• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن انگليسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
انگليسي (بازدید: 4787)
سه شنبه 13/9/1386 - 16:11 -0 تشکر 18364
a topic for laughing

سلام...
با اجازه دوستان این تاپیک رو زدم که هر کس هر متن با مزه ای داره به زبان انگلیسی رو برامون بذاره که شامل جوک و لطیفه و یا هر چیز دیگه ای میتونه باشه...
منتظر مطالب زیبای دوستان هستم...
---------------------------------------------
دل خوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
سه شنبه 13/9/1386 - 16:22 - 0 تشکر 18365


متن ذیل، یک نامه واقعی است که حدود 50 سال پیش یک کارمند ایرانی به رییس آمریکایی خود در شرکت نفت نوشته است. در سرتاسر این نامه اصطلاحات فارسی را با لغات اینگلیسی به کاربرده شده . قصد ما هم  از گذاشتن این نامه  فقط قسمت طنزگونه آن است.


Dear Mr. Hamilton,
Hello sir, "I am your servent, very very much"
I am writing to you because "all the way to the handle of the knife has reached my bone"My hands grab your skirt", Mr. Hamilton, "Please reach my scream", Mr. Hamiton, "from the hands of this man, Ahmady" .  I don't know "what a wet wood I have sold him" that from the very first day he has been "pulling the belt to my lift" With all kinds of "cat dancing" he has tried to become the "eye and the light" of Mr.Wilson.

He made so much "mouse running" that finally Mr.Wilson "became donkey" , and appointed Mr.Ahmadi as his right hand man, and told me to work "under his hand"
Mr.Wilson promised me that next year he would make me his right hand man, but "my eye didn't not drink water", and I knew that all these were "hat play", and he was trying to put a "hat on my head" I "put the seal of silence to my lips" and did not say anything. Since that he was just "putting watermelon under my arms" Knowing that this transfer was only "good for his aunt" , I started begging him to forget that I ever came to see him and forget my visit altogether. I said "you saw camel, you did not see camel" ... .but he was not "getting of the devils donkey".. ."what headache shall I give you" I am now forced to work in the mail house with bunch of "blind, bald, height and half height" people. "Imagine how much my ass burns"
Now Mr.Hamilton, "I turn around your head" you are my only hope and my "back and shelter"... ."I swear you to the 14 innocents" please "do some work for me"...."in the resurrection day l'll grasp your skirt"... "I have six head bread eaters" I kiss your hand and
Leg "
Your servant

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
سه شنبه 13/9/1386 - 19:36 - 0 تشکر 18396

last month a world _wide surrey was conducted by the un

the only qestion ask was

 would you please give your honest opnion about solutions to thefood shortage in the rest of the world

the surry was a huge failure because

in the africa the didnt know what "food" means?

in western europe didnt know what "shortage" means?

in eastern europe they didnt know what "honest" means?

in the Arab world

.: STAR_GLOW :.
چهارشنبه 14/9/1386 - 3:37 - 0 تشکر 18429

Thank you for the post, but it is obviously not real or documentary.
I have seen it before and I know the writer's intention by this joke was just to show how funny it could be, when instead of wise translation people trying to convert a particular text word by word from a language to another.


چهارشنبه 14/9/1386 - 4:33 - 0 تشکر 18433

A 45 year old woman had a heart attack and was taken to the hospital. While
on the operating table she had a near death experience. Seeing God she asked
"Is my time up?" God said, "No, you have another 43 years, 2 months and 8 days to live.

"Upon recovery, the woman decided to stay in the hospital and have a
Face-lift, liposuction, breast implants and a tummy tuck. She even had someone come in and change her hair color and brighten her teeth!
Since she had so much more time to live, she figured she might as well make the most
of it. After her last operation, she was released from the hospital.

While crossing the street on her way home, she was killed by an ambulance.
Arriving in front of God, she demanded, "I thought you said I had another 43
years? Why didn't you pull me from out of the path of the ambulance?"

