سلام این شعرو امروز یافتم ، خیلی باش حال کردم ، اصلا هویجوری بی خودی اشکام را گرفت وقتی می خوندمش ...
لِی لِی
شب بی رحم زمستون
تن من خسته ز بارون
چه شب سرد و بدی بود
لی لی قلبش مث گنجشکا می زد
مثه رگبار بهاری
مثه چیک چیک ، توی ناودون
چشای کوچک لی لی دیگه داشت خواب می شد
دیگه داشت شمع نگاهش رو به خاموشی می رفت
توی دشت شب بی ستاره ی آسمون
مثل یک گوله ی برف ، چیکه چیکه آب می شد
صبح که شد آسمونم صاف شده بود
لی لی آخرین نفس هارو می زد
برای مسافر کوچولوی قصه ما
آخر راه شده بود
چشای لی لی مثه شبهای مهتابی نبود
مثل اون نیمه ی پنهون ماه شده بود
دلهامون پر از شکایت
ولی لب ها خشک و خالی
چشای لی لی برام از غم تنهایی می گفت
از غم آهو تو جنگل
از غم گل روی قالی
لی لی جون دنیا چه بی رحمه لی لی !
روی این زمین صد رنگ غریب
کسی حرفام رو نم فهمه لی لی !
لی لی رفت و منو با خودش نبرد
به جز از غصه و غم ، تو اون زمستون پلید
تا حالا این دل وامونده ی من هیچی نخورد
روزها هفته شدن ، ماهها سال شدن
مرغای عشق غزلخون ، روی کاج باغچه مون
همه از رفتن بی رحم لی لی لال شدن
ساعت دیواری پدربزرگ
تیک تیک عقربه هاش خسته شدن
لحظه ها ، از اون به بعد
مثه یک قفس پر از مرغای پر بسته شدن
چی بگم قصه ؟ دیگه قصه جایی نداره
حالا این همسفر تنهاییات
واسه پریدن از زندون شهر قصه ها
دیگه پایی نداره ...
یاد اون غروب آفتابی به خیر که لی لی دلش می خوست پنجره رو ، به روی باغ باز بکنه
یاد اون تپه سرخابی به خیر
که لی لی دلش می خواست از بالای قله ی اون
یک شبی تنهایی پرواز بکنه
بره رو پرهای ابرای سفید ، پیش خدا
صندوق کهنه ی درد دلشو باز بکنه
لی لی خوبو قشنگم ، یه روزی
میام و می برمت به آسمون
جایی که فقط خدا رو ببینیم
جایی که رو ابرای سفید و زیبا بشینیم
جایی که بالهامون رو باز بکنیم
برای زندونیای رو زمین ناز بکنیم
تا که شادیهامونو ساز بکنیم
قصه رفتن غصه هارو آواز بکنیم
گل کوچولوی بی قرار من
صبر کن ، می خوام باهات راهی بشم
اگه ناله می کنی ناله کنم
یا اگه آه می کشی ، آهی بکشم
اگه هم صدا بخوای ، صدا بشم
اگه آسمون بخوای ، هوا بشم
اگه که فکر می کنی خسته میشی
بیا و منم باهات خسته بشم
یا اگه فکر می کنی پشت دری
کلید هر چی در بسته بشم
اگه زنجیرم کنی ، برده بشم
اگه آفتاب گونه های نازتو می سوزونه
میون آفتاب و تو ، پرده بشم
غنچه ی قشنگ مهربون من
شب های ابری میام کنار تو
نمی خوام بارون خرابت بکنه
نمی خوام که خیس آبت بکنه
اگه تو بیابون و صحرا بری بازم میام کنار تو
نمی خوام گرما خرابت بکنه
بری و دوری سرابت بکنه
یه بار دیگه بیا
دستاتو بده به من ، بیا که باز پر بزنیم
به تموم آدمای خوب وبد سر بزنیم
خوبی رو یاد بگیریم از خوباشون
بدی رو جدا کنیم از بداشون
شایدم ما بد باشیم ! کی میدونه ؟
شاید اونها آزادن ! آسمون ما زندونه !!