• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 72040)
دوشنبه 24/4/1392 - 15:52 -0 تشکر 621751
♦ خاطرات عکس دار ♦

سلام به تمام دوستان و همراهای همیشگی
رسالت انجمن صندلی داغ شناخت و معرفت هست
تمام تاپیک هایی مثل جایی برای خاطرات ما و بیا خودتو معرفی کن و ... که گنجینه ای از بیشترین خاطرات هست از بعد نوشتاری بود و ما میخواییم ازین فضای تک بعدی یک قدم فراتر بریم و آشناییمون رو با عکس تکمیل کنیم
در این تاپیک عکس های خودتون رو با ما به اشتراک بزارید تا نظرات دیگران رو بدونید و یا تصاویری بگذارید برای حدس تصویر
تصاویر سفرها ,دوستانتون ,جاهای دیدنی محل زندگیتون و حتی گل روی خودتون رو با ما به اشتراک بگذارید
یعنی ثبت خاطرات و یا حدس تصاویر با عکس الزامیست

در این قسمت هم لینک تمامی خاطرات عکس دار شما را جهت سهولت دسترسی با لینک صفحه قرار میدهیم(مطالب حدس تصویر با ستاره ی قرمز رنگ مشخص میشوند):
 
soltan_azdad: * * * *
haniehz: * * * *
atiyeh74: * *
samare93: *
talaeieh: * * * *

mitra_mvm: *
seyed68:
* 
برزخ: * *
نفس صبحدم: * * * * * * * * *
لیلای او: * * * * * *
modir_e_movafagh: * * * * *
peymanm001: * 
raha0075: * * *
samapharmacist: *

""قـــاف"": *
Histogram: *
kkkkkkl: * * *
JOMANG: *

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

يکشنبه 6/5/1392 - 17:7 - 0 تشکر 626853

modir_e_movafagh گفته است :

سلام نفسم
یعنی تو واقعا از محدود دوستان من هستی که ایییییینقد خاطرات جذاب و شیرین و هجیان انگیز داری
خیلی خوش گذشته البته با جزیئات بیشتری برا من تعریف کردی این جشن رو و واقعا لذت بردم . خیلی هم کیکت نازه .. فقط موندم چطوری تونستی با اون همه پشمک بری خونه؟ یعنی من خودکشی میکنم اگه بیرون از خونه چیزی بریزه روم . تا این حد :| الان میتونی تصمیم بگیری اگه اومدم همایش مدیران از رولت هایی که خودم میارم بمالی بهم ببینی چطوری از طبقه پنج تبیان خودمو پرت میکنم پایین :))
نفس صبحدم گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;626752][quote=نفس صبحدم;705102;626600]سلام.
تو یه روز سرد زمستونی من و دوستام رفتیم پارک برای برگزاری یک جشن
چه جشنی!!!
کیک و پشمک و پاستیل و چیپس و پفک و میوه و چایی و...هدیه های نیاورده و :))
اونروز روز تولد منه...منیکه همه باهام هم صدا بودن:دی
اگه بگم دمای هوا -7درجه بود دروغ نگفتم...
تازه اولش که ظهر بود...یخ قالبی شده بودیم.
اولش رفتیم تو سایه نشستیم...بعد دیدیم همه جامون تبدیل به یخ غیر متحرک شد
رفتیم وسط افتاب نشستیم...همون افتابش هم سوز داشت...اما خوب گرمتر بود
چقدر مزه داد...خیلی مزه داد...:))
چه کارایی که نکردیم..یک کیلو پشمک رو خالی کردیم رو سر همدیگه...تمام صورت مژه ابرو لباسامون همه پشمک خالص بود...
هممون عین خاتونا شده بودیم...ابروهامون مژه هامون موهامون همش سفید شده بود:))))
تا سه روز هرروز میرفتم دوش بگیرم کلی پشمک از موهام و ابروهام درمیومد:))
9نفر بودیم و یک کیلو پشمک...:))))))))
عکس کیک تولدم رو تازه بهم دادن...از8دی ماه سال گذشته گفتم...تو این هفته تگ کردن من رو که عکس روبردارم:دییی
چقدر زود واقعن
دیگه هوا که غروب کرد کیک و چایی و میوه رو خوردیم چیزی به نام خون در ما جریان نداشت
یخ در بهشت شده بود...
من تا فردای اونروز لای روتختی دونفره پیچیدم کنار بخاری
باز احساس میکردم که هنوز منجمدم:))))
همه مریض شدیم.ولی خیلی شیرین بود
این هم کیک تولد منه:)