God replied: "I didn't recognize you


چهارشنبه 14/9/1386 - 19:34 - 0 تشکر 18509

Thanks MRS/MR reasearcher.
I read it and enjoyed.
but I have a problem
I don't understand the meaning of this sentence:

she figured she might as well make the most
of it.


would you explain (about??) this sentence plz???
-------------------------------------------
سلام خانم/آقای ریسرچر
من اونو خوندم و لذت بردم
اما من یه مشکل دارم
من معنی این جمله رو نمیفهمم
ممکنه در مورد این جمله توضیح بدید لطفا؟؟؟
من منظورم این بود درست نوشتم؟؟؟؟



با تشکر
--------------------------------
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است.

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
چهارشنبه 14/9/1386 - 19:35 - 0 تشکر 18510

Thanks MRS/MR reasearcher.
I read it and enjoyed.
but I have a problem
I don't understand the meaning of this sentence:

she figured she might as well make the most
of it.


would you explain (about??) this sentence plz???
-------------------------------------------
سلام خانم/آقای ریسرچر
من اونو خوندم و لذت بردم
اما من یه مشکل دارم
من معنی این جمله رو نمیفهمم
ممکنه در مورد این جمله توضیح بدید لطفا؟؟؟
من منظورم این بود درست نوشتم؟؟؟؟



با تشکر
--------------------------------
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است.

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
پنج شنبه 15/9/1386 - 3:14 - 0 تشکر 18560

سلام
یلدا جان figure به معنای تجسم کردن و تصور کردن هم هست. به معنی کشف کردن و حل کردن هم اگه با out  بیاد. might هم به معنی انرژی و توان میشه اینجا فکر میکنم. بنابراین معنی جمله تقریبا اینه:
از اونجایی که زمان زیادی (برای زندگی) داشت، خودش رو با انرژی برای  اون عملها تشخیص داد (و اکثر اونها رو انجام داد)


پنج شنبه 15/9/1386 - 14:54 - 0 تشکر 18619

thanks a lot dear reasearcher.


بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
جمعه 16/9/1386 - 0:9 - 0 تشکر 18677

سلام
اصلا بذارین کل جوک رو بگم: یه خانم پیر در اثر یه عمل جراحی سنگین نزدیک به مرگ میشه و میتونه با خدا صحبت کنه و به خدا میگه آیا وقت من برای زندگی تمام شده؟ و خدا میگه نه، من به تو اجازه میدم مدت زیاد دیگه ای برای زندگی داشته باشی ... بعد زن در حال خوب شدن در بیمارستان به خودش میگه حالا که این همه زنده میمونم بگذار یه کم به خودم برسم... و انواع و اقسام عمل های جراحی زیبایی رو انجام میده حتی موهاش رو هم رنگ میکنه در بیمارستان ... اما موقعی که بیرون میاد یه ماشین زیرش میگیره و میمیره! بعد به خدا میگه پس چرا من مردم، تو که چیز دیگه ای  گفتی وقتی با هم صحبت کردیم ... و خدا پاسخ میده به خاطر آرایش (و زیباتر شدنت) لحظه ای که داشتی تصادف میکردی تو رو نشناختم که نجاتت بدم! (ترجمه مفهومی است نه لفظی)


شنبه 17/9/1386 - 14:58 - 0 تشکر 18864

به نام خدا

سلام

**************

دوستان عزیز متن فوق العاده راحتی هست

کلمه به کلمه هم ترجمه کنید متوجه میشید.

Last week I went to the theater. I had a very good seat. The play was very interesting. I did not enjoy it. A young man and a young woman were sitting behind me. They were talking loudly.  I got very angry. I could not hear the actors. I turned round. I looked at the man and the woman angrily. They did not pay any attention. In the end, I could not bear it. I turned round again. “I can’t hear a word!” I said angrily .

“It’s none of your business,” the young man said rudely. “This is a private conversation!

**یا علی از تو مدد**

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.