• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 5975)
يکشنبه 30/5/1390 - 18:27 -0 تشکر 356659
سفر در خاطرات افلاکیان

                                   بسم رب الشهدا والصدیقین

 

بیایید سفرکنیم در خاطرات افلاکیان خاکی،

 

آنهایی که راه جوانمردی و ایثار را رفتند و عشق به خدا را آموختند،

 

زندگی را باید از اینها آموخت...

 

رفتارو منش را باید از اینها آموخت،از مردان خدایی...


به جوانان امروز و بویژه نوجوانان توصیه و تاکید می کنم که کتابهای مربوط به

 

ماجراهای 8 سال دفاع مقدس و خاطرات رزمندگان اسلام را قدر بدانند وبا خواندن این

 

کتابها با حقایقی که در آنها نهفته است آشنا شوند.

 

رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه-29/06/1374

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
چهارشنبه 27/7/1390 - 22:59 - 0 تشکر 377279

عروس گفته است :
[quote=عروس;45369;377193]

کار هر شبش بود.با اینکه از صبح تا شب کار و درس و فعالیت می کرد نیمه های شب هم بلند می شد نماز شب می خوند.یه شب بهش گفتم:یه کم استراحت کن خسته ای. با همون حالت خاص خودش گفت:تاجر اگه از سرمایه اش خرج کنه بالاخره ورشکست می شه باید سود بدست بیاره تا زندگیش بچرخه.

ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ور شکست می شیم.

شهید دکتر مصطفی چمران

(چمران به روایت همسر/ص 46

سلام. خوش اومدین. بازم از این مطلب های قشنگتون بذارید استفاده کنیم

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
پنج شنبه 28/7/1390 - 18:34 - 0 تشکر 377611

احمد از نظر درسی جزو دانش اموزان ممتاز مدرسه بود.سال آخر دبیرستان که با احمد همکلاسی بودم.مسئولین می خواستند کلاس رو مثل دانشگاهها مختلط برگزار کنند.ما به این مسئله اعتراض کردیم.خیلی از بچه ها بی خیال این مسئله شدند.اما در اراده و اعتقاد احمد ذره ای خلل وارد نشد.احمد سر کلاسها اعتراض خودشو اعلام می کرد .معلم ریاضی هم به مدیر گفته بود اگر رحیمی سر کلاس من بیاد دیگه درس نمی دم با اینکه حق با احمد بود.احمد اون سال درس ریاضی را غیر حضوری خوندو حاضر نشد ایمانش را بفروشه

و همان سال با معدل 19 به بالا دیپلم گرفت و در رشته پژشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد.

شهید دکتر احمد رحیمی

(افلاکیان/ص103)

الهی چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

--

 http://www.slm7.blogfa.com/

جمعه 29/7/1390 - 19:40 - 0 تشکر 378196

فداكاری بسیجی

سال 74 بود و فصل پاییز، كه در منطقه عملیات والفجر یك در فكه، میدان مین ها را می گشتیم تا جاهای مشكوك را پیدا كنیم. بعد از كانالی كه برای مقابله با حمله بچه ها زده بودند. میدان مین وسیعی قرار داشت. نزدیك كه شدیم، با صحنه ای عجیب روبه رو شدیم. اول فكر كردیم لباس یا پارچه ای است كه باد آورده، ولی جلوتر كه رفتیم متوجه شدیم شهیدی است كه ظاهراً برای عبور نیروها از میان سیم های خاردار، خود را روی آن انداخته است تا بقیه به سلامت بگذارند. بندبند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار دراز كشیده بود. دوازده سال انتظاری كه معبر میدان مین را هم به ما نشان می داد. فهمیدیم كه لشكر عاشورا در این محدوده عملایت كرده است.

منبع :نرم افزار هنر های خاكی/بازنشر:سایت نوید شاهد

شنبه 30/7/1390 - 19:43 - 0 تشکر 378642

alirhb1370 گفته است :
[quote=alirhb1370;380031;378196]فداكاری بسیجی

سال 74 بود و فصل پاییز، كه در منطقه عملیات والفجر یك در فكه، میدان مین ها را می گشتیم تا جاهای مشكوك را پیدا كنیم. بعد از كانالی كه برای مقابله با حمله بچه ها زده بودند. میدان مین وسیعی قرار داشت. نزدیك كه شدیم، با صحنه ای عجیب روبه رو شدیم. اول فكر كردیم لباس یا پارچه ای است كه باد آورده، ولی جلوتر كه رفتیم متوجه شدیم شهیدی است كه ظاهراً برای عبور نیروها از میان سیم های خاردار، خود را روی آن انداخته است تا بقیه به سلامت بگذارند. بندبند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار دراز كشیده بود. دوازده سال انتظاری كه معبر میدان مین را هم به ما نشان می داد. فهمیدیم كه لشكر عاشورا در این محدوده عملایت كرده است.

منبع :نرم افزار هنر های خاكی/بازنشر:سایت نوید شاهد

آخی... طفلی...چقدر فداکار بودن...کاش ماهم یاد بگیریم

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
شنبه 30/7/1390 - 22:33 - 0 تشکر 378749

تلاش در راه خدا تا آخرین رمق

خودش را وقف شهدا کرده بود.محال است کسی او را بیکار دیده باشد!استراحت برایش معنا نداشت.

معتقد بود آدم باید آنقدر برای خدا بدود که وقتی مرد،حسرت چیزی را نخورد؛آن دنیا دستش

پر باشد و بگوید دیگر بیش از این رمقی نداشتم.

علمدار روایتگری،حجت الاسلام عبدالله ضابط/مسئول گروه تفحص سیره شهدا قم/شیدایی،ص115

بهشت ثامن الائمه(ع)مشهد

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
يکشنبه 1/8/1390 - 14:36 - 0 تشکر 378975

بهترین خاطره فرزند شهید شوشتری

روح الله شوشتری با اشاره به اینکه پدرش ازمدتها پیش خود را آماده شهادت کرده بود،: حالات روحی پدرم بعد از رفتن شهید کاظمی بسیار تغییر کرده و خود را آماده شهادت کرده بودند. گویا خود نیز می دانستند که زود خواهند رفت.

وی ادامه داد: ایشان همیشه به ما توصیه‌های اخلاقی می کردند و تاکید زیادی بر انجام واجبات دینی داشتند و از همه مهمتر بسیار بر پیروی از خط ولایت تاکید می کردند.

فرزند این شهید بزرگوار، توصیف حالات روحی پدرش را سخت عنوان کرد و ادامه داد: ایشان تنها پدر ما نبودند، بلکه خود را وقف مردم کرده بودند. 12، 13 سال بود که فقط پنج شنبه و جمعه ایشان را می دیدیم و در باقی ایام هفته در نقاط مختلف کشور مشغول انجام ماموریت بود.

وی بهترین خاطره خود را اینگونه عنوان کرد: بهترین خاطره من زمانی بود که پدرم با لباس خاکی از جبهه باز می گشت و ما را در آغوش می گرفت.

منبع:سایت ساجد

دوشنبه 2/8/1390 - 23:8 - 0 تشکر 379631

موشکی را که به سوی ما می‌آمد دیدم


جوان که بودم، جنگ شروع شد. روزی که از سر کارم در تهران به خانه برمی‌گشتم، دیدم مردم سراسیمه به این‌طرف و آن‌طرف می‌دوند. در همین هنگام دو هواپیمای ناآشنا از روی خیابانی با ارتفاع پایین گذشتند. سراغ اولین باجة تلفن رفتم و با پایگاه تماس گرفتم. فهمیدم که عراق حمله کرده است. ترس عجیبی در دلم افتاد.

ارتش ما هنوز انسجام لازم را پیدا نکرده بود. خیلی از نهادها هنوز سامان نیافته بودند. بسیج تشکیل نشده بود. نمی‌دانستم که چه‌قدر زمان می‌برد تا برای دفاع آماده شویم...

آن روزها عراق به‌دلیل ضعف امکانات دفاعی ما، شهرهایمان را بمب‌باران می‌کرد. دفاع پدافندی ما محدودیت‌هایی داشت و این وضع، باعث ناامنی در شهرها می‌شد؛ برای همین در پایگاه‌ها همیشه خلبان و هواپیمای مسلح وجود داشت، تا اگر حمله‌ای شد، ظرف پانزده دقیقه پرواز کند.

یک روز با دوستم، آقای «طاهری» در اتاق آلرت نشسته بودیم. می‌خواستیم با استفاده از تاکتیک‌های جنگی، با بمب‌باران شهرها مقابله کنیم. من لباس پرواز پوشیده بودم، ولی آقای طاهری که مسئول اداری بود و داوطلبانه آمادة پرواز شده بود، لباس پرواز نداشت؛ برای همین، لباس یکی از خلبان‌ها را پوشید.

تماس گرفته شد و ما برای مقابله با هواپیماهای دشمن که وارد خاک کشور شده بودند، پرواز کردم. تماس راداری و رادیویی برقرار شد تا موقعیت جنگنده‌های دشمن برایمان مشخص شود، ولی چون ارتفاعمان کم بود، ارتباط راداری قطع شد. براساس اطلاعات قبلی رادار، آن‌ها بیست‌وسه فروند جنگنده بودند که تعدادی از آن‌ها، موشک‌های هوابه‌هوا داشتند. پروازمان به‌سمت کرمانشاه بود. ارتفاع آن‌ها به‌قدری بود که در برد راداری ما قرار نمی‌گرفت.

