به نام خدا سلام
هر چند عاشقان قدیمی از روزگار پیشین تا حال از درس و مدرسه از قیل و قال بیزار بوده اند اما اعجاز ما همین است : ما عشق را به مدرسه بردیم در امتداد راهرویی کوتاه در یک کتابخانه ی کوچک بر پله های سنگی دانشگاه و میله های سرد و فلزی گل داد و سبز شد آن روز، روز چندم اردی بهشت یا چند شنبه بود نمی دانم آن روز هر چه بود از روزهای آخر پاییز یا آخر زمستان فرقی نمی کند زیرا ما هر دو در بهار - در یک بهار - چشم به دنیا گشوده ایم ما هر دو در یک بهار چشم به هم دوختیم آن گاه ناگهان متولد شدیم و نام تازه ای بر خودگذاشتیم فرقی نمی کند آن فصل - فصلی که می توان متولد شد - حتما بهار باید باشد و نام تازه ی ما ، حتما دیوانه وار باید باشد فرقی نمی کند امروز هم ما هر چه بوده ایم ، همانیم ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم ما همزاد عاشقان جهانیم ...
2 اردیبهشت
تولد قیصری که بعد از پروازش شناختمش مبارک
جای خودشو شعراش خالیه
کل آیتم ها 20
قیصر امینپور، شاعر معاصر، در سال 1338 در دزفول متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در گنوند و دزفول به پایان برد و در سال 1376 در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران با مدرک دکترا فارغالتحصیل شد. دکتر قیصر امینپور که فعالیت خود را از سال 1358 در حوزه هنر و اندیشه اسلامی آغاز کرده بود، از سال 1382 به عضویت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی درآمد. اولین مجموعه شعر امینپور با نام «تنفس صبح» در سال 1363 منتشر شد و با انتشار «آینههای ناگهان» شهرت و محبوبیت بسیار یافت. نگاه نو، موسیقی دلنشین و به کارگیری زبان امروزی از ویژگیهای اشعار امینپور است. رسالهی دکترای امینپور با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» از مهمترین متونی است که بر شعر در سالهای اخیر نوشته شده است. «گلها همه آفتابگرداناند» و «دستور زبان عشق» از دیگر آثار اوست. دکتر قیصر امینپور در هفتم آذر سال 1386 درگذشت.
- - - - - - - - - -
به یاد قیصر امین پور : http://www.qeysar.ir
واژه واژه سطر سطر صفحه صفحه فصل فصل گیسوان من سفید می شوند همچنانکه سطر سطر صفحه های دفترم سیاه می شوند خواستی که با تمام حوصله تارهای روشن و سفید را رشته رشته بشمری گفتمت که دستهای مهربانی ات در ابتدای راه خسته می شوند گفتمت که راه دیگری انتخاب کن : دفتر مرا ورق بزن ! نقطه نقطه حرف حرف واژه واژه سطر سطر شعرهای دفتر مرا مو به مو حساب کن!
خوشا هر باغ را بارانی از سبز خوشا هر دشت را دامانی از سبز برای هر دریچه سهمی از نور لب هر پنجره گلدانی از سبز
سلام
" ناگهان چقدر زود دیر می شود "
روحش شاد...
خداوندا! تقدیرم را زیبا بنویس . کمک کن آنچه تو زود خواهی ، من دیر نخواهم! آنچه تو دیر خواهی من زود نخواهم! (دکتر شریعتی)
آرسوجان،اول حس كردم واسه سعدی تاپیك زدی...چون روز بزرگداشتشه
بعد كه تاپیك رو باز كردم دیدم مال قیصره...
دست گلت درد نكنه عزیزم...
تولدت مبارك قیصری از نوع امین پور
یا حق
دعا میكنم كه خداازتو بگیرد،هرآنچه كه خداراازتو گرفت...دكترعلی شریعتی
به نام خدا
همیشه یه جورایی احساس افتخار می کنم که قیصر دزفولیه! خوشحالم که با همچین بزرگواری هم اصل و نسب هستم ; )
سفر ایستگاه
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!
بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...
و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!
اشعاری از زنده یاد قیصر امین پور
یک رباعی ای غم ، تو که هستی از کجا می آیی؟ هر دم به هوای دل ما می آیی باز آی و قدم به روی چشمم بگذار چون اشک به چشمم آشنا می آیی!
لحظه های کاغذی خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری
شعر بی دروغ ما که این همه برای عشق آه و ناله ی دروغ می کنیم راستی چرا در رثای بی شمار عاشقان -که بی دریغ- خون خویش را نثار عشق می کنند از نثار یک دریغ هم دریغ می کنیم؟
آرمانی وقتی که غنچه های شکوفا با خارهای سبز طبیعی در باغ ما عزیز نماندند گلهای کاغذی نیز با سیم خاردار در چشم ما عزیز نمی مانند اگر سنگ،سنگ... اگر آدمی ،آدمی است اگر هر کسی جز خودش نیست اگر این همه آشکارا بدیهی است چرا هر شب و روز، هر بار بناچار هزاران دلیل و سند لازم است، که ثابت کند: تو توئی؟ هزاران دلیل و سند، که ثابت کند...