• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1083
تعداد نظرات : 4769
زمان آخرین مطلب : 4903روز قبل
شعر و قطعات ادبی

سخن رنج مگو

جز سخن گنج مگو

بر از این بی خبری ، رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره نزن ، جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم

گفت آن چیز دگر نیست ، دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت

سر بجنبانکه بریجز که به سر هیچ مگو

گفتم این روی فرشتست عجب یا بشر است

گفت این غیر فرشت است و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست ، بگو زیر و زبر خواهم شد

گفت می باش چنین ، زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه ی پر نقش و خیال

خیز از این خانه و رو ، رخت ببند هیچ مگو

*******

آنان که به سر در طلب کعبه دویدند

چون عاقبت و الامر به مقصود رسیدند

رفتند در آن خانه که بینند خدا را

بسیار بجستند ، خدا را ندیدند

چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف

ناگاه صدایی هم از آن خانه شنیدند

که ای خانه پرستان چه پرستید گل سنگ

آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند...

 من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

نظر یادتون نره   mostafa2_gh

دوشنبه 26/6/1386 - 12:45
محبت و عاطفه

طبيبم به سر بستر بيمار بيا

 بهر دلداری دلسوخته زار بيا

تو که دل را به نگاهی بربودی زکفم به پرستاری بيمار دل افکار بيا

 آتش هجر تو سوزانده همه هستی من به تسلای دل و جان شرر بار بيا

اشک هجر است که از ديده من می بارد بهر غمخواری اين چشم گهربار بيا

دل من خون شد و از ديده برون می ريزد به تماشای دل و ديده خونبار بيا.

نظر یادتو نره mostafa2_gh

دوشنبه 26/6/1386 - 12:42
شعر و قطعات ادبی
من امشب تا سحر بيدار بيدارم

من امشب تا خدا مشتاق مشتاقم

من امشب در قفس چون ليلي مجنون

من امشب تا شقايق تاب نتوانم

مرا امشب سكوتي وهم انگيز است

مرا امشب ترانه با غزل خفته است

مرا امشب چراغ شهر خاموش است

مرا امشب تني خسته دل و جان است

تو امشب تا سحر در خواب مهتابي

تو امشب تا خدا پروانه ميخواني

تو امشب در تكاپو سنگ ميكوبي

تو امشب تا شقايق خواب بشماري

تو را امشب ترنم بر لبت بنشست

تو را امشب ترانه پر صدا خواندمت

دوشنبه 26/6/1386 - 12:38
محبت و عاطفه

يك روز ، يك زمان ، يك مكان با " مرگ " ميعاد خواهم داشت

 

كاش آن روز  ،  آن  زمان  ،  آن  مكان بتوانم آخرين حرفم را

 

برايت بازگو كنم . كاش … !!!

 

 كسي كه  هم  بي تو مي ميرد و هم براي تو

دوشنبه 26/6/1386 - 12:36
محبت و عاطفه
یه شعله شکسته...

 

 

یه شعله شکسته

یه شمع رو به بادم

خسته از این زمونه

فریاد گریه دارم

سیه چو روزگارم

از همه دل بریدم

دل به کسی ندادم

عاشق شدم به چشمات

دادم دل و به رویات

رفتی و پا گذاشتی

به سادگی رو حرفات

با یاد تو همیشه

عمرم تموم نمیشه

تموم زندگیمو به چشمای تو دادم

عمری به پات نشستم دل به کسی ندادم

منتظرم که روزی تو باشی در کنارم

عاشق شدم به چشمات

دادم دل و به رویات

رفتی و پا گذاشتی

به سادگی رو حرفات......

