• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 7536)
يکشنبه 14/8/1391 - 11:6 -0 تشکر 571467
هلالی جغتائی

 

بَدرالدین (نورالدین) هِلالی جَغتائی اَستَرآبادی (مرگ ۹۰۸) یکی از شاعران پارسی‌گوی سده ۹ هجری خورشیدی بود.

برجسته‌ترین اثر او مثنوی شاه و درویش (شاه و گدا) است که به زبان آلمانی نیز ترجمه شده‌است. اهمیت هلالی به خاطر غزل‌های لطیف و پرمضمون و خوش آهنگ اوست که مجموع آن نزدیک به ۲۸۰۰ بیت است. قصیده‌های هلالی کم‌ارزش هستند که یکی از آنها را در ستایش عبیدالله خان ازبک سردوه است که گویا از ترس بوده است. 

وی اهل استرآباد (گرگان کنونی) و بزرگ‌شدهٔ این شهر بود و در نوجوانی به هرات رفت. نیاکان هلالی اصالتاً از ترکمن‌های جغتائی بودند که به گرگان هجرت کرده بودند.

هلالی از پرورش‌یافتگان امیر علیشیر نوایی و از هم‌نشینان سلطان حسین بایقرا تیموری بود. پس از سرودن مثنوی شاه و درویش، بدیع‌الزمان پسر سلطان حسین میرزا، غلام‌بچه‌ای زیبا را که هلالی طلب کرده‌بود به عنوان انعام به وی داد.

هلالی استرآبادی شیعه بوده است، اما در تشیع متعصب نبوده و در درگیری‌های معمول میان سنی و شیعه در آن زمان دخالت نمی‌کرده است و همین باعث شده تا پیروان هر کدام از این مذاهب، او را بر مذهب دیگر بدانند.
 
 

يکشنبه 21/8/1391 - 8:34 - 0 تشکر 573149

غزل شمارهٔ ۶۰



سلمان ساوجی





امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است




در تاب رفته و سخن، از سر گرفته است






پروانه چون مجال برون شد ز کوی دوست




یابد بدین طریق، که او در گرفته است






ظاهر نمی‌شود، اثر صبح گوییا




دود دلم، دریچه خاور، گرفته است






دانی که چیست، مایه آن لعل آتشین؟




کامروز، باز، در قدح زر، گرفته است






خون حرام ماست که ساقی، به روزگار




در گردن صراحی و ساغر گرفته است






صبح از نسیم زلف تو، یکدم دمیده است




عالم همه شمامه عنبر، گرفته است






باد صبا به بوی تو در باغ، رفته است




بس خردها که بر گل احمر، گرفته است






آتش که اندرونی اصحاب خلوت است




شمعش نگر، که چون به زبان در گرفته است






دل با خیال قد تو، بر رست در ازل




زان روی راست، شکل صنوبر گرفته است






شکل صنوبری که دلش، نام کرده‌اند




سلمان به یاد قد تو، در بر گرفته است



دوشنبه 22/8/1391 - 8:7 - 0 تشکر 573453

غزل شمارهٔ ۶۱



هلالی جغتایی





دل‌های مردمان به نشاط جهان خوش‌ست




در دل مرا غمی‌ست که خاطر به آن خوش‌ست






چون نیست خوش‌دل از تن زارم سگ درش




سگ بهتر از کسی که به این استخوان خوش‌ست






خوش نیست چشم مردم بیگانه جای یار




چون یار من پری‌ست ز مردم نهان خوش‌ست






از درد ناله کردم و درمان من نکرد




گویا دلش به درد من ناتوان خوش‌ست






سلطان ملک هستی باشد خیال دوست




این سلطنت به کشور ما جاودان خوش‌ست






ناصح عمارت دل ویران ما مکن




بگذار تا خراب شود، کان چنان خوش‌ست






بر آستان یار هلالی نهاد سر




او را سر نیاز بر آن آستان خوش‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:8 - 0 تشکر 573454

غزل شمارهٔ ۶۲



هلالی جغتایی





مرا ز عشق تو صد گونه محنت و الم‌ست




هزار محنت و با محنتی هزار غم‌ست






اگرچه با من مسکین بسی جفا کردی




زیاده ساز جفا را که این هنوز کم‌ست






تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار




بیا که یک دو سه روزی حیات مغتنم‌ست






کرم نمودی و بر جان من جفا کردی




ز جانب تو هرچه مرا می‌رسد کرم‌ست






به زیر پای تو افتاد و خاک شد عاشق




اگرچه خاک شد اما هنوز در قدم‌ست






هلالی از سر کویت وداع کرد و برفت




تو زنده باش که او را عزیمت عدم‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:8 - 0 تشکر 573455

غزل شمارهٔ ۶۳



هلالی جغتایی





جان من الله الله این چه تن‌ست؟




نه تن توست بلکه جان من‌ست






این که گل در عرق نشست و گداخت




همه از انفعال آن بدن‌ست






صد سخن گفتمت بگو سخنی




کین همه از برای یک سخن‌ست






هست دشنام تلخ تو شیرین




چون نباشد، کزان لب و دهن‌ست






یک شب از در در آ که ماه رخت




شمع بزم و چراغ انجمن‌ست






پیش روی تو شمع در فانوس




هست آن مرده‌ای که در کفن‌ست






کشتی و سوختی هلالی را




هرچه کردی به جای خویشتن‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:8 - 0 تشکر 573456

