4- اینجا «كوفه» است. مقر خلافت امیر مومنان و با فاصله نزدیك به 800 كیلومتر از دمشق، مركز حكومت اشرافی معاویه. جنگ های جمل و صفین و نهروان تمام شده است. معاویه اما، هنوز نگران است. چرا كه حاكمیت اشرافی خود را در خطر می بیند. اشراف دیگر هم در اضطراب به سر می برند. اما، جنگ با علی كه كارساز نبود. باید حیله دیگری اندیشید.
بله، پیدا شد! «علی سخت گیر است»! «با این و آن درگیر می شود»! «آرامش جامعه را برهم می زند»! و... اما، نمی گفتند كه علی با چه كسانی سخت گیر است؟ با ویژه خواران زورگو و زیاده خواه یا مردم محروم و مظلوم؟! آرامش چه كسانی را برهم می زند؟ آرامش خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا یا مردم كوچه و بازار؟! علی كه آن پسرك یتیم را بر پشت خود سوار می كرد، نیمه شب برای محرومان نان و خرما به دوش می كشید. از اندوه آن دخترك فقیر به ملامت خویش می نشست. چهره به آتش تنور نزدیك می كرد و می گفت: بسوزان! و سوزندگی آتش دوزخ را به یاد پسر ابوطالب بیاور ... بسیاری در آن روزگار به فریب معاویه كه از دمشق به كوفه می رسید و زبان به زبان در دهان خواص آلوده به چرب و شیرین دنیا می چرخید، فریفته شدند...
امروز هم، انگار همان شیپور فریب كه در آن می دمند، مبارزه با مفسدان اقتصادی را «مانع سرمایه گذاری» می دانند، كوتاه كردن دست غارتگران از بیت المال را بداخلاقی! می نامند، نشست و برخاست با توده های مردم را حركت «پوپولیستی» معرفی می كنند، هزینه بیت المال برای محرومان را فریب انتخاباتی! قلمداد می كنند و...