گفته بودم درددل...نمیدونم لابد نفوذ اسم حرف های خودمونی مولد این کلمه بود.
انجمنو همیشه دوست داشتم. بنظرم سطح بالایی داره. پویا و پرکنش و کاملا جذاب.
دلیل فعالیت نکردنم فکر میکنم ناظر به چند علت بوده:
-گفته بودم میام اینجا کودکِ اعتماد به نفسم به گریه میفته. از بس همه استاد کامل هستن.
- شعر و شاعری فاز غالبه. و من با وجود علاقه ام...صرف انرژی در این حیطه برام پربها و پر اصطکاکه.ماشاءالله اینجا همه در حد انرژی هسته ای...ما سوخت فسیلی که چه عرض کنم...ما در حد هیزم!بنده شاعر نیستم و اگه ابیاتی هم درج میکنم با تلاش و کلنجار رفتن با کلماته. طبع شعر چیز دیگریست.باور کنید حتی فرق موسیقی و وزن شعری رو درست نمیدونم. تنها تلاشم اینه سکته و سکون رو به حداقل برسونم. البته در نثر و مضمون شاعرانه صفر نیستم:)
- شراب آگین بودن انجمن! مست میکنه...روح و جان رو تسخیر؛ وقت و ذهن رو عشقال میکنه! پس
ضررش شاید کم از منفعتش نباشه.
-درگیری تو انجمنای دیگه+جاهای دیگه کمتر وسواس بخرج میدم اما اینجا...نگارش حرفهایی که دست
کم از دید خودم از لحاظ ادبی درخور باشن برام وسواس آوره. و معمولی و ساده گفتن هم لطف بسزایی
نداره. داره؟
-ترجیحم بر این منواله که هر وقت هم اثری نوشته ای چیزی دل انگیز و جالب از دلم برمیاد در فضای
مجازی مکتوب نکنم. خصوصا که درون مایه نو و خاص داشته باشه. زمان میخواد برای بلوغ و ظهور. به
قول سرورش: صدف وار گوهر شناسان راز/دهان جز به لؤلؤ نکردند باز.
---------------------------------------------------------------------------------
فعلا همینها. چیزی دیگری حاضر شد ویرایش خواهد شد.
:)
با سپاس از مدیریت محترم جناب استاد رهای بزرگوار و جانشین گرامی