یک کیک کاکاوویی خوشمزه:)



سللااااام عشقم
وااای.یادش بخیر...خوش به اون روزا...دلم تنگ شده...
هوس یه شام بیرون با دوستا نه با دختر عمو ها رو کردم تازگیااا
سالی چندبار باهم شام میریم بیرون
عید فطر هماهنگه:دی
شستیم بابا...دوساعت تو اون سوز و سرما با اب یخ تر از هوا...بخدااااا...انقد ابش سرد بود...
دستام دیگه سر و بی حس شد...بابام اومد دنبالم.بقیه دوستامم همگی تاکسی بیسیم گرفتن رفتن
7نفری شدن فکرکنم تو یه ماشین...به حساب یکی اونوقت...هرکدومم یه طرف شهر:)))

شستیم...شلواااارم!!!وااااای...کتان مشکی بود...تبدیل شد به کتان سفید
دوستم...ازاونجا باید میرفت مهمونی:)))
میگفت مامانم زندم نمیذاره
عه...پس بیا...رولت نمیزنم...کیک نسکافه ای میارم...مستقیم صورتت:))

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

يکشنبه 6/5/1392 - 17:9 - 0 تشکر 626854

لیلای او گفته است :

اوووووففففففف
ماشینو نگفتید؟این یک زرنگی آشکار است! دوستان از همینجا اعلام میشه از این به بعد همه مختارن یک سوال رو به دلخواه بی پاسخ بذارن!
ممنون از وقتی که به ما دادید
امضا: یا لثارات الصندلیون!

soltan_azdad گفته است :

بابا به ثانیه نکشید ویرایش کردم کامل گفتم
ببخشید گفتم که 3 الی 4 ساعت.انصافا 200کیلومتر رو 3.5 ساعته بری با سرعت خیلی معمولی میشه دیگه
اون سوالو هم نپیچوندم که...گفتم سوالت بو داره.نه بابا من کیو سوار کنم وسط راه مارو خفت میکنن.چه دخترش چه پسرش.سر راهیا خطری هستنااا:)
گواهینامه هم دارم.عکس بزارم؟
چطور هم با گوشی دیگه...دیگه چطور نداره که.عهههه
گوشیم نوکیا C3 هست فک کنم.ازینایی که دکمه زیاد داره.داداشم خریده بود 150 تومن پارسال بعد دید خوشش نمیاد خیلی شیک با مال من عوض کرد.مدل اپل من هم 4s بود.اوفففففففف
خدایی روز محشر اینقدر جواب نمیدادم
البته هنوز ماشینو نگفتم:))

لیلای او گفته است :

ببین شهریار...تو اولین سوال با این سرعت پیچ رفتید چپ کردید. سوالم بود چند ساعته میرید؟ یعنی جاده هرازو چند ساعته؟اگه چالوس چند ساعت؟
:))بله بودار بود برای همین بازم پیچ فنگ؟!:|
گواهینامه هم باز....پیچ؟:|
سوال بعدیم گفتم چططططططور...نه با چییییی...پیچ 4رم
رنگش پریده مدلش معلوم نیس؟پیچ 5
اپل مدل چی بود اونوقت؟ دم برادرتونو جااااان
-----------
دوستان سلطان رکورد شکست در پیچوندن از 6 سوال 5 تا رو. انصافا دیگه رویی میمونه برگردید!؟خخخ
soltan_azdad گفته است :

