• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نجوم > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نجوم (بازدید: 5306)
يکشنبه 13/2/1388 - 21:10 -0 تشکر 110251
انجمن نجوم در روز جهانی نجوم *)

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

خیلی دوست داشتم فقط اتفاقات اون روز رو بنویسم، ولی چون جذابیتش زیاد شده، مخصوصا با این اتفاقی که در این روز افتاد، منظورم ازدواج مهندس گمینی هست، تصمیم گرفتم در چند بخش بنویسم.
از باقی دوستان هم میخوان و بیان بنویسن...

سربلند و پیروز باشین...

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
يکشنبه 13/2/1388 - 21:12 - 0 تشکر 110253

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

بخش اول: پارسال زمانی که این جرقه ایجاد شد!!!

اواخر سال 1387 تو کلاس نجوم طبقه پنج موسسه تبیان بودیم که خانم آنشرلی پیشنهاد دادن یه ویژه نامه داشته باشه انجمن نجوم، چون ویژه نامه های انجمن خودشون موفق بوده این آش رو برای انجمن نجوم هم پختن!!!. پیشنهاد داده شد مهندس گمینی هم استقبال کرد و گفت هر کدوم از دوستان یه مطلب رو انتخاب کنه و برای نشریه آماده کنه، یهو شوخی شوخی قضیه جدی شد و ایشون گفتن هر کدوم از بچه ها همین امروز طرح های خودشون رو بگه که یاداشت کنیم. هر کدوم از دوستان یه موضوع رو انتخاب کردن و قرار شد در ایام عید این باشه پیک شادی دوستان که در ایام عید بیکار نباشن و مشق شب داشته باشن! D:
مسئولیت طرح رو هیشکی قبول نکرد، آخر دیدن هیچکس قبول نمیکنه مسئولیت طرح رو یهو همه نگاه ها اومد سمت جانشین انجمن نجوم!
من! دیدم راهی نمونده بین این همه چشم باید بگم چشم دیگه، به قول یکی از دوستان، الکی جانشین برتر نشدی که، باید انتظارات بچه ها رو برآورده کنی! منم گردنم از تار مو نازک تر، گفتم چشم!
مسئولین طرح ممل92، گرافیست محسن خسرو و مینی من، هماهنگی آنشرلی
البته چند تا طرح دیگه از جمله ساختن ساعت آفتابی هم بود که به مرحله اجرا نرسید!
مهندس گمینی پیشنهاد دادن نشریه رو تا روز جهانی نجوم آماده کنین که در این روز ارائه بدیم به مردم، این پیشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت و همه قبول کردن.
سال نو شد و ایام به کام بود، تا اینکه در ایام عید با مهندس گمینی تماس گرفتم و گفتن ایشون در اولین دوشنبه بعد از تعطیلات اولیه سال، یعنی دوشنبه 10 فروردین، هنوز دانشگاه ها کلاس هاشون شروع نشده بود که ما میخواستیم کلاس بزاریم و گزارش کار دوستان رو بگیریم، که بنا به مشکلاتی اون کلاس تشکیل نشد.
مطالب دوستان تا 13 فروردین نهایت 15 قرار بود برسه که مطالب همه نرسید، یه هفته فرجه دادیم، باقی دوستان هم مطالبشون رسید، بجز دو نفر که یکیشون مفقود شد و یکی دیگر از دوستان به علت دانشگاه نتونستن مطلب خودشون رو بفرستن.
مطالب رو دادم گرافیست طرح که محسن خسرو بود، که از قضا زد و سیستمش کلا دچار ترکیدگی شد!
به سرعت لوازم یدکی رو با فضاپیمای دیسکاوری فرستادن و تعمیرات لازمه روش انجام گرفت که کم هزینه برنداشت و بعد از درست شدن سیستم، مشکل اینترنت بود، اونم درست شد، مشکل نرم افزار بود، میبینین؛ چقدر مشکل!!!
نرم افزار های مختلف رو کار کردیم، ایندیزاین، پابلیش بار، پاورپوینت، چندتا دیگه بود اسماشون خیلی خفن بود یادم نمیاد بنویسم، نهایت با نرم افزار پابلیش بار تائید شد و با این نرم افزار مطالب به صورت مجله در اومد.
دو هفته مونده بود به روز جهانی نجوم فایل مجله در کلاس نمایش داده شد، که با پیشنهادات مهندس گمینی اصلاح شد و خیلی بهتر شد.
در نظر داشتیم به صورت فایل فلش و پاورپوینت نیز درست کنیم که هم زمان کم بود و هم برنامه نویس فلش نداشتیم.
مجله اماده شد و تصمیم بر چاپ مجله داشتیم، ولی بنا به مشکلاتی اینم نشد و قرار شد به صورت الکترونیکی به مردم عرضه بشه.
روز دوشنبه یعنی چهار روز مونده به روز جهانی نجوم رفتیم طبق معمول به سوی تبیان برای کلاس نجوم، ولی با مشکلی جدید رو به رو شدیم، بنا به مشکلاتی نمیشد دیگه از طبقه پنجم موسسه استفاده کنیم و مجبور شدیم بریم نمازخونه. تو نماز خونه مجلسی پسرونه تشکیل شد که صداش از مجالس زنونه هم بیشتر بود، خانما معرفتی و جانی پور هم تشریف اوردن و پسرا کمی آرومتر شدن.
مهندس گمینی به دست تعدادی افراد ناشناس ربوده شده بودن و تا ساعت 10:45 ازشون خبری نبود، به سختی با ایشون تماس گرفتیم، گویا از دست آدم رباها فرار کرده بودن، و در راه تبیان بودن!!!
بالاخره مهندس گمینی ساعت 11 و خورده ای رسیدن و جلسه رو سریع شروع کردیم تا در مورد روز جهانی نجوم آخرین هماهنگی ها انجام بشه. گفتن غرفه رو هماهنگ کردن و شماره آقای رستمی رو دادن به من، تا من با ایشون هماهنگ کنم.
بعد از کلاس دو تا از دوستان محسن خسر و آقای گنجیان به همراه مهندس گمینی رفتن بخش انجمن. به لطف خانم احمدی و با مساعدت تبیان، 200 حلقه سی دی و چند کیلو تراکت تبلیغاتی تبیان و اتیکت مزین به‌ آرم تبیان برای سی دی ها و بنر تبلیغاتی تبیان قرار شد تهیه بشه.
فردا با دو تن از دوستان محسن خسرو و آقای گنجیان قرار داشتیم که بریم سی دی ها و باقی چیزا رو تحویل بگیریم، متاسفانه به دلیل برخی از مشکلات دیر رسیدیم و اقای گنجیان به اندازه کافی در زیر آفتاب گرم بهاری پخت!
رفتیم به تبیان، نگهبانی تماس گرفتن با بخش انجمن و چون خیلی بدموقع بود، (وقت ناهار بود) صبر تو لابی تبیان(!) نشستیم تا اینکه آقای تقی زاده زحمت کشیدن و بنر تبیان و تراکت تبلیغاتی ها و اتیکت ها رو اوردن، گفتن یکمی صبر کنین سی دی ها الان میرسه. در همین فرصت که سی دی ها برسه مقداری اطلاعات تبادل شد. خوشبختانه سی دی ها هم رسید، به سختی این همه چیز رو برداشتیم و روانه شدیم سوی منازل، تا بخشی از راه رو باهم رفتیم بعدش من و محسن رفتیم خونه، و اقای گنجیان رفت و دوباره برگشت برای گرفتن وسایل نجوم باستان از مهندس گمینی.
روز پنجشنبه یعنی دو روز بعد جلسه هماهنگی اخری بود که قرار بود داشته باشیم، بنا به مشکلاتی تعداد زیادی از دوستان نیومدن و فقط من و شاین مانث و رضا آنلاین، آقای گنجیان و پارسا زاهد عزیز. صحبت ها انجام شد و زمانی که هر کس قرار بود بیاد هم مشخص شد، مجله ای که محسن خسرو درست کرده بود رو در حضور همگان دیدیم، صدای همه در اومد، این چییییییییههههههههههههههه!!!!!
محسن اگر دستمون بهت نرسه،‌ چرا عکس ها رو اینطوری گزاشتی، چرا...
رضاآنلاین و باقی دوستان پیشنهادات خودشون رو دادن و قرار شد اقای گنجیان خودش درست کنه و بعدش تو قالب نرم افزار بزاره.
راستی یادم رفت، پیش نمایش نرم افزار اصلی پرده برداری شد و روی اونم پیشنهاداتی داده شد، عجب چیز خفنی بود!
طی چند تماسی که من با آقای رستمی داشتم، گفتن ممکنه بارون بیاد و به همین خاطر امکانش هست برنامه ها کلا لغو بشه و هی تو دل ما خالی میشد، من و مسعود اسدی تمام سایت های هواشناسی رو چک کردیم، و امیدوار به اینکه روز جمعه بارون نیاد شب رو خوابیدیم...

