این روزها هرکسی اگر از کوچه و محله های شهرهای شمال کشورمان رد بشود ، شاید اغراق نباشد اگر بگوییم ، شمیم بهشت را احساس میکند.
درختان همیشه سبز نارنج و پرتقال و شکوفه های سفید و زیبای آنها ، همچون جامهای عطری هستندکه هر رهگذری را مفتون خویش میسازند. به راستی که فروردین و اردیبهشتِ شمال، مانند نگینی در میان ماه های آن خودنمایی میکنند.
اگر قدری به مناطق خلوت تر شهر برویم، براحتی میتوان نغمه های بلبلان ، که در میان بهار تــُرَنج ها الحان شوق سر داده اند را شنید. شاید بتوان گفت آنها مناطق خلوت تر را برمی گزینند تا بدور از نامحرمان محفل انس ، بتوانند مستانه گلبانگ عاشقانه با گلها سردهند...........
به راحتی میتوان در این فضای عطرآگین بوی و حضور یگانه نگین عالم را ؛ باقیمانده خدا در زمین را؛ بازمانده سلاله انبیا و اوصیا را بیش از پیش حس کرد، آری هرکسی در این شرایط پربهجت شاید حس خاصی را تجربه کند و حرف دلی داشته باشد، مانند حرف دل حافظ که میگوید:
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت ســــبز شد و مــــــرغ در خـــروش آمد
تنــــــور لاله چنان برفـــروخت باد بـــــهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
ز خانــــــــــقاه به میـانه میـــــــرود حافظ
مــــــگر ز مستــــــــی زهد و ریا به هــوش آمد
احساس شما در بهار چیست؟