نظر یادتون نره   mostafa2_ghدوستت دارم     mostafa2_gh

دوشنبه 26/6/1386 - 10:54
شعر و قطعات ادبی

 گريه کردم تابدوني زندگي بي غم نمي شه 

             اگه دستم روبگيري ازغرورت کم نمي شه

    سفرکردم که ازيادم بري ديدم نمي شه

         اخه عشق يه عاشق با نديدن کم نمي شه

دوشنبه 26/6/1386 - 10:34
محبت و عاطفه
 
برو ای عشق مَیازارم بیش از تو بیزارم و از کرده ی خویش
من کجا این همه رسوایی ها؟ دل دیوانه و شیدایی ها؟

من کجا اینهمه اندوه کجا؟ غم سنگین چنان کوه کجا؟
شب طولانی و بیداری ها تب سوزنده و بیماریها

دیده ی شادی من کور نبود خنده از روی لبم دور نبود
من پرستوی بهاران بودم عالمی روح و دل و جان بودم
تا توای عشق به دل جاکردی سینه را خانه ی غمها کردی
سوختی بال و پرجانم را آرزوهای فراوانم را

دیده ی شادی من کور نبود خنده از روی لبم دور نبود
من پرستوی بهاران بودم عالمی روح و دل و جان بودم
تا توای عشق به دل جاکردی سینه را خانه ی غمها کردی
سوختی بال و پرجانم را آرزوهای فراوانم را

کودک مکتب تو جانم سوخت آتشی بود که ایمانم سوخت
عشق من گرم دل و جانش کرد شعر من رخنه به ایمانش کرد
چشمم آموخت به او مستی را پا نهادن به سَرِ هستی را
دوشنبه 26/6/1386 - 10:31
محبت و عاطفه

 

ای رهگذر! ای ناشناس آشنایم!

من، شاعری هستم که دیوانم تو هستی!

سر خورده از ایمان پوچ آسمانها:

روی زمین زنده،ایمانم تو هستی...

محکوم اگر هستم، به زعم شب پرستان:

آزاده زندانبان زندانم، تو هستی...

نظر یادتون نره   mostafa2_gh

دوشنبه 26/6/1386 - 10:23
محبت و عاطفه

 

من دنيا را با تمام زشتي زيبايي دوست دارم و با تمام وجود دركش خواهم كرد

من آسمان را دوست دارم چون آبي ست رنگ محبت

من خورشيد را دوست دارم چون گرم و صميمي ست

من ابر را دوست دارم چون همچون دلم گرفته ست

من باران را دوست دارم چون پاك است

من خيس شدن زير باران را دوست دارم چون همدل با قطره ها شدن است

من باران را از پشت پنجره دوست دارم چون گرمي اش را روي گونه هاي سردم حس مي كنم

من مه را دوست دارم چون هيچكس و هيچ چيز را جز روبه رويم نمي بينم

من خاك را دوست دارم چون وجودم از اوست

من درخت را دوست دارم چون لطيف و پر بار است

من رود را دوست دارم چون صاف و ساده است

من كوه را دوست دارم چون نماد استقامت تنهايي ست

من گل را دوست دارم چون در حد اق ل عمر كمش زيباييش را نشان مي دهد

من نسيم را دوست دارم چون روح خسته ام را نوازش مي دهد

من باد را دوست دارم چون مرا به سوي تو مي آورد

من همه اينها را دوست دارم چون در آن خدا را مي بينم ...

نظر یادتون نره     mostafa2_gh

 

دوشنبه 26/6/1386 - 10:15
شعر و قطعات ادبی

 

کسی آمد که حرف عشق و با مــــــا زد

دل ترسوی مـــا هم دل به دریـــــــــــا زد

به یــــــــک دریــــــــــای طو فــــــــــانی

دل مـــــــــا رفتـــــــــــــــــه مهمــــــــانی

چه دوره ساحـــــلش از  دور پیدا نیست

یه عمری راهه و در قدرت مــــا نیسـت

بایـــــــــــــــد پارو نـــــــــــــــزد  وا  داد

بایـــــــــــد دل رو بــــه دریــــــــــــــا داد

خودش می بردت هر جـــا دلش خواست

به هر جا برد بدون ساحل همون جاست

به امیدی که ساحــــل داره این دریــــــا

به امیـــــــــدی که آروم میشه تا فــــردا

  دل مــا رفتــــــــــــــــــه مهمـــــــــــانی

نظر یادتون نره 

mostafa2_gh 

 

دوشنبه 26/6/1386 - 10:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته