كیهان:تاریخ در چند قدمی پیچ بزرگ !
«تاریخ در چند قدمی پیچ بزرگ !»عنوان یادداشت روز روزنامهی كیهان به قلم حسین شریعتمداری است كه در آن میخوانید؛
1-
روز سه شنبه 29 مارس 2011- 9 فروردین ماه 1390- «توماس دانیلون» مشاور
امنیت ملی آمریكا طی سخنانی در «بنیاد كارنگی» در واشنگتن كه بازتاب گسترده
ای داشت با تاكید بر این كه جمهوری اسلامی ایران اصلی ترین دشمن و كانون
فعال تهدید علیه آمریكا در منطقه و عرصه بین المللی است، می گوید «مقابله
با ایران اسلامی از فهرست اولویت های سیاست خارجی آمریكا حذف نمی شود».
دانیلون در بخش دیگری از سخنان خود به ترسیم چشم انداز برخورد آمریكا با
جمهوری اسلامی ایران پرداخته و درباره چگونگی برنامه ریزی برای رسیدن به
این هدف- به گفته او- استراتژیك توضیح می دهد «سیاست آمریكا در برخورد با
ایران را تحولات درونی این كشور تعیین می كند. یعنی رخدادها و تحولاتی كه
در داخل ایران جریان دارد و یا در حال شكل گرفتن است به ما می گویند، چه
بگوئیم، روی كدام نقطه تمركز كنیم و از كدام حركت و یا جریان سیاسی حمایت
كنیم»!
مشاور امنیت ملی آمریكا، حمایت از جنبش سبز!!- فتنه
آمریكایی اسرائیلی 88- را در همین راستا ارزیابی كرده و از ناكامی این
حركت با تاسف یاد می كند. توماس دانیلون در بخش دیگری از سخنرانی بیش از
یكساعت و نیمه خود خطاب به كارشناسان و برنامه ریزان امنیتی آمریكا كه در
«بنیاد كارنگی» گرد آمده اند به «ضریب حمایت مردم» از رهبری اشاره كرده و
آن را اصلی ترین فاكتور در محاسبات آمریكا می داند و پنهان نمی كند كه غلظت
این فاكتور برای آمریكا چیزی شبیه یك «كابوس» است.
2- توماس دانیلون در همان نشست توجیهی كه در
گرماگرم انقلاب ها و تحولات اسلامی منطقه تشكیل شده بود و سقوط بن علی در
تونس و حسنی مبارك در مصر را به دنبال داشت، تاكید می كند «امروزه برای
آمریكا هیچ اولویتی بالاتر و بااهمیت تر از این نمی شناسیم كه از تبدیل
ایران به یك «الگو» برای ملت های مسلمان منطقه جلوگیری كنیم» و در توضیح
این «اولویت» می گوید «به خاورمیانه و شمال آفریقا نگاه كنید، اندونزی و
مالزی و پاكستان و حتی تركیه را هم نادیده نگیرید. ملت های مسلمان در
كشورهای اسلامی بعد از تحولاتی كه شاهد آن هستیم در آستانه یك انتخاب
تاریخی قرار گرفته اند و الگوی ایران را به عنوان «نقطه ایده آل» پیش روی
خود دارند. و همین نگرانی جدی است كه پیشگیری از الگو شدن ایران را به
اولویت اصلی ما در خاورمیانه تبدیل كرده است».
3- ساموئل هانتینگتون استراتژیست بلندآوازه
آمریكایی و واضع نظریه معروف «جنگ تمدن ها» كه چند سال قبل چشم از جهان فرو
بست و در دیار باقی به اسلاف توطئه گر خود پیوست، در كتاب «موج سوم
دموكراسی» به فرمولی برای ارزیابی میزان مشروعیت- اینجا به معنی مقبولیت-
نظام های حكومتی اشاره می كند كه صرف نظر از هویت هانتینگتون، یك فرمول
علمی و قابل قبول است. او در این باره می نویسد؛ كاهش مشروعیت گروه ها و
احزاب سیاسی در یك نظام حكومتی فقط هنگامی نشانه كاهش مشروعیت آن نظام
حكومتی در میان مردم است كه مردم در این كشورها، اعتماد خود به كانون اصلی
مشروعیت نظام را از دست داده باشند و در غیر این صورت یعنی چنانچه ملت ها
به كانون اصلی مشروعیت نظام اعتماد و اعتقاد داشته باشند، گروه ها و احزابی
كه با نظام زاویه گرفته اند، روی قوس نزولی رفته و به پایان مشروعیت خود
نزدیك می شوند.
4- ساموئل هانتینگتون در اجلاس «دموگرافی» كه اوایل
سال 2005 در نیكوزیا، پایتخت قبرس تشكیل شده و كارشناسان و صاحبنظران
بسیاری در آن حضور داشتند، از «ولایت فقیه» به عنوان كانون اصلی مشروعیت
جمهوری اسلامی ایران یاد كرده و گفته بود، میزان مشروعیت و پایداری جمهوری
اسلامی ایران با میزان اعتماد و اعتقاد مردم به ولی فقیه ارتباط مستقیم
دارد و با تاسف(!!) یادآوری كرده بود «تمامی داشته ها و برداشت های ما از
اعتماد و اعتقاد توده های عظیم مردم ایران به [آیت الله] خامنه ای [حفظه
الله تعالی] حكایت می كند و همین رویكرد مردمی است كه برنامه های برخورد با
رژیم جمهوری اسلامی را دشوار و به مرز «ناممكن» رسانده است. هانتینگتون در
اجلاس نیكوزیا با اشاره به همین نكته نتیجه می گیرد كه گروهها و احزاب
سكولار و آمریكوفیل- طرفدار آمریكا- در ایران برای ادامه فعالیت خود و جذب
طرفدار ناچارند كه علی رغم میل و خواست درونی خود بر اعتقاد به ولایت فقیه
تاكید كنند!
هانتینگتون زنده نبود تا ببیند كه «بنی فتنه» و
«بنی انحراف» چگونه توصیه او را وانهادند و به توصیه مشترك «ریچارد رورتی،
جرج سوروس و جین شارپ» هویت واقعی و مشمئزكننده خود را بیرون ریختند و چه
زود به آخر خط رسیدند.
5- انبوه متراكم جمعیت در استقبال بی نظیر از
رهبرمعظم انقلاب در سفر ایشان به كرمانشاه كه پیش از این در سفر حضرت آقا
به شهر مقدس قم و سایر نقاط این مرز و بوم نیز تجربه شده بود، برای هیچ
ناظر بی طرف و حتی دشمنان نشان دار و بیماردل، كمترین تردیدی باقی نمی
گذارد و اجازه كمترین تردیدی نمی دهد كه قلب تمامی مردم ایران در پیوند با
امام خامنه ای می تپد. تا آنجا كه امام خامنه ای آینه تمام نمای همه مردم
ایران و همه مردم ایران در امام خامنه ای خلاصه می شوند. شرح این دلدادگی،
مثنوی هفتادمن كاغذ است و به درازا می كشد بی آن كه نقطه پایانی داشته باشد
و كوتاه سخن«چیزی كه عیان است چه حاجت به بیان است»؟ چند سال پیش، خبرنگار
شبكه تلویزیونی CNN از نگارنده پرسید، نسبت میان آیت الله خامنه ای و امام
خمینی را چگونه می بینی؟ و پاسخ این بود كه «روح مطهر امام خمینی از كالبد
جوان امام خامنه ای طلوع كرده است» و به قول شاعر نكته سنج عرب «روح او،
روح من و روح من، روح اوست و عجیب آن كه یك روح در دو بدن حلول كرده است».
این نوشته اما، موضوع دیگری را پی می گیرد و آن،
پیام روشن و خالی از ابهام این دلدادگی متقابل امت و امام است. اشاره ای در
چند «بند» كه فقط اندكی از بسیارهاست و بسنده كردن به مشتی از خروارها.
6- پیوند یكپارچه و مثال زدنی امت با امام خامنه ای
و پیروی برخاسته از شور و شعور و ریشه گرفته از دلدادگی توده های مردم به
حضرت آقا، توهم پراكنی چندین و چندساله و مخصوصا چندماهه اخیر آمریكا و
متحدانش را نقش بر آب كرد كه با بهره گیری از غول های رسانه ای خود در
منطقه و گروه ها و احزاب فسقلی و دم دستی خویش در داخل كشور، بر طبل پر سر و
صدا و صد البته، توخالی «كمرنگ شدن رابطه مردم با نظام اسلامی می
كوبیدند»!مردم كرمانشاه در استقبال بی نظیر و مثال زدنی خود كه نمونه ای
بارها تكرار شده و بارها تكرار شدنی در جای جای ایران اسلامی است، به
دشمنان بیرونی نشان دادند- بخوانید فهماندند- كه نه فقط بر پیمان الهی خود
با انقلاب اسلامی كه وجود مبارك امام خامنه ای جلوه ملكوتی آن است، پابرجا
هستند، بلكه با درك شرایط حساس كنونی بارها بیشتر و فراتر از همیشه بر این
پیوند و پیمان تاكید می ورزند. بنابراین در پی اظهارنظر مایوسانه «ریچارد
هاس» مسئول شورای روابط خارجی آمریكا كه بعد از حماسه 9 دی گفته بود
«مهندسی معكوس فوكویاما برای جدایی مردم از ولی فقیه نتیجه معكوس داده است»
امروزه باید به قیافه دیدنی «توماس دانیلون» مشاور امنیت ملی آمریكا خندید
كه می بیند آنچه در ایران اسلامی در جریان است، تكرار همان كابوس همیشگی
آمریكا و متحدانش است و به «لئون پانتا» رئیس سابق سازمان «سیا» و وزیر
دفاع كنونی آمریكا تسلیت گفت كه در ملاقات اخیرش با «نتانیاهو» نخست وزیر
رژیم صهیونیستی به وی دلداری داده بود «تضعیف پایگاه مردمی آیت الله خامنه
ای می تواند از الگو شدن ایران برای كشورهای در حال تحول منطقه پیشگیری
كند»!
این بخش از اظهارنظر مشترك «لئون پانتا» و «توماس
دانیلون» قابل قبول است كه كشورهای اسلامی در آستانه یك انتخاب تاریخی قرار
گرفته اند. رهبر فرزانه ما نیز در كرمانشاه از «پیچ بزرگ تاریخ» خبر
دادند. اما بخش دیگر اظهارات آنها- بخوانید آرزوی آنها- نقش بر آب شده است.
آنجا كه از تلاش برای پیشگیری از الگو شدن ایران اسلامی برای انقلاب های
منطقه سخن می گفتند.
7- پیوند به نمایش درآمده مردم و رهبری بار دیگر و
برای چندمین بار به اصحاب فتنه آمریكایی- اسرائیلی 88 نشان داد كه نه فقط
كمترین پایگاهی در میان مردم ندارند، بلكه فقط از صدقه سر رهبری و به
احترام ایشان است كه علی رغم آنهمه وطن فروشی و خیانت و جنایت هنوز فرصت
حضور
- بخوانید زندگی نباتی- در كشور را دارند. آیا در این حال و هوا كه
به وضوح شاهد آنند، مسخره و خنده دار نیست كه در یك جنگ زرگری و بازی
كودكانه برای شركت در انتخابات شرط و شروط هم می گذارند؟!
