• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 44877)
جمعه 20/11/1391 - 10:43 -0 تشکر 587965
♦ صندلی داغ مدیر موفق ♦

سلام
با رصد دایره البروج صندلی داغ و قرار گیری قمر در عقرب بر ان شدیم صندلی داغی ترتیب دهیم تا مهمان را بصورت قربانی جهت رفع بلا تقدیم کنیم!!!!!!!!!!!
این گردش ادامه خواهد داشت و تمامی دوستان چه خواسته و چه ناخواسته ملزم به قرار گیری روی این مرکب اند
خب گذشته از توضیح واضحات بگیم که طی یه برنامه هیجانی:
جمعه(20/11/91) ساعت 2 بعد از ظهر ما در خدمت مدیر موفق بودیم
بله مدیر موفق انجمن ها و مدیر انجمن مدیریت که با انرژی تمام نشدنی همیشه همه جا حاضره
از اینکه بی منت دعوت ما رو قبول کردن بسیار از ایشون متشکریم
امیدواریم گپ و گفت دوستانه ای را در کنار هم داشته باشیم
همراه داشتن هر گونه وسیله الکترونیکی ,اسلحه, بمب و مشتقات آتش بازی الزامی بوده و با خاطی به شدت برخورد خواهد شد.از توضیح بیشتر خود داری میکنیم تا استرس کمتری به ایشون وارد بشه:))
لطفا نیم ساعت قبل از شروع این واقعه هولناک در محل حاضر شوید
با آرزوی شادی و سلامتی
 
لینک سوال و جواب در اولین پست و آخرین پست این تاپیک جهت سهولت دسترسی به سوالات و پاسخ ها ثبت شده 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

شنبه 28/11/1391 - 15:27 - 0 تشکر 590065

modir_e_movafagh گفته است :

نه پس چی فکر کردین؟
من الان میام نمره ها رو بالا پایین میدم و یه ملتی رو به جون خودم میندازم؟
یعنی این کار عاقلانه ست؟ 
peymanm001 گفته است :

100؟؟؟؟







modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;589670][quote=peymanm001;661717;589596][quote=modir_e_movafagh;723339;589565]peymanm001
سری چهارم سوالات

به افراد زیر از صفر تا صد نمره بدین!!
با کمال میل :)

del-gerefteh
100

برزخ        
100            
aftab75
100
dehkade2010
100
mahyarglobal
100
 soltan_azdad
100
hOoOri
100
behroozraha
100
raha0075
100
 ملک الشعرا
100
*سیدم*
100
Teachman
100
sardarane-eshgh
100
mitra-mvm
100
yasekaboud63
100
 samare93
100
medman
100
 لیلای او
100
 shahinf
100
نفس صبحدم
100
 sobhan127
100
 mehraneh64
100
neka57
100
 peymanm001
100
 sherlockm1993
100
talaeieh
100
moffline
100
jtayebe
100
haniehz
100
صاحبدل
100
ghandeasal
100
nayyeri1982
100
HOSSEIN0097
100
ســــکوتــــ
100
sadatmousavi2
100
جاده دوستی
100*100*100*100 ( جای علامت بینهایت رو توی کیبوردم بلد نیستم ! )
valayat
100
MICRO
100
mansoor43
100
dehkade2010
100
salamzahra
100
اتاق عمل
100
sajadsh
100
soroosh_dehkadeh_it
100
عاشق ترین مرد زمین
100
رو به آسمان
100
nimag22
100
yas1221
100
aliyeh_m115
100
modir_e_movafagh!!
55 !!
مدیر سیستم انجمنا!
100 ( پسر جان از من به شما نصیحت .. مدیر سیستم رو آدم اول از همه مینویسه .. گفتم که واسه دفعه بعدت خوب باشه :)
اگه کسی هم ننوشتم خودتون بنویسین و نمره بدین!
اینم به چـــــــــــــشم :)
djsorayya
100
sadrastar
100
Daniyal_
100
?رهــــــا؟
100
Mho3ein
100
sonbole
100
bahareha
100
negar76
100
samafarmacist
100
atiyeh
100
mitra_mvm
100
..
از تمام کسانی که اسمشون نیست معذرت میخوام .. تمام سعیمو کردم همه رو بگم :)
دوستان چون توضیح خاصی تو متنم نیست فقط بولد کردم و نمره ها رو رنگی نکردم .

حالا بقیه هیچی ، به من که میتونستین درست و حسابی نمره بدین!!
آخه 100 هم شد نمره؟؟!