ادامه دارد...

در قسمت بعدی ماجراهای روز جهانی نجوم رو مینویسم...

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
دوشنبه 14/2/1388 - 15:16 - 0 تشکر 110376

سلام سلام سلام

ممل جان ما همچنان مشتاق شنیدن ادامه ما جرا هستیما

واقعا زیبا نوشتی باید داستان ممل و شمشیر اژدها هم خودت بنویسی

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
سه شنبه 15/2/1388 - 11:5 - 0 تشکر 110565

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

و حالا ادامه ماجرا
بخش دوم: انجمن نجوم در روز جهانی نجوم
صبح با کلی ذوق و شوق از خواب بیدار شدیم، ولی چون احتمال لغو برنامه بود، تصمیم بر این شد خودم با دوتا از دوستان زودتر بریم، اگر قرار بود لغو بشه، که دیگر دوستان نیان و الاف نشن.
پدرم قبول کرد که ما رو ببرن، رضا طبق معمول دیر از خواب بیدار شده بود و دیر میرسید، سعید تند و تند زنگ میزد، نرسیدین؟!
نهایت رسیدیم به میدون جمهوری و رضا رو سوار کردیم و رفتیم خونه سعید و جعبه ای که مهندس گمینی داده بود و باقی اقلام رو برداشتیم و رهسپار شدیم به سوی رصدخونه زعفرانیه.
در راه در مورد همه چیز حرف زدیم، جز نجوم!!!
به سختی پارک زعفرانیه رو پیدا کردیم، چون همش اونجا کوچه و پس کوچه بود، اون طرفا اصلا پیکان پیدا نمیشد!!!
رفتیم داخل پارک ببینیم چه خبره دیدم، کلی دختر و پسر مدرسه این هستن تو پارک، گفتم بچه ها اشتباه اومدیم، اینا که همشون بچه هستن، برای اینا میخواهیم نجوم رو توضیح بدیم؟!
با کمی استرس رفتیم داخل دفتر رصد خونه که با دکتر نوروزی صحبت کنیم، حدود 15 دقیقه منتظر شدیم تا صحبت ایشون با موبایلش تموم شد، و شروع کردیم به رای زنی با ایشون (!) ایشون گفتن درسته شما هم هستین، تو همین محوطه یه میز بهتون میدیم وسایلتون رو بچینین روش!
ما میگفتیم دو تا میز بدین، هماهنگ شده، گفتن نمیشه تازه باید صبر کنین بچه های کانون میز هاشون رو بردارن، در نهایت اخراش به شما هم میزی موند میدیم!
ما هی اصرار کردیم، یهو ایشون عصبانی شد و گفت اصلا بهتون میز نمیدیم!!!
گفتیم بریم فعلا وسایل رو بیاریم در مورد میز یکاریش میکنیم، رفتیم کلیه وسایل رو اوردیم، همه دهن باز داشتن به ما نگاه میکردن، آخه اندازه یه شاتل بار و بندیل همراهمون بود!!!
وسایل رو روی یکی از میز بزرگ ها گزاشتیم که دوباره سعید و رضا رفتن برای گرفتن میز، چون یکی از مسئولین داشت اسامی رو میخوند و بهشون میز میداد، در همین حین منم دوست خوبم عبدالله رو دیدیم، کلی ذوق مرگ شدیم، بعد از احوال پرسی و این چیزا، اومد به کمک ما و تو اون گرما کلی کمک ما کرد.
اونور میدون هرچی بچه ها تلاش کردن به جایی نرسیدن، من خودم رفتم و گفتم اسم ما چرا نیست، گفتن شما و نیروی دریایی جدا هستین، اسمتون نیست، آخرش بهتون یه میز میدیم، ما هم دیدیم اینطوریه، رضا گفت بچه ها بیایین یه میز برداریم بریم، ما هم دیدیم اینجا هرکی به هرکیه، یه میز بزرگ برداشتیم و رفتیم یه نقطه خوب سنگر گرفتیم، البته اون جایی که در نظر داشتیم رو نیروی دریایی اشغال کرد (!) ما رفتیم اون یکی جای خوب (!) بعد رضا صدا کرد و گفت، بچه ها بیایین یه میز کوچیک دیگه ببریم، ما هم سریع رفتیم یکی دیگه آوردیم، دیدیم مفته، گفتیم مفت باشه کوفت باشه (!) در نهایت با گردن کلفتی دو میز رو اشغال کردیم، تا بیان باقی میز ها رو تقسیم کنن، ما فضای غرفه خودمون رو اماده کردیم که نتونن ازمون بگیرن!
سریع بنری که تبیان داده بهمون رو باز کردیم و تصمیم بر این شد ببیندیم پائین میز ها، و یه فاصله ای بینش خالی بمونه، با طناب و چسب و این چیزا بنر و محکم و سفت چسبوندیم، رضا رفت و یونولیت اورد، داشتیم تصمیم میگیرفتیم چجوری ببندیمش که دکتر نوروزی اومد گفت بچه ها یکی دیگه نیاز ندارین؟ گفتیم اگر هست چرا نیاز داریم، گفت برین اونجا یکی هست بردارین، ما هم سریع رفتیم اون یکی رو برداشتیم و اودیم، شد دوتا یونولیت!
من و عبد الله شروع کردیم به بستن یونولیت ها، رضا رفت پیگیر باقی هماهنگی ها، سعید سی دی ها و تراکت های تبلیغاتی تبیان رو آماده میکرد.
به شیوه ای بسیار منحصر به فرد یونولیت ها رو بستیم، جوری که طوفان هم میومد، نمیتونست تکونش بده!!!
عبدالله رفت کمک سعید سی دی ها رو میزاشت تو پاکت و چسب تبیان رو میزد روش، منم تو باز کردن چسب ها کمکش میکردم، که دیدم زمان نداریم، سریع رفتیم لپ تاپ ها رو آماده کردیم و گزاشتیم روی میز. وسایل نجوم باستانی که مهندس گمینی داده بود رو با بچه ها گزاشتیم روی میز. من رفتم روی یونولیت ها چیزایی که داشتیم رو بچسبونیم، وقتی مسابقه پیامکی رو گزاشتم روی برد، همه ریختن سر ما برای جواب دادن به سوال، ساعت 11 بود، ولی برنامه ما این بود از ساعت 2 مسابقه شروع بشه، ولی دیدیم شور و اشتیاق مردم زیاده، سخت افزار مسابقه رو آماده کردیم و شروع شد مسابقه، فرت و فرت پیامک میدادن، چون سوال رو به شیوه بسیار مزبوهانه سختش کرده بودم، یعنی تو گزینه ها شبهه داشت، دوتاش درست بود ولی یکیش درستر بود، اکثرا زدن جاده خاکی و اشتباه جواب میدادن!!! D:
مسعود اسدی هم زنگ زد و گفت داره با محسن خسرو میاد، مهران حالش خوب نبود نمیتونه بیاد.
عبد الله هم گفت امتحان داره و دیگه نمیتونه بمونه و ظهر بود که رفت، ما هم که داشتیم از گرما هلاک میشدیم، غرفه رو تقریبا آماده کرده بودیم، مردم تک و توک میومدن و براشون توضیحاتی میدادیم.
اومدن و گفتن همه برن مقنعه بخرن از رصد خونه، چندین بار هم به ما گیر دادن چرا نمیرین بخرین؟!
میگفتیم بابا ما پسر هستیم، برای کدومیمون بخریم، کلاه بدین بهمون، ولی کلاه رو به صورتی کاملا تبعیض آمیز، اون شخصی که مقسم کلاه بود، میگفت من خودم میگردم و سرهرکس بخوام کلاه رو میزارم (!!!) کلی چونه زدیم به ما هم بدن، ولی نمیدادن، اخرش هم ندادن!
اسم هر غرفه رو براش چاپ میکردن و میدادن بهشون، ولی به ما که رسید از این خبرا نبود، نمیدونم چرا به غرفه ما میرسیدن یهو همه چیز یا تموم میشد، یا نمیدادن!!!
جعفر هم زنگ زد به من و گفت داره میاد، آدرس دادم بهش و گفت میان، پارسا زاهد عزیز هم زنگ زد، گفت کی بیاد، گفتم همین الان راه بی افت بیا که دیره، زودتر بیایین اینجا شلوغ شده، شاه شوریده سران هم اومد.
حدود ساعت دو داشت میشد که مراسم به صورت رسمی شروع بشه...
ادامه دارد...

