محمد بن اسماعیل بخارى در صحیحش مىنویسد:
قالت عَائِشَةُ رضی الله عنها كان النبی صلى الله علیه وسلم یقول فی مَرَضِهِ الذی مَاتَ فیه یا عَائِشَةُ ما أَزَالُ أَجِدُ أَلَمَ الطَّعَامِ الذی أَكَلْتُ بِخَیْبَرَ فَهَذَا أَوَانُ وَجَدْتُ انْقِطَاعَ أَبْهَرِی من ذلك السُّمِّ.
عایشه گفته است كه رسول خدا در مریضى خود ( كه در آن از دنیا رفتند) مىفرمودند تا كنون درد غذایى را كه در خیبر خوردم احساس مىكردم و الآن زمانى است كه احساس كردم شریانهاى قلبم از آن پاره شده است.
شاید برخى بگویند كه چنین مطلبى بعید به نظر مىرسد كه سمى بعد از چهار سال اثر كند، ضمن این كه پیامبر اسلام قبل از خوردن آن سم در جنگ خیبر از مسموم بودن گوشت گوسفند آگاه شد و از خوردن دست كشید؛ چنانچه ابن كثیر دمشقى مىنویسد:
وفی صحیح البخاری «عن ابن مسعود قال: لقد كنا نسمع تسبیح الطعام وهو یؤكل» یعنی بین یدی النبی وكلمه ذراع الشاة المسمومة وأعلمه بما فیه من السم
در صحیح بخارى از ابن مسعود نقل شده است كه مىگفت: «ما صداى تسبیح گفتن غذا را هنگامى كه رسول خدا از آن تناول مىفرمود، مىشنیدیم». یعنى در جلوى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم. و گوشت سردست مسموم با حضرت سخن گفت و ایشان از سمى بودن خود مطلع كرد.
در نتیجه این كه چه كسى پیامبر را سمّ داده و این سمّ در چه زمانى بوده است، براى ما به صورت دقیق روشن نیست.
و از طرف دیگر میىبینیم كه محمد بن اسماعیل بخارى و مسلم و بسیارى دیگر از بزرگان اهل سنت نوشتهاند:
قالت عَائِشَةُ لَدَدْنَاهُ فی مَرَضِهِ فَجَعَلَ یُشِیرُ إِلَیْنَا أَنْ لَا تَلُدُّونِی فَقُلْنَا كَرَاهِیَةُ الْمَرِیضِ لِلدَّوَاءِ فلما أَفَاقَ قال أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَلُدُّونِی قُلْنَا كَرَاهِیَةَ الْمَرِیضِ لِلدَّوَاءِ فقال لَا یَبْقَى أَحَدٌ فی الْبَیْتِ إلا لُدَّ وأنا أَنْظُرُ إلا الْعَبَّاسَ فإنه لم یَشْهَدْكُمْ.
عایشه گفته است در دهان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم در زمان مریضى ایشان به زور دوا ریختیم، پس با اشاره به ما فهماندند كه به من دوا نخورانید، ما با خود گفتیم این از آن جهت است كه مریض از دوا بدش مىآید و وقتى حضرت بهتر شد، فرمودند: آیا من شما را از این كه به من دوا بخورانید نهى نكردم ؟ پس فرمودند: باید در دهان هر كسى كه در این خانه است، در جلوى چشم من دوا ریخته شود؛ غیر از عباس كه او شاهد ماجرا نبوده است.
نكته جالب توجه این است كه بخارى این حدیث را در كتاب دیات، باب قصاص نقل كرده است
ابن حجر عسقلانى در شرح این روایت مىنویسد:
(قوله لددناه) أی جعلنا فی جانب فمه دواه بغیر اختیاره وهذا هو اللدود.
این كه گفته: «لددنا» یعنى این كه ما در دهان آن حضرت بدون این كه اختیارى داشته باشد (بازور) دوا ریختیم.
در این جا چند سؤال از برادران اهل سنت داریم كه امید است پاسخ بدهند:
1. چرا عایشه و كسانى كه در آنجا حضور داشتند، حرف پیامبر را گوش نكردند و على رغم نهى آن حضرت، دارو را با زور در حلق آن حضرت ریختند ؟ مگر نه این كه قرآن كریم مىفرماید:
وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.
هر دستورى كه رسول به شما داد اطاعت كنید و از هر گناهى نهیتان كرد آن را ترك كنید، و از خدا بترسید كه خدا عقابى سخت دارد.
2. چرا عایشه پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم را با دیگر مریضها یكسان مىبیند ؟ مگر نه این كه خداوند مىفرماید:
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یُوحَى.
هرگز از روى هوى و هوس سخن نمىگوید و آنچه مىگوید چیزى جز وحیى كه به وى مىشود نیست.
چرا فكر كرد كه هر مریضى حتى پیامبر خوردن دوا را دوست ندارد؟
آیا پیامبر اسلام به اندازه اطرافیان درك نمى كرد كه چه چیزى براى او خوب است و چه چیزى بد ؟ یا این كه اطرافیان مىخواستند با انجام این عمل، همان سخن افرادى را تكرار كنند كه به هنگام درخواست قلم و كاغذ به پیامبر گرامى (ص) نسبت هذیان دادند ؟
و از همه عجیبتر این است كه نقل كردهاند: پیامبر اسلام بعد از این كه به هوش آمد، دستور داد به همه آنها كه به زور به حضرت دوا داده بودند، از همان دوا بخورانند غیر از عمویش عباس ! چرا پیامبر اسلام همه را مجازات مىكند ؟ مگر قرآن كریم نفرموده:
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى.
هیچ گنهكارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمىكشد.
با این تفاصیل باید براى مظلومیت آقا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم بیش از همه اشك ریخت كه در میان امت خود و حتى در خانه خود بیش از همه مظلوم بوده است.