شنبه 28/11/1391 - 15:31 - 0 تشکر 590067

modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;589672]
 peymanm001
گندم گون .. قد تقریبا بلند .. چشمای متوسط رو به درشت وقهوه ای روشن .. میخنده صورتش و کنار چشماش خط میفته !!

طبق معمول (و البته طبیعتا) ذهنیت اشتباه!!(البته نه همش)

شنبه 28/11/1391 - 15:37 - 0 تشکر 590068

yas1221 گفته است :
[quote=yas1221;608990;589777]
ما ز هر صاحب دلی یک رشته فن آموختیم

عشق از لیلی و صبر از کوه کَن آموختیم

گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها

صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم

برای من باعث افتخاره که در جمع شما دوستان عزیز تبیانی قرار دارم

نمیدونید ما چقد دوس داریم که به کاربرهای تبیان و مخصوصا انجمن هاش اضافه بشه!!
با اینکه دیرِ ولی از الان بهت خوش اومد میگم! و باعث افتخارمون هست که بین ما باشی.
هر سوالی هم داشتی بیا از خودم بپرس! نه اصلا چرا من؟! از مدیر موفق بپرس!

شنبه 28/11/1391 - 15:41 - 0 تشکر 590070

yas1221 گفته است :



اخه میدونید چیه ؟!

انجمن ها خیلی گسترده هست و منم که تازه واردم و نمیدونم چیکار باید بکنم برای همین اکثر مواقع مطالب دوستان رو فقط میخونم و یه تشکر میذارم
امیدوارم بتونم همراه همیشگی شما دوستان در این مجموعه باشم
modir_e_movafagh گفته است :

این افتخار بیشتر برای ماست که از حضور شما داریم فیض میبریم .. و من به شخصه از اینکه دقیقا وقتی که صندلی داغ من بود تشریف اوردین .. واقعا اینو به فال نیک میگریم .. امیدوارم این همراهی همیشگی باشه :)

منم از همین تکر ها شروع کردم ولی اون موقع که من بودم این گزینه تشکر وجود نداشت ، یه پست میذاشتم :
"
سلام
خیلی جالب بود.
ممنون
"
آره داداش

شنبه 28/11/1391 - 15:44 - 0 تشکر 590072

shahinf گفته است :

ممنون از شما به خاطر گزارشات دقیق و امیدوارکننده تون
وضعیت صندلی و دماشو که لطف کردین ... فقط به شدت نگران سرنشینشیم ... اون الان تو چه حالیه؟! ... بهتر بپرسم ... اون الان تو چه حالتیه؟! ... گاز؟ پودر؟ خمیر؟ ... کدونش داداش؟!
peymanm001 گفته است :
[quote=shahinf;424382;589989][quote=peymanm001;661717;589642]
با این سری سوالات خانوم نکا ، طی محاسباتی که انجام دادم ( اگه خواستین براتون میذارم!) الان دمای صندلی به 9284657781 درجه سانتی گراد بالای صفر رسیده!!

خواهش میشه!
شرمنده این دیگه از زمینه ی کاریِ من خارجه. در این مورد باید رجوع کنین به ثمره خانوم!

شنبه 28/11/1391 - 16:10 - 0 تشکر 590093

sherlockm1993 گفته است :
[quote=sherlockm1993;797031;589945]سلام و درود به شما مدیر موفق عزیز ، این اولین باره که من توی یه صندلی داغ شرکت میکنم نمیدونستم باید چه سوالی بپرسم برای همین تصمیم گرفتم  یه سوال از نوع معمای جنایی از شما بپرسم خیلی خیلی آسونه ، بریم سر اصل مطلب :

سرگرد مشفق قبل از این‌كه به صحنه جرم برسد، تقریبا تمام اطلاعات لازم را به دست آورده بود و داشت در ذهنش تجزیه و تحلیل می‌كرد. زنی چهل و پنج ساله به نام رویا به خاطر اختلافاتی كه با شوهرش داشت او را با شلیك گلوله به قتل رسانده بود و قصد داشت خودش را از شر جنازه خلاص كند؛ اما دستش رو شد. مقتول آن طور كه خبر داده بودند مردی شصت ساله به نام اكبر بود كه در كارهای خلاف دست داشت.

قتل در خانه رویا و اكبر كه طبقه اول ساختمان بود، رخ داده و همسایه‌ها هم صدای شلیك گلوله را شنیده بودند. البته هیچ‌كدام آن زمان احتمال نمی‌دادند جنایتی به‌وقوع پیوسته است تا این‌كه دو ساعت بعد یك راننده وانت همه چیز را فاش كرد. سرگرد وقتی وارد آپارتمان شد، رویا را دید كه دستبند به دست، روی كاناپه نشسته است. سراغش رفت، خودش را معرفی كرد و از او خواست همه چیز را ریز به ریز توضیح بدهد.

رویا در حالی‌كه اشك می‌گریخت به كارآگاه گفت: اكبر شوهر دومم بود. شوهر اولم فوت شد و من چهار سال قبل با اكبر ازدواج كردم. واقعا مرد بدی بود ذله‌ام كرد، كاری كرد كه از تنها بچه‌ام دور باشم. دیگر نمی‌توانستم تحمل كنم برای همین با كلتی كه برای خودش بود او را كشتم. بعد هم تفنگ را دور انداختم.

رویا لحظه‌ای مكث كرد و بعد ادامه داد: جسد را لای پتو پیچیدم و یك وانت كرایه كردم اما راننده متوجه ماجرا شد و داد و فریاد راه انداخت، بعد هم همسایه‌ها سرم ریختند و به پلیس تلفن كردند.

مشفق كه تا این لحظه خونسردانه به حرف‌های زن گوش می‌داد، تكانی به خودش داد و پرسید: ماجرای پسرت چیست چرا از او جداشده‌ای؟

پسر رویا هجده ساله بود، جوانی مغرور و پرشور كه با ناپدری نمی‌ساخت و به همین خاطر هم خانه را ترك كرده بود و با پدربزرگش زندگی می‌كرد. سرگرد به حرف‌های رویا گوش داد بعد سروقت جسد كه در پتویی گل‌دار و قهوه‌ای رنگ پیچیده شده بود، رفت. گلوله درست وسط پیشانی‌اش نشسته و جای آن نشان می‌داد قاتل از فاصله نزدیكی تیراندازی كرده است. سرگرد ته دلش به حال رویا تاسف خورد. او باید محل قتل را هم نگاه می‌كرد. رویا گفته بود شوهرش را در آشپزخانه هدف گلوله قرار داده است. سرگرد وارد آشپزخانه كه شد لكه‌های خون را روی كف پوش و سرامیك‌های زیرپنجره دید. خم شد تا نگاهی دقیق‌تر بیندازد اما یكهو از جا پرید. حواسش نبود و خرده شیشه‌هایی كه كف زمین ریخته، دستش را بریده بود. سربازی جوان دست كارآگاه را پانسمان كرد و بعد از آن كارهای دیگر انجام شد. همان موقع كه جسد را در آمبولانس پزشكی قانونی گذاشتند، مشفق و رویا هم سوار ماشین شدند تا به سمت اداره آگاهی راه بیفتند.

رویا در طول مسیر یك كلام هم حرف نزد. مشفق هم ابتدا سكوت را ترجیح داد، اما وقتی به نزدیكی پارك شهر رسیدند به حرف آمد: به اداره كه رسیدیم به پسرت تلفن بزن و بگو خودش را معرفی كند.

زن جا خورد، اما كارآگاه به او مهلت نداد واكنشی نشان بدهد: شوهرت از پنجره داشت كوچه را می‌دید كه یك نفر از بیرون به او شلیك و فرار كرد اما چون تو حاضر شده‌ای جرم ان یك نفر را گردن بگیری، پس حتما طرف پسرت بوده. به او بگو همه چیز مثل روز روشن است و هرچه زودتر خودش را معرفی كند به نفع خودش است.

خب حالا شما بفرمایین که سرگرد از کجا فهمید که اعترافات رویا دروغه و قاتل پسرشه ؟


خیلی جالب بود ممنون

حجاب چهره ی جان می شود غبارتنم /خوشا دمی که از آن چهره پرده بر فکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است/روم به روضه ی رضوان که مرغ آن چمنم
شنبه 28/11/1391 - 19:3 - 0 تشکر 590153

modir_e_movafagh گفته است :
![quote=modir_e_movafagh;723339;590022]
دوستان

من به دلیل مشغله تصمیم داشتم زود اختتامیه بزنم

و سلطان خان هم پیشنهاداتی داشتن برای بهترین زمان اختتامیه

ولی دلم پیش شماها بود

دلم شدیدا کشید جمعمون همچنان جمع بمونه

به خاطر همین ضمن کلی کار

میخوام بهتون مژده بدم بیشتر رو صندلی میمونم

البته زمان دقیقش باید دوباره مشورت بشه:)

