• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1083
تعداد نظرات : 4769
زمان آخرین مطلب : 4897روز قبل
خاطرات و روز نوشت

سلام دوستان گلم

امید وارم حال همگی خوب باشه

و امید وارم که تا این لحظه مطالبم به دلتون نشسته باشه

و اونایی که از مطالبم تا حالا سری نزدن برن یه نگاهی کوچولو بندازن اگه سختتونه نظر بدید اشکالی نداره ولی حد اقل یه سری بزنید ممنون می شم

یا علی

حق نگهدار همتون   موفق  باشید

پنج شنبه 15/6/1386 - 9:5
محبت و عاطفه

کسي که دوستت داشته باشه حتي  در زماني که درساده ترين لباس  هستي تورا به دنيا نشون می ده

پنج شنبه 15/6/1386 - 8:57
محبت و عاطفه

آخرين ستاره ي آسمان راشمردم
اما
شمردن زيبايي تو را نمي توانم
من تاخانه ي غروب خورشيد پيش رفتم
اما هيچگاه خانه ي تورانديدم
ديشب خوابت راديدم
نه زيباييت
نه خانه ات
فقط حسرتي كه چراخواب زندگيه هميشه گيم نبود
چراخوش ترين لحظات زندگي دريك خواب كوتاه خلاصه شده
مي خواهم براي هميشه بخوابم
هيچ چيزمهم نيست
فقط تو
 

 

پنج شنبه 15/6/1386 - 8:55
شعر و قطعات ادبی
قدر اهل درد صاحب درد می داند که چیست

مرد صاحب درد ، درد مرد می داند که چیست


هر زمان در مجمعی گردی... چه دانی حال ما؟؟

حال تنها گرد، تنها گرد می داند که چیست


رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته اند

آن که تخم حسرتی پرورد می داند که چیست


آتش سردی که بگدازد درون سنگ را

هر که را بودست آه سرد می داند که چیست


بازی عشقست کینجا عاقلان در شش درند

عقل ، کی منصوبه ی این نرد می داند که چیست؟؟؟


قطره ای از باده عشقست صد دریای زهر

هرکه یک پیمانه زین می خورد می داند که چیست


وحشی آن کس را که خونی چند رفت از راه چشم

علت آثار روی زرد می داند که چیست
پنج شنبه 15/6/1386 - 8:50
محبت و عاطفه
 

درد هایم را برایت گفته ام

بشنو اکنون این سکوت تلخ را
پنج شنبه 15/6/1386 - 8:49
شعر و قطعات ادبی

روزگاری عشق حرف سال بود

 

هر دلی دارای شور و حال بود

هیچ کس از آشنایی کم نداشت

عاشقی رایج ترین سوال بود

روزهای کودکی یادش بخیر

آفتابی در تمام سال بود

من نشستم زیر شاخ لحظه ها

در کنارم زندگی سیال بود

دست بردم تا بچینم میوه ای

زندگانی آرزوی کال بود

پنج شنبه 15/6/1386 - 8:46
محبت و عاطفه
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
پنج شنبه 15/6/1386 - 8:44
محبت و عاطفه

دارم از چشات می خونم ،باورش سخته هنوزم..

تو نباشی توی شعرام،من دیگه از کی بخونم ؟؟؟

دست تو ، تو دست من بود نمی دونم کی تو رو ازم گرفت

نمی دونم که کدوم نگاه شوم، قصه ی جدایی رو برام نوشت ..

حالا که می خوام بمونی شعر رفتنو می خونی

قلب من عاشقترینه این و از چشام میخونی ..

 

پنج شنبه 15/6/1386 - 8:42
محبت و عاطفه

نذار باور كنم تنهاي تنهام ..
نمي خوام با كسي غير تو باشم ..
نمي خوام با خوابي كه هر لحظه اش يه ساله..
به غير ديدن روي تو پاشم ..
اگه تو باشي ميشه همه دنيارو حس كرد..
همه دنيا بياد و تو نباشي
دلم دق مي كنه از اين همه درد..
 بذار باور كنم اين رو عشق!
   حقيقت مي تونه تو افسانه باشه ..
مي شه افسانه هارو زندگي كرد
اگه حق با منه ديوونه باشه

پنج شنبه 15/6/1386 - 8:34
خانواده
تهی از همه چیزم ..

یا شایدم فقط پر از گناهم ..
پنج شنبه 15/6/1386 - 8:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته