• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 2383)
شنبه 28/5/1391 - 5:50 -0 تشکر 517349
خانه فیروزه ای

با هم بودن کنار سفره افطار 

 


در خانواده شما دور هم بودن چقدر مهم است؟ تعامل در خانواده شما چه تعریفی دارد؟ وقتی دور هم هستید بیشتر درخصوص چه مسائلی صحبت می‌كنید؟ در خانواده شما زمان‌های دور هم بودن معمولا چه وقت‌هایی است؟ چقدر به گفت‌وگو در خانواده شما اهمیت داده می‌شود؟

با هم بودن کنار سفره افطار

آمارهای رسمی و غیررسمی زیادی در مورد متوسط میزان ساعتی كه خانواده‌های ایرانی با هم می‌گذرانند اعلام می‌شود. مثلا گفته می‌شود پدرهای ایرانی فقط 20 دقیقه فرزندانشان را می‌بینند یا حتی گفته می‌شود خانواده‌ها تنها 15دقیقه از شبانه‌روز را كنار هم می‌گذرانند، اما از این عدد و رقم‌ها كه بگذریم هر خانواده‌ای می‌تواند به شاخص درستی از این مساله دست پیدا كند.

ممكن است در خانواده‌ای زمان‌های دور هم بودن آنها كمتر از یك ساعت باشد و ممكن است در خانواده دیگری این میزان به چند ساعت هم برسد، اما مساله این است كه به گفته جامعه‌شناسان و كارشناسان امور خانواده هر چقدر تعامل بین اعضای خانواده بیشتر باشد به همان میزان كانون خانواده بر پایه‌های محكم‌تری بنا می‌شود.

در خانواده‌ای كه فرزندشان بیشتر وقتش را پای رایانه می‌گذراند یا والدین حداقل زمان را صرف گفت‌وگو می‌كنند مسلما تعامل مثبت و لازم انجام نمی‌شود.

در حالی كه در خانواده‌هایی كه حتما زمانی را برای صحبت‌كردن و تعامل صرف می‌كنند، مسائل كمتر پنهان و پیچیده می‌ماند. تعامل شاید به شكل‌های مختلفی تعریف شود، اما مفهوم اصلی آن ارتباط موثر و مفید داشتن است. ارتباطی كه منجر می‌شود مساله‌ای پنهان نماند، در صورت مطرح شدن بدون قضاوت یا سرزنش حل شود و در نهایت روابط در خانواده بر پایه دوستی و محبت واقعی باشد.

احساس خانواده داشتن یكی از نیاز‌های اساسی برای انسان تلقی می‌شود. در واقع احساس تعلق به جایی، از طریق خانواده برطرف می‌شود. از سوی دیگر احساس تكیه‌گاه داشتن، محبت، رابطه، اعتماد به‌نفس، شایستگی و... نیازهایی است كه باید در خانواده ارضا شود و فضای گرم خانواده بستری مناسب برای ارضای این نیازهاست.

مفاهیمی چون مهر، محبت، عشق، صمیمیت، صفا و اعتماد به نفس در یك خانواده زمانی نهادینه می‌شود كه ارتباط اعضای آن بر اساس همین مفاهیم شكل گرفته باشد.

در واقع بحث سعه صدر، احترام به یكدیگر، روابط صمیمی و نزدیك، توجه به ارزش‌ها و عشق باید در فرهنگ خانوادگی با تعامل و گفت‌وگوی خانوادگی شكل بگیرد.

همه زندگی كار نیست

هدف از تعریف اوقات فراغت در جوامع صنعتی این بود كه خانواده‌ها در زمان فارغ‌شدن از كار، فرصت تفریح، گردش و پرداختن به امور زندگی بهتر را داشته باشند.

در واقع در جوامع صنعتی به خانواده‌ها آموزش داده می‌شود كه چگونه برنامه‌ریزی كنند تا بعد از انجام كار طاقت‌فرسا و خستگی، فرصت داشته باشند تا در كنار خانواده خود به امور زندگی بهتر بپردازند.

طبیعی است كه اگر برنامه‌ریزی درستی از سوی خانواده‌ها ایجاد نشود به دلیل مشغله‌های زندگی مدرن فرصت گفت‌وگو در خانواده‌ها كم می‌شود

متاسفانه برخی از خانواده‌ها قدر لحظاتی را كه كنار هم هستند ندانسته و ارتباط مفید را برقرار نمی‌كنند در حالی جزئیات رابطه بسیار مهم است

به اعتقاد كارشناسان امور خانواده هرچه این فرصت گفت وگو و با هم بودن از خانواده‌ها بیشتر گرفته شود به همان میزان ناهنجاری‌ها و آسیب‌های اجتماعی در جامعه افزایش خواهد یافت.

کیفیت را فدای كمیت نكنیم

هر كمیتی حاوی كیفیت نیست، بر همین اساس نمی‌توان هر گفت‌وگو و ارتباطی را در خانواده مثبت ارزیابی كرد.

به گفته مریم‌السادات بقایی، روان‌شناس و مشاور خانواده، هر چند كه ارتباط بیشتر و رابطه با محور صحبت و گفت‌وگو شاخص خوبی برای داشتن خانواده‌ای مثبت ارزیابی می‌شود، اما همیشه نمی‌توان به چنین شاخصی اعتماد كرد.

او معتقد است: ممكن است در خانواده‌ای ساعت‌های با هم بودن به خاطر مشغله‌كاری والدین كم به نظر برسد، اما خانواده‌های فهیم سعی می‌كنند كیفیت رابطه را هم در نظر داشته باشند.

این مشاور خانواده به زندگی شهری و صنعتی اشاره می کند و می‌گوید: كم‌شدن حضور افراد خانواده در زندگی شهری اجتناب‌ناپذیر است. با این وجود خانواده باید بیاموزد كه چگونه از حضور خود حداكثر استفاده را ببرد.

او به تعامل اولیای مدرسه و والدین اشاره می‌كند و می‌گوید: خانواده‌ها با پیگری روابط فرزندانشان در روابط دوستان و مدارس می‌توانند كیفیت رابطه‌شان را بررسی و تحلیل كنند.

بقایی ادامه می‌دهد: متاسفانه برخی از خانواده‌ها قدر لحظاتی را كه كنار هم هستند ندانسته و ارتباط مفید را برقرار نمی‌كنند در حالی جزئیات رابطه بسیار مهم است.

پدر یا مادر، مساله این است؟

ایجاد تعامل مثبت در خانواده بر عهده چه كسی است؟ این سوالی است كه اغلب خانواده در مواقع چالش به آن پاسخ می‌دهند یا به دنبال جواب آن هستند. در واقع زمانی كه به هر دلیلی نبود تعامل در خانواده سبب ایجاد مشكلی شده است، همه به دنبال این پاسخ و متهم‌كردن یكدیگر هستند.

اما حقیقت این است كه ایجاد تعامل در خانواده به همه اعضای آن بستگی دارد و هیچ‌كس به‌تنهایی مسئول ایجاد بهتر‌كردن روابط در خانواده نیست.

با هم بودن کنار سفره افطار

پدر، مادر و فرزندان هر یك وظایف مشخص خود را دارند و هیچ‌كدام به تنهایی و بدون كمك بقیه، امكان برقراری تعامل مثبت را ندارند. متاسفانه در برخی از خانواده‌ها وظیفه گرم‌كردن كانون خانواده را تنها بر عهده مادران می‌دانند در حالی كه مادران تنها بخشی از این وظیفه را بر عهده دارند. در برخی از خانواده‌ها نیز اگر تعامل درستی وجود ندارد مقصر اصلی پدر و خصوصا نبود او به دلایل مشغله كاری عنوان می‌شود در حالی كه برقراری تعامل درست تنها با حضور فیزیكی به دست نمی‌آید.

بنابراین نمی‌توان نبود تعامل مثبت در خانواده را به گردن تنها یكی از اعضای خانواده گذاشت ضمن این‌كه تعامل زمانی مثبت تعریف می‌شود كه همه اعضای خانواده نقش و جایگاه درست خود را شناخته و به آن عمل كند.

در واقع سبك زندگی امروز باعث شده اعضای خانواده به سادگی كنار هم قرار نگیرند. اشتغال پدر و چندشغله بودن او باعث شده كه پدرها كمتر در كنار فرزندان خود قرار بگیرند، در بسیاری از موارد فاصله فیزیكی باعث فاصله عاطفی با فرزندان می‌شود و اثرات مخرب تربیتی به همراه دارد.

از سوی دیگر اشتغال و فشار كار مادر در بسیاری از موارد باعث می‌شود فرزندان توجه لازم را از مادر خود دریافت نكنند. مشغول بودن با اسباب بازی یا مهد كودك و امثال اینها بخشی از نیاز كودكان را برطرف می‌كند، اما آنها نیاز دارند از طرف پدر و مادر خود مورد توجه و محبت قرار گیرند.

غذا به صرف دور هم بودن

در خانواده‌های سنتی رسم بر این بود كه باید وعده‌های غذایی بخصوص افطار و سحر حتما با حضور همه اعضای خانواده صرف می شد. بر همین اساس والدین و فرزندان موظف بودند به این مساله توجه كنند، اما در زندگی شهرنشینی كه همه چیز بر اساس سرعت و كمبود وقت می‌گذرد امكان این كار فراهم نیست. با این حال نمی‌توان از اهمیت این موضوع دور ماند.

كارشناسان امور خانواده معتقدند والدین باید بر این اساس برنامه‌ریزی كنند تا به بهانه صرف غذا در یك وعده هم كه شده كنار هم بوده و زمانی مشخصی را با هم بگذرانند.

وعده شام از جمله وعده‌های غذایی‌ای محسوب می‌شود كه بیشتر از هر زمان دیگری اعضای خانواده كنار هم هستند. بر همین اساس توصیه می‌شود اعضای خانواده در زمان صرف شام یا ساعتی پس از آن به بهانه نوشیدن چای یا خوردن تنقلات كنار هم باشند و از مسائل روزانه خود صحبت كنند تا به این ترتیب دغدغه‌ها و مسائل هر كدام از اعضای خانواده مشخص شود و مسائل و مشكلات پنهان نماند.

خانواده در میان غذاخوردن تبادل اطلاعات می‌كنند، از وضع هم باخبر می‌شوند، در مورد مشكلات صحبت، مشورت و نظرخواهی می‌كنند، به یكدیگر توجه و محبت می‌كنند و به طور كلی لحظاتی در كنار هم خانواده بودن را تجربه می‌كنند.

در واقع غذاخوردن خانوادگی زمینه‌ای برای برقراری ارتباطی عاطفی و صحیح بین اعضای خانواده برقرار می‌كند.

وقتی تعامل و گفت‌وگو در خانواده‌ها كاهش می‌یابد، فاصله بین اعضای خانواده‌ها بیشتر خواهد شد و كم‌كم وضع به شكلی پیش خواهد رفت كه اعضای خانواده بخصوص والدین احساس می‌كنند حرف یكدیگر را متوجه نمی‌شوند؛ چون تعامل مناسبی بین آنها وجود ندارد

وقتی فاصله‌ها زیاد می‌شود

وقتی تعامل و گفت‌وگو در خانواده‌ها كاهش می‌یابد، فاصله بین اعضای خانواده‌ها بیشتر خواهد شد و كم‌كم وضع به شكلی پیش خواهد رفت كه اعضای خانواده بخصوص والدین احساس می‌كنند حرف یكدیگر را متوجه نمی‌شوند؛ چون تعامل مناسبی بین آنها وجود ندارد.

در واقع وقتی تعامل در زندگی كم می‌شود، زندگی‌ها شكل انزواگونه‌ای به خود می‌گیرد و خانواده‌ها فرصت خوب دیدن نكات مثبت را ندارند و نكات منفی زندگی را هم بدون دلیل برجسته می‌كنند. در خانواده‌هایی كه گفت‌وگو و تعامل‌ كم است، مادران به مرور دچار افسردگی می‌شوند و پدران به سمت پرخاشگری پیش می‌روند و فرزندان نیز با مسائل متفرقه و كاذب پناه می‌آورند. در چنین خانواده‌ای مشكلات بیشتر می‌شود و خانواده كاركرد خود را از دست می‌دهد.

پدر، مادر، شما مسئول هستید

از آنجا كه الگوی فرزندان، والدین محسوب می‌شوند بنابراین نقش آنها در ایجاد فضای مثبت و دوستانه بسیار مهم است. اگر والدین تمایل دارند كه فرزندانشان با آنها دوست بوده و مسائلشان را با آنها در میان بگذارند باید در این زمینه الگو باشند و خودشان در عمل به گفت‌وگو و دوستانه برخوردكردن، اعتقاد داشته باشند.

والدینی كه خود نسبت به تعامل و روابط مثبت بی‌تفاوت هستند نمی‌توانند توقع داشته باشند كه فرزندان آنها الگویی غیر از این را برگزینند. زندگی سالم زمانی ممكن است كه فرهنگ گفت‌وگو و دوستی در خانواده‌ها شكل بگیرد. خانواده سالم نیز خانواده‌ای است كه اعضای آن از نظر عاطفی، اجتماعی، اقتصادی، روانی و جمعی رشد می‌كنند و با كمك یكدیگر به سوی اهداف اساسی گام برمی‌دارند.

در چنین خانواده‌ای پدر و مادر در كنار فرزندان خود مسائل و مشكلات زندگی را بررسی می‌كنند. نقاط قوت یكدیگر را می‌شناسند و برای برطرف‌كردن نقاط ضعف برنامه‌ریزی می‌كنند تا بهبود كیفیت در زندگی آنان ایجاد شود.

 

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:11 - 0 تشکر 517401


   وقتی تا ابد دو نفر می مانیم





وقتی تازه ازدواج کرده‌اید، همه می‌گویند مدتی خوش باشید. یک سال که گذشته زمزمه می‌کنند، نمی‌خواهید بچه‌دار شوید. قسمت بدترش این است که بعد از دو سه سالی زندگی نامزد گونه با همسرتان، وقتی شرایط مساعد شد و خواستید بچه‌دار شوید و این بار در جواب سوال‌های مردم گفتید بله می‌خواهیم بچه‌دار شویم، دیگر کار تمام است.




باید ظرف6 ماه بچه‌دار شوید وگرنه تا ابد از شما سوال می‌کنند چرا بچه‌دار نشدید؟ بچه‌دار نمی‌شوید؟ عیب از کدامتان است؟ یک دکتر خوب سراغ داریم. دکتر می‌روید؟ کدام دکتر؟ این دکترها چیزی سرشان نمی‌شود، این دکتری را که من می‌گویم برو... و این پرس و جوها این قدر ادامه می‌یابد تا به نتیجه برسد یا اعصاب و روان شما را کلا به هم بریزد.


کودک

چرا بچه‌دار می‌شویم؟


وقتی پای صحبت زوج‌هایی که فرزند یا فرزندانی دارند، می‌نشینید می‌گویند خوش به حال کسانی که بچه ندارند، راحت سفر می‌کنند، راحت خانه اجاره می‌کنند و خرجشان خیلی کمتر است؛ اما با این وجود، آن‌ها هرگز حاضر نیستند نقش پدر و مادر را از دست بدهند.


یک پژوهش نشان داده است بیشترین میزان رضایت و حس خوشبختی میان زوج‌های جوانی که فرزند ندارند، دیده شده است؛ اما این تا ? سال اول زندگی است و پس از آن افسردگی و تنش در خانواده رو به فزونی می‌نهد.


همه می‌گویند داشتن فرزند، سختی‌های زیادی دارد و آدم خودش را فراموش می‌کند؛ اما با این همه چرا سعی می‌کنند دیگران را تشویق به بچه‌دار شدن کنند.



تجربه ثابت کرده است مشارکت زن و شوهر در پرورش کودکان و تلاش برای هدفی مشترک و دوست‌داشتنی، اغلب بنیان زندگی آنان را محکم‌تر می‌کند. این چنین است که گاه می‌بینیم فقدان کودک در زندگی یک زوج به سست شدن پایه‌های خانواده می‌انجامد. گرچه کوچک‌ترین واحد خانواده 2 نفر تعریف شده است؛ اما اغلب افراد هنگام ازدواج خود را زن و مردی که تا پایان عمر در یک رابطه 2 نفره باقی می‌ماند، تصور نمی‌کنند.




تجربه ثابت کرده است مشارکت زن و شوهر در پرورش کودکان و تلاش برای هدفی مشترک و دوست‌داشتنی، اغلب بنیان زندگی آنان را محکم‌تر می‌کند. این چنین است که گاه می‌بینیم فقدان کودک در زندگی یک زوج به سست شدن پایه‌های خانواده می‌انجامد.




یک مشکل دو راه‌حل.


نسرین و محمود 10 سال است که با هم ازدواج کرده‌اند. آن‌ها به دلیل مشکلات ژنتیکی، صاحب فرزندان سالمی نخواهند شد. به همین دلیل ترجیح داده‌اند زندگی بدون فرزند را پیش بگیرند.


نسرین می‌گوید: «تجربه سقط‌های مکرر برای من خیلی سخت بود، وقتی دکتر به من گفت شما بچه‌های سالمی از همسرتان نخواهید داشت و هر دو مشکل کروموزومی دارید، انگار برایم دنیا به آخر رسیده بود. چند سال تلاش کرده بودم که فرزندی سالم به دنیا بیاورم؛ اما همه تلاش‌هایم بی‌نتیجه مانده بود و حالا دکتر به ما می‌گفت تلاش‌هایمان بی‌نتیجه بوده است.».


از مطب دکتر تا خانه یکسره گریه می‌کردم و نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. اطرافیان هم نمک به زخم من می‌پاشیدند و مدام شیوه‌های دیگر را به من پیشنهاد می‌داند. تمام سختی این زندگی را من و همسرم تحمل می‌کردیم؛ اما دخالت دیگران به خصوص خانواده همسرم به گونه‌ای بود که انگار ما برای به دنیا آوردن یک بچه داریم دسته‌جمعی تلاش می‌کنیم و آن‌ها هم به اندازه ما زجر می‌کشند و سختی تحمل می‌کنند و از من می‌خواستند ادامه بدهم؛ اما من به جایی رسیدم که دیگر نمی‌توانستم.


وقتی این موضوع را به همسرم گفتم، حتی به او پیشنهاد کردم اگر به داشتن فرزند سالمی علاقه داری که من نمی‌توانم آن را به تو بدهم، می‌توانیم از هم جدا شویم و تو ازدواج مجدد کنی؛ اما همسرم عصبانی شد و گفت من زندگی را به خاطر تو می‌خواهم و روز اول که عاشق تو شدم و خواهش کردم به زندگی من قدم بگذاری، فقط به تو فکر می‌کردم. زندگی در کنار تو به اندازه کافی برای من شیرین است.


حالا 5 سال از آن زمان می‌گذرد و ما شیوه زندگی بدون بچه را انتخاب کرده‌ایم. دیگر دنبال درمان و آزمایش و چیزهای دیگر نیستیم.


فرزند

زوج‌های نابارور همیشه هم زندگی تا این حد شیرین را تجربه نمی‌کنند؛ علاوه بر این که حرف مردم تا ابد دنبال آن‌هاست. گاهی این حرف‌ها و هویتی که از خود در ذهن دارند، آن‌ها را به عنوان عضوی معلول از جامعه جلوه می‌دهد تا حدی که از ادامه مسیر زندگی مشترک ناتوان می‌شوند.


لیلا و حامد، مصداقی از این نوع برخورد با زندگی مشترک هستند. لیلا می‌گوید: با همسرم 8 سال زندگی کردم. زندگی ما از خوشی و سازگاری سرمشق همه بود؛ اما همه این رویاها به خاطر بچه به جدایی رسید. سه چهار سال اول قصد بچه‌دار شدن نداشتیم؛ ولی بعدش تا مدت‌ها اقدام کردیم و نتیجه نگرفتیم.


دکتر می‌گفت مشکل از هردوی شماست؛ اما همسرم به هر بهانه‌ای مرا به خاطر نداشتن بچه سرزنش می‌کرد. من می‌گفتم زندگی بدون بچه را کنار او و با حمایت و عشق او می‌توانم ادامه دهم؛ اما او که فرزند یک خانواده پرجمعیت بود، می‌گفت من خودم را به عنوان یک مرد با داشتن چند بچه تصور می‌کردم و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم با یک زندگی 2 نفره کار خاتمه یابد. زن را هم در نقش مادری بیشتر دوست دارم.


او به خانواده‌های بچه‌دار حسودی و در مقابل خانواده‌اش من را کوچک می‌کرد. 4 سال این وضع را تحمل کردم و بالاخره به این نتیجه رسیدم از عشقی که ابتدا داشتیم، چیزی باقی نمانده است و مداخلات پزشکی بیشتر که به درد و رنج من منتهی می‌شود، به خاطر مردی که من را به تنهایی دوست ندارد، یک اشتباه است و با آمدن بچه هم من به نفر سوم خانواده بدل می‌شوم؛ این بود که جدایی را ترجیح دادم.


دکتر بهمنی، روان‌شناس خانواده در این مورد می‌گوید: «تعریفی که ما از خودمان و از هویتمان داریم، نوع برخورد ما را با مسائل رقم می‌زند.».


خیلی‌ها وقتی نقص عضو پیدا می‌کنند نیز از همسرشان جدا می‌شوند؛ زیرا فکر می‌کنند با نقص عضوی که دارند، نوع زندگی‌تان تغییر می‌کند. بعضی‌ها بچه‌دار نشدن را نیز نوعی نقص عضو می‌دانند و باور ندارند بدون بچه نیز آن‌ها انسانی کامل هستند که می‌توانند از همه آرزوها، غیر از یکی بهره‌مند شوند.مشکل او، با هویت خودش است، نه با دیگران و همسرش.




تعریفی که ما از خودمان و از هویتمان داریم، نوع برخورد ما را با مسائل رقم می‌زند.




گاهی مردان نیز مردانگی خود را فقط با فرزند آوری تعریف می‌کنند.این باور تک‌بعدی اغلب از خانواده و اجتماع کسب می‌شود و اگر شخص با آن مبارزه نکند و باورش کند، گاه تسلیم آن می‌شود. خداوند همه ما را موجوداتی چندبعدی آفریده با انواع علاقه‌ها، استعدادها و نبود یکی به معنی ختم زندگی نیست.



توصیه‌ای به اطرافیان


ـ زوج فاقد فرزند، خود در تلاشی که برای بچه‌دار شدن می‌کند، عذاب و سختی فراوانی را تجربه می‌کند. بکوشید کنجکاوی خود را مهار کنید و تا خود خبری در مورد وضعشان به شما نداده‌اند، سوال نکنید.


ـ از به رخ کشیدن فرزندان خود با تعریف از محاسن داشتن فرزند و بی‌فایده بودن زندگی 2 نفره خودداری کنید. این کار بیش از هر چیز با عث قطع رابطه شما می‌شود.


ـ سعی کنید با فردی از خانواده‌تان که این مشکل را تجربه می‌کند، رفت‌وآمد کند، حمایت مناسبی از او نشان دهید و او را تشویق به تجربه‌های جدید و بارورسازی بخش‌های دیگر زندگی کنید.


ـ از مداخله و دامن زدن به چالش میان زوج نابارور خودداری کنید. اجازه دهید آن‌ها خود مسیرشان را پیدا کنند.


what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:11 - 0 تشکر 517402


کنارش باشیم حتی درسختی 





جسم و روان بعنوان دو جنبه از وجود انسان همواره بر یکدیگر تأثیر گذارند و وضعیت یکی از آنها می تواند تعیین کننده وضعیت دیگری باشد . بیماریهای جسمی و اختلالات روانی از ابعاد زیر یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند.


خانواده ای با عضو بیمار

بیماریهای جسمی از نظر شیمیایی و فیزیولوژیکی می توانند موجب پدید آمدن اختلالات روانی شوند . در بسیاری از مواقع بیماری جسمی می تواند تغییرات شیمیایی و هورمونی در بدن ایجاد نماید و در فرد مبتلا به بیماری جسمی منجر به بروز اختلال روانی گردد. بعنوان مثال پایین آمدن سطح هورمون تیروئید ( تیروکسین ) موجب کاهش سروتونین و در نتیجه منجر به بروز افسردگی می شود .


* بیماریهای جسمی توانائی ها وقدرت جسمانی و عملکردی فرد را دچار اختلال می کند و بدین طریق برای بیمار وضعیت ناامیدکننده ای را به وجود می آورد که منجر به کاهش اعتماد به نفس و امیدواری در فرد می شود . از آنجا که بیمار در مدت بیماری جسمی خود نمی تواند کارآیی های همیشگی جسمانی خود را داشته باشد و بسیاری از فعالیتهایش محدود می شود این وضعیت او را دچاراضطراب ، خشم و افسردگی می کند و او را با استرس و بحران روانی مواجه می سازد.


* اختلالات روانی به دلیل کاهش ایمنی بدن ، توان مقابله بدن را در برابر بیماریهای جسمی دچار اختلال می کنند . در چنین شرایطی اختلال روانی علت بروز بیماری جسمی است. و موجب می شود اندامی در بدن که آسیب پذیر تر از بقیه اندامهاست به بیماری جسمی مبتلا گردد . در واقع برخی مواقع بیماری جسمی واکنش فرد به یک اختلال روانی است و در فرد علائم اختلال روانی را ایجاد می کند . به طوری که هیچ علت فیزولوژیکی و عضوی برای بیماری جسمی فرد وجود ندارد.


بدون تردید در بروز حوادث مختلف، وقتی فردی دچار مشکل می‌شود، اطرافیان او و کسانی که به وی علاقه‌مند هستند، می‌کوشند تا به نحوی مشکل به وجودآمده را حل کنند و فرد را به جریان عادی زندگی برگردانند. اما باید توجه داشته باشیم که اگر این کمک‌رسانی بدون آگاهی از اصول آن باشد، نه تنها ما را به هدفمان نمی‌رساند بلکه ممکن است نتیجه عکس نیز بدهد....


به‌طور کلی وقتی فردی دچار یک بیماری جسمی لاعلاج‌ یا صعب‌العلاج می‌شود، از نظر روانی نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرد که ممکن است برخورد مناسبی با بیماری نداشته باشد یا حتی آن را انکار و درمان را رها کند.


بیمار مزمن جسمی به دلیل شرایط نامساعد و دشوار بیماریش دچار افسردگی و ناامیدی می شود.


بیمار از اینکه وضعیت جسمانی و ظاهری او مانند قبل نیست و از نظر جسمی دچار ضعف و ناتوانی شده است احساس خشم می کند.




از آنجا که بیمار به دلیل مشکلات بیماریش نمی تواند از خانواده و همسر وفرزندانش مراقبت کند و نمی تواند زمینه سعادت و آرامش آنها را در زندگی فراهم آورد احساس گناه می کند . دربرخی از موارد بیمارخود را سرزنش می کند




بیمار به دلیل ترس از علائم ناتوان کننده بیماریش و ترس از مرگ دچار اضطراب ، تنش و بیقراری می شود.


بیمارتصور می کند که توسط اطرافیان و افراد خانواده مورد محبت و احترام همیشگی نیست ، او احساس تنهایی و انزوا می کند.




چه باید کرد؟




پذیرش بیماری 

بیمار نقص ها و ناتوانیهای خود را که بعلت بیماری به وجود آمده بپذیرد و بداند که نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری پرانرژی ، پرقدرت و سریع باشد و توان جسمی او در برخی زمینه ها دچار محدودیتهایی شده است . هراندازه بیمار بیشتر به وضعیت بیماری خود آگاه و هشیار باشد و آن را بپذیرد و هراندازه اطلاعات بیشتری در مورد بیماری خود کسب کند به همان اندازه بیشتر می تواند با پزشک خود در مراحل درمان همکاری کند.


انتظارات واقع بینانه


بیمار بتواند انتظاراتش را از خود و بیماریش تعدیل نماید و دیدگاههای آرمانی و دور از واقعیت راجع به وضعیت خود نداشته باشد . او انتظارات خود را با وضعیت فعلی بیماری و جسم خود مطابقت دهد و با در نظر گرفتن محدودیتها و ناتوانی هایش از خود انتظار داشته باشد.



