جناب حیات طیبه منزل استاد ارحام صدر همان جائی هست که اشاره کردم.
و اما ...
امشب در مورد مرحوم ارحام صدر داشتم با پدربزرگم صحبت می کردم. ایشان گفتند که ارحام صدر زمانی مدیر رادیو اصفهان بوده است.
خاطره ای هم سال گذشته یکی از اقوام برایم در مورد ایشان نقل کردند که من واقعا از آن روز ارادت خاصی نسبت به ارحام صدر پیدا کردم و دوست دارم ان را برای شما هم تعریف کنم.
ظاهرا در دورانی مرحوم ارحام صدر ریاست بیمه ی اصفهان را هم برعهده داشتند.
این فامیل ما تعریف می کردند که روزی برای انجام کاری به اداره ی بیمه رفته بودند، از قضا اقوام یکی از کارمندان آن بخش مربوطه فوت کرده بوده و برای همین همه ی کارمندان ان بخش رفته بودند مراسم ترحیم.
این فامیل ما می روند دفتر رئیس و مشکل خودشان را می گویند. جناب ارحام صدر به ایشان می گوید بفرمائید سر میز -برفرض- شماره ی 26 - که البته کارمند ان مرخصی بوده.
بعد خود جناب ارحام صدر می ایند پشت میز شماره ی 26 می نشینند و کارهای مربوط به ان کارمند را انجام می دهند و بعد می گویند -بر فرض- بفرمائید سر میز 27. باز خود ارحام صدر می ایند می نشینند پشت میز 27 و امور مربوط به کارمند میز 27 را انجام می دهند ... همین طور الی اخر تا اینکه همه ی کارهای مربوطه را خود جناب ارحام انجام می دهند و مرخصی کارمندان هیچ گونه تاخیری در انجام امور ارباب رجوع ایجاد نمی کنه!
اون روزی که فامیلمان این خاطره را برایم تعریف کردند بلافاصله به یاد روزی افتادم که در دانشگاه امتحان ترجمه داشتم اما به دلیل فوت اقوام یکی از متصدیان کتابخانه دانشکده زبان و حضور کارمندان در مجلس ترحیم وی، کاملا کتابخانه دانشکده را تعطیل کرده بودند و من سر امتحان آواره ی لغت نامه های بقیه ی بچه ها بودم!
به راستی وجدان کاری مخصوصا در میان مدیران عنصر ارزشمندی هست که این روزها خیلی کمرنگ شده! ... اینجاست که شاعر می گه: دود از کُنده بلند میشه!
مخلص کلوم اینکه مرحوم ارحام صدر خاطرات بسیار شیرین و خوشی را نه تنها از هنرش بلکه از رفتار و اداب اجتماعی در ذهن مردم اصفهان به یادگار گذاشته و برای همین همگی با خوبی از ایشان یاد می کنند.
روحش شاد و قرین رحمت الهی باد
(دقت کردید که من خاطره ی اداره ی بیمه را چقدر با جمله بندی اصفهانی تعریف کردم؟! ... هه هه)