در قسمت بعدی ماجراهای روز جهانی نجوم رو مینویسم...

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
پنج شنبه 24/2/1388 - 9:51 - 0 تشکر 112747

به نام خدا سلام

چرا ادامه ندادین پس ؟

داشتم یه چیزیو سرچ می کردم اتفاقی به این لینک رسیدم :

http://forum.persiandown.com/thread62132.html

شاد باشین

پنج شنبه 24/2/1388 - 16:52 - 0 تشکر 112820

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

ببخشید، وقتی از سفر اومدم، یکمی مشغله باقی مونده داشتم، برای همین نرسیدم ادامه ماجرا رو به موقع بزارم، در اولین فرصت ادامش رو میزارم.

راستی اون لینکی که دادین، کپی شده مطلب اقای اربابی فر هست که تو بخش دانش و فناوری سایت قرار گرفته بود.

متاسفانه اون کاربری که کپی کرده بود، نمیدونست این مربوط به بچه های خودمون هست، همینطوری یه چیز گزاشته دیگه، بدون اینکه بخونش!!!

سربلند و پیروز باشین...

التماس دعا

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
جمعه 25/2/1388 - 18:37 - 0 تشکر 113053

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

و اینک ادامه ماجرا...
ظهر شد و مسعود و محسن اومدن، ولی دیدیم مهران نیست!
گفتیم مهران کجاست، گفتن حالش بد بود نتونست بیاد.
جمعیتمون بیشتر شد و تقریبا غرفه اماده شده بود، گرمای هوا خیلی اذیت کننده بود، رضا سردرد گرفته بود، سعید داشت میز رو اماده میکرد، مسعود و محسن هم داشتن اون یکی میز رو اماده میکردن، منم داشتم یونولیت ها رواماده میکردم.
به پیشنهاد من و موافقت دیگر دوستان حدود 12 و خورده ای بود که اولین سوال مسابقه رو گزاشتیم، هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که هی فرت و فرت پیام میدادن و جواب سوال رو میگفتن، ولی غافل بودن از اینکه سوال نکته انحرافی داره و اولیا اکثرشون اشتباه جواب میدادن.
دوتا دختر بچه دبستانی بودن فکر کنم، اومدن و میخواستن به سوال جواب بدن، میگفتن آقا جوابش چی میشه؟!
گفتم قرار باشه من بگم که جایزه رو هم خودم میبرم، پس چیزی به شما نمیرسه که!
دیدن از من نمیتونن جواب ها رو در بیارن، رفتن از معلمشون پرسیدن، اونم نگفت بهشون فقط راهنمایی میکرد.
برای اینکه جواب سوالات لو نره، یه نسخه از سوالات رو بردیم دادیم به غرفه سوالات نجومی، که یهو نرن ازشون جواب سوالات رو بپرسن!!!
برای همه غرفه ها اسمشون رو با کلاس خاصی درست کرده بودن و بهشون دادن بزارن بالای غرفه هاشون، همه غرفه ها داشتن جز غرفه ما که عین همیشه تافته جدابافته بود!!!
با رضا رفتیم دفتر مدیریت رصدخونه که کم شباهت به ترمینال نبود، همه توش تردد میکردن، خلاصه بعد از اتمام تلفن رئیس بهش گفتیم از این چیزا میخواهین، گفت مسئولش نیست نمیتونم بهتون بدم، یعنی بلد نیستم، گفتم رضا خودش اینکاره هست بلده، خلاصه کلی گشتن و فایل مربوط رو پیدا کردن، ولی چون تو برنامه ایندیزاین سیو شده بود و این برنامه مدت دار بود، و مدتش تموم شده بود، نمیزاشت بازش کنن، هرکاری کردن نشد، اخرش گفت رضا کار خودته، رضا هم رفت با یه حرکت سیستم رو پوکوند، یعنی نه گفت با فتوشاپ خب بازش کنین، گفتن (اِ) راست میگیه ها، همین کار رو کنیم.
نهایت به زور یکی درست کردن و چاپ کردن که تو پرینتر گیر کرد!!!
زوری کشیدن کاغذ رو بیرون از پرینتر دیدیم مچاله شده، ولی چاپ شده، اونم طولی نه عرضی، گفت همین رو صاف کنین بزارین بالای غرفه تون!!!
گفتم باشه، رفتیم از دفتر رصد خونه بیرون، گزاشتم تو جیبم، گفتم عمرا چیز اینطوری مچاله ای رو نمیزارم بالای غرفه!!!
حدود یه ربع بعد یکی اومد، گفت این برای شماست، دیدم به به چه باکلاس این یکی رو چاپ کردن، اونطوری نیست دیگه، ولی یه فرق اساسی داشت با دیگر غرفه ها که اون رو کسی نفهمید جز خودم!
کنار کاغذی که برای دیگر غرفه ها چاپ شده بود، پرچم ایران به صورت رنگی بود، ولی کوچیک، که خیلی باکلاس بود، ولی برای ما از این خبرا نبود، چون خودشون چاپ کرده بودن!
حدود ساعت 2 شد که جمعیت رفته رفته زیاد میشد، سعید داشت وسایل نجوم باستانی رو توضیح میداد، منم رفتم لپ تاپ رو اماده کنم که بچه ها پروژه هاشون رو بتونن روش توضیح بدن که، از شدت داغی زیاد هوا، لپ تاپ جوش اورد!
گزاشتم تو سایه خنک بشه، تو همین حال و هوا بودیم که بزرگ مرد تبیان یهو از پشت بوته ها پیداش شد، اونم کسی نبود جز شاه شوریده سران، که انصافا اون روز خیلی زحمت کشید، مخصوصا تو توضیح دادن ربع جداری!!!
جعفر و خانم آنشرلی و آرسو هم اومدن، که دیگه جمعیت غرفه داران تبیانی تقریبا کامل شده بود.
