وقتی به خانه پایین رفتم دلم گرفت خانه بوی کاهگل می داد و بوی خوشی های دوران کودکی در طاقچه های خانه اه یادم رفت با خواهر کوچکم بالای رف می رفتم و بازی می کردم یادش بخیر خانه بابا بزرگ بوی گل محمدی وعطر زعفرانش مرا یاد آن دوران می انداخت چه قدر دور افتاده ام از پدر و مادرم از خواهرانم از برادرانم انگار همین دیروز بود با خواهر کوچکم در خانه بازی می کردم حال او به کلان شهر تهران رفته ودر کنار همسرش خوشبخت زندگی می کند یادش بخیر دلم برای دوران کودکیم تنگ است.دلم برای بوی کاهگل ودرخت تاک وسط خانه پایین تنگ است.
اما
اکنون در شهر دور از حانه ام هستم و حیف آنکه دیگر ان خانه پایین نیست و خانه بالا با دیوارهای آجری و گچی جای آن را گرفته چقدر خانه بالا دلگیر است.
خاطره مالک قایناتی