• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 54325)
شنبه 15/3/1389 - 16:38 -0 تشکر 204104
ضرب المثل های ایرانی

با سلام

تاپیکی با این عنوان " ضرب المثل های شیرین ایرانی و خارجی " دیدم تاپیک جالبی است.

ولی در این تاپیک قصد دارم  ضرب المثل های ایرانی را تشریح کنم 

 منتظر همکاریتون هستم

هر کس حکایتی از ضرب المثل ها داره بسم الله...

 

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت کن و بگو ماهي ها حوضشان بي آب است 
  
يکشنبه 5/10/1389 - 15:38 - 0 تشکر 267334

دست از کاری شستن

____________________

.

پونتیوس پیلاتوس حاکم رومی شهر اورشلیم پس از آنکه اضطراراً حضرت عیسی را بر اثر پافشاری فریسیان- ملایان یهودی- به زندان انداخت همواره مترصد فرصت بود که او را از زندان خلاص کند زیرا به یقین می دانست که حضرت عیسی نه بر حکومت شوریده و نه داعیۀ سلطنت دارد بلکه عنصر شریفی است که خود را برگزیدۀ خداوند به رسالت و هدایت و ارشاد مردم می داند تا گمراهان را به صراط مستقیم انصاف و عدالت راهبری کند به همین جهت بعد از آنکه حضرت عیسی را بر اثر تحریک فریسیان به جای باراباس که خونریز و فاسق و فاجری معروف بود در عید پاک محکوم به مرگ گردانید:در حالی که دستها را به آسمان برداشته بود خطاب به یهودیانی که حضرت عیسی را با خود می بردند تا مصلوب کنند با صدای بلند گفت:«من در مرگ این مرد درستکار بی تقصیرم و این شمایید که او را به مرگ می سپارید.»

آن گاه برای سلب مسئولیت از خود«دستور داد آب آوردند و دستهایش را در آب شست و از آنجا اصطلاح دست از کاری شستن در زبان فرانسه و زبانهای لاتین به معنی سلب مسئولیت کردن از خود به کار می رود» و اصطلاح فرانسه ضرب المثل بالا این عبارت است:

يکشنبه 5/10/1389 - 15:38 - 0 تشکر 267335

از دماغ فیل افتاد

این مثل در مورد افرادی به کار می رود که از خود راضی باشند و عجب

و تکبر بیش از حد و اندازه آنها دیگران را ناراحت کند. در چنین مواردی

گفته می شود: "مثل اینکه از دماغ فیل افتاده"

يکشنبه 5/10/1389 - 15:38 - 0 تشکر 267336

نوکر بادنجان

نوکر بادنجان به کسانی اطلاق می شود که به اقتضای زمان و مکان به سر می برند و در زندگی روزمرۀ خود تابع هیچ اصل و اساس معقولی نیستند. عضو حزب باد هستند، از هر طرف که باد مساعد بوزد به همان سوی می روند و از هر سمت که بوی کباب استشمام شود به همان جهت گرایش پیدا می کنند.

خلاصه طرفدار حاکم منصوب هستند و با حاکم معزول به هیچ وجه کاری ندارند. آنان که عقیدۀ ثابت و راسخ ندارند و معتقدات خویش را به هیچ مقام و منزلتی نمی فروشند اگر به آنها تکلیف کمترین انعطاف و انحراف عقیده شود بی درنگ جواب می دهند من نوکر بادنجان نیستم.



اما ریشۀ این ضرب المثل:

نادرشاه افشار پیشخدمت شوخ طبع خوشمزه ای داشت که هنگام فراغت نادر از کارهای روزمره با لطایف و ظرایف خود زنگار غم و غبار خستگی و فرسودگی را از ناصیه اش می زدود. نظر به علاقه و اعتمادی که نادرشاه به این پیشخدمت داشت دستور داد غذای شام و ناهارش با نظارت پیشخدمت نامبرده تهیه و طبخ شود و حتی به وسیلۀ همین پیشخدمت به حضورش آوردند تا ضمن صرف غذا از خوشمزگیها و شیرین زبانیهایش روحاً استفاده کند.

روز برنامۀ غذای نادرشاه خورشت بادنجان بود و چون بادنجان به خوبی پخته و مأکول شده بود. نادر ضمن صرف غذا از فواید و مزایای بادنجان تفصیلاً بحث کرد.