8- حماسه بی نظیر كرمانشاه پاسخی دندان شكن به
كسانی بود كه از كاهش اعتماد مردم به نظام سخن می گفتند و با اظهارات بی
پایه خود بر صدر اخبار رسانه های بیگانه می نشستند و به خیال خویش توصیه می
كردند كه باید اعتماد از دست رفته مردم به نظام بازگردانده شود! و برای
بازگرداندن این اعتماد- به قول آنها كاهش یافته!- به نسخه ای اشاره می
كردند كه فلان تاریخ در نماز جمعه تهران ارائه كرده بودند! اكنون باید به
این آقایان گفت؛ بهتر است در فكر نسخه ای برای توبه خود و پذیرش آن از سوی
مردمی باشید كه زلال اندیشه و بصیرت و استحكام پیمان آنان با ولی امر
مسلمین را پاس نداشتید و در بزنگاه آزمون بزرگ فتنه آمریكایی- اسرائیلی 88
از دوستان گسستید و با دشمنان همنوا شدید!
9- حماسه اخیر پیام كوبنده ای برای جریان انحرافی
نیز داشت كه با بهره گیری انگل گونه از رانت های ثروت- بخوانید بیت المال- و
قدرت، هر از چندگاه با حاشیه سازی های سفارشی، به دشمنان امید از دست داده
بیرونی و اصحاب از نفس افتاده فتنه 88، تنفس مصنوعی می دادند.
10- و بالاخره باید از پیام هشداردهنده دیگری یاد
كرد كه حماسه بی نظیر كرمانشاه و قم و... برای برخی از «خودباوران» در پی
داشته و دارد. آنان كه گاه به غفلت و یا به وسوسه اطرافیان، انگیزه رویكرد
مردم به خویش را فراموش می كنند و به خاطر نمی آورند. مردم- به قول ملای
رومی- با «ترازوی احدخوی» رهبری به ارزیابی مسئولان در هر جایگاه و رده ای
كه باشند، می نشینند و هرجا كه میان عملكرد و مواضع مسئولان با رهبر و
مقتدای خویش زاویه ای ببینند، بدون كمترین تردیدی، راه رهبری را برمی
گزینند.
جمهوری اسلامی:نظام سرمایه داری، پوسیدگی از درون
«نظام سرمایه داری، پوسیدگی از درون»عنوان
سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی به قلم ج. حسنی است كه در آن
میخوانید؛پس از میدان تحریر قاهره، میدان سبز طرابلس، میدان لؤلؤ بحرین،
میدان نینتاگها در آتن، اكنون باراك زاكوتی در نیویورك، مركز هدایت جنبشی
شده است كه خشم فرو خفته جامعه آمریكا و غرب علیه نظام سرمایهداری و
بیعدالتی، تبعیض و محرومیتهای اجتماعی را به فریاد تبدیل كرده است.
رویداد جالبی كه در این میان رخ داده اینست كه مردم لندن به پیروی از مردم
قاهره، نام یكی از میدانهای شهر خود را "میدان تحریر" گذاشتهاند و آن را
شبیه میدان تحریر قاهره درآورده و به سبك مصریها در آن مستقر شدهاند.
اعتراضاتی كه حدود چهار هفته قبل با مشاركت چند صد
نفر از یكی از پاركهای منطقه منهتن نیویورك بر ضد نظام اقتصادی آمریكا و
با شعار "وال استریت را اشغال كنید" آغاز شد و به سرعت به سایر شهرهای
آمریكا، از جمله لسآنجلس، بوستون، شیكاگو، دنور و سیاتل گسترش یافت، اكنون
به یك جنبش فراگیر و قدرتمند تبدیل شده و با وجود تهدیدها و سركوبهای
نیروهای امنیتی، دامنه اعتراضات همچنان درحال گسترش است.
دولت آمریكا تلاش میكند اهمیت این رخداد بزرگ را
كم جلوه دهد و مطالبات آنرا در حد مبارزه برای گرانی و بیكاری محدود كند
ولی واقعیت این است كه اعتراضات اخیر، یك حركت اجتماعی - سیاسی ریشهدار و
عمیق است و این موضوع از شعارها، گسترده بودن ابعاد اعتراضات و تداوم آن،
كاملاً قابل درك است.
پیرامون جنبش اعتراضی اخیر آمریكا چند نكته دارای اهمیت وجود دارد:
1
- اعتراضات اخیر آمریكا، درحال گسترش به سایر جوامع غربی است و هم اكنون
در فرانسه، انگلیس، آلمان، یونان، ایتالیا، ژاپن، اطریش، اسپانیا، پرتقال
و... شاهد برگزاری تظاهراتی در همبستگی با جنبش "وال استریت را اشغال كنید"
هستیم. این امر، تاكیدی بر این واقعیت است كه فریاد معترضین آمریكایی،
علیه سرمایه داری، حرف دل سایر جوامع غربی نیز هست.
اعتراضات چهار سال قبل فرانسه كه طی آن جوانان
خشمگین چندین هفته شهرهای بزرگ آن كشور را صحنه تظاهرات متوالی كرده بودند و
در جریان آن، هزاران اتومبیل نیز به آتش كشیده شد، همچنین ناآرامیهای سال
گذشته در انگلیس، كه در آن حوادث نیز شمار زیادی از اتومبیلها و
فروشگاههای زنجیرهای آتش زده شد، در همین چارچوب قرار دارند و بیانگر
وجود روح عصیان و نارضایتی عمیق در میان ملتهای غربی است.
2 - نظام سرمایهداری به بن بست رسیده است. مردم
غرب اكنون به شدت تحت فشارند، هر بحرانی كه در اقتصاد غرب ایجاد میشود،
هزینههای كمرشكنی را متوجه قشری میكند كه اكثریت مردم را تشكیل میدهند.
مردم، تحمل دیدن انباشت ثروت دردست اقلیتی سرمایهدار و شكاف طبقاتی عمیق
موجود را ندارند. مردم غرب اكنون مشاهده میكنند كه از سوی یك اقلیت
استثمار میشوند. همه این مسائل به مفهوم شكست نظام سرمایهداری و به بن
بست رسیدن این مكتب است.
3 - غرب، با توجه به اینكه خودش به بن بست رسیده
پاسخی برای رفع نیازهای اكثریت مردم و اقناع ملتهای خود ندارد، بدیهی است
كه نمیتواند برای سایرین الگو باشد. غربیها، بخصوص پس از فروپاشی شوروی و
تك قطبی شدن سیاسی جهان، تحركات گستردهای را آغاز كردند كه تفكر خود و
نظامهای موجود در كشورهایشان را به عنوان الگو برای سایر كشورها، به ویژه
كشورهای درحال توسعه و جهان سوم به آنها تحمیل كنند. این تلاشها، با گذشت
زمان و آشكارتر شدن واقعیتهای تلخ موجود در جوامع غربی، روز به روز درحال
خنثی شدن است. جوامعی هم كه تحت تأثیر القائات و تبلیغات فریبنده غرب قرار
گرفته بودند اكنون كه مسائل اخیر را میبینند قطعاً در نگرش آنها تجدیدنظر
ایجاد شده است و غرب ناچار است در این زمینه نیز شكست خود را بپذیرد.
4 - این یك واقعیت است كه جنبه قوی انقلابهای
منطقه، ضدیت با غرب و نظام سرمایهداری و سیاست سلطه غرب است. عمده
دیكتاتورهای سقوط كرده در منطقه، خود و نظامهای حكومتی شان مظهر و نمادی
از نظامهای غربی بوده است. این، خود، موید وجود انزجار در جوامع كشورهای
درحال توسعه از نظام سرمایهداری است. هر چند كه دولتهای غربی با فرصت طلبی
كوشیدهاند خود را همراه انقلابهای منطقه نشان دهند ولی واقعیت تلخ برای
آنها، این است كه این انقلابها مغایر سیاستها و ارزشهای غربی است.
5 - نكته آخر اینكه اعتراضات جاری در جوامع غربی،
آغاز روندی است كه به طور روزافزون مكتب سرمایهداری و ارزشهای حاكم بر
جوامع غربی را زیر سؤال میبرد و با گسترشی كه اكنون یافته، قطعاً در آینده
به صورت جدی، سیاستگزاران غربی را با دردسر و مشكل بزرگی مواجه خواهد كرد.
گسترش سریع اعتراضات به 900 شهر در كشورهای متعدد، نشان دهنده پوسیدگی
نظام سرمایهداری از درون است. تداوم وضع موجود و بروز بحرانهای پی در پی
اقتصادی، قطعاً موجب سرعت یافتن این روند و تشدید آن خواهد شد و در آن صورت
نظام فعلی در غرب، بسیار زودتر از آنچه پیشبینی میشود مضمحل خواهد
گردید.
رسالت:شاهزادگان سیا
«شاهزادگان سیا»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به
قلم دكتر حشمت الله فلاحت پیشه است كه در آن میخوانید؛در سال 2001 میلادی
گزارش 100 صفحهای پلیس فدرال ایالات متحده آمریكا در مورد حوادث یازدهم
سپتامبر منتشر شد. در آن زمان كسانی كه به دنبال كشف واقعیات مربوط به
انفجار برجهای دو قلوی آمریكا بودند برای دسترسی به گزارش از پایگاه
اطلاعرسانی "اف.بی.آی" مشكلی نداشتند، اما نكته جالب این بود كه 30 صفحه
از گزارش فوق كاملا سفید بود یعنی پلیس فدرال اجازه انتشار این قسمت از
گزارش را نداشت.
چند ماهی گذشت و آمریكا به خونخواهی یازده سپتامبر
حمله به افغانستان را آغاز كرد. همان زمان طرح موسسه "امریكن اینتر پرایز"
مطرح شد كه طبق آن آمریكا میبایست با هدف تحدید نفوذ جمهوری اسلامی ایران و
مقاومت اسلامی- ضد استكباری منطقه باید ابتدا افغانستان سپس عراق را مورد
اشغال قرار دهد و بعد از آن سیاستهای خود را در قبال شكستن دستهای مقاومت
در خط مقدم جنگ با اسرائیل تكمیل نماید و...
بعد از اینكه جنگ به حالت برگشت ناپذیر خود رسید،
برخی رسانههای نزدیك به مراكز اطلاعاتی آمریكا بخشهایی از 30 صفحه سفید
گزارش اف.بی.آی را منتشر ساختند كه در حاشیه جنگ افكار تحلیلگران منصف را
به خود معطوف ساخت. طبق این بخش از اسناد "شاهزاده بندر" سفیر وقت عربستان
در آمریكا و سفارت و اقامتگاه او، كانون اصلی توطئه یازده سپتامبر بود.
اسناد نشان میداد كه تروریستها قبل از اجرای نقشه با سفیر و اعضای
سفارتخانه جلساتی داشتهاند.
منابع مالی آنها نیز از طریق سفارت عربستان در
واشنگتن دی. سی تامین شده است. خیلی زود این سئوال مطرح شد كه یك بار
دیگر دوست همیشگی آمریكا در خاورمیانه ، با افسران اطلاعاتی ایالات متحده
تبانی تازهای را علیه خاورمیانه اسلامی صورت دادهاند. آیا این امر اجرای
آن بخش از تئوری جنگ تمدنهای ساموئل هانتینگتون نیست كه گفته بود آمریكا
برای غلبه در جنگ اول تمدنها با دنیای اسلام، باید بخشهایی از این قلمرو
اسلامی را علیه بخشهای دیگر آن به كار گیرد. جنگ تمدنها علیه ملل اسلامی
را آمریكا به همدستی عربستان سعودی آغاز كرد و كانون توطئه و تبانی سفارت
عربستان در واشنگتن، و طراح و مجری آن "شاهزاده بندر" سفیر عربستان بود كه
بعدا به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی عربستان سعودی منصوب شد.
اكنون كه جنبشهای ضد استبدادی با خواستههای دیرین
ضد استكباری جوانان مسلمان همراه شده این شعار و سئوال به طور جدی در
كانونهای انقلابی مطرح میشود كه اگر آمریكا به خونخواهی یازده سپتامبر به
خاورمیانه لشكر كشید، چرا به عربستان حمله نكرد؟ مگر غیر از اطلاعات تأیید
شده فوق حتی مجریان انفجارها، نیز عمدتا عربستانی یا آموزش یافته در
كانونهای آموزش ترور و جنگ انتحاری آن بازیگر منطقهای نبودند؟ كشوری كه
در طول چند دهه اخیر وظیفه دارد انرژی سیاسی جوانان مسلمان را در مسیرهای
انتحاری، انحرافی، نفرتانگیز و چندشآور منحرف نماید و اكنون كه جنبش
جوانان اسلامی به سوی ترقی سیاسی سامان مییابد، درگیر توطئهای دیگر شده
است؟ درك تحولات فوق در تحلیل طرح و نقش امروز سفارت عربستان در ادعاهای
تبلیغاتی تازه آمریكاییها لازم است. باز هم سفارت این كشور به محل
توطئهای دیگر علیه دنیای اسلام تبدیل شده است و در حالی كه حتی تحلیلگران
آمریكایی و غربی نیز معتقدند دلیلی برای دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر
عربستان وجود ندارد تبلیغات ادامه دارد.
ریاض امروز نیز وظیفه دارد كه به همراه جریان سیاسی - تبلیغی غرب چند واقعیت را تحتالشعاع دروغی دیگر قرار دهد.
جنبش وال استریت در آمریكا و قیامهای مردمی دیگر
در غرب، حركت آزادیخواهی جوانان مسلمان خاورمیانه و شمال آفریقا و انتقال
آن به فازهای ضد صهیونیستی و ضد استكباری و سرانجام جلوگیری از شكلگیری
نخستین كانونهای اتحاد اسلامی با روح برائت از مشركین در موسم حج امسال،
در واقع بار دیگر دنیای سیاسی غرب و ارتجاع عرب در سركوب واقعیات زمانه، با
یكدیگر منافع مشتركی پیدا كردهاند.
حركتهای مردمی اخیر در آمریكا و غرب حداقل از لحاظ
شكلی از حركتهای یك سال اخیر جوانان مسلمان الگو گرفته است. غرب تاكنون
حركتهای اعتراضی را در قالب تئوریهای "سندیكالیستی"- اعتراض محدود صنفی-
تحت كنترل داشته است. اعتراض آرام در اعتصاب و عدم تعرض به اصول اساسی نظام
سرمایهداری، جنبههای اطمینان بخش حركتهای اعتراضی غرب برای اصحاب
سرمایه بود كه با عنایت به آن، زمامداران حتی از اعتصابات و اعتراضات
محدود، بهرههای سیاسی لازم را نیز میبردند.
اما اكنون مدیریت جنبشهای اعتراضی از دست سندیكاها
خارج شده است. ساختارها در روابط ناعادلانه نظام سرمایهداری زیر سئوال
رفته است و همزمانی این تحولات با ناكامی جهان سرمایهداری در مدیریت
بحرانهای مالی و اقتصادی، خطوط گسل جدیای را بر جای گذاشته است.
در خاورمیانه نیز ورود جوانان مسلمان از فاز ضد
استكباری به فازهای دوم و سوم یعنی جنبههای ضد صهیونیستی و ضد استكباری
قیام، كانونهای كهنه تبانی و توطئه علیه اسلام و ملل اسلامی را با تهدید
جدی مواجه ساخته است. با فتح كاخهای استبدادی، هر روز اسناد تازهای از
این تبانی آشكار شده و عملا مجموعه همبسته فوق را برای جوانان مسلمان
دشوارتر میسازد. و سرانجام اینكه همانطور كه پیشبینی شده بود، در حج
امسال، دیگر ایران و لبنان و فلسطین تنها منادیان اصول برائت از مشركین
نیستند. مردم در كشورهای انقلاب كرده شواهد و دلایل تازهای برای وحدت و
برائت یافتهاند. غرب و عربستان برای گذر از این مقطع حساس، توطئهها،
طراحی كردهاند.
با افشای واقعیات گذشته و تحلیل اهداف آینده
طرفهای تبانی ضد اسلامی، میتوان و باید هم توطئه سفارت مشكوك عربی را
خنثی كرد و هم اینكه در تعامل با مردمان مسلمان به گونهای تدبیر كرد كه
هیچ توطئهای مسیر عادی و برگشتناپذیر تحولات و حركت جوانان مسلمان را
مسدود ننماید.
در خاورمیانه امروز غیر از جریانات اصیل و فعال
مردمی هر جریان دیگری كاذب، غیر اصیل و انفعالی است و این واقعیتی است كه
زمانه امروز را با اوضاع و احوال خاموش ابتدای دهه 2000 میلادی متفاوت
ساخته است. این جوانان مسلمان از "سیا" و شاهزادگانش هوشیارترند.
قدس:مهندسی نظام و آینده نگری عالمانه رهبری
«مهندسی نظام و آینده نگری عالمانه رهبری»عنوان
سرمقالهی روزنامهی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن
میخوانید؛حضرت آیةا... خامنه ای در اجتماع دانشگاهیان استان کرمانشاه،
سخنان مبسوط و متنوعی را در ارتباط با موضوعهای داخلی و بین المللی ایراد
فرمودند.
مقام معظم رهبری با اشاره به ضرورت واقع بینی و
حرکت آگاهانه نظام، انعطاف در مهندسی نظام و تغییر بهنگام در ساز و کارها و
سیاستهای تحقق آرمانهای نظام را از ظرفیتهای نظام اسلامی برشمردند و در
عین حال یادآور شدند: «حرکتهایی که بی اعتنا به واقعیات و بدون توجه به
افقهای دوردست صورت می گیرد، به گمراهی و اشتباه می انجامد، بنابراین باید
از این زاویه نیز مسیر طی شده و وضعیت فعلی را بازنگری کنیم.»
ایشان با ذکر این مهم که «هرگونه تغییر و نوسازی و
بازسازی در سیاستها، خطوط و مهندسی نظام باید متکی بر اصول اسلامی و
برگرفته از آنها باشد» بر پایبندی به آرمانهای نظام تأکید کردند و فرمودند:
«نوسازی نظام به هیچ وجه به معنای تجدیدنظر در آرمانها نیست، بلکه به
معنای تغییر در سیاستها و نظامها و تدابیر است.نظر بر اهمیت فرمایشات مقام
معظم رهبری، پرداختن به موضوع مهندسی نظام و شناخت ساز و کارهای نوآوری و
تغییر در برخی زوایای اجرایی آن، شایسته به نظر می رسد.
باید گفت، نظامهای سیاسی برای پاسخگویی به نیازهای
جامعه طراحی گردیده و ارکان و مکانیسمهای اجرایی را متناسب با مقتضیات روز
بهنگام می نمایند تا بر کارآمدی آنها افزوده گردد؛ نظام سیاسی در جمهوری
اسلامی نیز از این موضوع مستثنا نیست، اما این به روز رسانی و تغییر در
نظام اسلامی، مستلزم مفروضاتی است که مسیر آرمانهای جامعه اسلامی را از
ملتهای جوامع دیگر جدا می کند.
انقلاب اسلامی اکنون با گذشت 33 سال از
حیات پر برکت خود، یک الگوی عینی از حکومت مبتنی بر روشهای دینی ارائه کرده
است و توانسته با وجود سنگ اندازیهای بیگانگان، مسیر رشد و تعالی را ادامه
دهد. قطعاً یکی از مهمترین دلایل پویایی و روزآمدی، تحول در ساختارها بوده
است. با عنایت به اینکه در منظومه باورهای اسلامی و به تبع آن سپهر سیاست،
مدل حکومت بر اساس نیازهای فطری و عقلانی بشر طراحی گردیده است، برای
پرهیز از کهنگی و فرسودگی باید ارکان و ساز و کارها را متناسب با نیازها
تعریف نمود، این در حالی است که در نظام سیاسی مبتنی بر ایده های مادی
گرایانه، به دلیل مطالبات بشری دو مفهوم «ظالم و مظلوم» و «استکبار و
استضعاف» شکل می گیرد. بدون تردید، این سیستم در باور مردم فرسوده گردیده و
ثمره آن بیداری ملتها در بیش از 80 کشور جهان می شود.
هنگامی که بحث نوسازی و یا دگرگونی سیاسی و تحول در
نظام بروکراسی مطرح می شود، برخی تصور می کنند تکیه بر این مفاهیم به
معنای تجدیدنظرطلبی در اصول است، بلکه نظام سیاسی برای تسهیل در مدیریت و
خروجی قابل دفاع، ساختارها را بر اساس ضرورتها دستخوش تحول می نماید.
بازنگری در قانون اساسی، به منزله کارآمدی بیشتر در
دستور کار قرار گرفت تا در تعاملات اداری مردم و ساختار با نگاه جدید
مناسبات اداری، از جایگاه قابل اعتنایی برخوردار گردد. با توجه به ماهیت
نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، طبیعتاً یکی از مقوله های بسیار حساس، جدی
و حیاتی، پیگیری و تداوم کارآمدی آن است.
در تغییرات بروکراسی، نظام کهنه ناکارآمد، حجیم و غامض می تواند به یک ساختار جدید، پویا و بالنده و شاداب مبدل گردد.
هر گونه تغییر و نوسازی و بازسازی در سیاستها، خطوط
و مهندسی نظام باید متکی بر اصول اسلامی باشد و رهیافتهای مکاتب سیاسی غرب
که اکنون تئوریهای آنها به بن بست رسیده، نمی تواند برای جامعه اسلامی
راهگشا باشد، بلکه در جامعه اسلامی ضمن استقبال از نوسازی ساختارها، ابتنای
این مسیر، باید بر اساس حقوق شهروندان جامعه اسلامی و رعایت عدالت باشد تا
دستیابی به آن آرمانهای متعالی محقق شود.
