سلام و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان و دوستداران مولای منتظران می خواهیم در این بخش هرچه مطلب ادبی و شعر در خصوص آقا امام زمان (عج) هست بنویسیم
به امید اون روزی که آقا خودش این تاپیک رو بخونه .
ایران جوان
.
فوری دانلود
کل آیتم ها 108
به فیض طوف وجود تو هر پری نرسدبه خاك بوسی پای تو هر سری نرسدبریده باد ز مردم دلی كه یار تو شدكسی كه وقف تو باشد به دیگری نرسدز میل حضرت صادق به خدمتت پیداستكسی به شأن تو در بنده پروری نرسدنمیرسد سر مویی به حسن تو نقصانچه مشتری برسد یا كه مشتری نرسدبه التزام غلامی هزار آمدهاندولی همیشه همه كس به قنبری نرسدترا ندیده پسندیدهام خدا را شكرچنین پسند به هر دیدهتری نرسدبه دیدن آمده بودم امام نداد بكاءبرات رؤیت روی تو سر سری نرسدترا چو روز سه شنبه نشان ما دادندبهانهای است كه سائل ز هر دری نرسد
چرا ز کوی عاشقان دگر گذر نمیکنی؟چه شد که هر چه خوانمت به من نظر نمیکنی؟نشستهام به راه تو٬ به عشق یک نگاه توز پیش چشم خستهام چرا گذر نمیکنی؟
مولای من این هفته گلهای سرخ انتظار پژمردندوباز گل های زرد نا امیدی در باغ دل روئیدتو بگو كدامین ادینه حسرت دیدارت رااز دلم می زدائی ؟؟
بیا ای گل زهرا كه اسیران زندان غیبت ؤ چشم انتظار توئیم ،زندانی كه دیوارهای بلندش را خودبا دستان خود ساخته ایم حال ،از خراب كردن این دیوارها درمانده ایم وحال ،وچشم به راه توئیم كه با دستان آسمانیت این حصار ها را بشكنییا مولا! همه چشم به راه بهاری هستند كه زندگی را به زمین باز گرداند، بیا كه بهار من تویی. بیا كه روح خسته من چشم انتظار توست. بیا که قصه های دفتر دلم ؛ تمام را به نام تو نوشته اند ؛ و داستان انتظار چشم تو ؛ یگانه داستان نا نوشته اند .
بیا كه آینهای بیغبار میخواهمطلوع عاطفه در شام تار میخواهمترنمی به زبان فسردگان زمینتبسمی به لب روزگار میخواهمدلم گرفته از این ابر آتشین باراننزول رحمت پروردگار میخواهماگر چه پنجرهای بر وطن گشوده بهارتمام پنجرهها را بهار میخواهمچه موهن است سكوت و چه موحش است ستمصراحت تبری بت شكار میخواهمحرامیان سر ویرانی حرم دارندشكست ابر همگان آشكار میخواهمجهان نشسته به خون ای خدا چه بیداد استدرخش صاعقه ذوالفقار میخواهمدلی نماند كه خار غمی در آن نخلیددر این زمانه یكی غم گسار میخواهمز خانه خانه اسلام ناله مینشنفمتصلی دل این سوگوار میخواهمبه محو دجال شوم خونآشامقیام قائن حیدر تبار میخواهمز قدس و كعبه امان رفته ای امید و امانبیا كه خاطر امیدوار میخواهمبیا كه بار دیگر پرچم ظفر بر دوشطلایهگان سحر را سوار میخواهمسفیرسبزدلم چون زبان حماسه بگشایدسرود صبح شب انتظار میخواهم
كی شود بینم رخ ماه دل آرای ترا تا كشم بر دیدگان خاك كف پای تراسر به بالین با امید دیدن رویت نهم تا مگر در خواب بینم روی زیبا تراگاهگاهی گر شوم بیدار اندر نیمه شب از خدا پیوسته بنمایم تمنای ترازخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت كی شود شامل شوم لطف و تسلای ترااز خدا خواهم فزون گرداند از لطف و كرم بر دل مسكین من مهرو و تولای ترابا دلی سوزان براهت منتظر بنشسته ام تا خدا قسمت كند روزی تماشای ترا
اى آخرین امید ! در شام تار مااى روشناى عشق ! اى غمگسار ما !داغم به سینه ماند ، در انتظار تواز رهگذار شوق ، این یادگار ماتا روز واپسین ، مى ماند اى نسیم !بر جاده ظهور ، چشم مزار ماروزى كه مى رسى ، میبینى اى عزیز !خون گریه هاى شوق ، بر رهگذار ما
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی /زسمت مشرق جغرافیای عرفانیکسی که نقطه ی آغاز هر چه پرواز است/تویی که در سفر عشق خط پایانیتویی بهانه ی آن ابرها که می گریند/ بیا که صاف شود این هوای بارانیکنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق/بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
بالای تخت یوسف کنعان نوشته استهر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
و صادقانه بگویم بهار، یعنی توکه گل، شکوفه، غزل، بیشمار یعنی توکنار نیمکت من، دو شاخه گل سرخنشان هدیهای از آن سوار، یعنی توتمام فاصلههایی که بین ما ماندندهمیشه معترفند، انتظار یعنی توچه خوب میشد اگر در مدار من بودیاگر ستاره دنبالهدار، یعنی توسکوت خواب زمین را ترانهات بوسیدمن آمدم... ولی از تو غبار... یعنی تو!؟نه! هیچ وقت به خواب زمین نمیگنجدکسی فراتر از این روزگار، یعنی توعجیب نیست اگر فصل سرد، طولانی استفقط به خاطر این که بهار، یعنی تو ...