• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1180)
شنبه 19/2/1388 - 18:44 -0 تشکر 111524
به روایت دوستان

سلام

ما در این بحث می خواهیم خاطراتی که در مورد شهیدان و جانبازان و کلا بزگان انقلاب که وجود دارد را جمع آوری کنیم و مورد نمایش عموم قرار دهیم.

انشاءالله که شهیدان ما را دراین امر کمک کنند.

شما دوستان عزیز با ثبت یک اثر از خود در سهم ثواب این مجموعه شریک شوید و مارا یاری کنید.

با تشکر

التماس دعا

دوشنبه 4/3/1388 - 0:50 - 0 تشکر 115803

سلام

دنبال یه جایی میگشتم که خاطرات نه چندان زیادمو بنویسم.. این تاپیکو دیدم. اگه آدرس اشتباهی

اومدم بگید تا ادامه ندم.

اولین خاطره ای که هیچ وقت یادم نمیره و هروقت به یادش میفتم خندم میگیره مربوط به همین

امروزه (و به روایتی دیروز) یعنی سوم خرداد.

یادمه اون روز تعطیلی قبل از امتحان فیزیکم بود و من از صبح پای رادیو نشسته بودم و اخبار

مربوط به عملیات رزمندگانو گوش میکردم .. رادیو مدام مارش عملیات میزد و مجری اخبار فتوحات

رزمندگانو با صدایی پر از هیجان اعلام میکرد. مامانم رفته بود پشت بام که لباس پهن کنه

یهو مجری اخبار که فکر کنم آقای کریمی بود با صدایی خیلی گیرا گفت : شنوندگان عزیز توجه

فرمائید.. شنوندگان عزیز توجه فرمائید.. تا لحظاتی دیگر خبرهای مهمی از جبهه... به اطلاع

شما خواهد رسید.. خلاصه منم که همیشه آماده مردم آزاااااری.. دویدم سمت پشت بومو با

شادی ساختگی فریاد زدم که ماماااااان مامااااااان بدو خرمشهرو پس گرفتن !!!!

مامان بیچاره منم لباسارو ول کرد و پله هارو دوتایکی اومد و نشست پای رادیو .. که مجری یه خبر

دیگه رو اعلام کرد و آبروی من رفت. مامانم هم که دید خبری نیست برگشت پشت بوم.

چند دقیقه دیگه دوباره مجری همون جمله هارو تکرار کرد و ناگهان با صدایی لرزان گفت که:

خونین شهر ، شهرخون آزاد شد.

من دوباره بدوبدو رفتم بالا و اینبار واقعاً فریاد زدم که مامان بیا که خرمشهر آزاد شده!

ولی هرچی من فریاد کشیدم مامانم اصلاً محل نذاشت و گفت : بچه برو بذار کارمو بکنم .. تا

اینکه کم کم همسایه ها اومدن بیرون و محل شلوغ شد و صدای بوق ماشینا دراومد.. اونوقت

بود که مامانم باورش شد که دارم راست میگم..

بعدش باهم رفتیم خیابون همه اشک میریختن نقل و شیرینی پخش میکردن و میخندیدن..

یادش به خیر چه صحنه هایی بود اون روز .. و چه شادی کردیم ما که حتماً فردا رو تعطیل میکنن

و امتحان فیزیک ما مالیده میشه.. ولی فردای اون روز من شادترین امتحان فیزیک عمرمو دادم.

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.