خانم عطایی و عزتی فقط سی دی میدادن به مردم، چون هوا به شدت گرم بود، از دادن توضیحات معذور بودن، البته ناگفته نمونه، خانم عزتی تو قسمت بلوتوث فعال بودن، خانم عطایی هم فقط تراکت های تبیان و سی دی ها رو میدادن به بازدید کننده ها، گاهی هم ملت که سوال سخت داشتن رو پاس میدادن به من، منم چاره ای نداشتم که یجوری جواب بدم دیگه!
البته لپ تاپ که کمی خنک شده بود رو روشن کردیم که بشه باهاش برای مردم بلوتوث کنیم، که این وظیفه خطیر رو مسعود به عده داشت، جعفر هم که با اون لپ تاپ جیغش بلوتوث میکرد برای مردم، شاه شوریده سران هم که نقش مهندس پرواز یعنی مهندس فنی رو داشت و لپ تاپ ها رو وارسی میکرد که درست کار کنن، رضا انلاین هم نرم افزار بلوتوث ها رو فعال کرده بود که مشکل نداشته باشیم از این قسمت.
تو همین حین بودیم که ناهار اوردن، ناهار که چه عرض کنم، سالاد الویه ولی ... بگذریم از اینجاش!
رسید به غرفه تبیان و گویا از خانم عطایی پریسیده بودن ... خودشون نوشتن دیگه از خودشون بپرسین!
بعدش دیدیم نه انگاری تبعیض اینجا بیداد میکنه، انگار ما اونجا نون اضافه بودیم بدون نوشابه!
خلاصه دیدن زیادی اومده برگشتن به سوی غرفه ما گفتن چند نفر هستین، منم گفتم 8 نفر!
بیچاره پسره بالای سرش سه تا از اینا (!!!) افتاد و گفت 8 نفر، گفتم اره دیگه بچه ها زیادن، اونم دید زیادی مونده ساندویچ ها، 8 تا داد به من و رفت، دوتا دوتا میرفتیم پشت پرده غرفه و مشغول به خوردن میشدیم.
هنوز من نرفته بودم بخورم که گفتن چندتا از بچه هاتون برین تو جلسه، گفتم جلسه چیه، گفتن یه جلسه رسمی و علمیه، باکلاس هاتون بیان، منم گفتم بی خیال من که نمیرم، سعید رفت و جعفر، ولی حعفر زود پیچوند و سعید گیر افتاد!
متاسفانه کسی جز سعید توضیحات این ابزار آلات نجوم باستان رو بلد نبود، منم که هیچی نمیدونستم، هی مردم هم سوال میکردن، به اصرار محسن رفتم یکمی توضیح بدیم، ولی چی رو، چیزی که بلد نبودم رو!!!
هرچی شنیده بودم سعید داره میگه، منم میگفتم، فقط ساعت افتابیه رو خوب میتونستم توضیح بدم، ربع جداری و اصطرلاب و اون دستگاه خارجکیه که اسمش یادم نیست، رو همش رو اشتباه گفتم، مردم هم همش تائید میکردن، منم میگفتم یکی بره دنبال سعید بیارینش ابرمون رفت!!!
خلوت شد یکمی غرفه رفتم ناهار بخورم، هنوز نخورده بودم که صدام کردن بیا فلان چیز رو توضیح بده، دوباره شروع کردم به توضیح دادن که نصف بیشتر توضیحات اشتباهی بود، شاه شوریده سران هم هی سوالات سخت سخت میپرسید منم که بلد نبودم، چرت و پرت میگفتم!
خلاصه با حول و عجله اون ساندویچ رو خوردم داشتم البته خفه میدشدم، چون هیچش درونش نبود، یعنی فقط سیب زمینی له شده بود، ولی اسمش سالاد الویه بود!
اخر سعید رو تونستیم نجات بدیم، گفتم بشین اینا رو برای بچه ها توضیح بده، تو نیستی بتونن برای مردم بگن، سعید هم توضیح داد یه سری برای بچه ها بعدش رفت ناهار بخوره، بیچاره هنوز ناهارش رو نخورده بود که صداش کردیم بیا، مردم ازت سوال دارن، غذا تو گلوش مونده بود ولی بازم به سوالات مردم جواب میداد.
پارسا زاهد عزیز هم پیداش شد، همزان شاین مانث هم اومد، علیرضا فرت و فرت عکس میگرفت و روح الله هم دست به کیف عین یه پسر خوب پشت میز ایستاده بود، هیچی هم نمیگفت!
خانم معرفتی هم تشریف اوردن و پیش دیگر خانما مشغول صحبت شدن.
فایل هایی که میخواستن بچه ها توضیخ بدن رو دادن به من ریختم تو سیستم که برای مردم توضیح بدن، همین اوقات بود که کم کم هوا ابری شد، لپ تاپ رو روشن گزاشته بودیم فیلم های نجومی رو مردم ببینن، مشکل برق هم داشتیم، داشتیم از بی برقی تلف میشدیم، چون دیگه لپ تاپ ها شارژ نداشت.
درحال توضیح دادن برای مردم بودم که این فیلم ها رو میدیدم که متوجه حضور خانم بیدمشکی پور و اون طرف تر هم آقای حمدیان رو دیدم، محاق هم از دور دیدمش.
از بس توضیح داده بودم دیگه داشتم کف میکردم، رفتم اب بخورم و برگردم دیدم جعفر پریده!
ما رو تنها گزاشت و با اون لپ تاپ جیغش رفت، به این میگن رفیق نیمه راه!!!
از خانم سوال کردم خانم معرفتی کجا رفتن مگه نمیخواستن توضیح بدن ماده تاریک رو که دوستان گفتن برمیگردن ایشون.
خانم عزتی هم رفتن و جمعیت تبیانی ها باز تقلیل یافت ولی بعد از ایشون خانم جانی پور اومدن.
همزمان با اینکه خانم معرفتی خواستن شروع کنن ماده تاریک رو توضیح بدن، بارون گرفت، اولش کم بود زیاد جدی نگرفتیمش، یواش یواش جدی شد!
و همچنان ادامه دارد...