اصلا دلتون کشید بگید دوباره برم رو صندلیاااا
خوشم میاد یه موقعی رفتم که دیگه هیچ کسی بلد نبود صندلی داغ رو  و بخواد منو داغ کنه :)) البته جدم هم تاثیر داشت.جدم سنگینه هوامو داره:))
تهران شمالو از هراز میرم همیشه و گاها از فیروزکوه(اگر هوا خراب باشه)
سر راه کسی رو؟؟؟سوال خیلی بو دار بود:))
گواهینامه رو یادمه یه زمانی دنبالش رفته بودم راستش یادم نیست آخر گرفتم یا نه:))
این عکس رو با چرخ گوشت.خب با گوشی دیگه
گوشیم فک کنم نوکیا C3 هست.البته روش رنگش پریده مشخص نیست مدلشو درست شاید ندونم
یه گوشی داشتیم ارثیه استیوجابز مرحوم بود برادر عزیز قاپید:))
با سپاس
لیلای او گفته است :

aaaaaaaaaaaaa
میگمااااا
یه سوالی بر من عارض شد:
اصولا شما راه تهران-شمال رو چند ساعته میری؟ (جاده هراز/چالوس)
بعد یه چیزی: ماشینتون چی هست اون وقت؟
سر راه کسی هم سوار میکنی قربه الی الله؟
اصلا شما گواهینامه داری عایا؟!
این عکس ر چطور گرفتید؟
گوشیتون چیه که به شوخی میگید کیفیت پایین؟!
---------
با تشکر
فاز عقده گشایی صندلی داغ غیبت خورده:))
soltan_azdad گفته است :

پیمان جان اینجا سرعت مجازی معنی نداره.منو مجبور کردی عکسی که بعدا میخواستم بزارم رو الان بزارم:))
دوستان گوشیم خیلی داغونه واسه همین عکساش بی کیفیته
شرمنده!!!

توضیحات:این ماشین محترم در حال حرکت بود و اون N ای که میبینید سمت راست به معنی خلاصی نیست.رو D بود دور موتور رفته بود رو 6.5 ترسیدم موتور بپوکونه گذاشتم رو N هم دور موتور پایین اومد هم سرعت(سرعت قبلی 215)
peymanm001 گفته است :
[quote=لیلای او;399461;626851][quote=soltan_azdad;507077;626846][quote=لیلای او;399461;626838][quote=soltan_azdad;507077;626830][quote=لیلای او;399461;626825][quote=soltan_azdad;507077;626769][quote=peymanm001;661717;626763]
چطور ممکنه؟
هی دارم میخونم میام جلو و فقط تشکر میزنم بعد به آخر صفحه که میرسم میبینم دوتا صفحه دیگه اضافه شده!!! ینی سرعت خوندن من اینقد پایینه؟؟!


اینجا هنوز جاده ش اتوبانی نشده که گذاشتین رو 110 تا دارین میرین! سرعت مجاز 90 تا هست!! 

زرنگی چیه
سوال چیه
آقا MG 550 سفید پلاک بابل بود!!!
خوبه؟قیام نمیکنید دیگه؟

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

يکشنبه 6/5/1392 - 17:9 - 0 تشکر 626855

modir_e_movafagh گفته است :