خانواده ای با عضو بیمار

مشاوره و روان درمانی



تقریبا بسیاری از افراد در سال‌های اخیر به نقش حائز ‌اهمیت روان‌شناس و مشاور در این شرایط پی برده‌اند و می‌دانند که مراجعه به آنها در این نوع شرایط می‌تواند تاثیر مثبتی در روند درمان بیماری داشته باشد. اما نکته‌ای که خیلی از مردم از آن بی‌اطلاع هستند این است که در این شرایط، تنها فرد دچار مشکل نیست که نیاز به مراجعه به مشاور دارد. در این موارد افرادی که با فرد بیمار در تماس مداوم هستند مانند پدر، مادر، خواهر و برادر، همسر یا فرزندان آن فرد نیز باید آموزش‌هایی را ببینند تا بتوانند در روند بهبودی فرد، نقش مثبتی داشته باشند.


حضور همراه با همسر شرایط را برای پذیرش مشاوره‌‌ها از سوی همسر خود آماده‌تر می  کند.


شاید بتوان گفت که نقش همسر در پذیرش شرایط، اقدام به درمان و بازگشت مجدد او به روال طبیعی زندگی، از خود بیمار بیشتر بوده و می تواند با یک همراهی ‌آگاهانه، مراحل درمان را مدیریت کند.


شبکه حمایتهای اجتماعی


اعضای خانواده ، دوستان ، همکاران ، آشنایان و مراقبین بیمار شبکه حمایتهای اجتماعی او را تشکیل می دهند . این افراد تلاش کنند تا حمایتهای عاطفی و اجتماعی لازم را از بیمار بنمایند و در تحمل مشکلات بیماری ، او را تنها نگذارند ، آنها باید از بیمار مراقبت کنند ، با او هم حسی و همدردی کنند . او را همانگونه که هست و با تمام نقص ها و ناتوانی های ناشی از بیماریش بپذیرند .


امید


بیمار به نیروهای خود ، پشتیبانی خداوند ، دانش پزشک و کمکهای اطرافیانش ایمان داشته باشد و به تأثیر تمام آنها در بهبودی خود امیدوار باشد . بارها گزارش شده است که برخی بیماران لاعلاج که پزشکان از درمان آنها قطع امید کرده اند توانسته اند با حفظ روحیه خود و داشتن امیدواری شفا یابند و با نیروهای درونی خود و با قدرت خداوند تمام علائم و نشانه های بیماری را در خود از بین ببرند .


تغییر شیوه زندگی


پس از ابتلاء فرد به بیماری مزمن جسمی مسلماً او نمی تواند مانند زمان قبل از بیماری خود زندگی کند و برای سازگاری هرچه بیشتر با شرایط بیماری خود و کمک به بهبود بیماری لازم است بیمار شیوه زندگی خود را تغییر دهد . او باید روش های جدید و سازگارانه ای را در تغذیه ، فعالیتهای روزمره ، ورزش ، برقراری ارتباطات اجتماعی و مقابله با اختلالات روانی در پیش بگیرد . حتی لازم است خانواده بیمار نیز تغییراتی را در شیوه زندگی خود ایجاد کنند تا بتوانند مراقبتها و حمایتهای مناسب تری از بیمار داشته باشند و خودشان در این مراقبتها از نظر جسمی و روانی کمتر آسیب ببینند و ضمن مراقبت از بیمار از سلامت جسمی و روانی خود نیز محافظت نمایند .




برخورداری بیمار مزمن جسمی از حمایت ، محبت و مراقبت افراد خانواده و دوستان ، او را در برابر بیماریش مقاوم می سازد و او را گام به گام به بهبود نزدیک تر می گرداند




پرت کردن حواس از موضوع بیماری


با انجام بسیاری از فعالیتهای فوق ( اشتغال به کار ، انجام کارهای منزل ، دعا و عبادت ، فعالیتهای هنری ، تفریح و گردش ، ورزش و ....) بیمار می تواند حواس خود را پرت کند و ذهن خود را از تمرکز بر بیماری دور کند . معطوف کردن افکار بر موضوع بیماری و اندیشیدن مداوم به آن می تواند سلامت روانی بیمار را به خطر بیندازد . بیمار می تواند با منحرف کردن افکار به سمت موضوعات دیگر و مشغول نگه داشتن خود ، از بزرگ نمایی و فاجعه آمیز کردن بیماری خود جلوگیری کند .


توجه بیمار به وضعیت ظاهری خود


بیمار ممکن است به دلیل احساس افسردگی و ناامیدی ناشی از بیماری خود به وضعیت ظاهری ، زیبائی چهره و آراستگی لباس خود بی اهمیت باشد و با ظاهر ژولیده و نامرتب در مقابل دیگران حاضر شود . رسیدگی بیمار به وضعیت ظاهری خود از نظر آراستگی موها ، مرتب و تمیز بودن لباس ها و زیبایی چهره از طرفی بر نشاط و روحیه خود بیمار تأثیر زیادی دارد و در افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس به او کمک می کند و از سوی دیگر موجب می شود که ظاهر دلنشین تری داشته باشد ، بر دیگران تأثیر مثبتی بگذارد و از جانب دیگران بیشتر مورد پذیرش و توجه قرار گیرد .



خانواده ای با عضو بیمار

رویارویی با گروه همتا



گروه همتای متشکل از افرادی است که به یک نوع بیماری مبتلا هستند و از شرایط بیماری یکسانی برخوردار هستند . آنها مشکلات و ناتوانی های مشابهی دارند و از این نظر می توانند یکدیگر را به خوبی درک کنند و با افراد گروه هم حسی داشته باشند . وقتی بیمار در این گروه مشارکت و حضور داشته باشد متوجه می شود که افراد دیگری نیز هستند که از مشکلات مشابه او رنج می برند و حتی شاید وضعیت برخی از آنها وخیم تر نیز باشد . با مشاهده مشکلات و تنگناهای پیش روی اعضای گروه همتا ، بیمار ، نسبت به بیماری خود پذیرش بیشتری پیدا می کند و از فاجعه آمیز کردن و بزرگ نمایی علائم بیماری خود اجتناب می کند و بهتر می تواند با بیماریش کنار بیاید.


فراموش نکنیم که


برای بیمار مبتلا به بیماری مزمن سمی ناتوانی و رکود واقعی در بیماری زمانی اتفاق می افتد که سلامت روانی خود را از دست بدهد .


برخورداری بیمار مزمن جسمی از حمایت ، محبت و مراقبت افراد خانواده و دوستان ، او را در برابر بیماریش مقاوم می سازد و او را گام به گام به بهبود نزدیک تر می گرداند.


با حمایت و مراقبت از بیماران مزمن آنها را در سازگاری با شرایط بیماریشان یاری دهیم و آنها را در برابر ابتلاء به اختلالات روانی مقاوم سازیم .


بیمار مزمن جسمی تنها در صورتی می تواند درمان پذیر باشد که برای سلامت روانی آرامش و نشاط خود اهمیت قائل باشد.


خداوند هرگزدرهای شفا و بهبودی را بر بیمار جسمی مزمن که از قدرت خداوند و توانائیهای روانی خودش ناامید است باز نمی کند.


what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:12 - 0 تشکر 517403


غریبه های همخون




اهمیت رابطه خواهر و برادرها





در می‌یابید که در زندگی‌تان، انسان‌هایی هستند که بدون هیچ‌گونه انتظاری، عاشقانه شما را دوست دارند و اینجاست که به خود می قبولانید که با وجود این افراد، هیچ‌گاه تنها نخواهید ماند...........


با من غریبگی نکن

طولانی‌ترین رابطه میان انسان‌ها رابطه میان خواهران و برادران است. طبق آمارهای موجود بیش از هفتاد و پنج درصد مردم بالای 65 سال دست کم یک خواهر یا برادر دارند و رابطه با آن‌ها نقش مهمی در زندگی فردی و اجتماعی آن‌ها دارد. بررسی‌ها نشان می‌دهد که رابطه میان خواهران و برادران در میان‌سالی استحکام بیشتری یافته و در دوران پیری نیز تداوم می‌یابد.


بعد از اینکه فرزندان خانواده به تدریج استقلال می‌یابند، والدین سالمند از دنیا می‌روند و افراد به طور کلی تنهاتر از قبل می‌شوند افراد به خواهر و برادر خود وابستگی بیشتری پیدا می‌کنند. افرادی که با خواهران و برادران خود رابطه نزدیک‌تری دارند از آرامش بیشتری برخوردارند. زنان در حمایت عاطفی از خواهران و برادران خود نقش موثر تری ایفا می‌کنند و شاید به همین دلیل افرادی که رابطه گرمی با خواهران خود دارند از روحیه بهتری برخوردار هستند. پژوهش‌ها نشان داده علی رغم ارتباط نزدیکی که میان خواهران و برادران وجود دارد، اما هنوز پیوند عاطفی آن‌ها با فرزندان و حتی نوه‌ها قوی‌تر است اما جالب است بدانید که افراد در هنگام بروز مشکل، قبل از مراجعه به فرزندان خود، نخست به خواهران و برادران خود روی می‌آورند.


وقتی کمی مسن‌تر شدید، خواهر و برادرتان از بهترین دوستان شما به شمار می‌روند. آن‌ها را بیشتر در زندگی خود احساس خواهید کرد و پیوند میانتان مستحکم‌تر خواهد شد


 لذا با این اوصاف  اگر شما هیچ‌گاه با خواهران و برادرانتان نزدیک و صمیمی نبوده‌اید، هنوز هم فرصت جبران گذشته و بهبود روابط را دارید.


خواهر و برادر، پیوند خاصی با یکدیگر دارند و قادرند وقتی یکی از آن‌ها دچار مشکل شد و به کمک نیاز داشت، مشکل او را شناسایی و درک کنند. در حقیقت، پیوند خاصی که بین خواهر و برادر وجود دارد، نشان‌دهنده پیشرفت روان‌شناختی انسان‌هاست. وقتی که شما بتوانید به خانواده‌تان تکیه کنید و بدانید که مورد حمایت آن‌ها قرار خواهید گرفت، قطعاً شخص شادتری خواهید بود. به این طریق است که اعتماد یک‌نفستان تقویت می‌شود و در می‌یابید که در زندگی‌تان، انسان‌هایی هستند که بدون هیچ‌گونه انتظاری، عاشقانه شما را دوست دارند و اینجاست که به خود می قبولانید که با وجود این افراد، هیچ‌گاه تنها نخواهید ماند.


احترام گذاشتن به یکدیگر یکی از مواردی است که هم شما و هم خواهر و برادرتان باید در تمام طول زندگی رعایت کنند




وقتی کمی مسن‌تر شدید، خواهر و برادرتان از بهترین دوستان شما به شمار می‌روند. آن‌ها را بیشتر در زندگی خود احساس خواهید کرد و پیوند میانتان مستحکم‌تر خواهد شد




 وجود خواهر و برادر در کنارتان می‌تواند نعمت بزرگی در حل مشکلات و چالش‌های زندگی شما باشد و چون با خواهر و برادرتان در یک خانه بزرگ شده‌اید، ارزش‌های مشابهی دارید و این بسیار مفید است.


حتی در دوران سالمندی نیز مهم‌ترین منبع عاطفی برای افراد خانواده به شمار می‌رود و از آنجا که عمدتاً اختلاف سنی میان خواهر و برادرها کمتر از والدین با فرزندان است لذا بسیاری از افراد هر چه به دوران سالمندی نزدیک‌تر می‌شوند بیشتر دوست دارند اوقات فراغت خود را در کنار خواهر و برادر خود باشند. شاید علت این ارجحیت این باشد که آنان وجوه تشابه بیشتری با خواهر و برادر خود دارند. رابطه نزدیک با خواهر و برادر به افزایش حس اعتماد به نفس منجر می‌شود و آن‌ها را در مقابل فشارهای روانی مقاوم‌تر می‌کند. بدیهی است که وقتی افراد به خواهر و برادر اعتماد کنند و احساس‌ها و مشکلات عمیق خود را با یکدیگر در میان بگذارند، با بحران‌های زندگی و به خصوص مشکلات سالمندی کنار می‌آیند.


وقتی که با خواهر و برادرتان ارتباط خوبی داشته باشید، متوجه خواهید شد که ارتباط برقرار کردن با آن‌ها نسبت به افراد دیگر بسیار راحت‌تر است.


با من غریبگی نکن

بسیاری از خواهران و برادران تصور می‌کنند که گذراندن اوقاتشان با افراد دیگر بسیار ساده‌تر است و به همین دلیل اکثراً اوقات فراغتشان را با دیگران می‌گذرانند در صورتی که تصور اشتباهی دارند.


اگر علاقه‌مندید که ارتباط بسیار مستحکم و استواری با خواهران و برادرانتان داشته باشید، سعی کنید نکاتی را که در زیر ذکر می‌شود را به خاطر بسپارید و آن‌ها را به کار بندید:


با آن‌ها صحبت کنید: این یکی از ساده‌ترین کارهایی است که شما می‌توانید انجام دهید. به آن‌ها زنگ بزنید و از کارهایی که می‌خواهند انجام دهند، اطلاعات کسب کنید.


 ناهارتان را با آن‌ها میل کنید: این نکته خیلی با اهمیت است که با خواهر و برادرتان باشید و وقتتان را با آن‌ها بگذرانید. حتی‌المقدور ناهار را با آن‌ها میل کنید که این خود یک راه ساده برای با هم بودن و استحکام روابط است.


وجود خواهر و برادر در کنارتان می‌تواند نعمت بزرگی در حل مشکلات و چالش‌های زندگی شما باشد و چون با خواهر و برادرتان در یک خانه بزرگ شده‌اید، ارزش‌های مشابهی دارید و این بسیار مفید است.


با یکدیگر به سفر یا گردش بروید: یک راه عالی برای تقویت روابط بین شما و خواهر و برادرتان این است که به همراه یکدیگر به مسافرت و گردش بروید. لحظات شاد و مهیجی را با هم سپری کنید.