به سخن دیگر، نظام سیاسی با هرگونه مدلی که پاسخگوی
نیازهای جامعه باشد، مشکلی ندارد. شکل ریاستی و یا پارلمانی آن مهم نیست،
بلکه در این مدلها کارآمدی و خروجی رفتارها مورد توجه است.
قانونگرا بودن معیار مهم دگرگونی در ساختار است، به
عبارت دیگر، هر گونه تحول در مکانیسم دستیابی به آرمانها بدون تمهیدهایی
در قانون اساسی، امکان پذیر نیست. این ملاک در جامعه اسلامی، بیانگر اهتمام
جدی نسبت به قانون است. ظرفیت قانون اساسی این مهم را از وجاهت قانونی
برخوردارمی نماید. هر چه توسعه ساختارها بتواند مستندهای بیشتری از درون
قانون اساسی فراهم کند، به طور طبیعی مقبولیت بیشتری خواهد یافت؛ بدین معنا
که بدون حمایت قانون اساسی، طرحهای کلان ملی تحقق پذیر نخواهد بود.
بنابراین، در ساختار کلان سیاسی جمهوری اسلامی برای
دستیابی به هدفهای مهم و غایی ضمن حفظ ثبات در اصول، می توان در ساز و
کارهای دستیابی به هدفها، تغییراتی را متناسب با نیازمندیها ایجاد نمود که
این گزینه به مثابه انعطاف یک مدل حکومتی و سیاسی است. جمهوری اسلامی
تاکنون نشان داده است که در خصوص ایجاد دگرگونی، با صیانت از اصول و ثبات،
هر گونه تحول را در عرصه ابزارها پذیرفته است که این واقعیت به معنای
بالندگی یک نظام سیاسی است.
سیاست روز:موج چهارم غارت بیتالمال ریشههای فساد اقتصادی
«موج چهارم غارت بیتالمال ریشههای فساد اقتصادی» عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم علی یوسفپور است كه در آن میخوانید؛
۱ـ
در دوره رژیم پهلوی انتقال ثروتهای ملی به بانکهای خارج از کشور جزء
رویههای مستمر و دائم دولت مردان آن زمان بود و با شكل گرفتن انقلاب
اسلامی انتقال ثروتهای ملی اوج بیشتری گرفت و غارتگران بیتالمال که
وابسته به رژیم گذشته بودند آنچه توان داشتند در غارت ثروتهای مالی کوتاهی
نکردند با آغاز جنگ تحمیلی و حاکم شدن روحیه انقلاب به اداره امور کشور
شاهد کاهش شدید انتقال پول به خارج از کشور در دهه اول انقلاب میباشیم که
در آن دهسال به ندرت به پروندههای بزرگی در غارت بیتالمال برخورد
مینماییم با روی کار آمدن دولت سازندگی شاهد بازسازی مناطق جنگی و خدمات
زیادی به مناطق محروم میباشیم اما با شروع دولت دوم آقای هاشمی و تسلط حزب
کارگزاران بر وزارتخانههای اقتصادی کشور شاهد به وجود آمدن یک طبقه
نوکیسه اقتصادی در کشور هستیم که این طبقه با استفاده از جایگاههای دولتی
خویش مبادرت به جمعآوری ثروتهای باد آورده مینمایند که در این قسمت زالو
صفتان و رانتخواران که در بخش خصوصی مترصد این گونه فرصتها هستند شریک و
هم پیاله مدیران متخلف دولتی هستند که در یک بررسی از خریدهای خارجی و
پروژههای عمرانی و عملکرد شبکه بانکی میتوان مصادیق زیادی از این غارت
بیتالمال به عنوان شاهد مثال آورد که تعدادی از مطبوعات آن زمان برخی
پروندههایی که توانستند به اخبار آن دسترسی پیدا نمایند برای خوانندگان
منتشر نمودند که با کمال تاسف مبالغ هنگفتی از این پولها به کشورهای
کانادا، اسپانیا و دیگر کشورهای غربی منتقل گردید. در دولت اصلاحات نیز
ویژهخواران بخش خصوصی به همراه برخی از مدیران نوکیسهای که بر مناصب
دولتی تکیه زدند با عنوان تجارت و بیزینس مبادرت به غارت بیتالمال
نمودهاند که پناهندگان سیاسی به غرب که برخی از آنان مزدور رسانههای
بیگانه شدهاند از این طیف میباشند.
یکی از شعارهای اصلی آقای احمدینژاد در انتخابات
نهم و دهم مبارزه با فساد اقتصادی و جمعآوری تشریفات اداری و اشاعه
روحیهسادهزیستی در وزارتخانهها و سازمانهای دولتی بود که میتوان آثار
مثبت آن را در دولت نهم به خوبی مشاهده کرد و علت افزایش رای ایشان در
دولت دهم علاوه بر خدمات به مردم بخصوص مناطق محروم همین روحیه مبارزه با
فساد اداری و اشرافیگری بوده است اما از آنجایی که رانتخواران و
ویژهخواران که برخی پدر بر پدر به حرام خواری مشغول بودند و عدهای دیگر
نوکیسه که به هیچ قانون و شرعی معتقد نیستند اگر هزار بار از درب بیرون
روند باز از پنجره وارد میشوند در دولت دهم شاهد هستیم که این افراد در
قالب حتی شعارهای مبارزه با فساد و عدالت خواهی و با تملقگویی و چربزبانی
خود را در ردههای مختلف مدیریتی جا زدند و با استفاده از فرصتهای پیش
آمده که عمدتا توصیههای مدیران مافوق را هم در پی داشته است مبادرت به
غارت بیتالمال کردند اگرچه پرونده سه هزار میلیارد تومانی فعلا در جریان
رسیدگی قوه قضائیه میباشد پروندههای دیگری هم وجود دارند که در آینده نه
چندان دور اگر دستگاههای نظارتی دقت بیشتری نمایند کشف خواهند شد و به
صحنه رسانهها خواهند رسید به شرطی که مدیران دو تابعیتی باز هم موفق به
فرار نشوند.
سوال اینجاست که چرا با وجود تاکیدات مستمر و چندین
ساله مقام معظم رهبری فعالیت و پیگیری سران سه قوه هر چند وقت یک بار شاهد
این گونه پروندههای بزرگی هستیم به نظر نگارنده ریشههای فساد اقتصادی در
عوامل ذیل است.
۱ـ ساختار اقتصاد دولتی؛ اقتصاد کشور ما بیش از ۸۰ ـ
۷۰ درصد در دست دولت میباشد. امضاهای طلایی در وزارتخانههای اقتصادی
بانکها، موسسات بیمهای و بنگاههای دولتی فراوان است.
از طرف دیگر عوامل خارجی که قصد ضربه زدن به اقتصاد
ما را دارند و ویژهخواران داخلی که در پی به دست آوردن ثروتهای باد
آورده میباشند با برنامهریزی و نفوذ در اطراف این مدیران سعی در انحراف و
سوء استفاده از این موقعیت مینمایند که در جاهایی که مدیران متعهد و
دلسوز در سازمانها وجود دارند نقشه رانتخواران به نتیجه نمیرسد اما در
جایی که مدیران نفوذی بیصلاحیت یا بیاصالت وجود دارد متاسفانه
ویژهخواران هم موفق میشوند که اموال بیتالمال را به یغما ببرند.
۲ـ کارکرد، دستگاههای نظارتی اگرچه در کشور ما
دستگاههای نظارتی زیادی وجود دارند و افراد متعهد و زحمتکش هم در این
دستگاهها زیاد میباشند اما به دلایل ذیل قادر به کنترل فسادهای اقتصادی
به موقع نیستند و معمولا بعد از افشای این گونه فسادها سعی میکنند با
ارائه برنامههای تبلیغاتی از قافله عقب نمانند.
الف: شگردهای ویژهخواران و مدیران منحرف بسیار پیچیده است و معمولا کارشناسان نظارتی ما از آنان عقب میمانند.
ب:دستگاههای نظارتی معمولا به شکل ظاهری
فعالیتها توجه دارند و به ماهیت و بطن تحولات و تغییرات یا دسترسی ندارند
یا توجه نمیکنند.
ج ـ نظارت مدیران عالیه بر زیر مجموعه تحت امر خود
ضعیف میباشد و معمولا از عملکرد نیروهای صف نظارتی گزارشات مستمری دریافت
نمیشود و نیروهای صف هم وقتی نظارت مستمری روی عملکرد آنان نباشد و تشویق و
تنبیهی در کار نباشد یا بیانگیزه میشوند یا خدای ناکرده توسط عوامل
سودجو فریب می خورند یا به انحراف کشیده میشوند.
د ـ رسیدگی دستگاههای نظارتی عموما به موقع نمیباشد و معمولا رسیدگیها با تاخیر چند ساله مواجه میشوند که کار از کار گذشته است.
۳ـ در مجلس شورای اسلامی که دارای دو وظیفه اصلی
قانونگذاری و نظارت بر اجرای قانون میباشد. اگر چه در سالهای اخیر سعی
کرده که نظارت خویش را کارآمد نمایند اما نظارتهای مجلس عموما سطحی و
زودگذر بوده و در هشت دوره گذشته مجلس شورای اسلامی نتوانست کارنامه قابل
قبولی در این جهت ارائه نمایند و بارها مشاهده شده است با نفوذ افراد
مسئلهدار در کمیسیونهای اقتصادی مجلس، نمایندگان محترم در مبحث نظارت به
نشانیهای اشتباهی رفتهاند که نمونه آن سوال از وزیر رفاه در دوره هشتم در
مورد عدم اجرای اصل ۴۴ بوده است در صورتیکه اصل ۴۴ میبایستی در
وزارتخانههای نفت، نیرو و صنایع اجرا شود و جالب اینجاست که کمیسیون
مربوطه و صحن مجلس هم جوابهای وزیر را قانعکننده تشخیص ندادند.
۴ـ در قوه قضائیه اگر چه درهمه دورهها اراده رئیس
قوه قضائیه مبنی بر مبارزه با فساد بوده است اما از عمده محاکم قضائیه
مجازاتهای سنگین و به جایی برای مفسدین اقتصادی بیرون نیامده است مگر
پروندههای که اقشار عمومی خواستار مجازات متهمین بوده است و رئیس قوه
قضائیه یا مقامات بالاتر دستورات ویژه صادر نمودهاند.
بنابراین قوه قضائیه میبایستی یک بازنگری در شیوه
رسیدگی به پروندههای مفاسد اقتصادی بنماید و خود را در باورهای مردم
بازسازی نماید که مردم احساس کنند اگر پای مفسدین اقتصادی به محاکم برسد
حتما مجازات خواهند شد.
امید است که شورای مبارزه با مفاسد اقتصادی که بعد
از فرامین ده سال پیش مقام معظم رهبری تشکیل گردیده است و اعضای آن از سه
قوه تشکیل شدهاند با بازنگری در عملکرد گذشته خود شاهد جهش در کار کرد این
شوراها باشیم.