پیشخدمت زیرک و کهنه کار نه تنها اظهارات نادرشاه را با اشارت سر و گردن و زیر و بالا کردن چشم و ابرو تصدیق و تأیید کرد بلکه خود نیز در پیرامون مقوی و مغذی و مشهی و مأکول بودن بادنجان داد سخن داد و حتی پا را فراتر نهاده ارزش بهداشتی آن را به آب حیات رسانید!

چند روزی از این مقدمه گذشت و مجدداً خورشت بادنجان برای نادر آوردند. اتفاقاً در این برنامۀ غذایی بادنجان به خوبی پخته نشده بود و به طعم و ذائقۀ نادرشاه مطبوع و مأکول نیامد لذا به خلاف گذشته و شاید برای آنکه پیشخدمت را در معرض امتحان قرار دهد از بادنجان به سختی انتقاد کرد و با قیافۀ برافروخته گفت:«اینکه می گویند بادنجان باد داردف نفاخ است، ثقیل الهضم و ناگوار است دروغ نگفته اند.» خلاصه بادنجان بیچاره را از هر جهت به باد طعن و لعن گرفت و از هیچ دشنامی در مذمت آن فروگذار نکرد.

پیشخدمت موقع شناس که درسش را روان بود بدون آنکه ماجرای چند روز قبل را به روی خود بیاورد با نادرشاه همصدا شد و هر چه از ضرر و زیان بعضی از گیاهان و نباتات در حافظه داشت همه را بی دریغ نثار بادنجان کرد و گفت:«اصولاً بادنجان با سایر گیاهان خوراکی قابل مقایسه نیست زیرا به همان اندازه که مثلاً کدو از جهت تغذیه و تقویت مفید و سودمند است خوراک بادنجان به حال معده و امعا و احشا بدن مضر و زیان بخش می باشد! بادنجان نفاخ است بله قربان! بادنجان باد دارد بله قربان!»

نادرشاه که با گوشۀ چشمش ناظر ادا و اطوار مضحک پیشخدمت و بیانات پر طمطراق او در مذمت بادنجان بود سر بلند کرد و گفت:«مرتکۀ احمق، بگو ببینم اگر بادنجان تا این اندازه زیان آور است پس چرا روز قبل آن همه تعریف و تمجید کردی و از نظر مغذی و مقوی بودن، آن را آب حیات خواندی؟ اینکه گفته اند دروغگو را حافظه نیست بیهوده نگفته اند.»

پیشخدمت بدون تأمل جواب داد:«قربان، من نوکر بادنجان نیستم من نوکر قبلۀ عالم هستم. هرچه را که قبلۀ عالم بپسندد مورد پسند من است. پریروز اگر طرفدار بادنجان بودم از آن جهت بود که قبلۀ عالم را از آن خوش آمده بود. امروز به پیروی از عقیده و سلیقۀ سلطان وظیفه دارم که دشمن آن باشم!»

يکشنبه 5/10/1389 - 15:40 - 0 تشکر 267337

مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد!»

اما ریشه تاریخی این ضرب المثل:

حاجی محمد ابراهیم کرباسی کاخکی که بعضی از نویسندگان حرف را، را تبدیل به لام کرده وی را کلباسی گفته اند از بزرگترین علما و زهاد قرن دوازدهم هجری است که در زهد و تقوی و احتیاط معروفیت تمام داشت و غالباً مرافعات و محاکمات مردم را به سایر روحانیون محول می کرد و چنانچه ضرورتی ایجاب می کرد که در امر شهادتی رسیدگی کند قبلاً از مسائل شرعیه که مربوط به حرفه و شغل شاهد بود سؤال می کرد تا صلاحیت و شایستگی شاهد بر او مسلم گردد.



از جمله می گویند غسالی برای شهادت نزد کلباسی رفت. مرحوم کلباسی ابتدا احکام و آداب غسل میت را از غسال پرسید.غسال که مرد ظریف شوخ طبعی بود پس از آنکه تمام سؤالات مرحوم کلباسی را جواب داد آن گاه از باب مطایبه گفت:«چیزی هم در آخر کار به گوش میت می گویم.» پرسید:«آن چیست؟»



غسال گفت:«به او می گویم خوشا به سعادت تو که مردی و برای شهادت نزد کلباسی نرفتی.» مرحوم کلباسی نسبت به طبقۀ روحانیون تعصب شدید داشت و هرگز حاضر نبود که به مقام روحانیت لطمه و خدشه ای وارد آید چنان که جهانگرد معروف حاج سیاح می نویسد:



... وقتی به آن مرحوم گفتند:«آخوندی دزدی کرده.» فرمود:«خیر! بگویید دزدی آخوند شده مگر آخوند یا عابد یا زاهد یا مقرب خدا به لباس است؟ اگر لباس مخصوص نباشد قدرش در نزد خدا کمتر می شود یا خدا او را اشتباه می کند؟» مرحوم کلباسی با وجود احتیاط زیاد و شدت عمل در امور دینی اتفاقاً مردی خلیق و خوش محضر و بذله گو و ظریف طبع بود و هیچ کس در محضرش خسته نمی شد، کما اینکه میرزا محمد تنکابنی نقل می کند:

... وقتی فتحعلی شاه به دیدن حاجی آمد. پس نقل در میان خوان و در میان مجلس گذاشتند. ناگاه پرستوک در میان آن فضله انداخت. پادشاه گفت:«فضله مرغ نقل مجلس شد.» حاجی فرمود:«چون هوایی است مال دیوان است.» که با توجه به واژۀ دیوان در این مصرع که معنی دولت از آن افاده می شود می توان به پاسخ رندانه و طنزآمیز مرحوم کلباسی به فتحعلی شاه پی برد.



مشهور است که روزی مطربی نزد حاجی کلباسی آمد و پرسید:«حاجی آقا، خواستم بدانم راجع به جنباندن اعضای بدن که در اصطلاح عامه آن را رقص می گویند عقیدۀ شما چیست؟»



حاجی کلباسی با عصبانیت جواب داد:«عملی است مذموم و فعلی است حرام.»



مطرب قدری تأمل کرده تا خشم حاجی کلباسی فروکش کند، آن گاه پرسید:«حضرت آقا، اگر دست راست خودم را این طور بلند کنم آیا حرام است؟»



مرحوم کلباسی جواب داد:«کی گفت حرام است؟ اصولاً دست را برای جنبش و حرکت خلق کرده اند.»



مطرب کهنه کار صورت حق به جانب گرفته مجدداً سؤال کرد:«اگر دست چپم را این طور بجنبانم چطور؟»



کلباسی جواب داد:«قبلاً گفتم که مانعی ندارد.»



باز مطرب پرسید:«راستی معذرت می خواهم. اگر پای راستم را به سمت جلو تکان بدهم چه می فرمایید؟»



مرحوم کلباسی گفت:«آن هم عیبی ندارد. باز هم حرفی داری؟»



مطرب زیرک عرض کرد:«فقط یک سؤال باقی مانده که آیا پای چپم را هم می توانم این طور بجنبانم؟»



مرحوم کلباسی که از سؤالات مطرب سرسام گرفته بود بیش از این طاقت نیاورده گفت: «مردک،با این سؤالات عجیب و غریبی که می کنی معلوم می شود عقل تو پاره سنگ بر

می دارد. چه کسی با شما گفته دست و پای آدمی باید ساکن باشد؟ اصولاً قوۀ تحرک برای دست و پا و جنبش این دو عضو مؤثر بدن خلق شده است.»



مطرب کهنه کار که منتظر چنین فرصتی بود گفت:«کاملاً صحیح است و اتفاقاً استفتای من برای تأیید همین مطلب بوده است که به لسان مبارک ادا فرمودید.» سپس از جای خود بلند شد و چهار دست و پا را به حرکت درآورده در مقابل دیدگان بهت زدۀ مرحوم کلباسی و حاضران مجلس شروع به رقصیدن کردن و گفت:«حضرت آقا، حالا چطور؟ مگر رقص همان حرکات موزون دست و پای آدمی نیست که خودتان تجویز فرمودید؟» آیت الله کلباسی که هرگز تصور نمی کرد از مجموعۀ فتاوای او چنین حرکت مذبوحانه ای افاده شود تبسمی بر لب آورد و گفت:«مفرداتش خوب است ولی مرده شوی ترکیبش را ببرد!»

دوشنبه 6/10/1389 - 9:22 - 0 تشکر 267613

مرغی که تخم طلا می کرد، مرد :



افرادی که در دوران ناداری و ناتوانی زیر بار اجحاف و تعدی رفته اند چون صاحب نفوذ و قدرت شوند در پاسخ زورگویان و متعدیان که روزگاری بر آنان ظلم و ستم روا می داشتند و از اقدام به هر گونه عمل ناجوانمردانه دریغ نمی ورزیدند .

.

یا به قولی دیگر آن مرغی که تخم طلا می کرد، مرد.

دوشنبه 6/10/1389 - 9:23 - 0 تشکر 267615

فوراه چون بلند شود سرنگون شود

نیم بیتی بالا که به صورت ضرب المثل درآمده است در موردی به کار می رود که آدمی از حدود مقدر و مشخص تجاوز نماید و دست به کاری زند که فوق قدرت و توانایی و بلکه شان و شخصیت او باشد.

ساده تر آن که شخص از گلیم خود پا را فراتر نهد و از محدوده ی خود به محیطی برتر و بالاتر پرواز نماید. بدیهی است نقاد روزگار هرکس را در صف خود جای می دهد سهل است بلکه گاهی شتاب سقوط و اعاده به مقام و محل اولیه به قدری شدید می باشد که به تلاشی و انهدام عامل جسور منتهی می گردد.

در چنین موقعی است که ضرب المثل بالا مصداق پیدا می کند وصرفا آن را مورد استناد واصطلاح قرار می دهند. گاهی این ضرب المثل در مورد مخالفان و دشمنان بکار می رود یعنی اگر مخالف و معاند در مسیر ارتقاء و ترقی بیش از حد تصور پیشرفت کند به این صورت بیان می کنند.

اقبال خصم هرچه فزونتر شود نکوست

فواره چون بلند شود سرنگون شود

دوشنبه 6/10/1389 - 9:23 - 0 تشکر 267616

پالان خر دجال شده



عبارت مثلی بالا هنگامی به کار میرود که انجام کاری بیش از حد انتظار به طول انجامد و یا آنکه با همهی سعی و تلاش و مجاهدت، آنجا که میرود به پایانش نزدیک شده به طور کلی خاتمه پذیرد به مانع و مشکلی برخورد کند و دوباره، سه باره و چندباره از سر گرفته شود.



در چنین مورد صرفا از باب طنز و تعریض اصطلاحا میگویند : «پالان خر دجال شده» وگاهی هم گفته میشود «پالان خر دجال شده، شب میدوزد صبح از هم وا میشود».

این مثل در موردی به کارمیرود که اجرای کاری زیاده ازحد انتظار طولانی شود یا هرچند درراه آن بکوشند هر دفعه به مانعی برخورد و ناتمام بماند.

طبیعی است لجاج و یکدندگی وخیره رایی و پیروی از عقل لجوج که به قول اهل اصطلاح نوعی از مهلکات غضبی است دست کمی از پالان خر دجال ندارد که نسنجیده و بدون تامل و تفکر میبافند و هنوز دیر زمانی نگذشته همه و همه پنبه میشود.

دوشنبه 6/10/1389 - 9:23 - 0 تشکر 267618

جیک و بوکشان درست است

.

سابقا بازی سه قاپ از رایجترین بازیها و تفریحات نیمه سالم در میان جوانان طبقه ی سوم و چهارم بوده است و هم اکنون نیز در گوشه و کنار حتی در جنوب شهر تهران معمول و متداول است.

در این بازی فقط سه قاپ مورد استفاده قرار میگیرد وهر قاپ چهار گوشهی غیر منظم دارد که یک طرف آن گوژ (مُحَدَب) و طرف دیگرو سطوح جانبی آن کاو (مُقَعَر) است.

در اصطلاح بازیکنان طرف گوژ را بوک و طرف دیگر را که کاو است جیک میگویند. از دو سطح جانبی مقعر هم طرف ناصاف سرکج را اسب و طرف مقابل را که قدری صاف است خر میگویند.

در بازی سه قاپ بازیکنان حلقه وار و به طور چمباتمه می نشینند وهر کدام متناوبا سه قاپ را در لای انگشتان دست خود جای میدهند و هرسه را یک جا بر زمین میاندازند. برد و باخت بازیکنان مربوط به قرارداد قبلی و منوط به طرز قرار گرفتن قاپها بر روی زمین است.

بازی سه قاپ صرفا اختصاص به همان بازیکنان شرکت کننده ندارد بلکه سایر حاضران و تماشاچیان نیزمی توانند هر کدام مبلغی بخوانند و شرط بندی کنند. آنگاه قاپها تحت نظارت کاسه کوزه دار از طرف بازیکنان بر زمین ریخته میشود.

در بازی سه قاپ همیشه اسب با جیک و خربا بوک از لحاظ برد و باخت تناسب دارد یعنی هرگاه یکی اسب و دوتای دیگر جیک، یا یکی خر و دوتای دیگر بوک بنشیند قاپ اندازهی مبلغ خوانده را از طرف مقابل می برد. در غیر این صورت یعنی اگر یکی اسب ودوتای دیگر بوک، و یا یکی خر و دوتای دیگر جیک بنشیند قاپ انداز مبلغ شرط بندی را به طرف مقابل خواهد باخت.

با این توصیف به طوری که ملاحظه می شود بازیکنان در بازی سه قاپ باید جیک و بوکشان درست باشد یعنی اسب با جیک و خر با بوک بنشیند تا بتوانند بازی را ببرند وگرنه خواهند باخت.

دوشنبه 6/10/1389 - 9:24 - 0 تشکر 267620

لقمه گلو گیر



سابقاً در میان اهل طریقت این اعتماد وجود داشت که لقمه حرام و شبهه ناک از گلوی مردان خاص خدا قاطبتاً پایین نمی رود در گلو گیر می کند و موجب زحمت و دشواری می شود.

در عصر حاضر از این عبارت که به صورت ضرب المثل درآمده است غالباً معانی مجازی و مفاهیم ملی و سیاسی آن مورد نظر و استشهاد است چنان که فی المثل می گویند: «ایران لقمه گلوگیری است که هیچ هاضمه ای نمی تواند آن را هضم و بلع کند.»

خلاصه این گونه لقمه ها را از باب تمثیل لقمه گلوگیر گویند که ریشه تاریخی آن به این شرح آمده است:

ریشه و علت تسمیه عبارت مثلی لقمه گلوگیر را به حوادث و وقایع چندی مرتبط می دانند که چهار مورد آن قابل ذکر است و از این چهار مورد البته مورد اول را بیشتر قابل توجه و اعتنا می دانند.

1. حارث محاسبی (وفات 243 هجری در بغداد) از بزرگان متصوفه و علمای مشایخ و پیشوای طریقت محاسبیان از صوفیه است.

در شرح حال و کرامات و ریاضت هایش مطالب بسیار نوشته اند که از جمله چهل سال روز و شب پشت به دیوار و جز به دو زانو ننشست. پرسیدند که:«قبول تحمل این همه رنج و تعب برای چیست؟»

جواب دادم:«شرم دارم که به هنگام مشاهده در پیشگاه حضرت رب الاربا بنده وار ننشینم.» چون در محاسبه مبالغی تمام داشت به لقب محاسبی ملقب گردید.

روزی حارث نزد قطب اعظم و سید الطایفه جنید بغدادی رفت. جنید در ناصیه حارث آثار گرسنگی دید و تقاضا کرد طعامی برایش حاضر کنند. حارث پذیرفت و جنید به خانه رفت و غذای مأکولی که شبانه از مجلس عروسی یکی از بستگان و نزدیکان آورده بودند مختصری پیش حارث نهاد. چون حارث دست به طعام برد انگشت دست راستش کشیده شد و به زحمت لقمه ای در دهان نهاد ولی هر چه تلاش کرد لقمه در گلوگیر کرد و فرو نمی رفت. ناگزیر لقمه را از دهان بیرون افکند و خواست از خانه بیرون رود که جنید بغدادی جلویش را گرفت و علت را جویا شد. حارث گفت:«آن طعام از کجا بود؟» جنید گفت:«از خانه خویشاوندی.»

حارث گفت:«مرا با خدای عزوجل نشانی است که لقمه مشکوک و شبهه آمیز در گلویم گیر می کند و پایین نمی رود.»

جنید گوید خواهش کردم روز بعد به خانه ام آمد پاره ای نان خشک آوردم، بخورد و لذت فراوان برد. آن گاه گفت:«چیزی که پیش درویشان آری، چنین آر.»

دوشنبه 6/10/1389 - 9:24 - 0 تشکر 267622

به در می گوید دیوار بشنود



به منظور تحذیر یا تنبیه کسی به دیگری

گوشه و کنایه زدن یا تغیر و پرخاش نمودن.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.