• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1088
تعداد نظرات : 353
زمان آخرین مطلب : 4395روز قبل
دانستنی های علمی
رام کننده ى حیوانات وحشی به مهارتش در رام کردن ببر در جهان مشهور بود. زیر دست او ببر دیگر یک حیوان وحشی و خطرناک نبود. بلکه مطیعانه روی الوار باریک راه می رفت و ماهرانه از میان حلقه های آتش می پرید.
یکى از شیرین کاری های رام کننده این بود که دهان ببرهای دست آموزش را باز می کرد و سرش را داخل دهان آنها می گذاشت. او هر روز در میان فریاد شادی و شگفتی تماشاگران نمایش اجرا می کرد و هر روز موفق می شد. به چشم او ببرهایی که هزار بار با آنها نمایش اجرا کرده بود، مثل گربه های مطیع و دوست داشتنی بودند.
اما او در آخرین روز نمایش با فرو بردن سر در دهان ببر دست آموزش جان خود را از دست داد. ببر سرش را خرد کرد و او حتی فرصت نکرد فریاد بزند.
تنها دلیلِ اتفاق این بود که او پیش از نمایش امروز، به هنگام تراشیدن صورتش بی احتیاطی کرده و صورتش را بریده بود.
و بوی خون به مشام ببر خورد ...
جمعه 7/1/1388 - 20:24
دانستنی های علمی
مردی اصلا نوشیدنی نمی خورد. اما هر بار که دیگران نوشیدنی به او  هدیه می دادند با لبخند و هیجان آن را می گرفت، بر می داشت و با دقت نام آنرا می خواند.
بالاخره چند نفر از دوستان صمیمی او پی بردند . از او گله کردند که چرا فریبشان می داده و چرا وانمود می کرد که از گرفتن  آن قدر هیجان زده و خوشحال است؟
مرد با خنده در جواب گفت: می گویند با یک هدیه کوچک، در واقع احساسات عمیق خود را به دوستان هدیه می کنیم. چیزی که من به آن اهمیت می دهم شما بلکه احساسات شما است. آیا درست بود در حالی که شما فکر می کردید من خیلی خوشحالم به شما مى گفتم ؟آن وقت چه حسی پیدا می کردید؟ آیا صمیمیت دوستی ما ادامه می یافت؟
جمعه 7/1/1388 - 20:23
انتخابات
دو نامزد شهرداری برای تبلیغات به کارخانه ای رفتند ، هر دو سخنرانی بسیار خوبی کردند و سرانجام یکی از آنها رای اکثریت را به دست آورد و انتخاب شد.
ستاد انتخابات وقتی رویداد را با دقت بررسی کرد، به این نتیجه رسید که نامزد شکست خورده در روز سخنرانی یک دست کت و شلوار بسیار گران قیمت و معروف پوشیده و فرد برنده یک پیراهن آبی کارمندی به تن کرده بود و همین امر، سرنوشت انتخابات را رقم زده بود.

اگر مى خواهید رأى دیگران را به دست آورید خود را همسطح آنان نشان دهید.
جمعه 7/1/1388 - 20:22
طنز و سرگرمی
مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم… آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!"
جمعه 7/1/1388 - 20:21
خواستگاری و نامزدی
آهنگری بود که با وجود رنجهای متعدد و بیماریاش عمیقاً به خدا عشق میورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: تو چگونه میتوانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب میکند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت: وقتی میخواهم وسیلهای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار میدهم. سپس آن را روی سندان میگذارم و میکوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، میدانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کورههای رنج قرار ده، اما کنار نگذار.
جمعه 7/1/1388 - 20:20
خواستگاری و نامزدی
موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت.
موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار دوست داشتنی به نام فرومتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.
زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید:
- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت:
-بله، شما چه عقیده ای دارید؟
-من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند، ولی خداوند به من گفت:
-«همسر تو گوژپشت خواهد بود.»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن.»
فرومتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.
او سالهای سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.
جمعه 7/1/1388 - 20:19
خواستگاری و نامزدی
روزی در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند که در حال بازی بودند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است.
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد.
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد: تامی وقت رفتن است.
تامی که دلش نمیآمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فط 5 دقیقه. باشه؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد. مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند. دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد: تامی دیر میشود برویم. ولی تامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول می­دهم.
مرد لبخند زد و باز قبول کرد. زن رو به مرد کرد و گفت: شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی­کنید پسرتان با این کارها لوس بشود؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخهسواری زیر گرفت و کشت. من هیچگاه برای سام وقت کافی نگذاشته بودم. و همیشه به خاطر این موضوع غصه می­خورم. ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد تامی تکرار نکنم. تامی فکر میکند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می­دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم. 5 دقیقهای که دیگر هرگز نمیتوانم بودن در کنار سامِ از دست رفتهام را تجربه کنم.
جمعه 7/1/1388 - 20:17
خواستگاری و نامزدی

زنبور ، موری را دید که دانه ای گندم را به خانه می برد .

مور برای بردن دانه ، بسیار جهد می کرد و با ان که مردمان پای بر وی می نهادند ،دست از تلاش بر نمی داشت.زنبور که خستگی ناپذیری مور را دید گفت : (( این چه سختی و مشقت است که تو برای دانه ای بر خویشتن نهاده ای و چندین مذلت می کشی ؟بیا تا ببینی که من چه اسان می خورم و چگونه نعمتهای بی شمار را بدون هیچ رنجی به دست می اورم واز انچه نیکوتر است بهره می برم ! مور پذیرفت و با او به دکان قصابی رفت .

زنبور در هوا چرخید و در جایی که پاره ای گوشت فربه و نیکو آویخته بود فرو امد،از جایی که نازکتر بود سیر بخورد و پار ه ای نیز فراهم اورد تا ببرد .

اما ناگهان قصاب فراز امد و کاردی زد و زنبور را به دو نیمه کرد و بینداخت !

زنبور به زمین افتاد و آنگاه مور فراز امد و پایش را بگرفت و می کشید و همی گفت : هرکه انجا نشیند که خواهد و مرادش بود ، چنانش کشند که نخواهد و مرادش نبود !!

پنج شنبه 6/1/1388 - 12:34
دعا و زیارت

امام حسین علیه السلام فرمودند:

أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة


هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع باشد و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود

(محجه البیضاء ج 4،ص 228)

پنج شنبه 6/1/1388 - 12:32
خواستگاری و نامزدی

در صورت ندانستن مطلبی معجزه این کلمه را برای آرامش خود تجربه کنیم .

 نمی دانم

امام علی ( ع ) فرمود : هرگاه از کسی سئوال شود چیزی را نمی داند مبادا حیا کند از اینکه بگوید :

 نمی دانم

 

پنج شنبه 6/1/1388 - 12:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته