• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3525روز قبل
شخصیت ها و بزرگان
پاییز خونین کرمانشاه در سال1361

 





 
امام جمعه شهید کرمانشاه(شهید آیت الله اشرفی اصفهانی) از زبان نخستین جانشینش
گفتگو با آیت الله محمد علی موحدی کرمانی

درآمد
 

شهیدی دیگر با اقتدا وبا تأسی کردن بر مولایش علی(ع)، نخستین شهید محراب درتاریخ اسلام، به دیدار معبود شتافته است.همه جای ایران اسلامی غرق درماتم وتأثروتألم است.همه درحال تسلیت گفتن به آقا امام زمان (عج) ونایب برحقش حضرت امام خمینی هستند.ایران سیاه پوش است وازهمه عزادارترکرمانشاه است که سالیان سال ازنعمت وجود یکی ازسلاله پاکان روزگار بهره مند شده ودردین داری وگزاردن نماز به او اقتدا کرده است. درچنین شرایطی زنگ تلفن آقای موحدی کرمانی به صدا درمی آید .واو می بایست، در کنارهمه مسؤولیت هایش، بار سنگین مسؤولیت شهید بزرگوار اشرفی اصفهانی را به دوش بکشدوجای خالی اورا درمحراب خونین کرمانشاه پرکند...
امروز که سال ها از آن ایام غم بارمی گذرد، به محضر این عالم ربانی ومبارز ارجمند رسیده ایم تااوراق خاطرات را با یکدیگر مرور کنیم وحاصل را در اختیار شما بزرگواران قراردهیم:
حاج آقا،درمورد شهید بزرگواراشرفی اصفهانی واین که بعد ازشهادت این بزرگوار حضرت امام،جناب عالی را به امامت جمعه درکرمانشاه منصوب فرموده ند، صحبت بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم.اولاً این که ما این شهادت جان سوز را فراموش نمی کنیم که همه دل ها را جریحه دار کرد .خداوند این شهید عزیز رابا حضرت سیدالشهدا (ع) محشور کند.عرض کنم که هنگام شهادت ایشان،من نماینده مجلس اول بودم ازکرمان؛البته فقط دردوره اول نماینده کرمان بودم ودردوره های بعدی نماینده تهران شدم.من در مجلس بودم که تلفن مجلس زنگ زدوآمدند به من اطلاع دادند که ازدفترحضرت امام با شما کاردارند. رفتم ودیدم که خدارحمت کند، مرحوم حاج احمد آقا، به من گفتند برنامه ونظر امام براین است که شما بعدازشهادت آقای اشرفی اصفهانی به کرمانشاه بروید وامام جمعه آن جا باشید تاجای آن شهیدخالی نماند.من با توجه به این که نمایندگی مجلس خودش مسؤولیت سنگینی است وکارزیادی دارد وآن جا،مخصوصاً منطقه غرب، هم خیلی مسأله داراست وهم کارزیادی دارد وجمع کردن این دوکار مشکل است تا من به هردو بتوانم رسیدگی کنم.
به حاج احمد آقا گفتم اگر امام امر می کنند، من امتثال می کنم وچاره ای جز امتثال امرندارم. اما اگراختیار را به خودمن واگذار می کنند، اجازه دهید که از رفتن به آن جا معاف باشم.مرحوم حاج آقا گفتند:"امام برنامه شان هیچ گاه این نیست که امرواجبارکنند،ولی دوست می دارند که شما بروید."گفتم همین برای من کافی است، اگر هم امام دوست دارند که من بروم، می روم ورفتم.چند روزی آیت الله جنتی درکرمانشاه بودند که من وارد آن جا شدم وروحانیت ومردم شهراستقبال گرمی از ما کردندورفتیم ومشغول به کار شدیم.

به صورت توأمان به عنوان نماینده حضرت امام وامام جمعه کرمانشاه مشغول به کارشدید؟
 

ظاهراً عنوان نماینده حضرت امام هم درحکم قید شده بود.آن چه در ذهنم مانده این است که حالا شاید با اندک تغییری امامت جمعه قطعی بود.عرض کنم که برنامه من این بود که ده روز درآن جا می ماندم تامسافر نباشم وبتوانم نماز جمعه را بخوانم وبعد به تهران می آمدم ومدتی نیز درتهران بودم وبه کارهای مجلس می رسیدم.

وقت می کردید که کارهای مجلس راتمام و کمال انجام دهید؟
 

بله، اما خیلی سخت بود. به همین سبب وقتی که دیدم که نه می توانم نماینده خوبی باشم ونه می توانم امام جمعه خوبی باشم. وهردوکار،به طورناقص انجام می شود،خدمت امام مکاتبه کردم وگفتم که من تا به امروز امتثال امرمی کردم وحالا،درصورت امکان،کس دیگری را برای امامت جمعه معرفی بفرمایید که ظاهراً پذیرفته نشد. روحانیت منطقه به شدت علاقه مند بودند تامن درآن جا باشم ونامه هم می نوشتند به امام ودرخواست می کردند که به فلانی دستوردهید تابماند.درهرحال من دوسال وخرده ای ماندم وباید بگویم که روحانیت آن جا خیلی گرم وصمیمی بودند وهمکاری می کردند ومرتب به نماز جمعه می آمدندمن تشخیص دادم که مردم آن جا نیزگرم، صمیمی ،مهربان،باوفا،مقاوم وانقلابی هستند.
خب،آن منطقه،منطقه جنگی بود ودوران هم دوران دفاع مقدس، مرتب مردم به جبهه می رفتند ودرجنگ شرکت می کردند وازجبهه مجروح وشهید می آوردند وما هم به سراغ مجروحان می رفتیم واز آن ها عیادت می کردیم،عرض ارادتی هم به شهداءمی کردیم.من خاطرات زیادی از مدتی که در آن جا بودم ،دارم.

ازخاطرات تان بیش تر بگویید.
 

بیش ترین خاطراتم مربوط می شودبه حملاتی که صدام معلون به آن جا می کرد.یادم هست که یک شب،استان داروقت کرمانشاه، آقای کهزادی، به منزل ما آمد وگفت من اطلاع موثق دارم که صدام تصمیم دارد امشب دوتا موشک به شهر کرمانشاه بزند.به نظرم پیشنهاد می کرد یا حداقل انتظارداشت که من از شهر بیرون بروم تاآسیبی نبینم.گفتم نه، مابا مردم هستیم وجدا نیستیم، هراتفاقی که برای مردم افتاد،اگر برای ما هم بیفتد،مشکلی پیش نمی آید.
خلاصه آن جا ماندیم وساعت حدود یازده شب بود که یک دفعه شهر تکان خورد.ما فرستادیم تحقیق کردند گفتند که الحمدالله، موشک به جایی خورده که کسی درآن جا ساکن نبوده وزمین خالی بوده وفقط زمین را گودکرده است.خدارا شکر کردیم، ولی حدود یک ساعت به اذان صبح دیدیم که بازهم شهر تکان خورد. دوباره دوستان را فرستادیم ورفتند وتحقیق کردند وگفتند بله، یک موشک به منطقه ای مسکونی خورده است وخیلی ها زیرآوار مانده اند. نیروها هم مشغولند تا انسانهای زنده،مجروح یا به شهادت رسیده را از زیر آوار بیرون بیاورند. ما هم بی درنگ به آن جا رفتیم.
صحنه دل خراشی بود، مثلاً می دیدیم که عزیزی را که شهید شده یا هنوززنده است، دارند با بیل وگلنگ از میان خاک هاوزیر آوار بیرون می آورند.گاهی پاهای شخص بیرون بود، اما سروبدن اوزیرآوارمانده بود.درعین حال، با این همه ضربات وبمب ها وموشک هایی که صدام می زندوبه منطقه کاملاً آسیب می رساند، مردم با روحیه های خوبی که من می دیدم؛ دربرنامه های انقلابی ونمازجمعه شرکت می کنندوفوق العاده مقاوم بودند. حالا می خواهم از بعضی خاطرات که نشانه مقاومت مردم آن جاست عرض کنم: یک بار، خبردادند که تعدادی مجروح ازجبهه آورده اند وما هم به عیادت شان رفتیم.یک اتاق بود که چند تخت داشت وچند مجروح درآن جا بستری بودند.یک تخت وسط اتاق قرارداشت ودوستان همراه،من را راهنمایی می کردند که از مجروح بستری در آن تخت هم دیدن وعیادت کنم.من از دور که نگاه کردم، کسی را روی تخت ندیدم.فقط یک پتو دیدم که پهن شده بود.گفتم که کسی روی تخت نیست، گفتند زیرپتوبود واصلاً به چشم نمی آمد که انسانی زیر آن پتوباشد.اوسرش را زیر پتوکرده بود ووقتی ما رفتیم، سرش را بیرون آورد.
احوالش را که پرسیدیم، همراهان ما گفتند این عزیزسنش کمتر از پانزده سال یا حدود پانزده سال است وحالا نه دست داردونه پا؛هردودست وهردوپایش قطع شده است.خب،من هم خیلی ناراحت شدم.با کمال تعجب، وقتی ناراحتی من را احساس کرد، اومرا دلداری می داد.گفت:"فلانی ،چیزی نشده است.من،شرمنده وناراحتم که چرا قبول نشده وردشده ام." این حرفش تعجب مرا بیش تر کردوگفتم چه گونه ردشده ای؟ اشاره کردبه عکس بالای سرش که متعلق به برادرشهیدش بود.گفت:"اوقبول شد که شهید شد،ولی من زنده مانده ام ومعلوم است که خداوند مرا قبول نکرده است."
مردم کرمانشاه،این طور روحیه های عجیبی داشتند.البته این روحیات فقط منحصر به آن جانبود،بلکه،به لطف خدا، سراسرکشوراسلامی این گونه بود وبه سبب این مقاومت ها وایستادن ها ،خداوند مردم مارا یاری کردوالحمدالله رژیم منحوس صدام-این عنصر ننگین وکثیف -رابه سرنوشتی که مستحقش بود،رساند.

حاج آقا،سؤالی که دارم این است که شما وقتی وارد کرمانشاه شدید، جایی بود که یکی ازپنج شهید محراب درآن جا به شهادت رسیده بود.وشما دقیقاً درهمان فضا نماز می گزاردید ومردم به شما اقتدا می کردند؛ آن هم درشرایط جنگی.ازآن فضایی که بعدازشهادت شهید محراب اشرفی اصفهانی برآن جا حاکم بود، چه چیزهایی به خاطرتان می آید؟
 

من آن چه ازآن فضا یادم می آید، همین گرمی وهیجان مردم وروحیه مقاومت درآن هاست.
البته مردم داغدار،متأثروغمگین بودند، ولی با تمام این ها مقاوم بودندوایستادگی می کردند.
به هرحال ایشان سال های زیادی درآن جا زندگی کرده بودندومردم انس والفتی با ایشان داشتند وشما رفته بودید تا جای خالی آن شهید را پرکنید.این روحیات چه چیزهایی برای شما داشت؟ مثلاً نگاه های مردم واین که با همان دیدی که به آیت الله اشرفی اصفهانی می نگریستند، به شما هم نگاه می کردند وازآن به بعد باید با شما درد ودل می کردند ومسائل شان را مطرح می کردند.
همین طوربود.البته مشکل درآن جا زیادبود، چون منطقه جنگی بود .وخیلی ها که دراطراف آن جا آسیب دیده بودند، به شهرکرمانشاه آمده بودند.مشکلات، مراجعات ودرخواست هازیاد بود.من یادم هست که یک روز، به گمانم عید فطر بود وما می خواستیم نماز عید بخوانیم. جمعیت آن قدرعظیم بودکه من یادم هست، درهمان روز،برادرعزیزمان ناطق نوری وارد کرمانشاه شده بود.حالابه چه مناسبت بود؟ این که من از ایشان دعوت کرده بودم یا چیز دیگری بودکه شاید می خواستند به جبهه بروند،آن مناسبت چندان یادم نیست. یادم می آید که وقتی ایشان پیش من آمد، گفت که چه خبراست؟ این جمعیت برای چه جمع شده اند؟ گفتم این ها همه برای نماز جمع شده اند.انگار که شهر تکان خورده بود وهرچه موج می زد،جمعیت بود.

درواقع شهید اشرفی اصفهانی اثر واقعی خود را،هم درآن بیست سال زندگی درکرمانشاه وهم بعد ازشهادتش ،برمردم گذاشته بود؟
 

بله،البته خدا رحمت شان کند، این طور که دوستان نقل می کنند،ایشان مرتب به جبهه می رفتند ومایه آرامش عزیزان جبهه بودند، به آن ها دلداری می دادند ورزمندگان با ایشان انس می گرفتند.ما هم که درکرمانشاه بودیم، وقتی به جبهه می رفتیم، رزمندگان به طورعجیبی مثل پروانه به دورمان می ریختند.یادم هست که وقتی که ازماشین پیاده می شدم ومی خواستم به نزد این عزیزان رزمنده که درسنگرها ومخفی گاه ها بودندبروم،به محض این که به آن ها اطلاع داده می شد.که امام جمعه کرمانشاه آمده است، به بیرون می آمدند.وبه دورما جمع می شدند.هروقت هم که محافظان مامی خواستند جلوی شان را بگیرند، ما می گفتیم جلوی شان را نگیرید،بگذارید بیایند. تا آن ها را ببوسیم.
فضای جبهه ها خیلی گرم بود.هم درزمان قبل از شهادت شهید محراب وهم بعدازشهادت ایشان،جبهه خیلی فعال بود.من از خود جبهه خیلی خاطرات دارم. مثلاًدرجبهه عزیزی رادریک بعد ازظهری می دیدیم که یک کوزه آب دردست داشت.این کوزه آب راقاعدتاً باید خودش نگه می داشت تا گاه گاهی که تشنه اش می شود از آن استفاده کند، امام مدام اصرارمی کردکه ماهم از آن آب بخوریم.یک مختصر غذایی هم داشت وخیال می کرد که ما گرسنه ایم، می خواست به ما تعارف بکند.
با وجود آن مشکلات، آن ها می ساختندودرجبهه هامقاومت می کردند. دردل شب، وقت سحر،صدای ناله همه شان را می شنیدم که از خواب بیدار می شدند.و مشغول نمازبودند ودرسجده دعا می کردند که خداوند شهادت را نصیب شان کند."اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک" می گفتند وروحیه عجیبی داشتند.فضای جبهه خیلی معنوی ونورانی بود، ما لذت می بردیم وقتی توفیق نصیب مان می شد.وبه آن جا می رفتیم.واقعاً که مردمان ایران،انسان هایی خوب، مقاوم دوست داشتنی هستندوبه سبب همین روحیه های خوب هم، الحمدالله،خداوند مردم این کشورابه خودشان وانگذاشته است وهر کس درهر کجا با خداوند ارتباط داشته باشد، خداوندبا او ارتباط بیش تری خواهد داشت ویاری اش خواهدکرد.
دوست داریم بدانیم که وقتی شما درهمان محرابی که شهید اشرفی اصفهانی درآن جاشهید شده بود قرار می گرفتید، هربار که وضو می گرفتید ورهسپارآن جا می شدید،چه شرایط معنوی ای راازسر می گذراندید؟ قطعاً هرباراین فکرها به ذهن شما هم می آمد- جدای ازاین که درآن سال ها روحانیت درجاهای دیگر هم، همیشه، درمعرض تهدید منافقین بودند، شماهم آدم ویژه ای بودید که درهمان سال هایی که امام خمینی وملت مسلمان واین نهضت ما فقط درمحراب ،پنج شهیدبه خداوندتقدیم کرده بود،شما همیشه جزو آن آدم هایی بودید که در آن دوسال واندی - به خصوص درمحراب کرمانشاه- درآستانه شهادت قرارداشتید.ازآن لحظه ها وروحیات ویژه تان تعریف کنید.
خب،اول این که طبیعی بود که ایشان، قبل از شهادت، به مسجد جامع می رفتندونماز می خواندندومن هم باید به همان مسجد می رفتم ودرهمان محراب نماز می خواندم .علی القاعده،خیلی بعید بود که من خاطره شهید اشرفی اصفهانی رادرآن جا فراموش کرده باشم.ویادم نباشدوهمیشه به یاد آن شهید عزیز وبزرگوار بودم. من هم فکر می کنم که ما باکی ازشهادت نداشتیم وهمواره آرزوی ما هم شهادت بوده است، ولی خوب دوستانی که محافظ مابودند،خیلی سعی می کردند که از ما محافظت ومراقبت کنند.
یادم هست برادرمان آقای محسن رضایی که آن وقت فرمانده سپاه بودند،یک باربه کرمانشاه آمدند وعازم جبهه بودند.به ایشان گفتم که این نیروهایی که برای حفاظت ازمامنظور کرده اید خیلی زیاد هستند، نصف شان را بردارید تااین قدر نیرو صرف مراقبت ازما نشود.ایشان پرسید:"تعداشان چه قدراست؟" گفتم دوازده نفر.گفت:"تازه این تعداد کم است ،بایدآن ها را زیادکنید وحداقل هفده نفرباشند". درهرحال، آن ها درحفاظت ازماخیلی سعی می کردند وبه ما خیلی لطف داشتند.بنده به دنبال این نبودم که چند نفر مشغول ومراقب من باشند، ولی حسن ظن آن ها براین استوار بودکه مارا حفظ کنند ونگه بدارند.

با این روحیه ای که داشتید وهمواره منتظر شهادت بودید،نمازهای تان چه رنگ وبویی پیدا می کرد؟
 

خب،ما امیدواریم همیشه نماز را با توجه بخوانیم؛هم آن وقت وهم حالا. معتقدم اگرنماز بدون توجه وبدون زمزمه واقعی با خدا باشد،نماز نیست وفایده ای نداردوآدم را رشد نمی دهد.نماز باید حتماً با نورو صفا توأم ودرحکم معراج مؤمن باشد.ماامیدواریم که خداوند این طور چیزها را نصیب ماهم بکند.
حاج آقا،درمورد فرهنگ غنی ودیرین وریشه دارشهدای محراب که دردین مبین اسلام ازمولای متقیان حضرت علی(ع) شروع می شود وفقط درانقلاب اسلامی تعداد این شهدا به پنج نفر می رسد، این مسأله راهم از نظرخودتان بیان کنید.
خب،این هم یکی از برکات انقلاب است .معتقدم که شهدای محراب نه تنها خون شان روی زمین ریخته نشد، بله خون آن ها به جامعه ترزیق شدوجامعه را زنده کرد.وقتی که مردم نگاه می کنند،می بینند که چنین عزیزانی با چنین سطوح بالایی از معنویت ،علم ودانش دراین راه شهید شده اند، این عشق به شهادت طبعاً به مردم ماهم سرایت می کندوامیدواریم که ان شاءالله ما هم ششمین آن ها باشیم ومرگ مان به صورت طبیعی نباشد، بلکه به صورت شهادت درراه خداباشد.

درهرحال همان طوری که مرحوم شهید آیت الله مطهری- رضوان الله تعالی-علیه فرمود: "این خون ها به بدنه جامعه تزریق وباعث حیات آن ها می شود وحیات ادامه پیدا می کند وجای هیچ نگرانی ای نیست وجای خوشحالی هم هست؛ اگر شهادت نصیب کسی بشود."شناخت تان از شهید اشرفی اصفهانی چه قدربودواصلاً آیا هیچ گاه با ایشان دیدار ومراوده ای داشتید؟
 

البته شهید اشرفی اصفهانی که درکرمانشاه بودند،شخصیتی بودند که نمی شد مثل من نسبت به ایشان آشنایی نداشته باشد، اما ازنزدیک ارتباط چندانی با ایشان نداشتم،جزاین که یادم هست یک سال ایشان به تهران آمدند وخدمت شان رسیدیم.

درچه سالی؟ آیا قبل ازانقلاب بود؟
 

یادم نیست، فکر کنم قبل ازانقلاب بودکه به تهران آمدندودرمنزل آقا زاده شان بودند وما هم که مطلع شدیم به دیدن شان رفتیم .یک اتاق کوچکی بود،همان حجره با معنویتی که ایشان درآن نشسته بودندودرلحظاتی که ما با ایشان بودیم، واقعاً مجذوب اخلاق ومعنویت شان شدیم.

ایشان صحبتی هم کردند؟ با ایشان نماز خواندید؟
 

نمازنخواندیم،فقط یک دیدار معمولی بود، اما صحبت هارا یادم نیست که ایشان چه گفتند وما چه گفتیم.

وقتی ازنزدیک با شهید محراب دیدار کردید، چه شخصیتی به نظرتان رسیدند؟
 

بدیهی است که همین که ما به آن خانه کشیده شدیم وعشق دیدن ایشان را داشتیم، همین یک دلیل کافی است که از ایشان یک چهره معنوی،روحانی،پاک،زاهد وانقلابی درخاطرمان بودوهمه این چیزها رادرایشان به عینه مشاهده کردیم.

ایشان را فقط همان یک بار دیدید؟
 

اگر بازهم دیده باشم،به یادم نمی آید.

جایگاه ایشان رادربین روحانیت، به ویژه شهدای معظم این قشرعزیزودوست داشتنی،چگونه می بینید؟
 

بدیهی است که نه تنها ایشان، بلکه کلاً شهدای محراب جایگاه رفیعی دارند. این شهداهمه،به قول شما،درتداوم حرکت امیرالمومنین (ع) هستند که اولین شهید محراب، آن بزرگواربودند واین ها هرکدام درجای خودشان شخصیت های بزرگ وعظیمی بودند، هم آیت الله اشرفی اصفهانی درکرمانشاه وهم مرحوم آیت الله قاضی طباطبایی درتبریزی، آقای دستغیب درشیراز وآقای صدوقی دریزد،هرکدام از این بزرگواران دراستان خودیک رکن بودند، ملجأ وپناه مردم ویاران نزدیک حضرت امام بودند. من وقتی درنجف بودم، با مرحوم شهید آیت الله مدنی خیلی مأنوس بودم.
یادم هست که یک باربه منزل ایشان رفتم.حالا به چه مناسبت؟ یادم نیست.ایشان ازمن پذیرایی کردند،من گفتم که مزاحم نباشم، گفتند:"نه،ما همان چیزی را که درمنزل داریم،برایت می آوریم."وروایتی هم برای من خواندند. آن روایت این بودکه کسی امیرالمؤمنین (ع) رادعوت کردوحضرت به منزل ایشان رفتند، اما قبلش فرمودند:"من به این شرط آمده ام که اولاً از بیرون چیزی برای من نیاورید وهرچه در خانه هست،همان را بیاوریدودوم آن که آن چیزی راهم که دارید برای ضیافت بیاورید.سوم این که لاتضعف بالعیال؛ از پذیرایی من، به عیالت هم آسیب نرسانی که غذای آن ها را بخواهی برای من بیاوری."بعد،حضرت دیدند که آن مرد نگران شده است.پولی داشت خواست بیرون برود تا چیزی بخرد وناراحت بودندکه آن مرد از بیرون چیزی بخرد.فرمودند:"اگر بخواهی پولی برای خرید قرض بکنی صحیح نیست، ولی اگر خودت داشته باشی وبا همان خرید کنی اشکالی ندارد." شهید را خدا رحمت کند، این روایت راهم درهمان منزل شان برای ما گفتند؛ برای دلداری واین که زحمتی برای شان نیست.
یک باردیگرهم درسفری داشتیم با پای پیاده به کربلا مشرف می شدیم.نوعاً علما به آن جا می رفتند، من جمله آیت الله شهید مدنی هم بودند. مادرابتدا از هم جدا بودیم،بعداً نزدیکی های کربلا به هم ملحق شدیم.خدا رحمت کند،مرحوم حاج شیخ احمد کافی هم با شهید مدنی بود.به هرحال ازحضرت آیت الله صدوقی خیلی خاطره داریم ودرداستان زلزله کرمان ایشان خیلی نقش مؤثری داشتند.می خواهم بگویم که هر کدام از این شخصیت هایی بودند که درجامعه رکن وملجأ وپناه مردم محسوب می شدند، چنان که شهید اشرفی اصفهانی با سخنرانی اش می توانست یک استان کرمانشاه را تکان دهد.

حرف آخر
 

ازخداوند متعال برای همه این شهدای بزرگوار،علودرجات مسألت می کنم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 44


دوشنبه 25/7/1390 - 23:0
شخصیت ها و بزرگان
نمونه زندگی ساده با کمال زهد

 





 
گفتگو با آیت الله مرتضی مقتدایی

درآمد
 

آیت الله مرتضی مقتدایی ازعلمای قدیمی اصفهان است که به سبب شناخت از شهید اشرفی اصفهانی درآن دیار وسیزده سال بعددرقم، به نکات تاریخی جالبی درخصوص ایشان اشاره می کند.درمیان اشخاص وصاحب نظرانی که به مناسبت تهیه این ویژه نامه با ایشان گفت و گو کردیم، آیت الله مقتدایی یکی از کسانی بود که به نقش شهید محراب درماجرای مرجعیت آیت الله بروجردی وحضرت امام درقم ونیزمعرفی رهبر وبنیان گذار جمهوری اسلامی به مردم کرمانشاه به خوبی اشاره کرد.

شنیده ایم که نخستین بارازطریق مرحوم پدرتان با شهید اشرفی اصفهانی دیدار کردید....
 

بله، اولین آشنایی من با شهید اشرفی اصفهانی به ده سالگی ام برمی گرددکه به همراه پدرم-مرحوم آیت الله حاج میرزا محمود مقتدایی -ازاصفهان به قم، به حجره ایشان درمدرسه فیضیه،واردشدیم با توجه به دوستی ورفاقت قبلی مرحوم پدرم با ایشان، ما،به مسافرت نرفتیم ومستقیم به حجره ایشان وارد شدیم ودوهفته میهمان شان بودیم.
شهید اشرفی اصفهانی یکی ازعلمای بزرگ وازمدرسین به نام و معروف حوزه علمیه قم بودند. ایشان مراتب بالایی ازعلم،زهد وتقوا رادرخود جمع کرده بودند وعلاوه برکسب مراتب بالای علمی، یک معلم اخلاق نیز بودند که زندگی شان ازابتدا با ساده زیستی وزهد آمیخته بود.

آن سفر درچه سالی صورت گرفت؟
 

درسال 1324-من متولد سال 1314 هستم-که درآن موقع مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی هنوز درقید حیات بودند ومرجع تقلید کل بودند وتقریباً همه جهان تشیع ازایشان تقلید می کردند.درآن زمان، آیت الله بروجردی بعدازاین که ازنجف تشریف آوردند،در بروجرد تدریس می کردند که عده ای ازعلما ازجمله امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه- ازایشان دعوت کردند تا به قم بیایند.درآن جا بمانند.نظر علمای قم براین بود که وجود ایشان درقم، باعث ترویج ورونق اسلامی وحوزه علمیه این شهرخواهد شد. آیت الله بروجردی قبول کردند، ولی تردیدداشتند .من مطمئن هستم یکی ازدلایلی که موجب تصمیم جدی ایشان برای ماندن در قم شد، حضورمرحوم اشرفی اصفهانی و بعضی از دوستان، درکنار آیت الله بروجردی بود.

لطفاً درباره این موضوع ودلایل آن بیش تر توضیح دهید.
 

درآن زمان مرحوم آیت لله بروجردی هنوز به مرجعیت نرسیده بودند وجایگاهی مانند دیگر بزرگان وعلمای قم داشتند.مرحوم آیت الله العظمی صدر- پدرامام موسی صدر- با احترام وازروی بزرگواری وتقوایی که داشتند، جای نمازخودشان درصحن مطهر حضرت معصومه(س)،رابرای امامت،به آیت الله بروجردی واگذار کرده بودند.درصحن آینه،روبه روی ایوان، دری قراردارد که به طرف خیابان باز می شود ودرآن جا ساعتی هست که آیت الله بروجردی زیراین ساعت نماز جماعت می خواندند. یادم می آید درآن دوهفته ای که مادرقم بودیم، آیت الله اشرفی اصفهانی، با چند نفرازدوستان وهم بحثی های شان، ازجمله مرحوم آقای حاج شیخ علی قدیری- پدر آقای قدیری که چند سال قبل مرحوم شدند-وشیخ عبدالجواد جبل عاملی که اهل سده بودند، وهر کدام از فحول وعلمای برجسته وازمدرسین قم وملازمان آیت الله بروجردی شده بودند، اول مغرب به مدرسه فیضیه می آمدندودرنماز آیت الله بروجردی شرکت می کردند ودرصف اول نماز می نشستند.پدرمن هم که با شهید اشرفی اصفهانی آشنا بودند، همراه با این آقایان می آمدند.من نیز که بچه بودم، به همراه پدرم می آمدم ودرمدتی که ما آن جا بودیم، می دیدیم که بدون استثناء،هرشب در نماز جماعت آیت الله بروجردی حضورپیدا می کردند.
درهمان صحن- قسمتی که از سه راه موزه وارد می شود-مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نماز می خواندند ومرحوم آیت الله خوانساری بزرگ نیز درقسمت پایین صحن،ازدری که ازسمت مدرسه فیضیه وارد صحن می شود،نماز می خواندند.یعنی هنگام مغرب وعشاء، دراین صحن مطهر، سه نماز جماعت خوانده می شد، ولی نماز مرحوم آیت الله بروجردی عظمت بیشتری داشت .بزرگان، علما،طلاب وافرادی مانند شهید اشرفی اصفهانی، مرحوم جبل عاملی ومرحوم قدیری درصف اول نماز جماعت ایشان حاضر می شدند.این چند نفرپس از نماز جماعت،آیت الله بروجردی راتا درمنزل بدرقه می کردند که گاهی اوقات، افراد دیگری هم آن ها را همراهی می کردند.پس ازپایان نماز، بعضی ازمردم، برای دست بوسی، می آمدندووقتی می دیدند افرادی وزین، همراه آیت الله بروجردی هستند، آن ها را تا گذرخان همراهی می کردند. پس ازگذرخان، سه راهی قرارداشت که نرسیده به مسجد فاطمیه وقبل از آن یعنی حمام اتابکی ،کوچه بن بستی بود که منزل مرحوم بروجردی درآن جا قرارداشت.این آقایان،هرشب ایشان را تا درمنزل بدرقه می کردند که این امر،خیلی برروحیه آیت الله بروجردی تأثیر می گذاشت و این مسأئل درتصمیم گیری جدی ایشان،برای ماندن درقم، نقش داشت.

ازصحبت های شما این گونه برمی آید که شهید اشرفی اصفهانی ودوستان ایشان، درماندن آیت الله بروجردی درقم، وتاحدودی تثبیت مرجعیت شان، نقش داشته اند.
 

حضور شخصیت هایی مانند شهید اشرفی اصفهانی،درمجلس درس ونماز جماعت آیت الله بروجردی، انگیزه ای بود تاطلاب بیش تری دردرس معظم له شرکت کنند واین که هرشب ایشان را تا درمنزل بدرقه می کردند، ازاهمیت خاصی برخوردار بودوتأثیر زیادی برمردم داشت.
درهمان مدتی که ما میهمان شهید اشرفی اصفهانی بودیم، آیت الله بروجردی وعده کردند وبه بازدید پدر من درهمان حجره شهید اشرفی اصفهانی درمدرسه فیضیه آمدند وبه احترام این که پدرم ازبستگان مرحوم کلباسی- مرحوم میرزا ابوالمعالی کلباسی،استاد آیت الله بروجردی دراصفهان -هستند، شرح مفصلی ازحالات،زهد،تقوا ومراتب علمی مرحوم کلباسی را بیان کردند. این مسائلی که عنوان کردم، و اقدامات شهید اشرفی اصفهانی، نقش بسیار سازنده ای درماندن آیت الله بروجردی درقم ومرجعیت ایشان،بعدازفوت مرحوم اصفهانی داشت،شهید اشرفی اصفهانی،ازنظر علمی وتقوایی، ازشخصیت های به نام حوزه بودند.
پس ازمدتی که از حضور آیت الله بروجردی درقم گذشت وتقریباً مرجعیت ایشان تثبیت شد، از گوشه وکنار انتظار داشتند که ایشان به حوزه های شهرستان ها هم توجه ویژه ای بکنند که از جمله آن ها کرمانشاه بود.مثلاً آیت الله بروجردی،مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری را که از علمای قم بودند، به حوزه علمیه تهران فرستادند تابه آن جا رونق ببخشند.ایشان هم، این کاررا کردند وتا پایان عمرشریف شان در تهران ماندند. آیت الله بروجردی،شهید اشرفی اصفهانی ویکی دگیر از علمای اصفهان به نام جاج آقا امام سدهی را هم به کرمانشاه فرستادند.ازآن جا که کرمانشاه، منطقه ای حساس وعالم خیز و مورد توجه وعنایت بود، در آن جا وجود یک حوزه قوی و مقتدر، با علمایی برجسته، احساس می شد. لذا، آیت الله بروجردی تصمیم گرفتند این دو بزرگواررابه کرمانشاه بفرستند.البته آقای قدیری نیز همراه ایشان بودند، ولی خیلی زود برگشتند.حاج آقا امام هم،چند سالی ماندند وبرگشتند، وتنها کسی که استقامت کردوتاآخرحیات شریف ومبارکش درکرمانشاه ماند،حاج آقا عطا اشرفی بود.

چگونه شد که ایشان درآن جا ماندند؟
 

علتی که باعث شد ایشان تاآخر عمردرکرمانشاه بمانند، ویژگی اخلاقی شان بود که از روحیاتی گرم وصمیمی برخوردار بودند.با وجوداین که ایشان فردی عالم وازجایگاه اجتماعی خاصی برخوردار بودند، با افراد ، خیلی عادی وساده، ارتباط برقرار می کردند. واصلاً این اموردربرخورد ایشان نقشی نداشت. تا وقتی که من خدمت ایشان رسیدم، با توجه به این که سنی از آن بزرگوار گذشته بود،درهمان حجره ،به صورت مجردی،زندگی ساده داشتند.مثلاً هنگام ظهر،یک غذای حاضری، شامل نان خشک ودوغ را با یک قاشق چوبی، میل می کردند.ایشان خیلی ساده وبا کمال زهد زندگی می کردند.
یادم هست که شب ها برای زیارت حضرت معصومه(س)، به حرم مشرف می شدند.حالت زهد وانس تقوا داشتند.این خصوصیات اخلاقی شهید اشرفی،باعث گرایش واحترام مردم به معظم له می شد.اجتماع مسجد ایشان،ازکیفیت خوبی برخورداربود.این که مردم حضور پیدا کنند وازمسائل دینی واخلاقی استفاده کنند وبتوانند درارشاد وهدایت آن ها نقش داشته باشند را بالاترین وظیفه خودشان می دانستند،لذا تا آخرعمردرکرمانشاه ماندند وهمین نفوذ مردمی ایشان درکرمانشاه واین که مردم با علاقه، انس وعشق گرد ایشان جمع می شدند،باعث آغاز یک حرکت انقلابی،بعداز پیروزی انقلاب،درکرمانشاه شد.
هنگامی که شهید اشرفی درقم حضورداشتند،ازعلاقه مندان به حضرت امام (ره) بودند وبا ایشان،انس ودوستی ورفاقت داشتند.پس ازفوت آیت الله بروجردی وشروع نهضت امام (ره)،یکی ازکسانی که با عشق وعلاقه همراه امام (ره) بود وحرکت ونهضت ایشان را تأیید می کرد وبه آن معتقد بود، شهید اشرفی اصفهانی بود.درمقابل هم، امام -رضوان الله تعالی علیه- نسبت به ایشان، احترام فوق العاده ای قائل بودند. مثلاً هرگاه ایشان می خواستند به تهران بیایند،بحث وقت گرفتن ازدفتر امام (ره) مطرح نبود وهر موقع که می خواستند، می توانستند، بدون اطلاع قبلی، خدمت امام برسند وامام (ره) هم می پذیرفتند ونسبت به ایشان علاقه مندبودند.شهید اشرفی هم نهضت راترویج می کردند. همین تعامل وانسی که میان امام و ایشان بود، باعث شد که آیت الله اشرفی اصفهانی درکرمانشاه هم دارای نفوذ معنوی باشند. ومردم به ایشان علاقه واعتماد داشته باشند. وایشان توانستند مردم را درمسیر انقلاب حرکت دهند.
به علاوه، ایشان مردم را هم جذب امام (ره) می کردند، البته جدای از این شخص بزرگوار حضرت امام نیزجذابیت زیادی داشتند.
بله، آقای اشرفی، امام را به عنوان یک مرجع تقلید معرفی کرده بودند وآنها هم مقلد حضرت امام بودند. زمانی که قضیه جبهه وجنگ پیش آمد، ایشان با خلوص وتقوایی که داشتند، تشخیص دادند که این،جنگ حق وباطل است وشرکت درآن را یک تکلیف الهی می دانستند. حضور چنین شخصیتی، با بیش ازهشتاد سال سن درمیان رزمندگان اسلام،تأثیربه سزایی درروحیه آنان داشت.اومعتقد بود من باید بروم درکنار این رزمندگان بنشینم واگر توانستم اسلحه به دست بگیریم وبجنگم؛وگرنه، همین روحیه دادن به رزمندگان باعث تشویق آنان است.تا جبهه ها را با قدرت وشجاعت حفظ کنند.این طوربود که ایشان، چندین مرتبه درجبهه هاحضور پیداکردند.

از نظر شما، شهید اشرفی اصفهانی دارای چه جایگاه علمی ای بودند؟
 

ایشان،تألیفاتی دارند که همه، جنبه علمی واخلاقی دارد. وطلاب ومدرسین می توانند ازآن ها استفاده کنند.آقای اشرفی، واقعاً یک مدرس اخلاق است ومردم عادی هم می توانند ازفرمایش های ایشان، که تمام کلمات شان دراعماق وجود هر انسانی تأثیر می گذارد، استفاده کنند.

نمونه هایی از تقوای ایشان را هم بیان کنید.
 

ایشان، زهد وتقوای بالایی داشتند ساده زیست بودند که همه این ها موجب ترویج اسلام وارشاد و هدایت مردم می شد. ازنظرانقلابی هم ،معتقد به امام وراه ونهضت امام بودند. چینین شخصیتی،از نظرعلمی،تقوایی وعملی، شایستگی شهادت را داشت وبه حق،ایشان اگر دربسترفوت می کرد، برایش کم وناچیز بود.

بیان شما، ازنحوه به شهادت رسیدن ایشان چیست؟
 

فوزی، بالاتر از به شهادت رسیدن درجمعه، درحال طهارت ، باوضو، درآستانه خواندن خطبه های نماز جمعه وحضور درمحراب، نیست.همان طور که وجود مبارک امیرالمؤمنین (ع)،درمحراب شهادت، فرمودند"فزت ورب الکعبه"وآن فوز، رستگاری واوج سعادت، وهمین بود که شامل حال ایشان شد.برای ایشان، یک فوز عظیم بود وازطرفی هم یک رسوایی برای دشمن وقاتلان ایشان؛ آن فریب خورده هایی که دنیا وآخرت خودشان راتباه کرده بودند؛ جبهه منافقین خلق که دست خودشان را به خون چنین بزرگواری آلوده کردند.همین خون ها بود که باعث از هم پاشیدگی وذلت آن هاشد. همان هایی که ادعای آزادی،خدمت به خلق وامثال این ها را داشتند،به جایی رسیدند که زیر پرچم صدام قرارگرفتند که بدترین ذلت برای شان بود؛ درنتیجه، همین خون ها بود که باعث از بین رفتن آن ها شد.این عاقبت دنیای آن ها بود، درآخرت هم این ها هم تراز یزید،شمرودیگر تیره روزان کربلا هستند.

شما پس ازدیدار سال 1324ملاقات دیگری هم با شهید اشرفی داشتید؟
 

چرا، گاهی خدمت ایشان می رسیدم که خیلی محدود بود.مثلاً یک نوبت که به قم تشریف آورده بودند، خدمت ایشان رسیدم.

در دوران طلبگی با ایشان برخوردی نداشتید؟
 

خیر،قسمتی از"کفایه "رانزد مرحوم شیخ عبدالجواد جبل عاملی درقم خواندیم.خدمت مرحوم شیخ علی قدیری که ایشان هم درقم بودند،زیاد می رسیدیم وجلسات متعددی با ایشان داشتیم که بعد، زمانی که به اصفهان رفتند هم گاهی خدمت ایشان می رسیدم ودرجلسات مان ذکرخیری هم از شهید اشرفی اصفهانی می شد.

ظاهراً آقای جبل عاملی، پس ازشهادت شهید محراب، مدتی درقید حیات بوده اند، آقای قدیری چطور؟
 

بله، آقای قدیری هم زنده بودند.

با آن ها درباره شهید محراب چه صحبت هایی می کردید؟
 

راجع به حالت ساده زیستی وتقوا، هم چنین انس ودوستی ای که داشتند، صحبت می شد.مثلاً نقل می کردند که شهید در جلسات دوستانه ای که با هم داشته اند، مطایبه وشوخی را ، خیلی لطیف وسنگین ارائه می کرده اند.

یعنی شهید اهل مطایبه بودند؟
 

بله،اهل مطایبه هم بودندودرجلساتی دورهم جمع می شده اند .آقای جبل عاملی نقل می کردند وقتی خدمت شان می رسیدم، با یک سماور زغالی کوچک اصفهانی چای درست می کردندوروش شان هم این بود که قسمتی از استکان را نبات می ریختند ومی گفتند چای باید داغ باشد، به طوری که وقتی روی نبات ریخته می شود،خرد شودوصدا بدهد.خداوند روح همه آن ها را شاد کندوبه ما توفیق بدهد تاراه آن ها را ادامه بدهیم.

شما درکرمانشاه خدمت ایشان نرسیدید؟
 

نه،بعدازانقلاب تابعداز شهادت ایشان، من به کرمانشاه نرفتم.زمانی که دردستگاه قضایی بودم، چند سفربرای رسیدگی به مسائل قضایی به آن منطقه کردیم که این سفرهاپس ازشهادت ایشان بود.هر دفعه که به منزل شهید اشرفی اصفهانی می رفتیم، کتاب خانه وحتی لباسی که هنگام شهادت به تن داشتند، درآن جابود واین ها باعث تأثر وتأسف مامی شد.

سؤال آخر این که شهید به جذبه داشتن مشهوربودند، دراین باره هم توضیح دهید.
 

ایشان حالات انسی داشتند که دربرخورد با افراد، به گونه ای رفتار می کردند که گویی سال هاست که همدیگررامی شناسندوبا هم آشنا هستند.طوری برخورد می کردند که هر کسی برای اولین باربا شهید اشرفی روبه رومی شد،مجذوب ایشان می شد.دربرخورد با جوان ها ، با این که تفاوت سنی شان با آنها زیاد بود،
آن ها را مانند فرزند خودشان می دانستند ودرظاهر هیچ فرقی نمی گذاشتند.لذا، جوان ها هم نسبت به ایشان اظهار علاقه می کردندوجذب ایشان می شدند که همین باعث می شدرفتار وروش ایشان تأثیر گذار باشدوجمله ای که می گفتند،این کلام درقلب واعماق وجود آن ها نفوذ می کرد. درروایات آمده است که اگر موعظه ایشان چیزی بود که خودشان هم به آن عمل می کردند وچهره ووجنات ایشان نشان می داد که خودشان واقعاً نیز اهل عمل هستند وهمین ها باعث می شدکه تأثیرگذار باشند؛ تأثیر گذاری ای که دراز مدت بود، نه این که برای یکی، دوساعت باشد وبرای افراد، حالتی ایجاد می شدکه این کلام درذهن وقلب شان باقی می ماند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 23:0
شخصیت ها و بزرگان

الگوی زندگی ساده

 

نویسنده:




 
* شهید اشرفی ازنگاه مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی
مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمی که بعد از شهادت شهید محراب آیت الله صدوقی، به امام جمعه یزد منصوب شد،ازچهارمین شهید محراب گفتنی هایی داشته که درهمان نخستین سالگرد شهید به این صورت بیان کرده است:
بادرود به امام امت وسلام برامید امام وامت وهمه شهدای اسلام، سعادت نصیب مان شدوبه خدمت حضرت آیت الله خاتمی، نماینده محترم امام و امام جمعه یزد،رسیدیم.ازایشان تقاضا داریم که درباره خصوصیات روحی واخلاقی ومقداری هم درباره خصوصیات روحی واخلاقی ومقداری هم درباره زندگی چهارمین شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی،هم رزم وهم سنگرخودشان،برای ما بگویند که ان شاءالله زینت بخش یادواره قراربگیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
من،همان طوری که قبلاً عرض کردم، اطلاعات خاصی از زندگی خصوصی حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی- رضوان الله تعالی علیه- ندارم. من برای این که سابقه آشنایی نزدیک با ایشان نداشته ام ، فقط یک دفعه ایشان را ملاقات کردم،آن هم دریک مجلس عمومی که خیلی مجال صحبت خصوصی نشد،ولی اجمالاً، همان طوری که همه مجله ها ، روزنامه ها،تلویزیون خصوصاً قبل وبعد از شهادت شان گفتند وبالاتر از همه فرمایش امام درباره ایشان بود که هم قبلاً ازایشان تمجید می کردند وهم بعد از شهادت شان.ومن هم شنیده هایم درباره ایشان بسیاراست.ایشان شخص جلیل القدری بودند،ایشان هم عالم بودند،اهل تقوی بودند وهمیشه درراه اسلام قلم می زدند، رنج برده اند ومدت هایی که درقم مدرس بودند وبا سن بالا،با زندگی طلبگی،با دوتا ازآقا زاده های شان هم حجره بودند.مثل طلبه عادی زندگی می کردند؛ درحالی که همان روز مدرس بودند.بعد هم به امرحضرت آیت الله العظمی بروجردی- رضوان الله علیه -ایشان با جمعی دیگر ازفضلا مأمورشدند که به باختران بروند.حوزه علمیه تشکیل بدهند. وتشریف بردند به آن جا وبا همکاری آن آقایان دیگر که دراین اواخر هیچ کدام از آن ها دیگر نبودند-بعضی ها مرحوم شدند وبعضی ها هم نماندند وبرگشتند- تنها کسی که استقامت ومقاومت کرد،حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی بود،مدرسه ای درآن جا تأسیس کردند،طلابی را تربیت کردند، اخیراً هم که درامورانقلاب همه مان شاهد بودیم، شما شاهد بودید،دیگران،همه مردم ایران شاهد بودند که ایشان درراه انقلاب واقعاً زحمت کشیدند،مردم را رهبری کردندبه جبهه ها رفتند وکمال سعی وکوشش وتلاش درپیش برد انقلاب را داشتند وبالاتر از همه فضایل ایشان این که تا آخر،زندگی شان با زندگی طلبگی خیلی ساده هیچ تفاوتی نکرده بود.درباختران یک خانه مختصری داشتند وبا کمال فضیلت وتقوی وزهد زندگی می کردند .ازاول شروع تحصیل شان تا آخر، عمر پربرکت خودرا درراه اسلام صرف کردند وبحمدالله تعالی آخرش هم به لقاءالله پیوستند ونتیجه زحمات شان همان شهادتی بود که برای ایشان حادث شد که بالاترین مقام درنزد حضرت پروردگاراست وخب، هرشهادتی به خصوص شهادت برای کسی که ازاول عمرش تا آخر درراه خدا قلم بزند وبعد هم شهید شود،این بالاترین سعادتی است که برای بشر تصور می شود وبحمدالله هم به این سعادت رسیدند.خدا ان شاءالله درجات شان را عالی کند وگرچه این خلاءها هیچ وقت پر نمی شود،ولی امیدوارم که ان شاءالله بازهم کسانی باشند که راه ایشان را بپیمایند وانجام وظیفه کنند.واقعاً یکی از ضایعات بزرگی که برای انقلاب اسلامی ما حاصل شد.همین شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی بود ،ولی درعین حال که شهادت ایشان،به اعتباری ضایعه ای بزرگ برای اسلام بود، ولی به اعتباری شهادت ایشان درقوت اسلام وپیشرفت انقلاب هم مؤثربود.خدا ان شاءالله ایشان را رحمت کند؛ عاش سعیداًعاش حمیداً ومات سعیداً.
پیامم به ملت ایران آن هم پیامی است که دائماً مکررشده است وهمه شخصیت ها ودرراس همه امام امت این پیام رامکرر داده اند .من هم اگر پیامی بدهم،تکرارهمان پیام هایی است که دیگران، بزرگان ومخصوصاًامام دادند واین که ،دراین مرحله از انقلاب ،دردرجه اول بایدسعی کنیم نسبت به این جنگ که بالاخره آن را به یک جایی برسانیم. برای این که همه بلاهایی که هم اکنون متوجه ماها است، گرفتاری هایی که برای پیشرفت انقلاب اسلامی است،عمده اش ناشی ازهمین جنگ است ودراین جنگ، باید دردرجه اول ملت همت کنند؛ هم در پشت جبهه وهم درداخل جبهه.رفتن جوان ها به جبهه و سعی وکوشش درپیش برد این جنگ ومعدوم کردن صدام وازبین بردن این آنتریک ها وتوطئه هایی که درباره ما می شود، بلکه ماراه مان صاف شود وانقلاب مان رابه پیش ببریم.یکی هم همان مسأله کاخ نشینی وکوخ نشینی، آن هم یکی از مسائل است که بسیار مورد توجه است ومهم ترین کارسازندگی انقلاب اسلامی موردتوجه است ومهم ترین کارسازندگی انقلاب اسلامی دراین است که باید طبقه محروم به این صورتی که هست نباشد وباید دولت وملت فکری بکنند ،هماهنگی بکنند ودرچارچوب احکام اسلامی وشریعت اسلام، یک کاری بکنند که این اختلافات سطح زندگی،که یکی محروم باشد.هیچ چیزی نداشته باشد،خانه نداشته باشد، نان نداشته باشد،لباس نداشته باشد. امادرمقابل، یک عده ای هم درکمال آسایش،ثروت ها را انبوه کنند. این وضعیت برای اسلام قابل تحمل نیست،واگرما انقلاب مان اسلامی است وباید احکام اسلام پیاده شود.مهم ترین لازمه اش این است که باید فکری بکنیم که دیگرمحروم به این صورت دراین مملکت نباشد،ان شاءالله تعالی.
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
منابع:
برگرفته ازکتاب«عروج به ملکوت درمهر خون»
ماهنامه شاهد یاران، شماره 44


دوشنبه 25/7/1390 - 22:59
شخصیت ها و بزرگان
پرچمدار کرمانشاه

 





 
* نظرات آیت الله احمد جنتی پیرامون شخصیت آیت الله اشرفی اصفهانی
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله وانا الیه راجعون
مصیبتی که براسلام ومسلمین، با شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی واردشد،خلائی ایجادکرد و ثلمه ای به وجودآورد که "لایسدها شی؛" هیچ چیز نمی تواند این خلاء راپرکند.این مصیبت را، من به پیشگاه مقدس امام زمان ارواحنا فداه وهمه علما روحانیت اسلام وکافه مسلمین ومردم غیور این سامان وخاندان عزیزومحترم ایشان وفرزندان ارجمند وخاندان عزیز ومحترم ایشان وفرزندان ارجمند وعالم شان تبریک وتسلیت عرض می کنم.خداوند به برکت این خون هایی که درمحراب ها ریخته می شود ومراکزعبادت را به خون های پاک رنگین می کند،بالاترین اجرها رابه این جامعه شهید پروراسلامی عطا فرماید.خداوند ان شاءالله این مصیبت ها را که به جامعه انقلابی اسلام وارد می شود، با لفط وکرم بی پایان خودش،به بهترین وجه جبران فرماید. این مرد احتیاج به معرفی من ندارد ومن تنها اگر سخنی می گویم، به عنوان انجام وظیفه شخصی وقدردانی ای که باید از این مقامات عالی کرد، صورت می گیرد .این پیرمرد را، من از همان آغاز که از اصفهان برای تحصیل به قم منتقل شدندمی شناختم ومردی آرام، عالم،پرهیزگارومخلص بود.درآن زمان که درمدرسه فیضیه سکونت داشت، آن چه ازایشان می دیدیم وقاروتقوی وآرامش روح بود.درحجره ای محقر زندگی می کرد. وبا این که درسنی نسبتاً بالا بود، زندگی طلبگی بسیار ساده ای داشت ومانند یک طلبه مجرد درآن حجره به سر می بردوخودش مشغول اداره کارها و امورخودش بود ودرآن موقعی که مرحوم آیت الله بروجردی- اعلی الله المقامه الشریف- این مدرسه را درباختران تأسیس کرد دعوت کرد ودستورداد به جمعی ازعلما وجمعی از لاب که مراجعت کنند ازقم ودرباختران گردهم بیایند واین مدرسه را آباد کنند وازجمله کسانی که این دعوت را اجابت کرد این شهید بزرگوار بود-آمد وماند.ماندن دراین جا مشکلاتی داشت،دیگران نتوانستند این مشکلات را تحمل کنندورفتند، اما این مرد- مرد صبورومقاوم وبا اخلاص ماند دراین سرزمین وبه وضع علمی ومذهبی منطقه رسیدگی کردودردورانی متجاوز از سی سال زندگی دراین منطقه خیال نمی کنم هرکس که اورا می شناخت، یک نقطه ضعفی ازاوبتواند معرفی کندواین است افتخاری که اسلام وروحانیت اسلام دارد که به دنیا اعلام می کند بیایید وببینیدیک شخصیت بزرگ علمی وبزرگ ترین شخصیت علمی یک منطقه،با آن موقعیت ومحبوبیت،رفتاری می کندکه ده ها سال درمیان مردم زندگی می کند وازخودضعفی نشان نمی دهد واین است نتیجه وآثار وبرکت علم وتقوایی که به هم می آمیزد .شهید،مردی زاهد و وارسته بود.من خودم از کسانی بودم که به این منزل محقرایشان اعتراض داشتم ومعتقد بودم که ایشان باید منزل وسیع تری ، درخور مراجعات شان، داشته باشند وگویا این مسأله رابا خودشان هم درمیان گذاشتم،ولی این مرد هیچ گاه حاضرنبود با این اصرارهای زیاد که از ناحیه مردم محترم شده بود،بپذیرد که جای دیگری را انتخاب کند،ودرآن جا ماند تابه شهادت نائل شد.

پرچمدار کرمانشاه

صبوری این مرد ومقاومت واخلاصش، برای من ارزشی بسیارعالی وآموزنده دارد.هیچ اهل هوی وهوس نبود آن جا که احساس وظیفه می کرد،حرکت می کرد وبه دنبال وظیفه می رفت،اما کوچک ترین انتظار وتوقعی از کسی وکسانی نداشت ومن دراسد آباد،به صورت تبعید،به سر می بردم وهیچ راضی نبودم که این پیرمرد بزرگوار ازاین جا به آن جا بیاید وازمن تفقد کند، ولی چند نوبت ایشان تشریف آوردند وبا کمال مهربانی وعلاقه ازمن تفقد کردند.درجبهه ها،آن جا که لازم می شد،حرکت می کردومی رفت ودرهرصحنه ای که لازم بود حضور می یافت وآن اخلاصش به مقام والای امام یعنی به مقام نیابت امام زمان-ارواحنا فداه- آن اخلاص ،بسیار ستودنی بود یعنی مردی که در آن سن بالابود .مردی که از قدیم با آن وضع گذشته رشد یافته بود وتربیت های قدیم را داشت، درعین حال مانند یک جوان پاسدار،مانند یک جوانی که در دوران انقلاب متولدشده ودرجو انقلاب استنشاق کرده وبا روحیه انقلابی رشد یافته،با یک چنین حالتی به انقلاب وامام عشق می ورزید،شیفته انقلاب و شیفته امام بود،مردی نمونه بود در این جهت،با کمال تواضع وفروتنی زندگی می کرد،هیچ آثارخودنمایی وخودنشان دادن وخودخواهی دروجود او دیده نمی شد.این ها روحیه های ملکوتی وآسمانی است.این ها روحیه هایی است که رشد یافته گان مکتب قرآن از این روحیه های بالا برخوردارند،نه موقعیت علمی اورا مغرور کرده بود، نه موقعیت اجتماعی غروری دروجودش ایجادکرده بود وبا همان حالتی که دردوران طلبگی به سر می برد، دراین دوران هم با همان حالت وبا همان روحیه زندگی می کرد.این ها مفاخراسلامند.این ها کسانی هستند که ما می توانیم آن هارا به رخ دنیا بکشیم که یک عالم ما آن کسی است که این چنین زاهد ووارسته وبی پیرانه زندگی می کند. وشما بیاورید اگرنمونه هایی چنین دارید. وتربیت های اسلام دروجوداین ها تجسم یافته است. بیایند و ببینند،که این پیرمرد درآن سن اگر می توانست ودرجبهه ها می ماند واسلحه به دست می گرفت ومانندیک جوان با دشمن می جنگید وتنها ضعف بدنی وسن بالا وظایف خاصش مانع این حرکت واین اقدام شده بود.شهید اشرفی اصفهانی زیاد حق داردبرمردم غیوراین منطقه،چنان که مردم محترم وغیوراین سرزمین هم از او خوب قدردانی کردند ونمونه روشنش که برجسته وقابل مشاهده بود،آن تشییع جنازه ای بود که گفته اند نه درقبل از انقلاب ونه بعد از انقلاب،چنین اجتماعی به وجود نیامده است.
یک نفر مثل آیت الله اشرفی اصفهانی کسی است که منطقه،استان،را ومناطقی را می تواند نسبت به اسلام انقلاب علاقه مند ودل گرم و وفادارکند، او محوراست وعلم دار است. پرچم دار اوست که می تواند صدها وهزاران سرباز را از این سنگر نماز جمعه به جبهه های جنگ بفرستند.اوست که می تواند با خطبه هایی که در نماز جمعه می خواند ودرجبهه پخش می شود ،دل رزمندگان رادرآن جا گرم کند،به قدری که یک هنگ ارتش نمی تواند به آن ها دل گرمی بدهد.اوست که می تواند همه را درمقابل دشمنان بسیج کند.دراین انقلاب،آیا وجود رهبرعظیم الشان که تنها مایه حرکت مردم ووسیله پیروزی وموفقیت بود، آن یک نفر نبود که درقم نشسته بود وبا نامه ها وسخنرانی ها ونوارها وپیام ها،مملکت را درمقابل آمریکا نگه داشت وبسیج کرد وآمریکا را بیرون برد؟ وآیا روحانیونی که یار ویاوروهمراه او بودند که نفس گرمش رابه مردم دوردست می رساند،این ها نقش مؤثری نداشتند؟ و دشمن خوب می داند که آن کسانی که می توانند بازار ضد استعمار را گرم نگه دارند، چه کسانی هستند. آن ها خوب بررسی می کنند که یک خطبه نماز جمعه،چقدرنیرودرمیان مردم وچقدر حرارت درآن ها ایجاد می کند که این حرارت ها تا هست،اگرماهرکمبودی داشته باشیم،کمبودهاجبران می شود ،ولی اگراین حرارت ها پایین بیایدوگرما کم شود ودل ها سرد شود،آن جاست که اگرهمه مملکت مان پراز امکانات نظامی وغیرنظامی باشد، کاری ازپیش برده نمی شود.
خداوند یادگارهایی را که مرحوم آیت الله شهید اشرفی از خودش گذاشته است، برای این جامعه وبرای این مردم محفوظ فرماید.
منابع:
برگرفته ازکتاب«عروج به ملکوت درمهر خون»
ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 22:58
شخصیت ها و بزرگان
اساس اعتقادات شهید آیت الله اشرفی اصفهانی