مناعت طبع داشته باشید: به جای اینکه وظایف برادر بزرگ‌تر یا خواهر کوچک‌تر را به آن‌ها گوشزد کنید، بیاموزید که روابط پخته و بزرگ‌تر از سنتان با یکدیگر داشته باشید. احترام گذاشتن به یکدیگر یکی از مواردی است که هم شما و هم خواهر و برادرتان باید در تمام طول زندگی رعایت کنند. هیچ‌گاه احترام قائل شدن برای همدیگر را فراموش نکنید.


علایق مشترک بین خودتان و آن‌ها را کشف کرده و آن‌را تقویت نمایید: ممکن است شما به دلیل تفاوت زیادی که از نظر علایق با خواهر و برادرتان دارید، برای برپایی روابط مستحکم با آن‌ها، مشکلاتی پیش رو داشته باشید. در این مواقع به دنبال نقاط مشترک بین خودتان و آن‌ها باشید.




وجود خواهر و برادر در کنارتان می‌تواند نعمت بزرگی در حل مشکلات و چالش‌های زندگی شما باشد و چون با خواهر و برادرتان در یک خانه بزرگ شده‌اید، ارزش‌های مشابهی دارید و این بسیار مفید است




 البته ممکن است شما با خانواده‌تان علایق مشترکی داشته باشید اما این احتمال وجود دارد که اگر علایق شخصی‌تان را با خواهر و برادرتان به مشارکت بگذارید، ارتباط محکم‌تری به وجود بیاید. مثلاً شاید هر دوی شما وقتتان را برای مذهب یا توجه به سیاست صرف کنید. سعی کنید علایق مشترکتان را بیابید و با استفاده از وجود این علایق مشترک، یک رابطه استوار و پابرجا بین خود و خواهر و برادرتان بناسازید.


به خواهر و برادرتان، خالصانه عشق بورزید: به این نکته توجه داشته باشید که خواهر و برادرتان برای همیشه جزئی از زندگی شما خواهند بود. یاد بگیرید که چگونه خواهر و برادرتان را دوست داشته باشید و آن‌ها را با همه نقاط ضعف و قوتشان، بپذیرید. مهم نیست که در گذشته چه رفتارها و برخوردهایی با آن‌ها داشته‌اید، مهم این است که حالا هر کاری را می‌توانید برای ساختن یک ارتباط مستحکم و پابرجا، انجام دهید.


what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:12 - 0 تشکر 517404


ارتباط موثر، والدین تاثیر گذار 





در دنیای امروز که عصر ارتباطات نامیده می شود، هر انسانی که بتواند با دیگران حتی با اشیاء، اطراف و لحظه های زندگی اش ارتباط خوب و موثری را برقرار نماید، انسان موفقی است.




ارتباط موثر، والدین تاثیر گذار

امروزه با توجه به فاصله گرفتن بسیار زیاد دنیای فرزندان با دنیای والدین بسیاری از صاحب نظران معتقدند که: اختلاف نسل ها به گسست نسل ها تبدیل شده است. اغلب والدین از اینکه کمتر می توانند بر فرزندانشان تاثیری مطلوب بگذارند و فرزندانشان به حرف های آن ها گوش نمی دهند و ارزش های خانوادگی را که برای والدین اهمیت دارد رعایت نمی کنند،گله مندند و می پرسند چه کار کنیم تا در ارتباط با فرزندانمان تاثیر گذاری بیشتر و مطلوب تری داشته باشیم؟


در مقابل بسیاری از فرزندان بویژه نوجوانان نیز گله مندند که چرا والدین به حرف های آن ها گوش نمی دهند و آن ها را درک نمی کنند و در ارتباط با آن ها بیشتر دستور می دهند و نصیحت می کنند.


در پاسخ این دو گروه باید گفت دلایل عدم ارتباط خوب، نداشتن باورها و مهارت های ارتباطی مناسب است. و چون آدم ها محصول عادت ها هستند بهتر است با کشف راه حل های جدید ارتباطی عادت ها را شکست. گام اول کسب اگاهی و اطلاعات درست و یافتن روش های ارتباط جدید و موثر است.


در این مطلب سعی داریم به چگونگی افزایش توانایی ارتباط موثر و کارآمد بپردازیم. امید است والدین و فرزندان با رعایت و بکار گیری آن ها بتوانند روز به روز به بهتر شدن ارتباط خود کمک نمایند.





تعریف ارتباط موثر



ارتباط موثر رابطه ای است که در آن شخص به گونه ای عمل می کند که در آن علاوه بر اینکه خودش به خواسته هایش می رسد، افراد مقابل نیز احساس رضایت می کنند.


انواع ارتباط بین فردی





 ارتباط قدرت مدار خود محور



** فردی که چنین رفتاری دارد معمولا:


- می خواهد نظرش را به دیگران تحمیل کند.


- حوصله گوش دادن به حرف های دیگران را ندارد.


- بیشتر نصیحت می کند و پند و اندرز می دهد.


- حرف، حرف خودش است و دائما فرمان می دهد.


- دیگران را از عاقبت کارهایشان می ترساند.


- اینگونه اشخاص در درون خود اغلب احساس گناه و خجالت دارند.


- از دیگران واکنش های منفی دریافت می کنند و مقبولیت چندانی ندارند.


این گونه افراد معمولا تنها می مانند.




اگر فرزند مسئله دارد، سعی کنیم مسئولیت مسئله را به خود او واگذار کنیم و با گوش دادان فعال و همدلی ،توجه کردن بدون سرزنش کردن کمک کنیم که خودش به راه حل برسد. در این صورت بهتر به آن راه حل عمل خواهد کرد و به استقلال و خود باوری بیشتری می رسد






 ارتباط منفی و منفعل



** در این روش شخص آگاهانه سعی می کند:

- از درگیری اجتناب کند حتی اگر نتیجه اش رنج بردن خودش باشد.


- به جای عمل عکس العمل نشان می دهد.


- خواسته های دیگران را بر خواسته های خود ترجیح می دهد و اطرافیان هم از رفتار او سوء استفاده کرده و از طرف آنها تصمیم می گیرند و سهم آنها را در رابطه انکار می کنند یا به آنها کار بیشتری ارجاع می دهند.


زمینه این گونه رفتار ها بیشتر عامل ترس است:


- ترس از باختن در درگیری ها از سویی و نیاز به آبرو داری از سوی دیگر


- ترس از طرد شدن و عدم اهمیت دیگران به اندیشه ها و عقاید خود.


- ترس از دست دادن کنترل اخلاقی  و رنجاندن دیگران.


- معمولا چنان تحت تاثیر احساسات و هیجانات قرار می گیرند که حتی عادی ترین خواسته هایشان را هم نمی توانند بیان کنند.


- اغلب عصبانی مایوس، رنجیده، انزواطلب و غیر اجتماعی اند.


- در درون خود دائما احساس نگرانی و نارضایتی دارند. 




 ارتباط مثبت و موثر




ارتباط موثر، والدین تاثیر گذار

**


شخصی که رفتاری مثبت و تاثیر گذار دارد:

- در درجه اول با خودش و درونش رابطه ای آگاهانه دارد.


- خود و دیگران را آنطور که هستند می پذیرد.


- از سلامت روانی برخوردار است.


- برای کسب حقوقش مقاومت می کند.


- می تواند احساس ها، خواسته ها و عقایدش را صادقانه بیان کند.


- نظر و اراده خود را به دیگران تحمیل نمی کند. از عزت نفس بالایی برخوردار است و برای رسیدن به خواسته هایش قدم اول را بر می دارد.





راه های کسب ارتباط موثر در خانواده



1- فرزندانمان را همان گونه که هستند بپذیریم، نه اینکه بخواهیم آنها را در خواسته های خود شکل بدهیم.

2- اگر یکی از رفتارهای فرزندمان ، مثلا سخن چینی او برایمان قابل پذیرش نیست، همان رفتار را زیر سوال ببریم نه کل شخصیت او را. مثلا بگوئیم سخن چینی تو کار بدی است، نه اینکه(( تو بچه بدی هستی ))


3- وقتی مسئله ای بوجود می آید اول مالکیت مسئله را تعیین کنیم که مسئله متوحه چه کسی است یا چه کسی را ناراحت کرده است.(معمولا کسی که ناراحت شده مالک مسئله است ). مسئولیت و مالکیت خودمان را به عهده بگیریم و آن را با پیام (من) بدون مقصر دانستن یا سرزنش دیگران بیان کنیم و به دیگر اعضاء خانواده اجازه و فرصت دهیم که به احساس ما احترام بگذارند و رفتارشان را طوری تغییر دهند که مسئله حل شود. مثلا(من ) امروز خسته ام لطفا صدای تلویزیون را کمتر کنید.


4- اگر فرزند مسئله دارد، سعی کنیم مسئولیت مسئله را به خود او واگذار کنیم و با گوش دادان فعال و همدلی ،توجه کردن بدون سرزنش کردن کمک کنیم که خودش به راه حل برسد. در این صورت بهتر به آن راه حل عمل خواهد کرد و به استقلال و خود باوری بیشتری می رسد.




بر این باور باشیم که هم من خوبم و هم فردی که با او ارتباط برقرار می کنم تا در ارتباط به تفاهم برسیم، مشکل امروز خانواده ها عدم تفاهم نیست بلکه سوء تفاهم است




5- راه حلی  را انتخاب کنیم که دو طرف برنده باشند،نه اینکه نه اینکه در انتها یک نفر بازنده شود. ( یعنی همیشه به دنبال این باشیم که برد،برد بیافرینیم).


6- در مقابل مقاومت دیگران ان مقاومت را تائید کنیم. مثلا بگوئیم:( اگرمن هم بودم، همین احساس را داشتم ) چرا که ( این مقاومت ما در مقابل دیگران است که مشکل افرین است نه مقاومت دیگران به تنهایی )


7- چون نگرش و دنیای هر فرد با دیگری متفاوت است یقینا انسانها، دنیا را متفاوت درک می کنند پس با آدم ها ی نتفاوت بایستی برخورد متفاوت داشت. به تعبیری:( اول باید به دنیای دیگران پا بگذاریم بعد آنها را به دنیای خود یا دیگری هدایت کنیم.)


8- بر این باور باشیم که هم من خوبم و هم فردی که با او ارتباط برقرار می کنم تا در ارتباط به تفاهم برسیم، مشکل امروز خانواده ها عدم تفاهم نیست بلکه سوء تفاهم است.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:12 - 0 تشکر 517405


ارتباط موثر، والدین تأثیر گذار





در دنیای امروز که عصر ارتباطات نامیده می‌شود، هر انسانی که بتواند با دیگران حتی با اشیاء، اطراف و لحظه‌های زندگی‌اش ارتباط خوب و موثری را برقرار نماید، انسان موفقی است.


ارتباط موثر، والدین تأثیر گذار

امروزه با توجه به فاصله گرفتن بسیار زیاد دنیای فرزندان با دنیای والدین بسیاری از صاحب نظران معتقدند که: اختلاف نسل‌ها به گسست نسل‌ها تبدیل شده است. اغلب والدین از اینکه کمتر می‌توانند بر فرزندانشان تأثیری مطلوب بگذارند و فرزندانشان به حرف‌های آن‌ها گوش نمی‌دهند و ارزش‌های خانوادگی را که برای والدین اهمیت دارد رعایت نمی‌کنند، گله مندند و می‌پرسند چه کار کنیم تا در ارتباط با فرزندانمان تأثیر گذاری بیشتر و مطلوب‌تری داشته باشیم؟


در مقابل بسیاری از فرزندان به ویژه نوجوانان نیز گله کندند که چرا والدین به حرف‌های آن‌ها گوش نمی‌دهند و آن‌ها را درک نمی‌کنند و در ارتباط با آن‌ها بیشتر دستور می‌دهند و نصیحت می‌کنند.


در پاسخ این دو گروه باید گفت دلایل عدم ارتباط خوب، نداشتن باورها و مهارت‌های ارتباطی مناسب است؛ و چون آدم‌ها محصول عادت‌ها هستند بهتر است با کشف راه حل‌های جدید ارتباطی عادت‌ها را شکست. گام اول کسب اگاهی و اطلاعات درست و یافتن روش‌های ارتباط جدید و موثر است.


در این مطلب سعی داریم به چگونگی افزایش توانایی ارتباط موثر و کارآمد بپردازیم. امید است والدین و فرزندان با رعایت و بکار گیری آن‌ها بتوانند روز به روز به بهتر شدن ارتباط خود کمک نمایند.





تعریف ارتباط موثر



ارتباط موثر رابطه‌ای است که در آن شخص به گونه‌ای عمل می‌کند که در آن علاوه بر اینکه خودش به خواسته‌هایش می‌رسد، افراد مقابل نیز احساس رضایت می‌کنند.




انواع ارتباط بین فردی



 ارتباط قدرت مدار خود محور

فردی که چنین رفتاری دارد معمولاً:


* می‌خواهد نظرش را به دیگران تحمیل کند.


* حوصله گوش دادن به حرف‌های دیگران را ندارد.


*بیشتر نصیحت می‌کند و پند و اندرز می‌دهد.


حرف، حرف خودش است و دائماً فرمان می‌دهد.


* دیگران را از عاقبت کارهایشان می‌ترساند.


* این‌گونه اشخاص در درون خود اغلب احساس گناه و خجالت دارند.


* از دیگران واکنش‌های منفی دریافت می‌کنند و مقبولیت چندانی ندارند.


این گونه افراد معمولا تنها می‌مانند.




ارتباط موثر رابطه‌ای است که در آن شخص به گونه‌ای عمل می‌کند که در آن علاوه بر اینکه خودش به خواسته‌هایش می‌رسد، افراد مقابل نیز احساس رضایت می‌کنند




 ارتباط منفی و منفعل


در این روش شخص آگاهانه سعی می‌کند:


* از درگیری اجتناب کند حتی اگر نتیجه‌اش رنج بردن خودش باشد.


به جای عمل عکس‌العمل نشان می‌دهد.


خواسته‌های دیگران را بر خواسته‌های خود ترجیح می‌دهد و اطرافیان هم از رفتار او سوء استفاده کرده و از طرف آن‌ها تصمیم می‌گیرند و سهم آن‌ها را در رابطه انکار می‌کنند یا به آن‌ها کار بیشتری ارجاع می‌دهند.


زمینه این گونه رفتارها بیشتر عامل ترس است:


ترس از باختن در درگیری‌ها از سویی و نیاز به آبرو داری از سوی دیگر.


* ترس از طرد شدن و عدم اهمیت دیگران به اندیشه‌ها و عقاید خود.


* ترس از دست دادن کنترل اخلاقی و رنجاندن دیگران.


* معمولاً چنان تحت تأثیر احساسات و هیجانات قرار می‌گیرند که حتی عادی‌ترین خواسته‌هایشان را هم نمی‌توانند بیان کنند.


*اغلب عصبانی مأیوس، رنجیده، انزواطلب و غیر اجتماعی‌اند.


* در درون خود دائماً احساس نگرانی و نارضایتی دارند. 



ارتباط موثر، والدین تأثیر گذار

 ارتباط مثبت و موثر



شخصی که رفتاری مثبت و تأثیر گذار دارد:


* در درجه اول با خودش و درونش رابطه‌ای آگاهانه دارد.


*خود و دیگران را آن طور که هستند می‌پذیرد.


* از سلامت روانی برخوردار است.


برای کسب حقوقش مقاومت می‌کند.


*می‌تواند احساس‌ها، خواسته‌ها و عقایدش را صادقانه بیان کند.


* نظر و اراده خود را به دیگران تحمیل نمی‌کند. از عزت نفس بالایی برخوردار است و برای رسیدن به خواسته‌هایش قدم اول را بر می‌دارد.







راه‌های کسب ارتباط موثر در خانواده



1. فرزندانمان را همان گونه که هستند بپذیریم، نه اینکه بخواهیم آن‌ها را در خواسته‌های خود شکل بدهیم.

2. اگر یکی از رفتارهای فرزندمان، مثلاً سخن چینی او برایمان قابل پذیرش نیست، همان رفتار را زیر سوال ببریم نه کل شخصیت او را. مثلاً بگوییم سخن چینی تو کار بدی است، نه اینکه  تو بچه بدی هستی.


3. وقتی مسئله‌ای به وجود می‌آید اول مالکیت مسئله را تعیین کنیم که مسئله متوجه چه کسی است یا چه کسی را ناراحت کرده است. (معمولاً کسی که ناراحت شده مالک مسئله است). مسئولیت و مالکیت خودمان را به عهده بگیریم و آن را با پیام (من) بدون مقصر دانستن یا سرزنش دیگران بیان کنیم و به دیگر اعضاء خانواده اجازه و فرصت دهیم که به احساس ما احترام بگذارند و رفتارشان را طوری تغییر دهند که مسئله حل شود. مثلاً (من) امروز خسته‌ام لطفاً صدای تلویزیون را کمتر کنید.


4. اگر فرزند مسئله دارد، سعی کنیم مسئولیت مسئله را به خود او واگذار کنیم و با گوش دادان فعال و همدلی، توجه کردن بدون سرزنش کردن کمک کنیم که خودش به راه حل برسد. در این صورت بهتر به آن راه حل عمل خواهد کرد و به استقلال و خود باوری بیشتری می‌رسد.




بر این باور باشیم که هم من خوبم و هم فردی که با او ارتباط برقرار می‌کنم تا در ارتباط به تفاهم برسیم، مشکل امروز خانواده‌ها عدم تفاهم نیست بلکه سوء تفاهم است




5. راه حلی را انتخاب کنیم که دو طرف برنده باشند، نه اینکه نه اینکه در انتها یک نفر بازنده شود. (یعنی همیشه به دنبال این باشیم که برد، برد بیافرینیم).


6.در مقابل مقاومت دیگران ان مقاومت را تائید کنیم. مثلاً بگوییم:(اگر من هم بودم، همین احساس را داشتم) چرا که (این مقاومت ما در مقابل دیگران است که مشکل آفرین است نه مقاومت دیگران به تنهایی).


7.چون نگرش و دنیای هر فرد با دیگری متفاوت است یقیناً انسان‌ها، دنیا را متفاوت درک می‌کنند پس با آدم‌های متفاوت بایستی برخورد متفاوت داشت. به تعبیری:(اول باید به دنیای دیگران پا بگذاریم بعد آن‌ها را به دنیای خود یا دیگری هدایت کنیم).


8. بر این باور باشیم که هم من خوبم و هم فردی که با او ارتباط برقرار می‌کنم تا در ارتباط به تفاهم برسیم، مشکل امروز خانواده‌ها عدم تفاهم نیست بلکه سوء تفاهم است.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:12 - 0 تشکر 517406


فرشته های زندگی ما





انسان در زندگی، وظایف و مسئولیت هایی نسبت به دیگران دارد که باید آن ها را ادا نماید؛ مانند مسئولیت در برابر خداوند، پدر، مادر، همسر و فرزند. ادای آن ها متوقف بر شناخت آن ها است. پس از حق خدای متعال مسئولیت انسان در برابر پدر و مادر از هر مسئولیتی بیش تر است. ازآنجا که اصل وجود هر انسانی از پدر و مادر است ، ‌می توان گفت درمیان پیوندهای خویشاوندی ، هیچ کس به اندازه پدر و مادر به انسان نزدیک نیست.


فرشته های زندگی ما

همچنانکه هیچ کس به اندازه آنها ، با انسان مهربان نیست . پدر و مادر بعد از خداوند ، حق حیات بر گردن فرزند دارند . این دو موجود مهربان ، فرزند یا فرزندان خود را از دوران ضعف و ناتوانی آنها یعنی از دوران کودکی تا زمان توانمندی یاری می رسانند و همه امکانات خود را سخاوتمندانه نثار فرزندان می کنند . بنابراین نقش حیاتی و ارزشمند پدر و مادر در پرورش و رشد فرزند ، بر کسی پوشیده نیست و بر فرزندان لازم است که قدر زحمات پدر و مادر را بدانند .


جایگاه پدر و مادر در تمام ادیان آسمانی و حتی مکاتب غیرالهی ، مورد احترام و تکریم قرار گرفته است . پیامبر و اهل بیت آن حضرت و همچنین آیاتی از قرآن کریم ، به طور مکرر ، مقام و منزلت والدین را بیان کرده و به انسانها سفارش می کنند که از احترام به پدر و مادر و نیکی به آنها غفلت نورزند . گرچه عواطف انسانى و مسایل حق شناسى به تنهایى براى رعایت احترام به پدر و مادر كافى است ولى از آنجا اسلام حتى در مسایلى كه هم عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه آن را به وضوح در مى یابد, سكوت روا نمى دارد بلكه به عنوان تأكید هم كه شده در اینگونه موارد دستورات لازم را صادر می‌كند.


همان طور که خداوند، خالق و ولی نعمت انسان است و بندگی او و تشکر از او بر بندگان لازم است، پدر ومادر نیز در خلقت انسان نقش دوم را دارند و ولی نعمت فرزند محسوب می شوند. از این رو، پس از ادای حق خداوند متعال، حق والدین بر همه چیز مقدم است.


خداوند در قرآن پس از امر به عبودیت و نهی از شرک، دستور احسان به والدین را می دهد: «و بالوالدین احساناً» (1).


در احادیث، به صورت مکرر و مؤکّد این موضوع مورد توجه پیشوایان دین قرار گرفته است. از بعضی احادیث استفاده می شود که حق مادر بیش تر از حق پدر است؛ امام باقر علیه السلام می فرمایند: «حضرت موسی از خداوند خواست او را پند بدهد. خطاب شد: من تو را به ادای حق خودم سفارش می کنم، و چون موسی علیه السلام باز هم درخواست پند نمود تا سه مرتبه خطاب شد: «اوصیک بی» و برای مرتبه ی چهارم سه بار فرمود: «اوصیک بِاُمِّک»؛ تو را به رعایت حق مادرت سفارش می کنم و پس از آن یک بار فرمود: «اُوصیک بِاَبِیک»؛ تو را به رعایت حق پدرت سفارش می کنم».




گرچه عواطف انسانى و مسایل حق شناسى به تنهایى براى رعایت احترام به پدر و مادر كافى است ولى از آنجا اسلام حتى در مسایلى كه هم عقل در آن استقلال كامل دارد و هم عاطفه آن را به وضوح در مى یابد, سكوت روا نمى دارد بلكه به عنوان تأكید هم كه شده در اینگونه موارد دستورات لازم را صادر می‌كند




هریک از پدر و مادر از جایگاهی خاص در ساختار خانواده برخوردارند . آنها با توجه به موقعیتشان در محیط خانواده ، نقش هایی متفاوت و در عین حال مکمل را ایفا می کنند . در جاهایی حضور مادر ، پررنگ تر و در مواردی حضور پدر مؤثرتر است . به هر حال آنها می توانند به طور مشترک نیز بر مناسبات خانوادگی تاثیر بگذارند . در ساختار یک خانواده کامل ، یعنی خانواده متشکل از پدر و مادر و فرزندان ،‌ معمولا" پدران نان آور خانواده هستند و مسئولیت تامین معاش و نیازهای اقتصادی خانواده برعهده آنان است . گرچه امروزه به علت سختی زندگی ، زنان نیز دوشادوش مردان در تامین بخشی از هزینه های زندگی ، سهیم هستند ، اما مردان ، اوقات بیشتری را در خارج از کانون خانواده می گذرانند . این امر ممکن است سبب کمرنگ شدن رابطه میان پدران و فرزندان شود . پدر به عنوان سمبل اقتدار در خانواده ، نقش مهمی در تربیت دارد.


حتی پس از مرگ بر ما حق دارند

مادر ، مؤثرترین عامل تربیت و تامین کننده سلامت روحی ، روانی و جسمانی فرزندان است . نقش اساسی مادران در تربیت موجب شده است که در نظام تربیتی و حقوقی اسلام ، به مادران توجهی خاص شود . محبت مادر به فرزند چنان تاثیرگذار است که هیچ چیزی نمی تواند جای آن را بگیرد . نوازش مادر یکی از غذاهای روحی کودک است و مادر باید به اندازه لازم ، فرزند خود را از این غذای روحی بهره مند سازد . مادر از نظر روانی و عاطفی ، سرشار از محبت است و توان بالایی در ابراز احساسات و عواطف دارد . حال اگر از این توان ، درست استفاده شود ، در تحکیم پیوند خانوادگی و چگونگی شکل گیری روابط اجتماعی و تربیت روحی و روانی  فرزندان نقش سازنده ای خواهد داشت .


امام سجاد در رساله ی حقوق می فرماید: حق مادر تو این است که بدانی تو را در محلی جای داد(شکم) که هیچ کس حاضر نیست کسی را آن جا نگه دارد و حمل نماید، از میوه دلش به تو شیر داده که احدی حاضر نیست جز مادر این کار را بکند، با تمام وجودش از تو پرستاری و نگهداری کرد، خودش گرسنه ماند تا تو را سیر کند. خودش تشنه ماند تا تو را سیراب نماید، خودش برهنه ماند تو را پوشاند، خودش در آفتاب سوخت و بر تو سایه انداخت، چه بی خوابی ها که به خاطر تو تحمل کرد و تو را از سرما و گرما محفوظ داشت. تمام این سختی ها را تحمل کرد که امروز تو به دردش بخوری و برایش مفید و عصای پیریش باشی و تو هرگز توان تشکر از او را نداری مگر خدا کمک کند و توفیقت دهد. (2)


همان طور که یادآور شدیم؛ مادر حق بیش تری برعهده ی فرزند دارد؛ ولی پدر ولایت دارد و در تمام امور به جز معصیت خداوند؛ اطاعت از پدر واجب است؛ مثلا اگر پدر امر کرد که پسر نماز را به جماعت بخواند یا به مسجد برود بر فرزند واجب می شود به آن عمل کند.



از رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال شد:


«ما حقُّ الوالد علی ولده»؟


امام هادی علیه السلام می فرماید: «عقوق، فقر و نداری و ذلت را در پی دارد» (3).


در حدیث آمده است بوی بهشت از مسافت پانصد فرسخ راه استشمام می شود؛ ولی «عاق والدین» بوی بهشت را هم استشمام نمی کند. (4)




محبت مادر به فرزند چنان تاثیرگذار است که هیچ چیزی نمی تواند جای آن را بگیرد . نوازش مادر یکی از غذاهای روحی کودک است و مادر باید به اندازه لازم ، فرزند خود را از این غذای روحی بهره مند سازد . مادر از نظر روانی و عاطفی ، سرشار از محبت است و توان بالایی در ابراز احساسات و عواطف دارد






خوش زبانی و خوش رفتاری با والدین



بهترین راه برای ابراز محبت به پدر و مادر، نرم گویی و خوش زبانی با آنهاست. پیشوایان معصوم علیهم السلام که بزرگ ترین مربیان بشری هستند، تندی به پدر و مادر را نهی کرده اند و حتی صدای ما نبایداز صدای آنان بلند باشد چه رسد به این که خدای ناکرده با آنان به زشتی سخن بگوییم که سخن زشت و ناسزا گفتن به والدین، از گناهان کبیره است. امام صادق علیه السلام سفارش کرده است: «حتی» هنگامی که پدر و مادرتان شما را می زنند، شما از درگاه خدا برای آن دو طلب غفران و بخشش کنید.


رعایت حرمت والدین



از آیه ها و روایت های تربیتی برمی آید که احسان به پدر و مادر در همه حال لازم است. هرگاه یکی از پدر و مادر یا هر دو آنان پیر شوند، فرزند باید متکفل امور آنان باشد، نه اینکه اداره امور آنان را به دیگران بسپارد و خود از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند. سپردن والدین پیر به خانه های سالمندان، خلاف مقتضای انسانیت و وجدان بشری است. پدر و مادر، تنها محتاج خوراک، پوشاک و خدمات معمولی و مادی نیستند، بلکه نیازمند محبت و دست گیری و مهربانی اند و این نیازمندی آنان، در خانه سالمندان و آسایشگاه ها تأمین نخواهد شد. هیچ فرزندی هرگز نباید از نگه داری و خدمت رساندن
حتی پس از مرگ بر ما حق دارند

به پدر و مادر، اظهار انزجار و خستگی کند. البته نیکی به والدین، نباید تنها در زمان حیات و زندگی آنان باشد، بلکه پس از مرگ آن عزیزان نیز باید احسان به آنها را ادامه داد.


