معلم
گوشه ی تنهاییه من هیچ نبود,
روزگار روز نبود
از طلوع و نورهیچ رنگی نبود
هیچ کس جز من در این ظلمت نبود
شب من مفهوم ظلمت بود, پر وحشت پربیخوابی بود
تا که یک روز ,تو مثال یک فرشته, به کناره من نشستی
از خودت از همه عشقت به درون من دمیدی
به من از خدا تو گفتی که چقدر زلال و پاکه
از همه قشنگی هایی که تو دنیا لونه کرده
حالا تو بدون که شبهام پر نوره
دیگه ظلمت بی فروغه
دیگه اینجا ترسی نیستش
تنهایی بارش و بسته.