حمایت:پیوند خانه ومدرسه ؛ چرا ؟
«پیوند خانه ومدرسه ؛ چرا؟»عنوان یادداشت روز
روزنامهی حمایت است كه در آن میخوانید؛دیروز روز پیوند اولیا ومربیان
بود.هر كدام از روزهای سال كه بمناسبتی نامگذاری شده است حداقل فایده ای كه
دارد ، این است كه عموم مردم بویژه افرادی كه با مناسبت آن روز مرتبط
هستند باید بیش از قبل به آن موضوع اندیشیده در جهت رفع موانع موجود
وپیشرفت در حوزه مربوطه اقدام كنند.
مخاطبین روز 24 مهر، طیف وسیعی از جمعیت كشور را
شامل می شوند. اولیا یعنی « والدین» یا سرپرستان همه دانش آموزان والبته
همه دانشجویان ، طلاب ، هنر آموزان وهمه افرادی كه به نوعی آموزش می بینند.
«مربیان «هم هرچند در نگاه اول ممكن است فقط مربیان
پرورشی مدارس را به ذهن متبادر كند اما شامل همه معلمان واستادان كه به
نحوی به آموزش افراد نوجوان وجوان مشغول هستند اطلاق می شود. حال سوال این
است كه چرا باید والدین ومربیان با هم پیوند داشته باشند ؟ چه ضرورتی دارد ؟
پاسخ این سوال در مباحث دقیق روانشناسی ، جامعه شناسی وحتی آموزه های دینی نهفته است.
همه می دانیم كه شخصیت هر انسان از سه عامل كلی
منشا گرفته وساخته می شود : 1- ذات فرد یا بعبارتی عوامل وراثتی 2- محیط
خانواده 3- اجتماع عامل اول تقریبا عاملی است كه نمی توان زیاد در آن دخل
وتصرف كرد. هرچند با روشهای اكتسابی می توان از اثرات آن كاست یا آنرا
افزایش داد. اما دو عامل بعدی بسیار قابل تغییر والبته موثر هستند.
مده شخصیت یك فرد را تاثیرات خانواده واجتماع براو ،
شكل می دهد. اگر فرزندی نزد والدینی بزرگ شود كه مقید به رعایت مسایل شرعی
، مودب به آداب ، تحصیلكرده ، بافرهنگ ومهربان باشند یقینا این ویژگی ها
را بخوبی کسب می کند همانگونه که در پرونده بسیاری از مجرمان می خوانیم که
یا پدر ومادر معتاد بوده یا فرزند طلاق وخلاف هستند.
از دیگرسو وقتی دنبال خرید یا اجاره خانه ای هستیم
اگر محله ای شهره به خلاف باشد آنجا نمی رویم. یا بچه مان را در مدرسه ای
ثبت نام می کنیم که معروف باشد همه اینها یعنی اینکه قایل به تاثیر مستقیم
اجتماع بر تربیت فرزند خود هستیم.
حال اگر این دوعامل مهم با هم پیوند داشته باشند می
توان امید وار بود که فرزندانمان تربیتی منطقی تر پیدا کرده وشخصیتی بهتر
داشته باشند. هرچه این پیوند هم عمیق تر باشد نتایج مطلوبتری عاید همه می
شود.پس هم والدین باید تلاش کنند ارتباط وتعامل خود با مربیان فرزندانشان
را بیشتر کنند وهم معلمان ومربیان راههای مختلفی را برای گسترش این ارتباط
پیش پای والدین قراردهند.
مردم سالاری:پشت خط جنگ
«پشت خط جنگ»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری
به قلم علی ودایع است كه در آن میخوانید؛از اواخر هفته گذشته که واشنگتن،
تهران را متهم به طراحی ترور عادل الجبیر، سفیر عربستان سعودی در ایالا ت
متحده کرد، ایران تبدیل به سرخط خبری رسانه های جهان شد. برخی با دیده
تردید به ادعای کاخ سفید نگاه کردند، برخی دیگر از گسترش تحریم های ایران و
شکایت به شورای امنیت خبردادند و گروهی احتمال جنگ ایران و عربستان را
مطرح کردند. اما فارغ از تمام این فرضیه ها ایالا ت متحده و عربستان سعودی
با ولع خاصی بردرستی اتهام ایران سماجت می ورزند.
طرح این چنین اتهامی شاید تا چندی پیش برای بسیاری
قابل هضم نبود اما پازل سیاست آن را ترسیم کرد. روزهای خوش اوباما به
سررسیده است؟ آمریکا درگیر جنبش اعتراضی وال استریت است و وضع اقتصادی
چندان مناسبی ندارد; موضوعی که به جنگ برسر قانون مالیات برای ثروتمندان
منتهی شده است. کسری بودجه گزاف کاخ سفید، بهانه ای شیرین به دست
جمهوریخواهان که کمر همت به ساقط کردن دولت دموکرات ها بسته اند، داد.
اوباما در یک سال گذشته اگر چه برگ برنده ای همچون
مرگ اسامه بن لادن یا حتی خروج از عراق را مقابل جمهوریخواهان و جنبش تی
پارتی رو کرد اما این شوک ها به جامعه آمریکا آنچنان که نیاز است نتوانسته
موضع اوباما را در آستانه آغاز رقابت های انتخاباتی مستحکم کند. از اردوگاه
جمهوریخواهان خبر می رسد آنها برای تصاحب دوباره کاخ سفید قصد دارند از
سیاست ریگان پیروی کنند; سیاستی که میت رامنی یکی از گزینه های جمهوری
خواهان از آن پرده برداری کرد. جمهوری خواهان با توجه به وضع بد اقتصادی
قصد دارندبا تحریک حس ملی گرایانه آمریکایی ها، اوباما را ناک اوت کنند.
آنها از لزوم محدودیت شدید تهران و حتی اعزام دو
رزم ناو غول پیکر پشت مرزهای ایران سخن می گویند ترفندی که در همه جای دنیا
برای فرار سیاستمداران از انتقادات داخلی به آن متوسل می شوند.یک دشمن
خارجی موجی ایجاد می کند که گروه های سیاسی مختلف سوار بر آن، رقیب را از
میدان به در می کنند.
آشوبی در اطاق فکر دموکرات ها به پا شده است. باید
کاری کنند وگرنه برای حداقل 4 سال باید حسرت کاخ سفید را بخورند. دموکرات
ها که بر خلا ف جنگ سالا ران جمهوری خواه عادت دارند با پنبه سر ببرند،
گویا این بار نسخه جنگ و تجاوز را تصویب کردند و تهران را متهم به طراحی
ترور یک سفیر خارجی در خانه کردند تا با یک تیر چندین هدف را نشانه بروند.
جمهوری خواهان همیشه اوباما را به کوتاهی در مقابل
پیشروی های تهران متهم می کنند که این اتهام می تواند پاسخی باشد به آنها و
در ظاهر اقتدار آمریکا را مقابل ایران اسلا می به رخ می کشد. در این بین
نباید از یاد برد که در طول تاریخ، آمریکا هرجا که نتوانسته از حیثیت خود و
اتباعش دفاع کند دست به هر کاری زده و حتی جنگ و تجاوز را اعمال کرده است.
ماجرای 3 کوهنورد و ناتوانی واشنگتن در آزادی سریع آنها نیز می تواند
دخیل در طرح اتهام تهران باشد. در این بین، برکسی پوشیده نیست لا بی های
اسرائیلی، تاثیری شگرف در امور کاخ سفید و ایالا ت متحده دارند.
هرچه به انتخابات نزدیک می شویم دو کاندیدای خرها و
فیل ها تمایل بیشتری پیدا می کنند تا وفاداری خود را به اسرائیل و یهودیان
آمریکا اثبات کنند. اوباما می خواهد به هر ترتیبی وجهه رابطه خود را مقابل
بنیامین نتانیاهو ترمیم کند. چهره ای که به دلیل مشاجره لفظی دوطرف پس از
رد تقاضای رئیس جمهوری آمریکا توسط نخست وزیر اسرائیل بر سر توقف شهرک سازی
ها لطمه دید. اوباما تمام تلا ش خود را می کند تا از یک اشتباه استراتژیک
عبور کندو دل جی استریت (gstreet) و آیپاک (Aipac) را به دست آورد. بهار
عربی که در خاورمیانه به پا شد; معادلا ت غرب به هم ریخت اما سیاستمداران
هنرمند در طول سالیان سال آموخته اند چگونه از موقعیت های مهلک، موفقیت را
شکل دهند. سقوط دیکتاتورهای عرب قدرت ریاض را کاهش داد و بالعکس، نفوذ
ایران در منطقه افزایش یافت.
گرچه تقابل سیاست های ایران و عربستان همواره
دارای فراز و فرود بوده است اما رقابت این دو اغلب اوقات براساس اصول و عرف
دیپلماتیک در ظاهر و رعایت قوانین نانوشته جنگ های سرد بود. اما بحرین آتش
زیر خاکستر را شعله ور کرد. ریاض برای حمایت از شیخ نشین منامه خود را به
زمین و زمان کوبید تا از پیروزی شیعیان و نیروهای اپوزیسیون سنی جلوگیری
کند.
آمریکا با طرح اتهام ترور نماینده ملک عبدالله
شاهزاده های سعودی را تحریک می کند تا پچ پچه های جنگ ایران وعربستان
پشت درهای بسته به سوی میز کاخ سفید مطرح شود و در نهایت موضع تند
عربستان که هرگز سابقه نداشته است، اتخاذ شود و بوی باروت حمله به
منافع ایران درخاورمیانه به مشام برسد.
در کنار اتهام مطروحه، باراک اوباما از بازرسان
آژانس بین المللی اتمی درخواست کرده است تا اطلا عات طبقه بندی شده ای که
مدعی تسلیحاتی بودن فعالیت های صلح آمیز هسته ای تهران است منتشر شود
تا در نهایت گزینه مقابله با ایران اتمی مورد پرسش قرار بگیرد!؟
استفاده مستقیم کاخ سفید از واژه « جنگ»،
مخاطرات چند بعدی درخاورمیانه و اطراف ایران را به همراه خواهد داشت. تل
آویو که چند روزی است با لبخند نظاره گر مذاکرات پنهانی و آشکار کاخ
سفید و دشمنان ایران است، احتمال دارد با استفاده از غبار باروت فرا
گرفته، به مواضع اتمی ایران حمله کند، موضوعی که با توجه به قدرت نظامی
ایران و نفوذ تهران در خاورمیانه با تردید جدی به آن نگریسته می شود.
در باب عربستان سعودی باید در نظر داشت که این کشور مسلمان در عین رقابت جدی می تواند یک دوست باشد.
در ریاض گروه هایی هستند که چشم انتظار مواضع تند
از سوی تهران هستند و در مقابل گروهی دیگر نگران شعله های جنگی هستند که
چشم همه را کور می کند.
در این کشاکش بحث جانشینی ملک عبدالله و رقابت
شاهزاده های سعودی که احتمال دارد رنگ خشونت بگیرد; احتمالا پرونده تهران
را در ریاض تحت الشعاع قرار دهد.
حال، هنر دیپلماسی را باید اینجا نشان داد و دل
ریاض را به دست آورد و به آنها اثبات کرد، اتهام وارده از سوی واشنگتن
چیزی نیست جز یک فیلم هالیوودی برای ادامه ریاست جمهوری باراک
اوباما.امروز همه پشت خط جنگ ایستاده اند.
تهران امروز:مبانی دفاعی جمهوری اسلامی
«مبانی دفاعی جمهوری اسلامی»عنوان یادداشت روز
روزنامهی تهران امروز به قلم سجاد نوروزی است كه در آن میخوانید؛سخنان
دیروز رهبر حكیم انقلاب در پاسخ به تبلیغات ضد ایرانی غرب در واقع ترسیم
قاطع خط مشیای بود كه از آغاز انقلاب اسلامی تاكنون در سیاست خارجی جمهوری
اسلامی نمود تام داشته است. در این خط مشی حسن تعامل با كشورهای خارجی تا
آنجا رعایت میشود كه این امر به اصول عقیدتی اسلامی و ایرانی كشور خدشه
وارد نكند.
بالاخص در باب آمریكا و تهدیدات آن این امر فراتر
از یك موضع دیپلماتیك صرف و در ساحت یك امر عقیدتی جلوهگر میشود. تهدیدات
و تبلیغات آمریكا فارغ از اینكه منافع سیاسی خاصی را پیگیری میكند در
تقابل با اصول موضوعهای است كه هویت اسلامی و ایرانی را شكل و نما
میبخشد. از این رو پاسخ به آمریكا نه فقط یك پاسخ صرف سیاسی و دیپلماتیك
بلكه پاسخی هویتمدارانه به تقابل و هماوردطلبی یك هویت سیاسی ستیزهگر
است.
هویتی كه میكوشد از راه اغوا و هیاهو ابتدا از طرف
مقابل تهورستانی كند و سپس ضربات خود را فرود آورد. در سراسر حیات انقلاب
اسلامی اما این «تهورستانی» در نقطه آغازین تكوین خود در نطفه خفه شده است
چرا كه پاسخهای دیپلماتیك صرف در مقابل خود ندیده است و همواره با ارائه
پاسخهای هویت مدارانه مبتنی بر نظم فكری اسلام توانسته فرآیند معادله
سیاسی را بالعكس كرده و آن را بر ضد طرف مقابل بازتعریف كند.
فارغ از این امور كه در حیطه «نظر» اتفاق میافتد
در حیطه «عمل» اگر این لفاظی از سوی غرب عینیت یابد قطعا پاسخی دهشتناك را
دریافت خواهد كرد. ایران سالهای بعد از انقلاب لاف گزاف نمیزند و آنچه را
كه میتواند انجام دهد بر زبان نمیآورد. این رویكرد نیز عطف به همان
مبانی هویت سیاسی است كه حادث میشود و در واقع خرق عادتی است در روندهای
دیپلماتیك معمول در جهان سیاست.
ابتكار: اتحاد جماهیر عدالتخواهی
«اتحاد جماهیر عدالتخواهی»عنوان سرمقالهی
روزنامهی ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن میخوانید؛جهان در حال
برداشتن سیمهای خارداری است که در نقشه جغرافیا مرز نام دارند و به کمک
ابزار اندازهگیری طول و عرض و مساحت برای جداکردن انسانها از همدیگر
ترسیم شده بودند. همان خطوطی که با پیچوخمهای خود بر نقشه جغرافیا جهان
را به قطعات کوچکتری تقسیم کرده و برای هرکدام، تاریخ، تمدن، فرهنگ، زبان،
نژاد و صدها وجه افتراق دیگر تعریف کرده و نام کشور را بر آن نهادهاند.
اگرچه نژاد، رنگ پوست، زبان و سبک زندگی، آدمها را
در درون این مرزها قرار داده و درحقیقت آنها را از هم مجزا کرده است؛ اما
هیچ تردیدی وجود ندارد که اینهمه تنوع یک اشتراک بزرگ دارد و آن
«انسانبودن» است. همانکه وجه اشتراک یک بومی جنگلهای آمازون، با همه
بدویت زندگیاش، با «استیو جابز» عربتبار امریکایی، با تمام خلاقیت و
تواناییهایش برای ساختن یک زندگی مدرن است. همانکه نقطه مشترک گرسنگان
سومالی و ثروتمندان اروپایی است.
در طول تاریخ، قدرتمندان تلاش بسیار کردند تا این
مرزها را پررنگتر کنند. سیمهای خاردار را با تراکم بیشتری دور مردم
کشیدند و دیوارها ساختند. فرق هم نمیکرد که در دوران باستان چین باشد یا
دوران مدرن برلین. همه توان و استعداد بشر را در تقویت این مرزها و دیوارها
بهکار بردند، غافل از آنکه این دیوارها را توان توقف انسان و قطع ارتباطش
نیست. انسان پریرویی است که تاب مستوری پشت موانع آهن و سیمان و خطوط
فرضی جغرافیایی را ندارد و «در ار بندی ز روزن سر برآرد».
قدرتمندان خیلی زود دریافتند که پروژه دیوارکشی
میان انسانها شکست خورده است. اینبار تلاش تازهای را آغاز کردند:
پاککردن مرزها و برداشتن سیمهای خاردار برای اتحاد با قدرتمندان آن طرف
دیوار. همانکه سبب تشکیل اتحادیههای منطقهای و قارهای شده است. همانکه
مدتهاست فکر و ذکر رؤسای کشورهای اتحادیه اروپاست. همانکه به صرف
امضاکردن پیمانی با آل خلیفه ، دست حکام آلسعود را برای سرکوب آزادیخواهی
در بحرین باز میگذارد.
در این دیواربرداری بههیچوجه نزدیکی مردمان مدنظر
نیست. اما انسان به حکم انسانبودن است که از مرزهای جغرافیایی و نژادی و
زبانی میگذرد و اشتراکات را بهانهای میسازد برای اثبات وجه انسانی خود.
یکی از این اشتراکات عدالتخواهی است. موضوعی که از
چمران مسلمان و چهگوارای کمونیست چهرهای مشابه میسازد. همانکه از
گاندی هندی و ماندلای افریقایی شمایلی واحد به جهان معرفی میکند. همانکه
از جنازه لهشده راشل کوری امریکایی در زیر چرخهای بلدوزر اسرائیلی، پرچمی
میسازد بر دوش دختران فلسطینی...؛ همان درد مشترکی که این روزها
خیابانهای صنعا، منامه، قاهره و دیگر شهرهای عربی را شبیه خیابانهای
نیویورک، لندن، برلین، آتن و مادرید اروپایی و توکیو و هنگکنگ آسیایی کرده
است.
این روزها مردم تلاش گستردهای را آغاز کردهاند تا
بیتوجه به منویات سران کشورهای خود، اتحادهای جهانی و منطقهای راه
بیندازند. آنها فعلاً «حضور» را انتخاب کردهاند و این حضور است که میدان
التحریر قاهره را به خیابانهای مادرید و میدان مروارید منامه را به
والاستریت نیویورک شبیه کرده است.
عدالت خواهی نخ تسبیحی است که دانههای مردان و
زنان سیاه و سفید و زرد را بههم متصل کرده است، چه از تبعیضهای سیاسی
آحکام عرب به تنگ آمده باشند، چه از طمع شرکتهای بزرگ نظام سرمایهداری
غرب.
«جمهور» در زبان عربی معنای توده مردم میدهد و هر
حکومتی که نام جمهوری را بر خود نهاده، خواسته است که خود را مردمی بخواند.
برخی از حکومتها البته پا را فراتر گذاشتهاند و خود را «جماهیری»
خواندهاند. مثل فسیلی به نام اتحاد جماهیر شوروی که این روزها فقط در موزه
سیاست جهان دیده میشود یا اتحاد جماهیری سوسیالیستی لیبی که نفسهای آخر
خود را میکشد.
جمهور واقعی رودی شده است در خیابانهای جهان و
عدالت را فریاد میزند؛ رودی که بههم پیوسته و «اتحاد جماهیر عدالتخواهی»
را تشکیل میدهد. حتی اگر هیچ حکومتی با این عنوان شکل نگیرد.
شرق:سبقت اقدام از اثبات اتهام
«سبقت اقدام از اثبات اتهام»عنوان سرمقالهی
روزنامهی شرق به قلم داوود محمدی است كه در ان میخوانید؛۱- پرونده اتهام
پرابهام آمریكا علیه ایران، بسیار غافلگیرانه گشوده شد و هرچند موضعگیری
اوباما، هیلاری كلینتون، وزیر دادگستری، رییس افبیآی و شماری دیگر از
مقامات ریز و درشت آمریكایی در همان چند ساعت آغازین گشایش پرونده نشان
از آن داشت كه اهداف طرح این اتهام متفاوت از دیگر اتهامهاست اما بازهم
موج تبلیغی بعدی و گامهای دیپلماتیك بلند و پرتعداد كاخ سفید، فراتر از
پیشبینی قاطبه كارشناسان داخلی و خارجی بود و چنین پیگیری آنی و
برنامهداری، ناظران را شوكه كرد.
۲- نكته حایز اهمیت در این پرونده اتهامی، سبقت
«اقدامات تنبیهی» از «اثبات اتهام» است. واشنگتن در مرحله پس از ایراد
اتهامی كه حتی با تردید جدی اغلب كارشناسان امنیتی و سیاست خارجی غربی هم
مواجه شد، وعده مستندسازی سریع موارد اتهامی علیه ایران را داد، اما سوای
رایزنی دیپلماتیك با مقامات چند كشور متحد خود كه انتشار خبر قانع شدن آنان
را در پی داشت، هنوز، مستندی به افكار عمومی آمریكا و جهانیان ارایه نكرده
است تا این اسناد در معرض نقد و قضاوت قرار گیرد.
بنابراین، به نظر میرسد طرح اتهام ضد ایرانی از
نظر كاخ سفید، سكوی پرتابی است برای فراهم كردن بستر لازم با هدف اعمال
«فشار عملی سریع» علیه جمهوری اسلامی. در برنامهریزی آمریكا، سرعت از چنان
اهمیتی برخوردار است كه تلاش برای مستندسازی اتهام و عبور از گذرگاه اقناع
افكار عمومی را از صدر اولویتگذاریها خارج كرده است.
چنین فرضی كه با دادههای موجود، تایید میشود،
چنانچه از سوی مقامات ایرانی نیز پذیرفته شود، آنگاه آنان نیز باید ضمن
ادامه و حتی تشدید كوشش برای نمایش نقاط ضعف اتهامآلود آمریكا نزد مردم
جهان، همزمان، یافتن راهكارهایی برای پیشگیری یا كاستن از برنامه «فشار
عملی سریع» را در ابتدای فهرست اقدامات خویش قرار دهند و از بسندهكردن به
«نبرد تبلیغی» و غافل ماندن از «محاصره دیپلماتیك» با هدف انزوای جهانی
ایران، اجتناب ورزند.
۳- ناگفته پیداست، حداقل تا مرحله حاضر، معبر یورش
آمریكا به ایران از «جبهه دیپلماتیك» بوده است، بنابراین میزان توفیق تهران
در خنثیسازی فشار رقیب، با توانمندی دستگاه دیپلماسی ایران ارتباط
مستقیمی دارد. بنابراین، خالی از فایده نیست اصول راهنمای كلیدی دیپلماسی
ایران و دستاوردهای آن مورد بررسی قرار گیرد. كما اینكه مسوولان دولت نهم و
دهم، كارنامه سیاست خارجی دولتهای پیشین را مورد ارزیابی قرار دادند و از
آن تحت عنوان «دیپلماسی انفعالی» یاد كردند و با تاكید بر اینكه
برآیند«هزینه/فایده» این دیپلماسی تامینكننده منافع ملی نیست، راهكار
«دیپلماسی تهاجمی» را جایگزین آن کردند.
شاید در شرایط فعلی یكی از اقدامات موثر، بازخوانی
دستاوردهای این دیپلماسی جایگزین شده طی سالهای گذشته باشد، زیرا
یافتههای جمعبندیهای اینگونه توسط كارشناسان خبره و مسلط بر منافع ملی
و ساختار سیاست بینالملل، اجازه خواهد داد تا با شناسایی و تقویت نقاط
قوت و ترمیم كاستیها و نقاط ضعف و از كانال كارشناسان و دیپلماتهای آشنا
به دنیای پر رمز دیپلماسی، حرکت تاثیرگذاری را در سیاست خارجی به مرحله
اجرا در آورد.
۴- این واقعیت هم در زمره الفبای آموزههای
دیپلماتهای جهان محسوب میشود كه بهرهمندی از دیپلماسی قوی، در گرو داشتن
پشتوانه مردمی است. بنابراین در شرایط فعلی نیز از هر راهكاری كه وحدت ملی
و انسجام داخلی را افزایش دهد باید با آغوش باز استقبال كرد زیرا در تمامی
محاسبه «هزینه- فایده» كشورهای رقیب برای اتخاذ سیاستها و گامهای عملی
اعمال فشار علیه ایران، پایین و بالا بودن درجه همبستگی ملی، متغیری
تعیینكننده و اثرگذار است.
آفرینش:جلوگیری از چالش های پیش رو
«جلوگیری از چالش های پیش رو»عنوان سرمقالهی
روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن می خوانید؛در چند ماه
گذشته جهان شاهد تحولاتی بود که شاید کسی تصورش را هم نمی کرد. بیداری در
کشورهای منطقه سبب تغییر و تحولات بسیاری گردید . اما اتفاق مهم دیگری که
در چند روز گذشته به اصلی ترین سوژه خبری رسانه ها و خبرگزاری های مهم دنیا
تبدیل شده ، ادعای آمریکا مبنی بر دستگیری عوامل ایرانی در ترور
سفیرعربستان در واشنگتن بوده که با حجم عظیمی از تفسیرها و تحلیل ها علیه
کشورمان همراه شده است. در همین زمینه ضمن متهم کردن ایران توسط دولت
عربستان، دولت آمریکا نیز روز جمعه شکایت نامه ای را علیه ایران به شورای
امنیت سازمان ملل متحد ارائه کرد. این شکایت نامه به "بان کی مون" دبیر کل
سازمان ملل متحد ارائه شد تا از این طریق در اختیار تمامی اعضای دائم و
غیردائم شورای امنیت قرار بگیرد.
کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا نیز اعلام
کرده تا قبل از پایان ماه جاری میلادی اعمال تحریم هایی علیه شخص رئیس
جمهور و بانک مرکزی ایران را به رای می گذارد.
هدف اصلی از تحریم بانک مرکزی ایران، تحریم غیر
مستقیم صادرات نفت خام ایران است. هرچند با این اقدام بازار نفت دنیا ممکن
است با شوک رو به رو شود اما قدر مسلم آمریکا با همراهی آل سعود پیش فرض
هایی را برای جبران نفت ایران در بازار جهانی مدنظر قرار داده اند. مسلما
هدف نهایی این شانتاژهای سیاسی و تبلیغاتی افزایش تحریم ها وفشارها برای
محدود شدن و به انزوا کشیدن ایران در منطقه و جهان می باشد.
اما بهتر است این طرف قضیه را هم نگاه کنیم، از
زمان اعلام این خبر توسط آمریکا مسئولان ما به جز اینکه به طور لحنی این
داستان سرایی ها را رد کرده اند و آن را بازی سیاسی خوانده اند اقدام خاصی
انجام ندادند. و وزارت خارجه تنها به دادن بیانیه ای در رد این قضایا بسنده
کرده است. درست است که ما می دانیم این داستان از جانب آمریکایی ها و آل
سعود طرح شده است و کذب بودن آن مسلم است اما باید واقع بین بود و قبول کرد
که نمی توان از تاثیرگذاری رسانه ها برافکار عمومی جهان چشم پوشید. از همه
مهمتراینکه آمریکا با سرعت تمام در پی رسمیت بخشیدن به این قضیه و مطرح
کردن آن در مجامع بین المللی می باشد.
این حق ایران است که از حقوق خود در طرح چنین توطئه
هایی دفاع کند. شاید امکان دیدار مستقیم با مقامات آمریکایی برای بررسی و
اثبات حقانیت کشورمان وجود نداشته باشد اما نمی توان دست روی دست گذاشت و
نظاره گر حوادث بود و به هنگام اعمال تحریم های جدید به فکر راه چاره
بیفتیم.
از سوی دیگر آمریکا و برخی کشورهای غربی اعلام کرده
اند که آژانس بین المللی انرژی اتمی در گزارش جدید خود از فعالیت های هسته
ای ایران، در نظر دارد به صراحت جزییاتی از ابعاد برنامه های نظامی – هسته
ای ایران را منتشر سازد.
با تبلیغات هدف داری که پیش از انتشار این گزارش
صورت گرفته فضایی جدید علیه ایران در سطح بین المللی به وجود خواهد آمد و
ایالات متحده و متحدان غربی اش با استفاده از این فضا خواهند كوشید قطعنامه
تحریمی شدید تری در شورای امنیت ملل متحد به تصویب برسانند.
همچنین زمزمه های آمریکا برای تحریم بانک مرکزی
ایران می تواند ضربات مهلکی را به اقتصاد کشورمان وارد نماید. با تحریم
بانک مرکزی عملا صادرات نفت کشورمان نیز تحت فشار قرار خواهد گرفت و صادرات
نفت با چالش های فراوان رو به رو خواهد شد.
مقامات واشنگتن درباره ابعاد و پیامدهای تحریم نفتی
ایران چندان مطمئن نیستند و به درستی نمی دانند این تحریم چه تاثیراتی می
تواند در آینده بازار نفت و قیمت های آن و توان فروش نفت ایران از طریق
واسطه ها داشته باشد. در این فرصت های مناسب لازم است تا مقامات کشورمان چه
از طریق گفتگوی مستقیم و چه از طریق مجامع بین المللی در مورد این ابهامات
به وجود آمده اقدامات و رایزنی های لازم را انجام دهند ومانع از اعمال
فشارهای جدید برکشورمان شویم.
دنیای اقتصاد:99 درصد و سبدهای مالی
«99 درصد و سبدهای مالی»عنوان سرمقالهی روزنامهی
دنیای اقتصاد به قلم دكتر مرتضی بینا است كه در آن میخوانید؛آقای جان
پالسون یکی از مدیران فعال در شرکت وال استریتی گلدمن بود که در اوج حباب
مسکن به دنبال شرطبندی روی ورشکستگی وامهای مسکن، در ظرف کمتر از یکسال
شخصا بیش از 4 میلیارد دلار سود کرد و حدود 15 میلیارد دلار هم سود برای
سبدهای مالی تحت مدیریتش آورد.
او امروز مدیر یک موسسه مالی سرمایهگذاری به نام
پالسون است و به خاطر پیشبینیهای موفقیت آمیزش در سالهای 2006 تا 2009
سرمایهگذاران زیادی را به سبدهای مالی خود جلب کرد و به عنوان یک نابغه
در امور مالی شناخته شد. البته در مورد نابغه بودن او باید کمی تامل کرد؛
چون او اطلاعات خوبی از وضعیت فروش وامهای مسکن که گلدمن آنها را دسته
بندی میکرد، داشت. این اطلاعات قاعدتا قابل دسترس عموم بود و از این جهت
دولت آمریکا نتوانست آقای پالسون را متهم به سوءاستفاده از اطلاعات داخلی
بکند، هر چند شرکت گلدمن پذیرفت که 600 میلیون دلار جریمه به خاطر
فعالیتهای مشکوک در ارتباط با فروش وامهای مسکن بپردازد! جالب است بدانید
که آقای جان پالسون با آقای هنک پالسون از مدیران سابق گلدمن و وزیر سابق
خزانه داری آمریکا خویشاوندی ندارد. هنک پالسون در زمان آقای بوش پذیرفت که
وزیر خزانه داری آمریکا بشود و حدود یک سال بعد با مساله بحران بانکی دست و
پنجه نرم میکرد. اسم هر دو پالسونها مدتها به خاطر بحران وام مسکن بر
سر زبانها بود.
روز شنبه (15 اکتبر) مجددا اسم جان پالسون را در
یکی از مقالات نیویورک تایمز دیدم که راجع به حرکت تظاهراتکنندگان جنبش
علیه وال استریت به سمت خانه او نوشته شده بود. در چند سال اخیر، جان
پالسون به عنوان یک انسان بدطینت که از بدبختی دیگران سود کلان برده مطرح
بود و نویسنده نیویورک تایمز هم حق آقای پالسون را کف دستش گذاشته است. اما
در لابهلای مقاله و جدا از بحث بدطینتی امثال پالسونها، نکتهای که
توجهم را به خود جلب کرد عدم موفقیت و شکستهای اخیر آقای پالسون است.
شکستهای اخیر سبدهای مالی آقای پالسون، مرا به یاد بحث تئوری کلاسیک
فایننس در مورد عبث بودن سرمایهگذاری درازمدت در انواع سبدهای مالی رنگین
و عجیب و غریب و پرداخت هزینههای سنگین برای مدیریت آنها میاندازد.
طبق تئوری کلاسیک ارزشگذاری داراییها که آقایان
شارپ و مارکویتز، برندگان جایزه نوبل اقتصاد، پیشآهنگان آن هستند،
سرمایهگذاران به صورت منطقی عمل میکنند و دنبال بهترین بازدهی نسبت به
ریسک سرمایهگذاری هستند. بحث اول این تئوری این است که سبد مالی بازار که
از مجموعه همه سهام تشکیل شده باشد، دارای بهترین تناسب بین بازدهی مازاد
بر سرمایهگذاری بیخطر و ریسک سرمایهگذاری است. نتیجهگیری بسیار مهم در
دنبال این فرضیه این است که با تقسیم سرمایه بین سرمایهگذاری بیخطر و سبد
بازار، هر سرمایهداری میتواند بهترین بازدهی نسبت به مقدار ریسکی را که
میخواهد دریافت کند.
در ایالاتمتحده سبدهای مالی که سعی میکنند
بازدهی کل بازار را تقلید کنند وجود دارند و معمولا از 500شرکت بزرگ
آمریکایی تشکیل میشوند. این گونه سبدها بسیار پر طرفدار هستند. مدیران
آنها در مورد شرکتها تحقیق نمیکنند و سعی نمیکنند بین شرکتها خوب و بد
را انتخاب کنند، بنابراین دارای هزینه مدیریتی بسیار ناچیزی هستند.
طبق تئوری کلاسیک، هیچ سبد مالی دیگری نمیتواند در
دراز مدت برای هر میزان ریسک، بازدهی بهتری از ترکیب یکی از این سبدهای
بازار و سرمایهگذاری بیخطر داشته باشد. البته اگر این تئوری درست باشد و
سرمایهداران دارای عقل سلیم باشند و برای دراز مدت سرمایهگذاری کنند،
باید شاهد بیکار شدن صدهاهزار نفر فعال در تشکیل سبدهای مالی باشیم؛ چون
وجود یک سبد مالی که نیاز به مدیریت فعال نداشته باشد کافی خواهد بود.
افراد زیادی همین نکته را دلیل بر درست نبودن تئوری کلاسیک ارزشگذاری
داراییها و اهمیت مدیریت فعال سبدهای مالی میدانند. ولی واقعیت این است
که در دراز مدت تعداد بسیار کمی از سبدهای مالی مدیریت شده بازدهی بهتری
از سبدهای مدیریت نشده بازار دارند و از نظر احتمالی، تعداد آنها بیشتر از
شانس تصادفی نیست.
در ظرف ده سال حدود 80 درصد و در ظرف 20 سال حدود
90 درصد سبدهای مالی سودی کمتر از سبد بازار داشتهاند. به علاوه غالبا
امکان سرمایهگذاری در 20 درصد یا 10درصد که بهتر از بازار کار کردهاند
برای سرمایهگذاران جدید وجود ندارد؛ چون این سبدها برای حفظ بازدهی
مجبورند حجم سرمایهگذاری را پایین نگه دارند. در صورتی که این معدود
سبدهای موفق، خود را به روی سرمایهگذاران باز نگه دارند، با تقاضای زیاد
مجبور میشوند حجم زیادی در استراتژی خاص خود سرمایهگذاری کنند. خود حجم
زیاد سرمایهگذاری در یک استراتژی باعث تغییر قیمتها و از بین رفتن اختلاف
بازدهی با سبد کل بازار میشود. بنابراین حتی با وجود سبدهای مالی موفق
تر از بازار (در درازمدت)، تعداد قابل دسترسی برای سرمایهگذاران بسیار
محدود است و عملا میتوان گفت که در دراز مدت شانس داشتن سود بیشتر از سبد
بازار غیرعملی است. با بیشتر شدن تعداد سبدهای مالی و پیشرفت اطلاعرسانی،
روز به روز امکان داشتن سبدهای مالی موفقتر از از سبد بازار کمتر میشود
و کار مدیران سبدهای مالی سختتر.
بسیاری از سرمایهداران که دید درازمدت دارند از
مدل کلاسیک سرمایهگذاری پیروی میکنند و از سبدهای مدیریت نشده بازار
استفاده میکنند. با پر رنگ شدن بحران مالی شاهد هستیم که سبدهای مالی
مدیریت نشدهای که کل بازار را تقلید میکنند به خاطر هزینه کمتر و بازدهی
بهتر، روز به روز بیشتر مورد اقبال سرمایهگذاران قرار میگیرند.
نمونههای زیادی در مورد شکست سرمایهداران برای
دریافت سود بیشتر از آنچه که مدل کلاسیک اجازه میدهد و عبث بودن مدیریت
انواع سبدهای مالی عجیب و غریب داریم. شاید جالب ترین آنها را نویسنده
مقاله نیویورک تایمز، البته به طور نا خواسته و در دفاع از جنبش علیه وال
استریت در مقاله 15 اکتبر نوشتهاست. به قول این روزنامهنگار، امروز
سبدهای مالی آقای پالسون، این نابغه سابق، در ردیف چهارم از آخر در بین
چند هزار سبد مالی قرار گرفته و سرمایهگذارانش متحمل ضررهای هنگفتی
شدهاند.
صندوق کارمندان ایالت نیومکزیکو یکی از این
سرمایهگذاران است که بیش از 25 میلیون دلار ضرر دیدهاست. شاید در میان
تظاهراتکنندگان علیه والاستریت، کارمندان ایالت نیومکزیکو هم وجود داشته
باشند و شاید این روزنامه نگار بعد از شماتت آقای پالسون بهتر بود كه به
تظاهراتکنندگان توصیه میکرد نگاهی به نحوه سرمایهگذاریهای خود هر چند
کوچک بیندازند.
اکثرا، این سرمایهگذاران خرد هستند که به دنبال
گزارشهای سه ماهه با سرعت پولهای خود را از سبدهایی که در سه ماه بازدهی
کم داشتهاند به سبدهای با بازدهی بیشتر منتقل میکنند و خواسته یا
ناخواسته روز به روز به ریسک سرمایهگذاری خود اضافه میکنند و در نهایت با
وقوع هر بحرانی صدمه میبینند. در مقابل سرمایهداران بزرگ سرمایه خود را
در ترکیبی از سبد بازار و سرمایهگذاریهای بیخطر نگه میدارند و با وقوع
بحرانها نه تنها صدمه نمیبینند، بلکه حبابها و بحرانها فرصتهایی هستند
برای تغییر ترکیب سرمایهگذاری که نهایتا منجر به سود بیشتر و اندوختن
ثروت بیشتر میشود.
در اواخر حبابها، سرمایههای سرمایهداران بزرگ به
طور اتوماتیک کم کم از سبد بازار خارج و به سوی اوراق قرضه میرود و در
اواخر بحرانها، کم کم سرمایهها از اوراق قرضه خارج و به سمت سبد بازار
میروند. معمولا سرمایهداران خرد تحت هیجان، کاملا برعکس عمل میکنند و
شاید این عامل مهمی در ایجاد فاصله بین 1درصد و 99 درصد باشد.
جهان صنعت:حرکت ضدتوسعه برای بودجه
«حرکت ضدتوسعه برای بودجه»عنوان یادداشت روز
روزنامهی جهان صنعت به قلم دکتر محسن رنانی است كه در آن میخوانید؛ از
دید اقتصاد نهادگرا، انحلال سازمان مدیریت یک حرکت ضدتوسعهای بود. از
دیدگاه نهادی توسعه اینگونه تعریف میشود؛ «توسعه فرآیندی است که باعث
میشود در یک کشور ایدههای نو به سادگی پدیدار شوند، سپس این ایدهها به
تجربه و این تجربهها به نهاد تبدیل شوند.» در واقع مشکل توسعهنیافتگی این
است که یا ایده نو شکل نمیگیرد یا ایده شکل میگیرد ولی تبدیل به تجربه
نو نمیشود، یا تبدیل به تجربه هم میشود اما نهادینه و ماندگار نمیشود.
پس هر جا این زنجیره شکسته شود، توسعه متوقف میشود و هر حرکت یا سیاستی که
یکی از حلقههای این زنجیره را بشکند، یک سیاست ضدتوسعه قلمداد میشود.
حالا نگاه کنید ما سازمان مدیریت و برنامهریزی را با 60 سال سابقه یکشبه
نابود میکنیم.
این سازمان یک نهاد معمولی مثل یک قرضالحسنه یا یک
انجمن خیریه نبود بلکه نهادی متولی توسعه بود که این حرکت آشکارا ضد توسعه
است. اگر نهادی خوب عمل نمیکند چارهاش منهدم کردن آن نیست بنابراین یک
اقدام کافی است که ما بگوییم نگاه دولت به مدیریت کشور یک نگاه توسعهای
نیست، داستان مثل این است که بگویید ذوبآهن اصفهان یک شرکت ناکارآمد و
قدیمی است و تنها راه اصلاحش این است که بولدوزر را بگذاریم کنارش و تخریبش
کنیم.
آری شاید اگر شما جدیدترین فناوریهای ذوبآهن را
وارد کنید بتوان توجیه کرد که ذوبآهن اصفهان را تعطیل کنید- که البته همان
هم توجیه ندارد- اما وقتی هنوز هیچ فناوری کارآمدتری ندارید اگر ذوبآهن
را تعطیل کردید یک حرکت غیرعقلانی و ضدتوسعه انجام دادهاید حالا شما با
سازمان مدیریت همین کار را کردهاید و شکی نیست که سازمان مدیریت
ناکاراییهایی داشته اما نه اینکه ویرانش کنید. میخواستند جایی نباشد که
بر بودجه نظارت کند؟ خب راهش این نبود که سازمان را منهدم کنند، راهش این
بود که بودجه را از سازمان میگرفتند و اجازه میدادند نظام کارشناسی
سازمان سرجایش بماند و وظایف دیگری را بر عهده بگیرد. بنابراین از هر نگاهی
که بنگریم انحلال سازمان یک حرکت ضدتوسعهای و بسیار پرهزینه بوده، این
کار «پایان عصر برنامهریزی در ایران» بود و امروز اقتصاد ایران با مجموعه
محیط اقتصادی و سیاسی در شرایطی قرار گرفته که از این پس اقتصاد ایران
«برنامهپذیر» نیست.
دولتها میآیند و میروند. یک نهادی که به طور
ثابت وظیفهاش نظارت بر بودجه و برنامه بود همین سازمان بود. روشن است که
وقتی شما این نهاد را منهدم میکنید همه چیز به هم میریزد. هماکنون تمام
بودجهریزی دولت قائم به یکی دو فرد شده است که اگر اینها مریض شوند یا
دیگر نخواهند با دولت همکاری کنند کل نظام بودجه بندی دولتی میخوابد زیرا
تصمیمات مهم بودجهای در این سازمان گرفته میشود.
از گذشته یک قدرت انحصاری در مورد تخصیص بودجه در
این سازمان وجود داشته و این انحصار میتوانست فسادآمیز باشد و سازوکاری
نبود که بر این قدرت انحصاری نظارت کند گاهی یک استاندار یک استان باید
میآمد و به کارشناس دست چندم سازمان التماس میکرد تا بودجه فلان ردیف را
به جای مثلا 70 درصد90 درصد تخصیص دهد، خب این انحصار منشای رانت بالایی
برای کارکنان این سازمان بود و همین میتوانست فسادآور باشد اما با وجود
همه اینها راه حل مشکل انحلال نبود مثل اینکه عضوی از بدن عفونی شده باشد و
ما بدون اینکه به مداوای آن بیندیشیم آن را قطع کنیم.