«عزّت الله ضرغامی» یادداشتی نوشته است که در آن،آنی از ریاست رسانه ی ملّی به روزهای مقدّس دفاع بازگشته بود تا از همسر «حمید» دفاع کند!
او که از اهانت به خانواده ی سرداران شهید باکری رنجور بود،نوشت:
"در قحط سال هیزم،انقلابیون که پایشان کنار شومینه هنگام صرف قهوه ی عصرانه سوخت و در پایان غائله،مستنطق ما شدند!هنگام انقلاب کجا بودند؟"
ضرغامی در فراز دیگری از رنج نامه اش نوشت:
"وقتی که با چشمی اشک و دیگری خون،غمنامه ی جانسوز همسری از تبار یاران شهید را می خوانم،دلم سخت طوفانی است و چشمانم بارانی"
او می پرسد:
"اینک چه شده که درد و داغ شما را و ناله تان را به آسمان برده و چنان به خشمتان آورده که به درد می نویسید:
"من همسر شهید باکری هستم"
مگر آفتاب،مگر آب،مگر آبرو باید از خود بگوید؟!"
همرزم شهید،همسر «حمید» را مخاطب قرار می دهد و می گوید:
"شهادت می دهم به یازهراهای مطهّر و عطر معطّر جنگ که اگر شما نبودید یاران ما که جهان،تنگشان بود،چنین شیراوژن به جبهه ی خصم نمی شتافتند و این که می گویند:«اگر یاران رفتند،زندگی را زمین بگذارید»،چه حرفی است؟!مگر اینان جوکیان هندند که می گویند:اگر مرد از دار دنیا رفت،زن هم باید بمیرد؟!"
ضرغامی با اشاره به رنج این روزهایش،می نویسد:
" بدا به حال ما که ماندیم و دیدیم روزگار پوستین وارونه پوشیدن احکام و مُسلّمات دین از سوی جماعتی طلبکار و مدّعی و تازه از راه رسیده را که بر همسران یاران ما بی محابا می تازند! "