرد.
سپس شیخ شروع به نوشتن تفسیر مجمع البیان کرد که الحق تفسیری به این خوبی نوشته نشده است.
___________________________________________
از کتاب:معمّاهای قرآن
تألیف:جابر رضوانی
با تغئیراتی جزئی