میخوام در کل بگم

یه کم شکیبا باشید تا منم بتونم حین انجام وظایفم

در خدمت شما خوبان هم باشم

پنج تا سوال دارم تا حالا که مونده

انشاالله فردا شب ادامه رو میریم

شب خوش

خیلی دعام کنید

بی تعارف این چند روزه خیلی محتاجم:)


ایول ! خبر خوبی بود چی چیه زود ببندییم صندلی روووو! بذار یکم بیشتر باز باشه باحاله:دی
انشالله مدیر جان:) موفق باشی:)

شنبه 28/11/1391 - 20:31 - 0 تشکر 590181

talaeieh گفته است :

خیلی جالب بود ممنون
sherlockm1993 گفته است :
[quote=talaeieh;773433;590093][quote=sherlockm1993;797031;589945]سلام و درود به شما مدیر موفق عزیز ، این اولین باره که من توی یه صندلی داغ شرکت میکنم نمیدونستم باید چه سوالی بپرسم برای همین تصمیم گرفتم  یه سوال از نوع معمای جنایی از شما بپرسم خیلی خیلی آسونه ، بریم سر اصل مطلب :

سرگرد مشفق قبل از این‌كه به صحنه جرم برسد، تقریبا تمام اطلاعات لازم را به دست آورده بود و داشت در ذهنش تجزیه و تحلیل می‌كرد. زنی چهل و پنج ساله به نام رویا به خاطر اختلافاتی كه با شوهرش داشت او را با شلیك گلوله به قتل رسانده بود و قصد داشت خودش را از شر جنازه خلاص كند؛ اما دستش رو شد. مقتول آن طور كه خبر داده بودند مردی شصت ساله به نام اكبر بود كه در كارهای خلاف دست داشت.

قتل در خانه رویا و اكبر كه طبقه اول ساختمان بود، رخ داده و همسایه‌ها هم صدای شلیك گلوله را شنیده بودند. البته هیچ‌كدام آن زمان احتمال نمی‌دادند جنایتی به‌وقوع پیوسته است تا این‌كه دو ساعت بعد یك راننده وانت همه چیز را فاش كرد. سرگرد وقتی وارد آپارتمان شد، رویا را دید كه دستبند به دست، روی كاناپه نشسته است. سراغش رفت، خودش را معرفی كرد و از او خواست همه چیز را ریز به ریز توضیح بدهد.

رویا در حالی‌كه اشك می‌گریخت به كارآگاه گفت: اكبر شوهر دومم بود. شوهر اولم فوت شد و من چهار سال قبل با اكبر ازدواج كردم. واقعا مرد بدی بود ذله‌ام كرد، كاری كرد كه از تنها بچه‌ام دور باشم. دیگر نمی‌توانستم تحمل كنم برای همین با كلتی كه برای خودش بود او را كشتم. بعد هم تفنگ را دور انداختم.

رویا لحظه‌ای مكث كرد و بعد ادامه داد: جسد را لای پتو پیچیدم و یك وانت كرایه كردم اما راننده متوجه ماجرا شد و داد و فریاد راه انداخت، بعد هم همسایه‌ها سرم ریختند و به پلیس تلفن كردند.

مشفق كه تا این لحظه خونسردانه به حرف‌های زن گوش می‌داد، تكانی به خودش داد و پرسید: ماجرای پسرت چیست چرا از او جداشده‌ای؟

پسر رویا هجده ساله بود، جوانی مغرور و پرشور كه با ناپدری نمی‌ساخت و به همین خاطر هم خانه را ترك كرده بود و با پدربزرگش زندگی می‌كرد. سرگرد به حرف‌های رویا گوش داد بعد سروقت جسد كه در پتویی گل‌دار و قهوه‌ای رنگ پیچیده شده بود، رفت. گلوله درست وسط پیشانی‌اش نشسته و جای آن نشان می‌داد قاتل از فاصله نزدیكی تیراندازی كرده است. سرگرد ته دلش به حال رویا تاسف خورد. او باید محل قتل را هم نگاه می‌كرد. رویا گفته بود شوهرش را در آشپزخانه هدف گلوله قرار داده است. سرگرد وارد آشپزخانه كه شد لكه‌های خون را روی كف پوش و سرامیك‌های زیرپنجره دید. خم شد تا نگاهی دقیق‌تر بیندازد اما یكهو از جا پرید. حواسش نبود و خرده شیشه‌هایی كه كف زمین ریخته، دستش را بریده بود. سربازی جوان دست كارآگاه را پانسمان كرد و بعد از آن كارهای دیگر انجام شد. همان موقع كه جسد را در آمبولانس پزشكی قانونی گذاشتند، مشفق و رویا هم سوار ماشین شدند تا به سمت اداره آگاهی راه بیفتند.

رویا در طول مسیر یك كلام هم حرف نزد. مشفق هم ابتدا سكوت را ترجیح داد، اما وقتی به نزدیكی پارك شهر رسیدند به حرف آمد: به اداره كه رسیدیم به پسرت تلفن بزن و بگو خودش را معرفی كند.

زن جا خورد، اما كارآگاه به او مهلت نداد واكنشی نشان بدهد: شوهرت از پنجره داشت كوچه را می‌دید كه یك نفر از بیرون به او شلیك و فرار كرد اما چون تو حاضر شده‌ای جرم ان یك نفر را گردن بگیری، پس حتما طرف پسرت بوده. به او بگو همه چیز مثل روز روشن است و هرچه زودتر خودش را معرفی كند به نفع خودش است.

خب حالا شما بفرمایین که سرگرد از کجا فهمید که اعترافات رویا دروغه و قاتل پسرشه ؟


خواهش میکنم :)

تخیل همه چیز است ، تخیل پیش درآمدی از جاذبه های آینده ی زندگی است

شنبه 28/11/1391 - 21:33 - 0 تشکر 590189

peymanm001 گفته است :

خواهش میشه!
شرمنده این دیگه از زمینه ی کاریِ من خارجه. در این مورد باید رجوع کنین به ثمره خانوم!
shahinf گفته است :

ممنون از شما به خاطر گزارشات دقیق و امیدوارکننده تون
وضعیت صندلی و دماشو که لطف کردین ... فقط به شدت نگران سرنشینشیم ... اون الان تو چه حالیه؟! ... بهتر بپرسم ... اون الان تو چه حالتیه؟! ... گاز؟ پودر؟ خمیر؟ ... کدونش داداش؟!
peymanm001 گفته است :
[quote=peymanm001;661717;590072][quote=shahinf;424382;589989][quote=peymanm001;661717;589642]
با این سری سوالات خانوم نکا ، طی محاسباتی که انجام دادم ( اگه خواستین براتون میذارم!) الان دمای صندلی به 9284657781 درجه سانتی گراد بالای صفر رسیده!!

بله بله...کارم داشتین؟ :girl_cleanglasses:اهممم
من درمقام یک کمیکال اینجینیرینگ! با اجازه از روح استاد گرامیم جناب ونّنس! محاسباتی:writing: رو که انجام دادم رو میگم :
دمای ایشون صفر مطلقه با استفاده از معادله ی حالت ردلیش-کوانگ! نشون میده که ایشون هنوز در حالت جامد و بدون تغییر هستند....:yes:

شنبه 28/11/1391 - 21:41 - 0 تشکر 590190

samare93 گفته است :

بله بله...کارم داشتین؟ :girl_cleanglasses:اهممم
من درمقام یک کمیکال اینجینیرینگ! با اجازه از روح استاد گرامیم جناب ونّنس! محاسباتی:writing: رو که انجام دادم رو میگم :
دمای ایشون صفر مطلقه با استفاده از معادله ی حالت ردلیش-کوانگ! نشون میده که ایشون هنوز در حالت جامد و بدون تغییر هستند....:yes:
peymanm001 گفته است :

خواهش میشه!
شرمنده این دیگه از زمینه ی کاریِ من خارجه. در این مورد باید رجوع کنین به ثمره خانوم!
shahinf گفته است :

ممنون از شما به خاطر گزارشات دقیق و امیدوارکننده تون
وضعیت صندلی و دماشو که لطف کردین ... فقط به شدت نگران سرنشینشیم ... اون الان تو چه حالیه؟! ... بهتر بپرسم ... اون الان تو چه حالتیه؟! ... گاز؟ پودر؟ خمیر؟ ... کدونش داداش؟!
peymanm001 گفته است :
[quote=samare93;707283;590189][quote=peymanm001;661717;590072][quote=shahinf;424382;589989][quote=peymanm001;661717;589642]
با این سری سوالات خانوم نکا ، طی محاسباتی که انجام دادم ( اگه خواستین براتون میذارم!) الان دمای صندلی به 9284657781 درجه سانتی گراد بالای صفر رسیده!!

حالا بگذریم ازاینکه شما فقط باید میگفتین توی دمای 9284657781 الان چه حالتی دارند ، اگه واقعا دمای ایشون صفر مطلق باشه جامد نیستن منجمد هستن!

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.