رها !
ای جان دل !
ای دختر عمو !
ای آتیش زننده به تاپیک و اعصاب من همچنین !
مرا با تو چه دشمنی؟ چه آه و چه نفرینی؟؟
خب دختر اصلا نیازی به آه منم نیست خـــووووووووو ... به قول مامانم همش بخاطر این اینترنت آتیش گرفته ست !! ایشالله تمامش با هم نابود بشه که جوونای مردم به زندگیشون برسن !!!
یعنی الان واقعا دارم پی میبرم که حتی اگه پشه نیشم بزنه و بخارونمش و قرمز بشه مامانم میگه بخاطر اینترنته . خب راستم میگه دیگه اینقد میشینیم پای نت که سرتا پامونم پشه نیش بزنه بلند نمیشیم !!! حالا دیگه چه برسه به سر درد !! انشالله زودی خوب خوب میشی . ماه رمضونم هست ضعیف شدی گلم . ولی خدایی خیلی شیطونی :)) به قول مهندس ( که دلم میخواد یه نامرد بهش بگم حداقل دلم خنک بشه ولی هرچی نگاه میکنم میبینم کلا چون مرده دل نداره که تنگ بشه پس همچنان خیلی مرده ) اَی شیطون :)) با اون رنگی نوشتی که من دوست دارم . اون شکلک که دیگه خدایی منو تو شرایط عاشقی قرار داد و احساساتم رو به سمت سلمان خان متمایل کرد :)) خخخخخخخ
raha0075 گفته است :
خب اگه فیکس پر نمیشد حیف میشد:دی
خوشم میاد کوتاه میاین و نکته ای!!! منم موافقم!سلطان خان سوژه رو دریابید...
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دو کلام با عزیز دل راضیه : فک کنم کلا هرجونور و آدمیزادی که یه دفعه بیاد همچین خبطی بکنه مثه من رو از ازل نفرینی چیزی کردی!
ینی از دیشب چنان سردردم شدید شده که نمیتونم سرم رو خم کنم ... راه رفتنمم با حفظ شرایط و ایناست
اینقد اوضاعم وخیم شده
کاملا احساس میکنم یه توموری غده ای چیزی همیجوری داره گنده میشه و جای عصبای سرمو تنگ کرده!!!
نمیشه این دفعه رو کوتا بیای مدیرجونیم؟!راضیه جونی ...
peymanm001 گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;626684][quote=raha0075;557377;626041][quote=peymanm001;661717;626033]بیایم در این لحظه به یاد مدیر 1 دقیقه سکوت کنیم!
.
.
.
ینی حال میکنم 40 صفحه رو فیکس پر کردین!
من که حوصلشو ندارم برم همه رو بخونم ولی مثل اینکه این صفحه آخری سخنی از صندلی داغ شد! سلطان سوژه را دریاب. من دیگه حرفی ندارم!


الان نیش منو کسی نمی تونه ببنده
خخخ! جات خالی دیروز در عین سرخوشی رفتم دکتر که ببینم چی شده که افقی شدم فشارمو که گرف یه نگاه بد بهم انداخت و گف فشارت الان رو هشته :دیی بعد تا اومد برام سرم بنویسه جلوگیری کردیم و نزاشتیم بنویسه دیگه :)) ولی کلی سفارش کرده چی باید بخوری و چی نخوری!روزه هم که قربونش برم تعطیل!
من و شیطونی؟؟ :)) نه!!! نگو بابا ... بچه به این خوبی و با ادبی و مظلومی
واقعا؟!!! دوس داری این رنگو؟!! منم دوس دالم ..
دیدی چه خوشگله ؟؟!! اصلا ملتمسانه نگا میکنه ها!!!
هی وای من!! سلمان خان؟!!!هَو... زشته!نکن دختر ... حیا داشته باش مادر :))

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
يکشنبه 6/5/1392 - 17:10 - 0 تشکر 626856

talaeieh گفته است :

سلااااام نفس جان
آدم هایی که احساس لطیفی دارند مثل تو حتما نقاش های خوبی هستن من مطمئنم
منم از این کارا زیاد میکنم بعضی حس هارو نمیشه نوشت فقط میشه کشیدشون:)
نفس صبحدم گفته است :