روی کرمانشاه قرار گرفتیم. با رادار، چندتا از آن‌ها را گرفتیم. در همین لحظه، رادار به ما اعلام کرد که درست در کنار هواپیماهای مهاجم هستید. من که در کابین عقب بودم و اطلاعات رادار را دریافت می‌کردم، با شنیدن این خبر، رادار را رها کرده و به اطراف نگاه کردم تا ببینم در چه موقعیتی قرار داریم. آن‌ها با ما فاصلة کمی داشتند. در این زمان‌ها خلبان خیلی فرصت ندارد که بتواند برخی تاکتیک‌ها را انجام دهد.

از آن‌طرف عراقی‌ها کنترل رادار داشتند که به‌طور معمول اطلاعات زیادی به آن‌ها می‌داد. ما هم ارتفاع را زیاد کردیم تا رادار، هم موقعیت ما و هم موقعیت دشمن را داشته باشد. وقتی اولین هواپیمای عراقی ما را دید که به‌طرفش حمله می‌کنیم، هنوز به مقصد نرسیده، بمب‌هایش را ریخت و فرار کرد.

مانورهایی که ما انجام داده بودیم باعث شده بود تا فاصله‌مان با هواپیمای عراقی بسیار کم شود؛ طوری که به باهری گفتم، آن‌ها را با مسلسل بزند. با این کار ما، مأموریت دشمن به‌هم خورد. آن‌ها بمب‌هایشان را در زمین‌های خالی رها کردند و فرار کردند. ما هم که مهماتمان تمام شده بود به پایگاه برگشتیم.

درحال برگشت، همین‌طور که برای احتیاط، بیرون را نگاه می‌کردم، دیدم که موشکی به‌سمت ما می‌آید. موقعیت را بلافاصله به آقای باهری گزارش کردم. با عجله و سرعت بسیار، برخلاف جهت موشک گردش کردیم. هواپیما تکانی خورد و صدایی بلند شد. کنترل و سیستم‌های هواپیما را چک کردیم، مشکلی نبود و ما به سلامت برگشتیم.

هنوز از هواپیما پیاده نشده بودیم که دیدم عده‌ای زیر هواپیما را نگاه می‌کنند. وقتی پایین آمدیم، حسابی از ما استقبال کردند و در آغوشمان گرفتند. به پایین بدنة هواپیما که نگاه کردم، دیدم مثل آبکش سوراخ‌سوراخ شده است. ترکش‌های زیادی از انفجار آن موشک به هواپیما آسیب رسانده بودند. دوستم، یکی از ترکش‌ها را برای یادگاری به من داد.

خاطرات خلبان دوران دفاع مقدس، سرتیپ «امیر پناهی»
ماهنامه امتداد
شماره 65، مهر 1390
صفحات (55-55)

سه شنبه 3/8/1390 - 17:13 - 0 تشکر 379804

رسته بندی که می شدیم ازهر کس راجع به شغل و تخصص او می پرسیدند. نوبت به رحانی گردان رسید، از او سؤال کردند: حاج آقا رسته شما را چه بنویسیم؟ گفت: کار من در واقع بیشتر توصیه های لازم به صدام حسین است. پرسیدند: حاج آقا چه توصیه ای. توصیه های ایمنی؟ گفت: نه، خودش می داند.

از کتاب فرهنگ جبهه جلد سوم (شوخ طبعی ها) نوشته سید مهدی فهیمی

الهی چنان کن سرانجام کار

تو خشنود باشی و ما رستگار

--

 http://www.slm7.blogfa.com/

چهارشنبه 4/8/1390 - 15:52 - 0 تشکر 380116

سلام به همه

اینجا کسی هست که مهمان ناخوانده رو پذیرا باشه؟


یکی از همرزم‌های چمران تعریف می‌کند، یک‌بار دکتر [چمران] او را می‌فرستد توی دل خطر. جایی که به قول خودش هم توپ بود و هم تانک و مینی کاتیوشا و هم هر چیزی که بتوان فکرش را کرد. بعد شاکی می‌شود و وحشت‌زده می‌رود به دکتر می‌گوید، این چه کاری است که باید بکند .چمران می‌گوید:
یادت نرود ؛ “آن گلوله ای که قرار است تقدیر من و تو باشد فقط یک راه باریک را طی می کند” . فقط یک راه باریک.زیاد نگران دیر و زود شدنش نباش.

 

جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی

 

http://img.tebyan.net/Big/1391/09/fbc019f9a0b44c799f5f3ee58ba495e3.jpg 

 

چهارشنبه 4/8/1390 - 18:42 - 0 تشکر 380177

جاده دوستی گفته است :
[quote=جاده دوستی;70338;380116]

سلام به همه

اینجا کسی هست که مهمان ناخوانده رو پذیرا باشه؟


سلام.

خواهش میکنم

مطلبتون قشنگ بود .ممنون که تاپیک منو قابل دونستین مطلب گذاشتید

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
برو به انجمن
فعالترین ها در هفته گذشته
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.