به نام خدا
سلام
خوبه این تاپیکی باشه برای معرفی شهدایی که در خانوادههامون داریم.
با اجازه من با شهید محمد لوانی، دایی عزیزم شروع میکنم
اول گوشهای از زندگی این شهید رو میگم
شهید محمد لوانی فرزند سوم خانوادهی مادرم بود. متولد شهر ری در محلهی 24 متری.
از همون کودکی ایشون با بقیه بچهها از نظر اخلاقی فرق داشت. و بیشترین احترام رو به مادر و پدر خود میگذاشت. داییم با خواهر بزرگترش که مادرم من باشه، رابطهی خیلی صمیمی داشت. رابطهای که الان کمتر بین خواهران و برادران دیده میشه.
مادرم میگه. دائیت وقتی هنگام اذان میشد. بالای پشت بام میرفت و اونجا اذان میگفت. برادرای بزرگترش از این کار اون ناراحت میشدن و خجالت میکشیدن. اما اون اهمیت نمیداد. و چون ورزشکار هم بود. برادارنش نمیتونستند چیزی به اون تحمیل کنند... .
وقتی هم دائیم شهید میشه کوچهای که اونجا زندگی میکردن رو به نام ایشون نام گذاری میکنن
اما چند سال بعد اون خونه فروخته میشه و حالا مادر این شهید یعنی مادربزرگ من پس از عوض کردن ده ها خونهی اجارهای الان در یک خونهی اجارهای دیگه میشینه و فکر کنم بنیاد شهید برای بزرگداشت این شهید اومده و در سر در این خونهی اجارهای تابلویی از عکس این شهید نصب کرده.
و حالا وصیت نامهی شهید محمد لوانی
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیت نامهی شهید محمد لوانی
« الا من اتی الله به قلب سلیم»
« تنها آن کس سود برد که با دل اخلاص و پاک از شک و ریب به درگاه خدا آید.»خدایا درود و رحمت فرست بر محمد و آلش و ما را از سربازانت قرار ده، که سربازان تو ایشانند، غالب. و مرا از حزب شریف(حزب الله) قرار ده، که حزب تو ایشانند، رستگاران. مرا از دوستانت قرار ده، که ایشانند بدون ترس. مرا در زمرهی شهدا قرار ده.
خدایا گنهکارم، ولی عاشق تو ام. پس مرا به سوی خودت فراخوان، ای ارحم الراحمین.
خدایا با رحمتت با ما رفتار نما، نه با عدالتت. زیرا اگر با عدالتت با ما رفتار کنی، ما لیاقت و سعادت شهادت را کمتر پیدا میکنیم.
البته اگر احکامت را اجرا نکردم و به پدر و مادرم بی احترامی کردم، و با مردم بد رفتاری کردم و در مجالس علما شرکت نکردم و اگر طاعتت نکردم و در عوض معصیت کردم، پس مرا عفو کن. زیرا گناه بندهی ذلیل تو در برابر بزرگی و عظمت تو چیزی نیست.
پس مرا ببخش که بخشنده و مهربانی.
خدایا یک لحظه مرا به خودم وا مگذار و شیطان را از قلبم دور نما و مرا به خودت نزدیک کن.من برای این، این راه(راه شهادت) را انتخاب کردم، که دیدم نه مال، نه زن، نه فرزند، در آخرت به دردم نمیخورد، بلکه آن عمل انسان است که در قبر با ایشان هم بستر میشود.و دل از دنیا بریدم و دل به تو بستم، باشد که مرا پذیرفته باشی.
در آخر از مادرم میخواهم که برادران و خواهرانم را هر چه بیشتر به نماز و قرآن و دعا تشویق کند و پشتیبان امام و انقلاب باشید و از چیزهایی مانند امور دنیوی مثل گرانی و کمبود نهراسید، بلکه (اتقوالله) خدا ترس باشید، به جبههها کمک مالی و جانی کنید و به شایعات دشمنان گوش ندهید و به نماز جمعه هر هفته بروید.
ای مادر که مرا با رنج و مشقت بزرگ کردی و تو اجرت را از خدای تعالی دریافت خواهی کرد و اگر من لیاقت و سعادت شهادت را پیدا کردم و به سوی معبود شتافتم، از این بابت ناراحت نباش، زیرا امانتی که خدا به تو سپرده بود، تو هم آن را پروراندی و به صاحب اصلیاش دادی. پس خوشحال باش که آن را سالم و صحیح به صاحب اصلیاش برگرداندی. خوشحال باش که این چنین فرزندی تربیت کردی.
مانند مادری باش که در زمان امام حسین(ع) خطاب به فرزندش گفت:« برو در کنار رکاب حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با دشمن بجنگ و اگر سرت را در این راه از دست دادی شیرم را حلالت میکنم و اگر چنین نشد شیرم را حلالت نمیکنم.»
والسلام