سلااااام طلائیه
از بچگیم نقاشی رو دوس داشتم اما هیچوقت بلدنبودم:))و طرفشم نرفتم
نقاشی های امتحان ترم ابتداییم رو دوستم میکشید...راهنمایی هم مجبور بودم خودم بکشم.
اما دوباری انقلاب کردماااا...یه دست و یه سبد سیبی کشیدم معلممون خودش کپ کرد بابتش...من که جای خود دارم:)))))
از من بعید بود:)))
خوب خیلی خوبه عصبانیتت رو ، روی کاغذ خالی کنی...تا به قلب و مغزت فشار نیاره...
و اینکه نقاشیهای این سبکت خیلی قشنگه...رنگ امیزی شادی داره...ریتمش هم جالبه
من بعضی اوقات با خودکار ولی نه تو عصبانیت یه سایه هایی میکشم...ریتمش رو میگیرم صفحه رو پر میکنم
خیلی جالب میشه.این سبک رو دوست دارم:)

talaeieh گفته است :
[quote=talaeieh;773433;626776][quote=نفس صبحدم;705102;626569][quote=talaeieh;773433;626519]اینم نتیجه ی عصبانیت فوق العاده زیاد من
کیفیت پایینش رو هم به شفافیت نگاهتون ببخشید:)
امیدوارم هیچ وقت حسی رو که اون موقع داشتم تجربه نکنید:(

شاید یدونه کشیدم...گذاشتم منم!!
ولی باید قول بدین شب نترسین:دییی

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

يکشنبه 6/5/1392 - 17:10 - 0 تشکر 626858

soltan_azdad گفته است :

طرف رو گاز گرفته جاش مونده که بعدا دوباره پیداش کنه باز میگه حرف درست نکنید.خودت داری اینکارو میکنی مدیر.ما اسبابیم فقط:))
modir_e_movafagh گفته است :

آره اینم حرفیه ها:))
وای گفتی دعوای مهد کودک . منم دقیقا با دوستم که اسمش دانیال بود فکر کنم ! یبار دعوامون شد اون موهای منو کشید منم بازوشو یه گاز کرفتم چند هفته جاش بود :))
جون من داستان درست نکنید دیگه برام . یارو کلا از محله ی ما رفته بیچاره گم و گور شد بعد اون قضیه :)) 
talaeieh گفته است :

مدیر جان به این حاشیه سازی ها تو جه نکن میخوان از زیر گذاشتن اون عکسه در برن:)))
ما مهد کودکمون مختلط بود برا هفت پشتم بسته هر روز دعوا داشتیم:))))))
modir_e_movafagh گفته است :


واااااااااای بابا با کلااااااااااااااس بابا لسانجلسسسسسسس بابا مختلططططططط :))
یعنی ایول دارید بخدا . من دلم خواست باز برم دبستان رو تجربه کنم :)) میگم حالا یه سوال؟ دوربین مدار بسته اینا هم دارن؟ یا کلا نیازی نیست؟ البته دانشگاه که نیست نیاز باشه بابا اینا بچه هستن :))
soltan_azdad گفته است :
من که عکس گذاشتم
یکی دیگه بزارم؟
اوکی
بفرماییید:))
ما میگیم تو امریکا زندگی میکنیم میگید نه
شما تازه دانشگاهاتون داره مختلط میشه ما از اول مختلط بودیم بابااااااااا


talaeieh گفته است :

خب حق انتخاب با شماست یا با کچل ها میرید یا عکس رو میذارید 
کدوم؟! منتظرن سریع تصمیم بگیرید:)
soltan_azdad گفته است :

برداشت؟
من چی برداشتم؟
من چی گفتم مگه؟
عه دوتا کچل!
talaeieh گفته است :

مدیر موفق عزیزم 
لطف داری اگه با اون برداشت سلطان خان کاربریم رو لغو نکنن خیلیه
عاشق دقت نظرتم:))))
modir_e_movafagh گفته است :

سلام
طلائیه جان :)
کارت عالیه . یعنی نگاه اول احساس کردم رسم کشدیدی . از اینا که راهنمایی داشتیم . آخه یه زیبایی و نظم خاصی داره
چه مرتب و قشنگ :))
توی طرح که عصابینتت پیدا نیست بس که بی ایراد کشیدی ولی خب تو رنگ آمیزیت یه کم معلومه احساساتت :) خوبه که نمیذاری حس بدت درونت بمونه . آفرین :)
talaeieh گفته است :
[quote=soltan_azdad;507077;626842][quote=modir_e_movafagh;723339;626835][quote=talaeieh;773433;626817][quote=modir_e_movafagh;723339;626809][quote=soltan_azdad;507077;626789][quote=talaeieh;773433;626785][quote=soltan_azdad;507077;626775][quote=talaeieh;773433;626772][quote=modir_e_movafagh;723339;626699][quote=talaeieh;773433;626519]اینم نتیجه ی عصبانیت فوق العاده زیاد من
کیفیت پایینش رو هم به شفافیت نگاهتون ببخشید:)
امیدوارم هیچ وقت حسی رو که اون موقع داشتم تجربه نکنید:(

باشه قبول 
ولی خب حالا چرا فقط اسباب رسوایی منید؟ خب بابا یه کمی هم اسباب حفظ آبروی من بشید مثلا قضیه رو که من لو دادم شما بپیچونید افکار عموم رو بجای تنویر تاریک کنید :))

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

يکشنبه 6/5/1392 - 17:11 - 0 تشکر 626860

سلطان 

Roewe 550

درسته؟

يکشنبه 6/5/1392 - 17:11 - 0 تشکر 626861

soltan_azdad گفته است :
من که عکس گذاشتم
یکی دیگه بزارم؟
اوکی
بفرماییید:))
ما میگیم تو امریکا زندگی میکنیم میگید نه
شما تازه دانشگاهاتون داره مختلط میشه ما از اول مختلط بودیم بابااااااااا


talaeieh گفته است :

خب حق انتخاب با شماست یا با کچل ها میرید یا عکس رو میذارید 
کدوم؟! منتظرن سریع تصمیم بگیرید:)
soltan_azdad گفته است :

برداشت؟
من چی برداشتم؟
من چی گفتم مگه؟
عه دوتا کچل!
talaeieh گفته است :

مدیر موفق عزیزم 
لطف داری اگه با اون برداشت سلطان خان کاربریم رو لغو نکنن خیلیه
عاشق دقت نظرتم:))))
modir_e_movafagh گفته است :

سلام
طلائیه جان :)
کارت عالیه . یعنی نگاه اول احساس کردم رسم کشدیدی . از اینا که راهنمایی داشتیم . آخه یه زیبایی و نظم خاصی داره
چه مرتب و قشنگ :))
توی طرح که عصابینتت پیدا نیست بس که بی ایراد کشیدی ولی خب تو رنگ آمیزیت یه کم معلومه احساساتت :) خوبه که نمیذاری حس بدت درونت بمونه . آفرین :)
talaeieh گفته است :
[quote=soltan_azdad;507077;626789][quote=talaeieh;773433;626785][quote=soltan_azdad;507077;626775][quote=talaeieh;773433;626772][quote=modir_e_movafagh;723339;626699][quote=talaeieh;773433;626519]اینم نتیجه ی عصبانیت فوق العاده زیاد من
کیفیت پایینش رو هم به شفافیت نگاهتون ببخشید:)
امیدوارم هیچ وقت حسی رو که اون موقع داشتم تجربه نکنید:(

تو قزوینم یدونه هست
همون مدرسه ای که میرفتیم درس بخونیم
مهدکودکش یعنی پیش دبستانیش مختلط بود
خیلی شیرین بود
دختر پسرا حق بازی و حرف زدن باهم رو نداشتن
بعد میومدن پشت دستشویی پسرا دخترارو اذیت میکردن
با شلنگ اب خیسشون میکردن...دعوا میشد::))))

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

يکشنبه 6/5/1392 - 17:12 - 0 تشکر 626863

soltan_azdad گفته است :

سلام
شوخیییییییی میکنیییییییییی
وااااااااااای چقدر باحال
چقدر هم باحال داره نگاه میکنه
آره آره میشه فیلم گذاشت
کنار همون گذاشتن عکسه
آخ جون آخ جون:))
modir_e_movafagh گفته است :

سلام
نه من میتونم . من میتونم !!!
این یه خاطره ی شیرین حقیقی مجازی 
اولین سالگرد مدیریتم رو که دیدم و لحظه ای که بُلو ( Boloo ) بلبل محترم خونگی طبق معمول همراه من تبیان رو نگاه میکرد :)) یعنی خاطره هایی میسازه این بلو حالا فرصت شد میگم . راستی حالا که گفتم میشه اینجا فیلم هم گذاشت با خاطره؟ از بلبلم میخوام بذارم البته فقط اگه میشه :)
لیلای او گفته است :
[quote=soltan_azdad;507077;626836][quote=modir_e_movafagh;723339;626828][quote=لیلای او;399461;626805]سلام
خخخخ مدیر تو هنو به من نرسیدی؟! نجنب دیگه دیر شده هتل اسپیناس رو زدن به نام من:))


سلااام
نه بابا جدی .. آقا دست شما درد نکنه واسه صدور مجوز کلا شما باب مجوز دادن و ایناییدا دم شما گرم 
فقط یه چیزی چرا شبکه فیلم آپ نمیشه؟

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

يکشنبه 6/5/1392 - 17:12 - 0 تشکر 626864

modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;626714]رها !
باشه !!
عیب نداره !!!
هی عکس میتینگ و قرار مدار ثبت کن هی دل مارو آب کن در عوض خدا دلش برا دل کباب من کباب میشه تمام ثواب روزه تو میده من .. الان سرت خوب شد؟ :))


:دیی
الهی نبینمت آب شدن دلت رو!
خعلی خوب شد ... اصلا الان عالیه سرم:)))
------------
ملت!
یک سوال:
عکس دومی من رو فهمیدین چیه اصلا؟!کارت ملاقات با کی؟کجا؟چطور؟!به همراه کی؟!...

 

غرق نعمتیم ؛ حالیمون نیست ...

الهی رضا برضائک!

 
يکشنبه 6/5/1392 - 17:13 - 0 تشکر 626865

modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;626794]آقا بچسبون ستاره چهارمووووو :))
این اون شبیه که تیم ملی فوتبال برد و ما رفتیم خیابون بوق بوق بازی و اون خاطره ای که از ماشین خارجیه گفتم که دیگه جاش نیست اینجا بگم آخه مکالماتشون مورد دار بود از نوع آبکی! گرفتین دیگه درباره  چی حرف میزدن؟ نگم بقیه شو دیگه :))

اینقد تو خیابون گشتیم بچه خواهرم خسته شد بردیمش پارک کنار دریا یه عکس هنری هم خلق نمودم .



قربونش برم یکمی هم ترسیده بود رنگ به روش نبود
و یه نکته ی دیگه که در این خاطره خیلی پررنگه آقای مسنی بود که صاحب این بازیه
اول که بچه رو گذاشتم بالا انتظار داشتم خودش این کارو بکنه
بعدش که گفت فلان طور زنجیر صندلی رو بنداز تو دلم گفتم اینو که دیگه میتونست خودش انجام بده
بعد که نزدیک اومد تا مطمئن بشه همه چی درسته و بچه جاش محکمه
فهمیدم هی شونه هاشو میندازه بالا
فکر کردم تیک داشته باشه
بعد دیدم هردوتا دستاش مصنوعیه !
فکر کنم از شونه دست نداشت و پروتزی که گذاشته بود به شونه هاش وصل بود
از قضاوت زود خودم خیلی بدم اومد
خیلی درس داشت برام ...

راااااااااااااضیه...واااااااااااااااای!!!!
بگو یاد چی افتادم
ولی سوتی نده که چی بود:))))
یادته؟؟؟بعد6-7بار تاکید روی ....واااااااااای
زنگ زدم کلاس داشتم...چقدر خندیدیم:))))

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.