شیشک
و دهک!
دی آمد
پیامی به روی جواد .. . ...
.....................................
بدانی که دیگر نبینی مواد
من اندر
پی آن خبر بی درنگ برفتم بسوی
فریزر همی لنگ لنگ
بدیدم که
شیشک(1) تمامان شده است
ذخیره فنا رفته بازار نسامان شده است
همی
دلهره گشت در من پدید
بلرزیدم آن گونه که کس ندید
برفتم به
بازار و شد عایدم
جوابی بیامد که کرد حاضرم
که شیشک
گران گشته دیگر تو مان(2) نیابی به آن
دست با یک قران
چو خواهی
که شیشک همی برخوری
نکن دیگر ای مان تو هم سیخوری
در آن
حال جوادم صدایی بداد
پیامی بیامد به
مضمون داد
دهک تو
گشته شش و بی گمان نگردی
دگر مضطرب مان مان!
که دولت
حمایت کنندت همی
تحقق بیابد عدالت همی
بشد
خاطرم منبسط آن زمان
به امید که قانون بگردد روان
چو می
رفتمی من به سوی سرای
خریدم سلامت برفتم ورای
چو آن
خواندم و آمدم آخرش که سویا همی به بود تا ششک!
بگشتم من
آرام و کامان روای دگر
نگذشت از فکر من آن هوای
ام.اس
(1):شیشک:گوشت گوساله
(2):مان:همان مانی