نیکی به پدر و مادر پس از مرگ، به صورت استغفار برای آنان، نماز خواندن، صدقه دادن، حج نمودن، روزه گرفتن از طرف آنان، ادای دین و اطعام فقرا تجلی می کند. چنان که احترام گذاشتن به آنان در زمان حیات نیز با کارهایی چون پیش قدم نشدن از آنان، ننشستن پیش از آنان، بلند شدن در مقابل آنان، فرو بردن خشم و ناراحتی خود، صدای خود را بلند نکردن و نخواندن آنان با اسم کوچک شکل می گیرد.


متأسفانه بعضی از جوانان پس از ازدواج، پدر و مادر خود را فراموش می کنند. باید حرمت بزرگترها را حفظ کنند، موقعیت سنی و توقعات آنان را درک کنند و در کسب رضایت آنان تلاش کنند؛ زیرا فردا نیز نوبت آنان است. پس امروز خوب بکارید تا فردا خوب درو کنید. اگر پدر و مادر بیمارند و نیاز به پزشک بردن  و دارو و کمک دارند یا برای خرید نیازهای زندگی احتیاج به کمک دارند و یا هر نوع نیاز دیگر، جوانان نباید دریغ کنند.


what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:12 - 0 تشکر 517407


نقشهای جنسیتی چیست؟





عمدتا زنان مسئول مراقبت از خانه و فرزندان و به طور کلی مدیریت داخلی منزل را بر عهده داشتند و مردان مسئولیت و نقش کسب روزی و به دست آوردن پول برای اداره زندگی، خرید وسایل مورد نیاز و ....


نقشهای جنسیتی

در این یادداشت قصد داریم اطلاعاتی درباره نقش جنسیتی سنتی و مدرن در جامعه و خانواده بیان کنیم. منظور از نقش جنسیتی در ازدواج وظایفی است که به طور روزانه توسط مردان یا زنان انجام می گردد.


سالیان طولانی نقش های وابسته به جنس در ازدواج بدون هیچ تغییر و تحولی ثابت باقی مانده بود. علت این امر تاکید و فشار جامعه بر هر یک از این نقش ها بود. اما با گذشت سالها هم اکنون به طور واضح می بینیم که به علت تغییر طرز فکر و نگرش عموم افراد جامعه این نقشها دچار تغییر و تحول شده است . همچنین پیشرفت جامعه عامل مهمی در بروز این تغییرات است.


قبل از آنکه بفهمیم چرا با گذشت زمان باید نقش های وابسته به جنسیت در ازدواج تغییر کند بهتر است ابتدا با نقشهای جنسیتی سنتی آشنا شویم اما قبل از آن لازم به توضیح و تاکید است که در این مقاله قصد سرکوب کردن و یا ترفیع هیچ یک از این نقشها(چه نقش سنتی و چه نقش مدرن) نیستیم.





نقشهای سنتی وابسته به جنس



سالها قبل تقریبا در تمام اقصی نقاط دنیا، نقش زن و مرد در خانواده کاملا مشخص و از پیش تعیین شده بود. عمدتا زنان مسئول مراقبت از خانه و فرزندان و به طور کلی مدیریت داخلی منزل را بر عهده داشتند و مردان مسئولیت و نقش کسب روزی و به دست آوردن پول برای اداره زندگی، خرید وسایل مورد نیاز و .. را داشتند.

اغلب مواقع هم زنان و هم مردان بدون هیچ گونه تلاشی و بدون هر نوع بحث و عذر و بهانه این نقش ها را می پذیرفتند و شاید کسی به دنبال دلیل برای انجام این مسئولیتها و وظایف نبود چرا که اقتضای شرایط  جامعه حکم می کرد که حالت طبیعی و منطقی جامعه این چنین است.



شاید یکی از نقاط ضعف این رویه این بود که بسیاری از زنان و مردان نمی توانستند بخشی از استعدادها و توانمندی های خود را عیان کنند به همین علت بسیاری از افراد نمی توانستند به شادکامی و موفقیتی که با تغییر نگرش می توانستند به آن دست یابند نایل شوند.




به تدریج و با یکسری تغییرات آهسته نقش های جنسیتی به سمت اهمیت یافتن توانمندی ها و استعدادهای افراد تغییر یافت. برای مثال زنان فرصتهای برابری برای ادامه تحصیل و اشتغال پیدا کردند و از طرف دیگر، مردان به عنوان جنس خشن شناخته نمی شدند و آنها نیز به دور از افکار غالبی جامعه می توانستند به مشاغلی که در گذشته برچسب زنانه خورده بود، اشتغال یابند




 در این الگوی جدید دیگر مردان تنها مسئول تامین مایحتاج مادی خانواده نبودند بلکه باید انرژی و زمان لازم را برای رشد تربیتی و اخلاقی بچه ها هم اختصاص دهند. خواندن کتاب برای بچه ها، رسیدگی به گردش و تفریح آنها، توجه به امور تربیتی از قبیل شرکت در جلسات مدرسه و .. از جمله وظایفی است که مرد خانواده نیز باید در آن سهیم میشد و تنها بر عهده زن خانه نبود.



در دیدگاه سنتی نسبت به جنسیت، هم زنان و هم مردان بدون هیچ گونه تلاشی و بدون هر نوع بحث و عذر و بهانه این نقش ها را می پذیرفتند و شاید کسی به دنبال دلیل برای انجام این مسئولیتها و وظایف نبود.


اما با این اوصاف و با وجود افزایش چشم گیر تعداد زنانی که وارد بازار کار شده اند و با وجود کاهش قالبهای نقش جنسیتی، اعضای هر دو جنس باز هم مشاغلی را ترجیح می دهند که به طور سنتی با جنسیتشان تناسب داشته باشد. البته لازم به ذکر است که تقریبا دختران و پسران به یکسان مشاغلی مانند مدیریت، پزشکی، دندانپزشکی، استادی دانشگاه و ... رغبت نشان می دهند. در دانشکده ها هم همین روندها دیده می شود و علت این تغییرات اساسی هم اقتصادی است و هم اجتماعی. این تغییرات همراه است با کاهش میزان زاد و ولد، افزایش امکانات شغلی، بالا رفتن موقعیت شغلی و دستمزد زنان، تغییر نقشهای جنسیتی و اجتماعی و تمایل خانواده به تامین هزینه های زندگی به کمک حقوق زن و مرد توامان.


نقشهای جنسیتی

اما این تغییر نقش جنسیتی بر روی برخی از افراد به خصوص دختران تاثیرات افراطی بر جای گذاشته است به گونه ای که برخی از دختران صرفا علاقمند به حرفه های مردانه و تمام وقت بوده و عمدتا مشاهده می شود که این دسته از دختران یا تمایل به ازدواج ندارند و یا تمایل به ازدواج دیر هنگام دارند . همچنین این دختران یا علاقمند به فرزند آوری نبوده و یا خیلی دیر تمایل دارند که صاحب فرزند شوند و بعد از فرزند آوری نیز تمایل دارند حرفه و شغل خود را مانند گذشته ادامه دهد و به طور کلی بیشتر جذب کار و حرفه خود می شوند تا خانواده و فرزندان.


در نقطه مقابل این دختران، کسانی هستند که دیدگاه کاملا افراطی به جنسیت خود داشته و  از هر گونه فعالیت اجتماعی و فرهنگی در جامعه خودداری می کنند. شاید به جرات بتوان گفت این دسته از زنان و دختران چندان توجهی به نیازها و استعدادهای خود نداشته و به نوعی  فردیت خود را فراموش کرده اند.



در حد فاصل این دو نگرش زنان و مردانی هستند که دیدگاه افراطی و تفریطی به نقش های جنسیتی نداشته و دیدگاهی واقع گرایانه برای خود اتخاذ کرده اند. برای مثال زنان متعلق به این دسته، به تحصیل و اشتغال و پرورش استعدادها و توانمندی های خود اصرار دارند اما از طرف دیگر هرگز حاضر به قربانی نمودن خانه و خانواده به خاطر خواسته های خود نیستند مثلا مایل اند به هنگام خردسالی کودکانشان در منزل بمانند ولی قبل از بچه دار شدن و بعد از بزرگ شدن فرزندان مایل اند کار کنند. البته به نظر می رسد که کار این دسته از زنان بسیار دشوار تر از زنان دیگر است چرا که مجبورند میان خانه داری و فرزند داری هماهنگی ایجاد کنند و به دنبال راه حلی برای این مساله یعنی بچه داری و شاغل بودن به طور توام هستند مساله ای که در جامعه امروزی یافتن راه حلی برای آن سخت و دشوار خواهد بود.




با وجود افزایش چشم گیر تعداد زنانی که وارد بازار کار شده اند و با وجود کاهش قالبهای نقش جنسیتی، اعضای هر دو جنس باز هم مشاغلی را ترجیح می دهند که به طور سنتی با جنسیتشان تناسب داشته باشد






آیا نقشهای جنسیتی نیازمند تغییر است یا خیر؟



به طور قطع برخی از نقش های جنسیتی در گذشته اصلا عادلانه نبود و نیازمند ایجاد تغییرات اساسی بود. اما در حین ایجاد این تغییرات برخی از افراد جانب افراط و تفریط را برگزیده و لذا این جریان را با انحرافاتی توام ساختند انحرافاتی که نتیجه آن ایجاد مکتبهای فکری مانند فمینیست و .. بود.اما در هر صورت دیدگاه اعتدال گرایانه به این تغییرات می تواند در نهایت به سود خانواده تمام شود چرا که هم منجر به ایجاد فرصتهای برای به کار بردن و استفاده از استعدادها و توانایی های افراد را ایجاد می کند و سطح کیفی زندگی افراد را بالا ببرد و هم می تواند بر زندگی خانوادگی و زناشویی و حتی تربیت فرزندان تاثیرات مثبتی بگذارد. مسلما یک مادر با سواد و دارای درک و آگاهی( چه شاغل باشد و چه خانه دار) می تواند محیطی امن و آرام برای همسر و فرزندان ایجاد کند

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:13 - 0 تشکر 517408


ارتباط سالم، در مدرسه آدم سازی!





والدین در دشوارترین مدرسه دنیا تدریس می‌کنند: مدرسه آدم سازی! شما به عنوان پدر و مادر، در واقع، تخته سیاه کلاس، مدیر، معلم و سرایدار این مدرسه هستید. برای اداره کردن خانواده، ارتباط سالم از اهمیتی به سزا برخوردار است.


ارتباط سالم، در مدرسه آدم سازی!

اینکه پدر و مادرها، گاهی اوقات با هم مخالفت و گاهی هم بحث می‌کنند، یک مسئله عادی است. آن‌ها ممکن است راجع به پول، کارهای خانه یا اینکه وقتشان را چطور با هم بگذرانند، مخالفت کنند. گاهی درباره‌ی مسائل مهم که مربوط به خانواده است و البته خیلی وقت‌ها هم به خاطر مسائل کم اهمیت مثل اینکه شام چی باشد یا کی به خرید برود، ممکن است مخالفتی پیش بیاید. کسانی که مدت زیادی با هم زندگی می‌کنند به طور طبیعی، گاهی با هم مخالفت یا بحث می‌کنند.


بعضی وقت‌ها آن‌ها با هم مخالفت می‌کنند ولی با آرامش با هم حرف می‌زنند و هر دو به هم شانس شنیدن و گفتن را می‌دهند. گاهی هم مخالفتشان را با دعوی و داد زدن به هم نشان می‌دهند. بیشتر بچه‌ها از این دعواها خیلی نگران می‌شوند. صداهای بلند و کلمات نا مهربان اولیا باعث می‌شود که آن‌ها احساس ترس یا غمگینی پیدا کنند. حتی وقتی که اولیا با هم قهر می‌کنند و اصلاً حرف نمی‌زنند هم، می‌تواند برای بچه‌ها آزار دهنده باشد. گاهی بچه‌ها فکر می‌کنند که در دعوی اولیا مقصر هستند، مثلاً وقت‌هایی که به خاطر موضوعی که به بچه‌ها مربوط می‌شود. در این موقع احساس گناه و تقصیر در بچه‌ها ایجاد می‌شود، اما این مهم است که بچه‌ها بدانند که در رفتارهای اولیایشان هیچ وقت مقصر نیستند.


والدین در دشوارترین مدرسه دنیا تدریس می‌کنند: مدرسه آدم سازی! شما به عنوان پدر و مادر، در واقع، تخته سیاه کلاس، مدیر، معلم و سرایدار این مدرسه هستید. برای اداره کردن خانواده، ارتباط سالم از اهمیتی به سزا برخوردار است.


پدر یا مادر بودن می‌تواند برای زوج‌هایی که در مهارت‌های ارتباطی از کفایت لازم برخوردارند، یکی از پاداش دهنده‌ترین و مسرت‌بخش‌ترین تجربه‌های زندگی باشد. اما زمانی که والدین بر مهارت‌های لازم برای برقراری ارتباط صحیح و هماهنگ مسلط نیستند، تشویش، احساس بیگانگی و تنهایی ناشی از آن، هم برای آنان و هم برای فرزندانشان، مخرب است. بچه‌ها در هر سن و سالی در برخورد با دعوا و مشاجرات پدر و مادر خود، واکنش‌هایی از شوک و ضربه نشان می‌دهند. واکنش‌های احساسی.




شواهد و مدارک تجربی نشان می‌دهد که چیزهایی که والدین تجربه می‌کنند، بچه‌ها هم تجربه خواهند کرد. از این رو، اگر والدین عصبانی و ناراحت باشند، این احساسات به سایر اعضای خانواده نیز سرایت خواهد کرد




از آنجا که بچه‌ها والدینشان را الگوی خود می‌دانند و به آن‌ها تکیه می‌کنند، دیدن آن‌ها در حال دعوا و مشاجره برایشان ناراحت کننده خواهد بود. این نوع رفتار می‌تواند به ایجاد احساس استرس و اضطراب در بچه‌ها منجر شود. حس خانواده در آن‌ها به همراه حس اعتماد به نفسشان تخریب می‌شود. وقتی می‌بینند پدر و مادر قانون شکنی می‌کنند در حالی که همیشه آن‌ها را از آن منع می‌کردند، موجب از بین رفتن حس اعتماد در آن‌ها شده و این تجربه برای بچه‌ها بسیار گیج کننده خواهد بود.


اگر دعوا و مشاجره بخشی از زندگی عادی پدر و مادر باشد، بچه‌ها همیشه منتظر بروز بحث و درگیری میان آن‌ها خواهند بود. علاوه بر این رفتارهای حفاظت از خود، بچه‌ها برای جلوگیری از بروز این درگیری‌ها خود را خسته می‌کنند. این مسئله آن‌ها را در موقعیتی بسیار دشوار قرار می‌دهد و مجبورشان می‌کند که نقش آدم بزرگ را بازی کنند، در حالی که نه از نظر فیزیکی و نه شناختی به آن اندازه نرسیده‌اند.





آثار طولانی مدت



اگر بچه‌ها به طور مداوم شاهد این دعواها باشند، به ویژه در محیط خانه، این رفتارها را تقلید کرده و در بازی با دوستانشان و در موقعیت‌های دیگر مانند روابط خود با همسر آینده‌شان، همان‌ها را اجرا می‌کنند. مدل‌سازی از رفتارهای والدین، پدیده‌ای رشدی است که اگر دعوا کانون آن باشد، تأثیراتی بسیار مخرب خواهد داشت. شواهد تجربی نشان می‌دهد که اکثر والدین از مشاجرات لفظی در حضور فرزندان خود خودداری می‌کنند. اکثر والدین از تأثیر احتمالی این مشاجرات روی فرزندانشان آگاهی دارند و سعی می‌کنند آن را در اتاقی دیگر و دور از فرزندانشان انجام دهند.


ارتباط سالم، در مدرسه آدم سازی!

نقش خانواده



خانواده در تعیین سبک و خطمشی زندگی، اخلاق، سلامت و عملکرد فرد در آینده، نقش بزرگی بر عهده دارد. از این جهت عواملی چون شخصیت والدین، سلامت روانی و جسمانی آن‌ها، شیوه‌های تربیتی اعمال شده در داخل خانواده، شغل و تحصیلات والدین، وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده، محل سکونت خانواده، حجم و جمعیت خانواده، روابط اجتماعی خانواده و… در شکل گیری شخصیت فرزندان و سلامت روانی و جسمانی آن‌ها، آینده شغلی، تحصیلی، اقتصادی، سازگاری اجتماعی و فرهنگی و حتی ازدواج فرزندان در آینده تأثیر می‌گذارد و به همین دلیل است که روان‌شناسان اذعان دارند، اغلب افراد دچار مشکلات مختلف شخصیتی و روانی، که فاقد بهداشت و سلامت روانی هستند، از خانواده‌های ناسالم برخاسته‌اند.

متأسفانه یکی از بزرگ‌ترین مشکلات اجتماعی در جامعه کنونی، ستیزه‌ها و تعارضات خانوادگی است که ارکان خانواده را متزلزل می‌کند و سلامت روانی اعضای آن را به خطر می‌اندازد. بنابراین نهادی که وظیفه اصلی آن ایجاد روحیه و شخصیت سالم است، خود به عاملی برای اختلالات عاطفی، رفتاری و شخصیتی تبدیل می‌گردد. تعارضات خانوادگی را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:


نوعی از این تعارضات، اختلافات میان زوجین است که موجب تزلزل روابط خانوادگی و تخریب روحیه زن و مرد و از جمله فرزندان می‌شود. گاهی میان فرزندان و پدر و مادر مشاجرات و اختلافاتی به وجود می‌آید که این وضع با بزرگ‌تر شدن و کثرت فرزندان بارزتر می‌شود.


جالب اینکه مطالعات متعدد جامعه‌شناختی و روان‌شناختی نشان می‌دهد که علت اصلی این‌گونه رفتارها را باید در نوع رفتار والدین با یکدیگر و اصول تربیتی‌شان در قبال فرزندان جستجو کرد. خشونت، فقدان تعادل رفتاری تربیتی، کمبود محبت و طرد فرزندان، تبعیض در بین فرزندان، اعتیاد، فقر، عدم آگاهی والدین به نقش تربیتی خویش و نادیده گرفتن نیازهای متناسب با روز کودک و نوجوان و غیره، از علت‌های اصلی تعارضات والدین با فرزندان و مشکلات فرزندان در برقراری ارتباط با همسرشان در آینده خواهد بود.





چنین کودکانی نمی‌توانند در تعارضات خود با همسر و خانواده همسر خود، مهارت‌های ارتباطی موثر را به کار برند و همین موضوع شاید بر تربیت فرزندشان نیز تأثیر بگذارد. این چرخه زمانی می‌تواند متوقف شود که در جایی در این چرخه، مهارت‌های حل مسئله، کنترل خشم و هیجان آموزش داده شود






تأثیر خانواده ناسالم



معمولاً در خانواده‌های ناسالم، والدین و سرپرست خانواده، خود افراد رشد نیافته و ناسالمی هستند، در این خانواده‌ها یا بین اعضا مرز سخت و غیرقابل نفوذ وجود دارد و ارتباط آن‌ها تنها در حد ضرورت است و هیچ یک از اعضاء نمی‌توانند به حریم عضو دیگر وارد شوند. از این رو با هم برخورد خشک و رسمی دارند، مانند فرزندانی که هرگز نمی‌توانند با پدر سخن بگویند یا ابراز عقیده کنند و یا اینکه میان اعضای خانواده، هیچ مرزی وجود ندارد و افراد دایماً در حال از بین بردن شخصیت و توهین به یکدیگر هستند از این رو عشق و تفاهم نمی‌تواند عامل اصلی حفظ پیوندها به شمار رود. این موضوع موجب می‌شود فرزندان مهارت‌های حل مسئله و مشکل را ندانند و نتوانند در زندگی زناشویی خود موفق عمل کنند. چنین کودکانی نمی‌توانند در تعارضات خود با همسر و خانواده همسر خود، مهارت‌های ارتباطی موثر را به کار برند و همین موضوع شاید بر تربیت فرزندشان نیز تأثیر بگذارد. این چرخه زمانی می‌تواند متوقف شود که در جایی در این چرخه، مهارت‌های حل مسئله، کنترل خشم و هیجان آموزش داده شود.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:13 - 0 تشکر 517409


 به خانه برنمی گردیم





هیچ کجا خانه آدم نمی‌شود اما چه می‌شود که از این چاردیواری بی‌رقیب  پا بیرون می‌گذارند و پیشانی به مهر «دختر و پسر فراری» داغ می‌کنند ؟ تن به آوارگی می‌دهند و جان به خراشیده شدن ؟! پل‌های پشت‌سر را ویران می‌کنند و راه‌های فردا را بن‌بست ؟! هر چه می‌دوند بیشتر عقب می‌روند؛ بیشتر فرو می‌روند و با همه بدبینی‌ها حتی اگر روزی دستشان به جایی بند شود، آنقدر زخم‌هایشان عمیق شده که نه تنها درمان یا فراموش نمی‌شوند بلکه هر روز بیش از روز پیش عمق می‌گیرند و می سوزند...


! به خانه برنمی گردیم

همه انسان‌ها در برابر مسایل، مصائب، مشکلات و انواع فشارهای روحی به درجات مختلف از خود فرار می‌کنند، اما فرار از خانه، واکنشی است منفی که به سرعت برنامه‌ریزی می‌شود و عواقب ناخوشایند و غیرقابل جبرانی را به وجود می‌آورد. نوجوانان و جوانان از محیط خانه فرار می‌‌کنند و باعث نگرانی و آشوب اطرافیان می‌شوند، حتی دیده شده که بزرگسالان نیز از خانه و کاشانه، همسر، فرزند، زندگی و همه واقعیت‌های اطرافشان فرار می‌کنند و به جای این که با استواری و مقاومت، سد راه مشکلات شوند و آنها را ریشه‌کن سازند، خود را باخته، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند.


فراریان از خانه تصور می‌کنند که خانواده، آنها را درک نمی‌کند و معمولا خانواده‌ها نیز احساس می‌کنند که فرزندان بسیار پرتوقع و بی‌منطق شده‌اند. فرار از خانه به هر دلیلی که اتفاق افتد، رفتاری غیرعقلایی و غیرمنطقی به حساب می‌آید و عواقب آن در درجه نخست متوجه فرارکننده است، در حالی که فرارکننده به اشتباه تصور می‌کند در خارج از چارچوب خانواده می‌تواند به اهداف و آرزوهایش برسد.


واقعیت تلخی است وقتی که آمارهای نه‌چندان دقیق و کامل داخلی نشان می‌دهد میانگین سنی 12 تا 16‌سال برای آنهایی که دست به فرار می‌زنند، آماری پذیرفتنی است و حتی این میانگین سنی در بعضی موارد به 9 سالگی هم می‌رسد. واقعیت تلخی است وقتی که اعلام می‌شود از لحظه فرار از خانه تا غلتیدن در باندهای خطرناک تنها 24 ساعت فاصله است... قصد ما مرور این آمارهای تلخ نیست؛ شکافتن درز مشکلات است تا ببینیم لابه‌لای این شکاف دردناک چه خفته است که قربانیان آن راه را در فرار می‌بینند و از خانه گریختن.



** گفتگو با دكتر سیدعلی احمدی ‌ابهری روان‌پزشك و استاد دانشگاه علوم پزشكی تهران





چه عواملی باعث می‌شود كه نوجوان‌ها به آن حد از فشار روانی برسند كه تصمیم بگیرند از خانه فرار كنند؟



ما اساس شكل‌گیری نهاد خانواده را در ایجاد روابط متقابل و مطلوب افراد خانواده تعریف می‌كنیم. به این معنا كه پدر و مادر در ارتباط با فرزندشان از بدو تولد تا زمانی كه به عنوان افراد مستقل وارد جامعه نشده‌اند، مسوول رشد، تعلیم، تربیت و آموزش‌های مختلفی هستند كه حس می‌كنند به نفع فرزندشان است. اگر كودك و نوجوان مشكل جسمانی و روانی كه توجیه‌كننده فرار او از خانه و خانواده است را نداشته باشد باید ریشه مشكل را بین ارتباط خانواده جست‌وجو كرد زیرا عواملی وجود دارد كه ارتباط مستقیمی با رابطه افراد خانواده ندارند اما باعث می‌شوند كه نوجوان یا جوان از خانه فرار كند.


فراریان از خانه تصور می‌کنند که خانواده، آنها را درک نمی‌کند و معمولا خانواده‌ها نیز احساس می‌کنند که فرزندان بسیار پرتوقع و بی‌منطق شده‌اند. فرار از خانه به هر دلیلی که اتفاق افتد، رفتاری غیرعقلایی و غیرمنطقی به حساب می‌آید و عواقب آن در درجه نخست متوجه فرارکننده است




یكی از این عوامل، ابتلا به بیماری‌های روانی است. فردی كه دچار افسردگی‌ می‌شود ممكن است به هر دلیل ذهنی كه در فكرش ایجاد می‌شود، خانه را ترك كند. یك بیمار سایكوتیك مانند اسكیزوفرنیا ممكن است تحت تاثیر توهماتش این اقدام را انجام دهد یا فردی كه دچار اختلال شخصیت ضداجتماعی است، می‌تواند از خانه فرار كند و جذب گروه‌های خلافكار شده و وارد عرصه خلافكاری شود. نهایتا نوجوانانی كه از برخی مواد محرك و مخدر استفاده می‌كنند، این مواد آنها را دچار توهم و آلودگی‌های دیگر کرده و از خانه فراری می‌دهد زیرا خانواده نمی‌تواند بپذیرد كه نوجوان یا جوانشان آلوده به مصرف موادمخدر شده است. اینها عناصر و عواملی هستند كه ممكن است ارتباط مستقیمی با رابطه بین اعضای خانواده نداشته باشند ولی در عین حال موجب فرار نوجوان یا جوان از محیط خانواده ‌شوند.




بنابراین سایر عواملی كه باعث فرار نوجوان از منزل می‌شوند، عوامل خانوادگی و بین فردی هستند. درست است؟



بله! اگر عوامل فوق را كنار بگذاریم آنچه باقی می‌ماند محصول یك ارتباط معیوب بین اعضای خانواده است. به عبارت دیگر والدین نتوانسته‌اند به عنوان پدر و مادر مسوول و وظیفه‌شناس، نقش خود را به‌خوبی ایفا کنند و باعث رشد شخصیت فرزندان‌شان شوند یا اینكه درکل این رابطه از ابتدای كودكی به صورت یك رابطه معیوب شكل گرفته است. به عنوان نمونه تحقیری كه خانواده نسبت به فرزندان‌شان اعمال می‌كنند، تنبیه به‌خصوص برای اعمالی كه واقعا تنبیه‌پذیر نیستند و متاسفانه جای تشویق یا جای كمك و حمایت را گرفته‌اند از مهم‌ترین فاکتورهای خراب شدن رابطه بین والدین و فرزندشان است.
! به خانه برنمی گردیم

 اگر پدر و مادر با حمایت و تشویق نسبت به رفتارهای مطلوب فرزندشان ولو اینكه آن رفتار خیلی كوچك باشد، اقدام کنند آن رفتار اثرات بسیار مثبتی خواهد داشت ولی اثرات تنبیه و تحقیر در جهت عكس عمل می‌كند و موجب به هم خوردن رابطه والد و فرزند می‌شود.


متاسفانه گاهی رابطه بین والدین و فرزندان آنقدر دور و سرد است كه نوجوان حتی در ذهنش هم نمی‌گنجد كه بخواهد خصوصی‌ترین مسائل مربوط به خود را به جای اینكه به دوستان و همكلاس‌هایش بگوید با والدینش مطرح كند. این رابطه سرد و دور، موجب دوری و شكست در ارتباط بین اعضای خانواده می‌شود و آن زمان است كه نوجوان محیط خانه را برای ادامه اقامت و زندگی، مطلوب نمی‌بیند و دوست دارد سرنوشت ارتباطی خود را در جای دیگری و با دوستان و متاسفانه گاهی با افراد خلافكار، پیدا كند یا به سمت زندگی مستقل می‌رود. در حالی كه متاسفانه این استقلال او را درگیر حوادث و گرفتاری‌های سختی می‌كند.





با توجه به عواملی كه ذكر كردید فرار بین دختران شایع‌تر است یا بین پسران؟




من آمار دقیقی ندارم ولی به نظر می‌رسد فرار بین پسران بیشتر است اما متاسفانه در دختران هم این آمار در حال افزایش است. ضمن اینکه خطر فرار از خانه در دختران به خاطر وضعیت جنسیتی كه دارند بسیار بیشتر است. زیرا متاسفانه اغلب دختران بعد از فرار، جذب افراد سودجو و بعد آنقدر سرخورده و شرمنده می‌شوند كه دیگر راه بازگشتی به خانه نمی‌بینند. به همین دلیل پیش‌آگهی فرار دختران بدتر از پیش‌آگهی فرار پسران است.


اگر دختری بعد از فرار از خانه مورد تجاوز قرار بگیرد، در معرض چه آسیب‌های روانی قرار خواهد گرفت و این آسیب‌ها روی زندگی آینده وی چه تاثیری می‌گذارد؟


گاهی اوقات ممكن است دختری كه از خانه فرار می‌كند هیچ‌گونه آمادگی یا تمایلی برای ایجاد یك رابطه جنسی نداشته باشد. در این صورت این تجاوز از نظر روان‌شناختی نوعی تهاجم جنسی تلقی می‌شود. تهاجم جنسی می‌تواند اثرات روانی بسیار سختی را برای نوجوان قربانی در پی داشته باشد كه روان‌پزشكان به آن «استرس پس از ضربه روانی» می گویند. این استرس می‌تواند تا سال‌های سال در ذهن این نوجوان باقی بماند و دایما در ذهنش تكرار شود و آثار روانی بسیار سختی را برایش به‌همراه داشته باشد.




 اگر پدر و مادر با حمایت و تشویق نسبت به رفتارهای مطلوب فرزندشان ولو اینكه آن رفتار خیلی كوچك باشد، اقدام کنند آن رفتار اثرات بسیار مثبتی خواهد داشت ولی اثرات تنبیه و تحقیر در جهت عكس عمل می‌كند و موجب به هم خوردن رابطه والد و فرزند می‌شود




اما اگر این تهاجم جنسی شكل نگیرد بلكه فقط یک ارتباط جنسی برقرار شود، حتی اگر بدون علاقه دختر باشد، در آن صورت آثار سخت تهاجم جنسی را به‌همراه نخواهد داشت اما آثار اجتماعی آن را در آینده برای فرد در پی خواهد داشت. به این معنا كه شانس ازدواج در او محدود می‌شود. از سوی دیگر فرد را دچار نوعی سرخوردگی و احساس حقارت می‌كند كه چرا جسمش را در اختیار فردی قرار داده است كه دیگر كاری به كارش ندارد. اگر هم این ارتباط بخواهد ادامه داشته باشد ارتباط در جهت سوءاستفاده جنسی از آن دختر خواهد بود. ضمن اینکه چنین ارتباطاتی اغلب به جدایی منجر خواهد شد و فرد متجاوز و سوءاستفاده‌گر به یک قربانی قناعت نكرده و برای اینكه رفع خطر و شر بكند دختر را به نوعی از خود طرد خواهد كرد. آن وقت یك دختر جوان آسیب‌دیده باقی می‌ماند و ضربه‌های روانی و افسردگی و حقارت و... در این صورت این دختر وارد یك سیستم اجتماعی می‌شود كه نه جایگاهی در پناه خانواده دارد و نه آغوش كسی برای او باز است كه او را مورد دلجویی قرار دهد و لاجرم ممكن است كه مجددا جذب افراد خلافكار دیگری شود یا برای امرار معاش دست به هر كاری بزند.


در مورد پسرها چه اتفاقی می‌افتد؟ زیرا آنها هم ممكن است جذب گروه‌های خلافكار شده و در نتیجه مجبور به انجام انواع جرم شوند


! به خانه برنمی گردیم

تفاوتی نمی‌كند. پسران هم در معرض انواع آسیب‌ها قرار دارند. درست است كه دختران مورد تجاوز قرار گرفته كمتر روی بازگشت به خانه را دارند و پیش‌آگهی فرار آنها بدتر است اما پسرها هم ممكن است در معرض آسیب‌های فراوانی قرار بگیرند. پسری كه از خانه فرار می‌كند هنوز رشد و بلوغ ذهنی و فكری لازم را پیدا نكرده و قدرت تجزیه و تحلیل عمیق مسائل را ندارد. به همین دلیل یك آدم كم‌تجربه و رشد نیافته است که خیلی سریع‌‌تر جذب افراد خلافكار می‌شود. ضمن اینكه در حال حاضر متاسفانه از پسرهایی هم كه از خانواده دور می‌شوند سوءاستفاده جنسی به عمل می‌آید. بنابراین همان آثار تبعی كه در مورد دختران گفته شد در مورد پسر‌ها هم صادق است اما ممكن است موردی بوده و عمومیت نداشته باشد.




چه كنیم تا فرزندان‌مان فكر فرار از خانه حتی در ذهنشان هم خطور نكند؟



اگر خانواده مطلع شود كه فرزندش مشكلی دارد باید این آگاهی را در خود تقویت كند كه اگر می‌تواند به نوجوانش كمك كند یا اگر نمی‌تواند باید از متخصص روان‌شناس یا روان‌پزشك كمك بگیرد تا آنها حل مساله بكنند. اما اگر والدین به مشكلات فرزندشان پی ببرند و روش نصحیت كردن، تنبیه كردن و به قولی توصیه‌های فلسفی كردن را پیش بگیرند در آن صورت فرزندی كه مشكلات عمیقی دارد، عصبی و ناراحت شده و به عبارتی فرارش از خانه به جلو می‌افتد. در حالی كه اگر والدین به‌طور دوستانه به حرف‌های فرزندشان گوش بدهند، مشكل او را بررسی كرده و درصدد حل آن برآیند این فرارها صورت نمی‌گیرد. در غیر این صورت نوجوان سرخورده و ناراحت، مشكلات خود را در خانواده قابل‌حل نمی‌داند و فرار می‌كند تا در خارج از خانه به بهشتی كه در رویاهایش برای خود تصور كرده برسد.

what`s life?life is love.
شنبه 28/5/1391 - 6:13 - 0 تشکر 517410


مرد یعنی :مدیریت بحران





وقتی ما بدانیم كه چگونه می‌توانیم در جایگاه‌های مختلف یك فرد نمونه باشیم، آن وقت عملكرد بهتری در زندگی خواهیم داشت و تصمیمات درست‌تری نیز خواهیم گرفت و در نهایت راحت‌تر و زودتر به موفقیت در روابط با دیگران و در زندگی شخصی خود دست پیدا می‌كنیم.




مرد

 وقتی بدانیم كه یك زوج نمونه، یك خانواده نمونه،  والدین نمونه و... چه كسانی با چه ویژگی‌هایی هستند می‌توانیم روابط خود را محك بزنیم و ببینیم كه آیا روابط ما درست پیش می‌رود یا خیر. گاهی برای بهبود زندگی و روابطمان در جایگاه‌های مختلف تلاش می‌كنیم، اما به نتیجه نمی‌رسیم، چرا كه نمی‌دانیم مشكل دقیقا چیست و یك رابطه درست و نمونه چگونه باید باشد و ما به سوی كدام هدف در حركتیم. مثلا برای ساختن یك خانواده نمونه اول باید بدانیم كه خانواده موفق و نمونه چه ویژگی‌هایی دارد تا بتوانیم به سمت آن پیش برویم. در واقع این ستون مثل یك نقشه برای رسیدن شما به هدفتان عمل می‌كند تا شما بدانید كه به چه سمت و سویی و با چه شرایطی حركت كنید تا موفق و نمونه باشید.




از طرفی هر كدام از ما در زندگی خود جایگاه‌های مختلفی داریم مانند همكار بودن، دوست بودن، خواهر یا برادر بودن، پدر یا مادر بودن و... . ممكن است ما در یك یا چند جایگاه به وظایف خود آگاه بوده و موفق باشیم، اما در جایگاه‌های دیگر موفق نباشیم مثلا ممكن است مردی، پدری نمونه، همكاری خوب ‌و پسری نمونه برای مادرش باشد، اما همسر خوبی نباشد یا زنی یك خواهر خوب، یك همسر خوب و حتی یك دوست خوب باشد، اما نتواند وظایف مادری خود را برای فرزندش به خوبی انجام دهد، در نتیجه این ستون به شما كمك می‌كند كه بین جایگاه‌های خود تعادل ایجاد كرده و بتوانید در همه جایگاه‌ها فردی نمونه و موفق باشید. از هفته آینده با ما باشید.




یك مرد نمونه باید از لحاظ روحی نیز قوی و مستحكم باشد و در برابر مشكلات زندگی تكیه‌گاه محكمی برای خانواده‌اش بوده و بتواند بحران‌های خانواده را ‌مدیریت كند، نه این‌ كه در زمان‌های سختی، خود را ببازد و عصبی و بد خلق شود و انتظار داشته باشد كه دیگران به او امید و قدرت بدهند.




به نظر شما اعضای یك خانواده نمونه و الگو چه خصوصیاتی باید داشته باشند؟


وقتی كلمه مرد را می‌شنویم یاد قدرت و استحكام می‌افتیم، اما این قدرت و استحكام بیشتر از لحاظ جسمی مورد توجه قرار می‌گیرد و همه، مرد را جنس قوی‌تر از لحاظ بدنی می‌شناسند و مردها نیز به این قدرت بدنی برتر از زنان افتخار می‌كنند.


یك مرد نمونه باید از لحاظ روحی نیز قوی و مستحكم باشد و در برابر مشكلات زندگی تكیه‌گاه محكمی برای خانواده‌اش بوده و بتواند بحران‌های خانواده را ‌مدیریت كند، نه این‌ كه در زمان‌های سختی، خود را ببازد و عصبی و بد خلق شود و انتظار داشته باشد كه دیگران به او امید و قدرت بدهند. قدرت بدنی موهبتی از جانب خداوند برای مرد است تا بتواند با توان بیشتری كه دارد كار و مایحتاج خانواده خود را فراهم كند، نه این ‌كه از آن برای عرض اندام در برابر خانواده یا دیگران استفاده نماید.


پدر شدن

قدرت در یك مرد نمونه یعنی قدرت بدنی به همراه قدرت روحی و استفاده از این دو قدرت در جهت بهبود زندگی. یك مرد قوی مردی است كه حرفش حرف است و قول‌هایش هیچ وقت فراموش یا مشمول مرور زمان نمی‌شوند و خودش نیز تكیه‌گاه و پشتیبان واقعی همسرش است و اگر قوی‌تر از همسرش به لحاظ بدنی است، پس در تقسیم كارها نیز باید این تفاوت قدرت را اعمال كرده و بفهمد كه زن‌ها طاقت و توان كمتری دارند نه این‌ كه از قدرتش برای زور گفتن به همسرش استفاده كند.



یك مرد نمونه باید یك قاضی عادل در خانواده خود باشد و بتواند بدرستی و بدون غرض‌ورزی قضاوت كند. او از پیشداوری و قضاوت‌های عجولانه و كوركورانه به‌دور است و باید عدالت را رعایت كند و طوری كانون گرم خانواده را حفظ كند كه همه در آن شاد و راحت باشند و به كسی ظلم نشود و هر چه برای خود می‌خواهد برای همسرش هم بخواهد و فقط به راحتی و آسایش خود فكر نكند و بفهمد كه خستگی، كسل بودن، افسردگی، ناامیدی، گرسنه بودن و همه احساس‌های ناخوشایند می‌تواند برای همسرش هم اتفاق بیفتد چون او هم یك انسان است و باید به او كمك كند تا از آن حال دربیاید.




یك مرد نمونه باید یك قاضی عادل در خانواده خود باشد و بتواند بدرستی و بدون غرض‌ورزی قضاوت كند. او از پیشداوری و قضاوت‌های عجولانه و كوركورانه به‌دور است و باید عدالت را رعایت كند و طوری كانون گرم خانواده را حفظ كند كه همه در آن شاد و راحت باشند و به كسی ظلم نشود




یك مرد نمونه بیشتر از بقیه افراد برای خانواده خود احساسات خرج می‌كند و همسرش را در راس هرم احساسات خود قرار می‌دهد و با او بیشتر از هر كس دیگری مهربان است. او هیچ‌گاه نمی‌گذارد كه همسرش فكر كند كه دوستش ندارد و با رفتار و گفتار برازنده خود، همیشه همسرش را از محبت اشباع می‌كند و مثل انسان‌های ‌كم ‌فرهنگ و بیسواد فكر نمی‌كند كه اگر به همسرش محبت كند پررو می‌شود و با بی‌محلی می‌تواند همسرش را به خود علاقه‌مندتر كند،بلكه می‌داند كه همسرش با محبت بیشتر به او نزدیك‌تر خواهد شد.


یك مرد نمونه، محترم است و به دیگران نیز احترام می‌گذارد و حق خود را همیشه با استدلال و منطق می‌گیرد نه با داد، دعوا و تشنج. او ایرادهای خود را می‌پذیرد و فكر نمی‌كند كه انسانی بدون ایراد و كامل است و هیچ نقصی ندارد.


یك مرد نمونه روی پای خودش می‌ایستد و انتظار ندارد كه دیگران وظایف او را انجام دهند و اگر هم كسی در هر زمینه‌ای به او كمكی كند آن را وظیفه آن شخص نمی‌داند و تشكر كردن را بلد است و تفاوت لطف و وظیفه را می‌فهمد و همه انسان‌ها را در خدمت خود نمی‌بیند و خودش نیز بدون منت به دیگران، مخصوصا همسرش كمك می‌كند. او هر سختی را به جان می‌خرد تا بتواند برای خانواده‌اش راحتی و رفاه بیاورد.یك مرد نمونه مردی است كه به همسرش وفادار و با او صادق باشد.


شما چه فکر می کنید؟به نظر شما مرد نمونه چه ویژگی هایی دارد؟در انتهای مقاله  ، منتظر دیدن نظر شما کاربران عزیز هستیم.

what`s life?life is love.
برو به انجمن
فعالترین ها در هفته گذشته
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.