غزل شمارهٔ ۶۴



هلالی جغتایی





این همه لاله که سر برزده از خاک من‌ست




پاره‌های جگر سوختهٔ چاک من‌ست






درد عشاق ز درمان کسی به نشود




خاصه دردی که نصیب دل غمناک من‌ست






استخوان‌های من از خاک درش بردارید




باغ فردوس چه جای خس و خاشاک من‌ست؟






همه کس را به جمالش نظری هست ولی




لایق چهرهٔ پاکش نظر پاک من‌ست






باغبان، چند کند پیش من آزادی سرو؟




سرو آزاد غلام بت چالاک من‌ست






دی شنیدم که یکی خون مسلمان می‌ریخت




اگر این‌ست، همان کافر بی‌باک من‌ست






دوستان گر سر درمان هلالی دارید




شربت زهر بیارید، که تریاک من‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:9 - 0 تشکر 573457

غزل شمارهٔ ۶۵



هلالی جغتایی





این‌چنین بی‌رحم و سنگین‌دل که جانان من‌ست




کی دل او سوزد از داغی که بر جان من‌ست؟






ناصحا، بیهوده می‌گویی که دل بردار ازو




من به فرمان دلم کی دل به فرمان من‌ست؟






در علاج درد من کوشش مفرما، ای طبیب




زان‌که هر دردی که از عشقست درمان من‌ست






بی‌دلان را نیست غیر از جان سپردن مشکلی




آن‌چه ایشان راست مشکل، کار آسان من‌ست






من که باشم تا زنم لاف غلامی بر درش؟




بندهٔ آنم که دولت خواه سلطان من‌ست






آن که بر دامان چاکم طعنه می‌زد گو بزن




کین چنین صد چاک دیگر در گریبان من‌ست






هرچه می‌گوید هلالی در بیان زلف او




حسب حال تیرهٔ بخت پریشان من‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:10 - 0 تشکر 573458

غزل شمارهٔ ۶۶



هلالی جغتایی





به هر که قصهٔ دل گفتم دلش خون‌ست




تو هم مپرس ز من تا نگویمت چون‌ست






منم که درد من از هیچ بی‌دلی کم نیست




تویی که ناز تو از هرچه گویم افزون‌ست






مگو که خواب اجل بست چشم مردم را




که چشم‌بندی آن نرگس پرافسون‌ست






همای وصل تو پاینده باد بر سر من




که زیر سایهٔ او طالعم همایون‌ست






کنون که با توام ای کاش دشمنان مرا




خبر دهند که لیلی به کام مجنون‌ست






طبیب، گو به علاج مریض عشق مکوش




که کار او دگر و کار او دگرگون‌ست






هلالی از دهن و قامتش حکایت کن




که این علامت ادراک طبع موزون‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:10 - 0 تشکر 573459

غزل شمارهٔ ۶۷



هلالی جغتایی





نخل بالای تو سر تا به قدم شیرین‌ست




این چه نخل‌ست که هم نازک و هم شیرین‌ست؟






بس که چون نی‌شکری نازک و شیرین و لطیف




بند بند تو ز سر تا به قدم شیرین‌ست






گر چه در عهد تو شیرین‌سخنان بسیارند




کس به شیرین‌سخنی مثل تو کم شیرین‌ست






دم صبح‌ست، بیا، تا قدح از کف ننهیم




که می تلخ درین یک دو سه دم شیرین‌ست






تا نوشت‌ست هلالی سخن لعل لبت




چون نی قند ساپای قلم شیرین‌ست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:10 - 0 تشکر 573460

غزل شمارهٔ ۶۸



هلالی جغتایی





برخیز تا نهیم سر خود به پای دوست




جان را فدا کنیم که صد جان فدای دوست






در دوستی ملاحظهٔ مرگ و زیست نیست




دشمن به از کسی، که نمی‌رد برای دوست






حاشا! که غیر دوست کند جا به چشم من




دیدن نمی‌توان دگری را به جای دوست






از دوست هر جفا که رسد جای منت‌ست




زیرا که نیست هیچ وفا چون جفای دوست






با دوست آشنا شده بیگانه‌ام ز خلق




تا آشنای من نشود آشنای دوست






در حلقهٔ سگان درش می‌روم، که باز




احباب صف زنند به گرد سرای دوست






دست دعا گشاد هلالی به درگهت




یعنی به دست نیست مرا جز دعای دوست



دوشنبه 22/8/1391 - 8:11 - 0 تشکر 573461

غزل شمارهٔ ۶۹



هلالی جغتایی





گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست؟




ما را خیال توست تو را در خیال چیست؟






جانم به لب رسید چه پرسی ز حال من؟




چون قوت جواب ندارم سوال چیست؟






بی‌ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟




از حلق تشنه پرس که آب زلال چیست؟






گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم




در خنده شد که این همه فکر محال چیست؟






دردا که عمر در شب هجران گذشت و من




آگه نیم هنوز که روز وصال چیست؟






چون حل نمی‌شود به سخن مشکلات عشق




در حیرتم که فایدهٔ قیل و قال چیست؟






ای دم به دم به خون هلالی کشیده تیغ




مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست؟



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.