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
جمعه 25/2/1388 - 19:9 - 0 تشکر 113062

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

و بازم ادامه ماجرا...
همه غرفه ها ترکید انگار یوفو ها به زمین حمله کردن، همه در رفتن تو ساختمون اصلی رصد خونه!
ما که گرگ بارون دیده بودیم، موندیم زیر بارون بازم برای مردم توضیح بدیم، گفتن جمع نکنین بهتون مشما میدیم بکشین روی وسایلتون، تصور کنین حالا مشما چی بود!!!
سفره های متری که یکبار مصرف هستن، منظورشتون بود!
دو تیکه بهمون دادن، یکی رو کشیدم روی ادوات نجوم باستان و یکیش رو روی لپ تاپ که خیس نشه، و خانم معرفتی ماده تاریک رو در این شرایط بحرانی و سخت توضیح میدادن برای مردم.
وقتی توضیحات ایشون تموم شد خانما گفتن خیس شده لپ تاپ ها، گفتم نه بابا مشما روشه خیس نیست، بارون هم البته شدیدتر شده بود، تنها کسانی که تو محوطه بودن بچه های تبیان بودن!!!
گوشه مشما رو کشید کنار دیدم وا ویلا، اب رفته قشنگ توی لپ تاپ خیس خیسه، عین اب کش شده، سریع خاموشش کردم، باطری رو در اوردم که نترکه لپ تاپ، و گزاشتمش تو کیف.
مسعود گفت اینطوری بدتر میترکه، بیا بریم خشکش کنیم، بارون هم خیلی شدید شده بود، به بچه ها گفتم وسایل مهندس گمینی رو بزارین تو جعبه، خراب میشه زیر بارون.
با مسعود رفتیم زیر یه طاقه لپ تاپ رو خشک کنیم، ما رفتیم در پی خشک کردن لپ تاپ، غافل از اینکه تو غرفه تبیان خبراییه.
بچه ها داشتن از جرم های خودشون فیلم برداری میکردن، جنگ های احزاب هم داشتیم بین اصلاح طلبان و اصولگرایان!!!
برگشتم تو غرفه هنوز بارون شدید بود و بچه ها داشتن شلوغ میکردن، خانم عطایی و معرفتی هم رفتن.
خانم جانی پور که زیر بارون نشسته بودن و دوربینشون هم همراهشون بود، گفتم با این بارون نمیشه که از دوربین استفاده کرد، ایشون میگفتن من از صبح این رو با خودم بردم دانشگاه تا رسیدم اینجا، خق داشتن، خیلی سنگین بود مخصوصا با سه پایه ش.
محاق هم که با دوستشون اومده بود، چند تا عکس گرفتن و گفتن باید بریم، و اونا هم رفتن.
خانم جانی پور که از شلوغ بازی پسرا عصبانی شده بودن، با جدیت تمام غرفه رو دوباره مرتب کردن و سر و سامون دادن به غرفه، بارون هم داشت یواش یواش کم میشد که سعید گفت با مسئولیت من وسایل رو بچینین روی میز.
همه چیز خیس شده بود، پوستر ها رو گزاشتیم روی میز سوال ها رو هم گزاشتیم روی میز و به مردم میگفتیم سوال چیه، سوال سوم رو زیر همون بارون گزاشتیم روی برد.
خانم جانی پور دوربین رو اماده کردن و روی سه پایه قرار دادنش، منم لپ تاپ رو گزاشتم روی میز و فیلم های نجومی رو برای مردم گزاشتم که روشون توضیحات بدم، از اون سو هم خانم جانی پور برای مردم توضیح میدادن.
بارون بند اومده بود و غرفه خیلی شلوغ شده بود، همه بچه ها فعال داشتن توضیح میدادن برای مردم، به هرکسی هم که نمیتونستن جواب بدن، پاس میدادن به من که من پاسخش رو بدم!!!
از اخبار جوانه ها اومدن و از اقای گنجیان مصاحبه کردن، از دورچرخه همشهری، و ...
خیلی شلوغ شده بود، سر همه شلوغ بود داشتن توضیح میدادن برای مردم، من که دیگه دهنم خشک شده بود از بس توضیح داده بودم، هوا کم کم داشت تاریک میشد، ابری هم بود هوا و چیزی از اجرام سماوی قابل رویت نبود، خیلی از مردم هم اصرار داشتن بچه هاشون با دوربین چیزی رو نگاه کنن، ولی متاسفانه چیزی نبود که بشه دیدش!
تو همین حال و اوضاع بود که دیگه سی دی هامون تموم شده بود، تراکت های تبیان تموم شد، هرچی داشتیم تموم شده بود و فقط مونده بود نشریه الکترونیکی موبایلی انجمن نجوم، که سعید با تکنولوژی برتر و به روز خودش همه مردم رو جذب کردن بود سمت غرفه تا براشون بلوتوث کنن، همه بلوتوث ها روشن بود، برق هم که سیستم ها وصل بود همه چیز داشت خوب پیش میرفت.
یهو یه بچه ه گفت بابا من میخوام با دوربین ماه رو ببینم، پدرش هم خطاب به من گفت بزارین ماه رو ببینه، گفتم هوا ابری چیزی نمیشه دید، گفت نه ماه هست، دیدم بله ماه از گوشه از ابرها بیرون اومده و به صورت نیمه بود، و میشد دهانه های روی ماه رو با دوربین خوب مشاهده کرد.
خانم جانی پور دروبین رو تنظیم کردن تا بتونن مردم ماه رو ببینن، تو همین اوضاع بود که دیدم جمعیت کثیری جلوی غرفه تبیان جمع شدن و همه مشتاق دیدن ماه با دوربین هستن.
از بس غرفه شلوغ شده بود، خانم جانی پور توی غرفه بغلی داشتن برای مردم توضیح میدادن به سوالات مردم پاسخ میدادن، بچه ها هم از این طرف برای مردم بلوتوث میکردن و توضیحات ادوات نجومی باستان رو میدادن، منم کنار دوربین بودم و ماه رو نشون مردم میدادم و توضیح میدادم براشون.
جمعیت خیلی زیادی بود، اونقدر جمعیت زیاد بود که من رفته بودم تو شمشاد ها، دوربین هی میومد عقبتر.
ساعت حدود 9 شده بود و گفتن بچه ها غرفه ها رو جمع کنین، همه جمع کردن بجز ما، چون مردم مشتاق دیدن ماه بودن، به مسعود گفتم دیگه نزاره کسی به ایسته تا این تعداد ببینن و جمش کنیم.
ولی بازم جمعیت میومد.
حدود ساعت 9:20 اخرین نفرات هم ماه رو دیدن، و اخرین نفری که ماه رو دید، پدر بزرگوار خانم جانی پور بودن که ایشون هم تشریف اورده بودن.
همه چیز رو جمع کردیم که بریم، میز ها و یونولیت ها رو هم تحویل دادیم.
رضا گفت نریم اینا جشن دارن، من که خیلی خسته بودم نمیتونستم بمونم ولی به خواسته دوستان موندیم.
جشن که چه عرض کنم همون جشن بود، یه ماه درست کرده بودن، که ماه قهرش اومد رفت پشت ابر!!!
همش هم سوت و دست و جیغ میزدن و هیچی از حرفای دکتر رو ما نشنیدیم، کیک رو اوردن و این جشن به مناسبت 20 ساله شدن رصد خونه زعفرانیه بود.
من میگفتم چرا پس کیک رو تقسیم نمیکنن بین مردم بخوریم و بریم، رضا گفت اینا هر سال رسم دارن کیک رو میریزن زمین!!!
گفتم هان!
مگه مریض هستن کیک رو میریزن زمین، بدن ما بخوریم، البته اینم بگم، کیکش به میزانی بود که همه یه ناخنک بهش میزدن تموم میشد، یه ذره کیک بود برای اون همه ادم!!!
همش هم جیغ میزدن تو جمعیت ما که چیزی نفهمیدیم.
من که داشتم از خستگی شهید میشدم و بچه ها هم دیرشون شده بود، نمیتونستیم دیگه بیشتر از این معطل کنیم، به ناچار گفتم بچه ها بیایین بریم، البته بچه ها هم دوست داشتن ریختن کیک بر زمین، این واقعه مهم تاریخی رو ببینن، ولی خب زمان نداشتیم، ساعت نزدیک 10:30 بود.
پدرم اومده بود دنبالمون که وسایل چون زیاد بود رو بتونیم ببریم، میتونستیم سه نفر دیگه از بچه ها رو هم ببریم، ولی ما با خودم 7 نفر بودیم.
تصمیم شد اون بچه هایی که راهشون دورتره با ما بیان، بقیه هم خودشون برن.
خلاصه ما رفتیم ولی بعدا فهمیدم که دوستانی که موندن خودشون بیان، خیلی اذیت شدن و شرمنده همشون شدیم.
بچه هایی که با ما بودن، وسط راه پیاده شدن برن سمت خونه، سعید هم که نزدیک به ما بود، تا نزدیک خونشون رفتیم، منم رفتم خونه.
از خستگی افقی شدم، خوابیدم تا اینکه فردا اومدم نت و دیدیم یه خبر خیلی خوش داریم.
مهندس گمینی اون روز نتونست بیاد، همش برای ما سوال بود چرا ایشون نیومد، اخر فهمیدیم ایشون اون روز، روز عروسیشون بوده و برای همین نتونستن تشریف بیارن!
خیلی هم خوشحال شدیم این خبر رو شنیدیم.
بعد از اون هم خبر این کار خوب بچه ها تو سایت تبیان بازتاب خوبی داشت، و نشون داد بچه های انجمن نجوم چقدر کاربران خوب و ارزشمندی هستن برای تبیان، و الان هم از تبیان انتظار میره با توجه به این فعالیت های خوب بچه ها، تسهیلات بهتری به بچه ها نجوم بده که بازم روحیه بگیرن و بهتونن بهتر از قبل و با هیجان بیشتر فعالیت های خوب و گستره ده ای داشته باشن.
اینم ناگفته نمونه، با تشکر از تمام زحماتی که اقای رستمی و رصد خونه زعفرانیه برای اجرای هرچه بهتر این برنامه کشیده بودن، ولی انتظار میرفت حداقل در گزارش اون روز،‌ اسمی هم از انجمن نجوم بیارن، گویا انجمن نجوم محو بوده اونجا!!!
پایان

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
چهارشنبه 6/3/1388 - 14:5 - 0 تشکر 116608

مراسم هفته و روز جهانی نجوم ۱۳۸۸ در اردبیل به شرح زیر برگزار میگردد :

برنامه ها:

  1. پخش فیلم و اسلاید ها و تصاویر نجومی در حیاط بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی و رصد آسمان
  2. نصب پوسترهای نجومی و بنرها و پلاکاردهای اطلاع رسانی و پخش بروشور نجومی و پذیرایی از میهمان نجومی واقع در : ایستگاه سرعین به طرف میدان شریعتی پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۸۸
  3. غرفه اشنایی با آلودگی هوا و الودگی نوری و اثر آن بر فعالیت های نجومی و دعوت مردم به مشارکت درکاهش آلودی هوا و الودگی نوری.میتوان از همکاری سازمان هوای پاک استفاده کرد.
  4. همکاری با سازمان صدا و سیما جمهوری اسلامی و شبکه های محلی (شبکه سبلان) و رادیو نجوم و رادیو صدای آسمان و رادیو جوان برای بازتاب برنامه هفته جهانی نجوم در شهر اردبیل
  5. بلوتوث هایی از تصاویر و نرم افزار های نجومی و بسته های هدیه نجوم
  6. نصب پوسترهای نجومی و پلاکاردها و بنرهای اطلاع رسانی در سطح شهر.

برنامه هایی که توسط سایر ارگانها در این هفته در شهر ما برگزار گردید:

  1. برنامه ای  هم با حضور دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی هم در سالن ولایت واقع در روبه روی استادیوم حسین رضا زاده با همکار بسیج دانشجویی دانشگاه محقق پنجشنبه از ساعت ۲ بعد از ظهر با حضور آقای پوریا ناظمی برگزار خواهد شد.

بسته های نجومی به مناسبت هفته و روز جهانی نجوم:

  • برای دانلود بروشور انجمن نجوم آسمان سبلان به مناسبت سال جهانی نجوم اینجا کلیک کنید.
  •  برای دانلود پوستر روز جهانی نجوم  اینجا کلیک کنید.

مطالب مرتبط دیگر:


  • گزارش روز جهانی نجوم سال ۱۳۸۸ در اردبیل:

بسمه تعالی

کادر اجرایی مراسم از صبح ساعت ۵ صبح در محل نمایشگاه خیابانی حاضر شدند و مشغول آماده سازی نمایشگاه شدند.در نمایشگاه امسال بیش از ۲۰۰ عدد بنر و پوستر های یک در یک متر نجومی به همراه تصاویری از دانشمندان فیزیک و نجوم در معرض دید عموم مردم قرار گرفت. این نمایشگاه از ساعت ۷ صبح تا ساعت ۹ شب برگزار گردید.در این نمایشگاه مردم با واژه جدید آلودگی نوری آشنا شدند و تاثیر بر نجوم و زندگی مردم و راههای کاهش و جلوگیری از رشد آلودگی نوری آشنا شدند. دوربین پرسشگر شبکه محلی صدای و سیمای مرکز اردبیل (شبکه سبلان) هم به یاری برنامه شتافت و با پخش تصاویر این نمایشگاه در حین و بعد از برگزاری نمایشگاه این حرکت علمی را پوشش داد.بروشور انجمن که به مناسبت روز جهانی نجوم برای اشنایی عموم مردم به نجوم طراحی شده بود در اختیار بیشتر بازدید کنندگان قرار گرفت.در این نمایشگاه سوال های مطرح شده درباره تصاویر توسط کارشناسان حاضر در نمایشگاه پاسخ داده می شد.هدف از برگزاری این نمایشگاه بردن نجوم در میان عامه مردم ،آشنایی مردم با واژه نجوم،آسمان شب و سال جهانی نجوم بود.در این روز برنامه ای هم در سالن ولایت سپاه واقع در روبه روی استادیوم بزرگ رضا زاده از طرف هسته علمی بسیج دانشجویی دانشگاه محقق برگزار شد که در آن به رصد خورشید و کارگاه های نجومی درباره پروژه های سال جهانی نجوم و علم نجوم پرداخته شد.در این برنامه آقای پوریا ناظمی حضور داشتند که جای دارد از ایشان به خاطر حضور در میان علاقه مندان به نجوم در شهر اردبیل تشکر کنیم.این روز را گرامی داشتیم تا به مردم جهان پیام روز جهانی نجوم را برسانیم :جهانی بدون مرز و کیهانی بدون جنگ  بدون آلودگی نوری;پس بیایید آلودگی نوری را بشناسیم و در جهت مقابله با آن و کاهش اثرات آن گام های واقعا بزرگ و تاثیر گذاری برداریم.و این بود یکی روز های پرستاره شهر ما که اجرام اعماق آسمان شب در آن بیش از هر روز دیگری به زمینیان شهرمان نزدیک شدند.

در پایان جای دارد که از سازمان ملی جوانان و اداره کل دخانیات استان اردبیل و به ویژه خانواده بزرگوار عباسوند که در این برنامه یار و همراه ما بودند صمیمانه تشکرکنیم.

جهان از آن توست تا کاوشش کنی.

تصاویر برنامه ۱۰/۰۲/۱۳۸۸:

نصب بیش از ۱۵۰ پوستر با محتوای نجوم و هوا و فضا

از راست به چپ :آقای شجاع ، آقای عباسوند، آقای قاسمی

منبع:www.sabalansky.tk

2009-05-2714:04:49نگارش یافته توسط سعید صداقت

www.sabalansky.tk      www.soha.tk

Saeid Sedaghat From ANASA

پنج شنبه 28/3/1388 - 15:50 - 0 تشکر 123677

سلام

خسته نباشید

خیلی جالب بود مخصوصا نثر شیوا و روونی داشت

راستی میخواستم بدونم این فعالیت های مجازی انجمن نجوم در چه حدی و فقط در محدوده ی تبیان هستش؟

یا حق

پنج شنبه 28/3/1388 - 20:16 - 0 تشکر 123767

به نام خدایی که همین نزدیکی هاست

سلام

انجمن نجوم برای تبیان هست، برای همین فعالیت ماهم در چارچوب تبیان فقط میتونه باشه، ولی تصمیم داریم در اینده دامنه فعالیت های خودمون رو گسترش بدیم و به فراتر از تبیان برسیم.

که این با همکاری دیگر کاربران محقق میشه.

سربلند و پیروز باشین...
التماس دعا

كار ما نیست شناسائی "راز" گل سرخ
كار ما شاید این است
كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم...
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.