 





 
* خصوصیات چهارمین شهید محراب ومبارزات انقلابی درگفتگو شاهد یاران با آیت الله محمد یزدی

درآمد
 

آیت الله شیخ محمد یزدی، در کسوت یک روحانی قدیمی و صد البته یکی از یاران خستگی ناپذیر حضرت امام خمینی (ره)، از دوران مبارزه خاطرات زیادی را از شهید محراب به یاد دارد. رئیس سابق قوه قضائیه، به جز زمان تحصیل در قم، مدتی را نیز در اسلام آباد غرب - نزدیکی کرمانشاه - توسط عمال رژیم ستم شاهی در تبعید به سر برده و به همین سبب در مراوده و معاشرت با آیت الله اشرفی اصفهانی بوده است.

ازنخستین برخوردها وآشنایی تان با چهارمین شهید محراب بفرمایید.
 

اولین جایی که من به محضر ایشان شرفیاب شدم،دراوایل تشریف آوردن مرحوم آیت الله بروجردی به قم بود که من ازاصفهان آمده بودم به قم وبه عنوان یک طلبه اسلامی می خواستم حجره ای بگیرم ودرآن جا مشغول تحصیل باشم ودریکی از حجراتی که متعلق به آقایان اصفهانی ها بود،به عنوان مهمان بیتوته کردم.این حجره، بین فیضیه ودارالشفا، روی آن پله های بالایی راهرویی قرارداشت که مدرسه فیضیه را به مدرسه دارالشفا مرتبط می کرد. درحقیقت، این دوحجره،متعلق به علمای اصفهانی وفضلای اصفهانی بودومرحوم آیت الله اشرفی اصفهانی با مرحوم حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی- جبل عاملی-وبا مرحوم امام سدهی- درحقیقت همان خمینی شهری امروز وسده ی سابق- این ها هم دوره ورفیق بودند.در آن حجره یک مباحثه ای داشتند وبه دور هم جمع می شدن برای مباحثه.ما اواخر سطح می خواندیم وتازه درس خارج می خواستیم بخوانیم،گاهی می رفتیم خدمت این آقایان.شناخت ماازآقایان از آن جا شروع شد.بعد، متوجه شدیم که مرحوم اشرفی خودشان یک حجره ای دارند،پایین بغل همین راهرو.درمدرسه فیضیه، درشمال مدرسه، درراهروی شرقی، بین فیضیه ودارالشفا، حجره پایین ،متعلق به ایشان بود وبه شکل مجرد در این حجره زندگی می کردند.یکی ازفرزندان شان هم به مدرسه می رفتندآن موقع ویک مدرسه ای هم بود داخل همان مدرسه فیضیه، درزاویه مدرسه فیضیه که برای بچه ها ،دوره ابتدایی را تدریس می کردند.آقا زاده ایشان هم به آن مدرسه می رفتند.و به من حجره کوچک دیگری رادادند-نزدیک آن حجره -با یکی از آقایانی که اتقافاً مال همان سده-خمینی شهر- بود وما هم حجره شدیم وآن سید محترم با این آقای اشرفی یک خرده ارتباط پیدا کرده بود ویادم هست که برای گرفتن مثلاً عبادت واین جورچیزها می رفت از ایشان نماز استیجاری یا روزه استیجاری بگیرد.وبعد هم می آمددرباره ایشان مسائلی را می گفت.

آن دو بزرگوار که دوست شما و همشهری شهید محراب هم بودند چه نام داشتند؟
 

اجازه بدهید درباره آن دونفر-سید بزرگوار وشیخ بزرگوار- که هردومال همان خمینی شهریا سده بودند، اصلاً بحثی نکنم .به خاطر این که آن آقایان، درآن شرایط، به دنبال روحیه های عجیب وغریبی بودند که بعدها هیچ کدام نتوانستند طلبگی را ادامه بدهند ولی این سه بزرگوار یعنی مرحوم اشرفی ومرحوم حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی ومرحوم امام سدهی- رضوان الله علیه-، بعدها به وسیله مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، هرسه اعزام شدند به کرمانشاه وباختران، درمدرسه معروف به مرحوم آیت الله بروجردی وآن جا حوزه علمیه را مستقرکردند وبا تشریفات خاصی برای معرفی این آقایان وتأسیس حوزه علمیه درباختران، مرحوم فلسفی واعظ معروف آن زمان مأمور شدند وتقریباً یک دهه درآن جا منبر رفتند .ودرحقیقت،تشکیلات حوزه علمیه باختران درمدرسه مرحوم آیت الله بروجردی با این سه بزرگوارشروع شدکه بعد به تدریج ،پس ازیکی دوسال، مرحوم حاج شیخ عبدالجواد برگشتند، مرحوم امام برگشتند ومرحوم آیت الله اشرفی اصفهانی آن جا ماندگارشدند وتا آخرهم درآن جا بودند تادرجریان انقلاب وپس ازپیروزی انقلاب، امام جمعه شدند وتا آخرعمردرباختران بودند.این سه بزرگواری که من نام می برم، سه نفر از شخصیت های برجسته علمای اصفهانی معروف بودند درقم وبه بیت آیت الله بروجردی هم خیلی آشنا ونزدیک بودند.من هم با هرسه تای شان از نزدیک آشنا بودم وبه خصوص درس قسمتی از رسائل یا کفایه را-و ظاهراً پیش مرحوم حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی درمدرسه خان سابق خواندم؛قبل ازاین که تجدید بنا شود.همان مدرسه خانی که الان روبه روی فیضیه درمیدان آستانه است وقبلاً یک مدرسه یک طبقه ای بود،با یک وضعیت بسیارخاص قدیمی که بعد تجدید بنا شد. درآن حجره،ما-آهسته آهسته- متوجه شدیم که اصولاً زن وبچه مرحوم شهید اشرفی هم درهمان محله روستای شان یا شهرشان هستند وفقط ایشان هستند ویک پسرشان که به مدرسه می رفتند .گاهی هم من می رفتم به عنوان این که یک طلبه اصفهانی بودم، سری به آن ها می زدم. دردوره تحصیل وطلبگی ما،درحقیقت آقایان درمراحل عالیه بودند وما تازه به درس خارج می رفتیم بعد که توفیق پیدا کردیم به درس مرحوم آیت الله بروجردی می رفتیم، می دیدیم که آقایان ازاعاظم درس آیت الله بروجردی بودند.بعدهم هرسه مأمورشدند به باختران یا کرمانشاه بروند وحوزه علمیه را تأسیس کنند.این جریان دوره تحصیلی گذشت .مرحله دومی که من به این آقایان نزدیک بودم، دردوران مبارزات درحقیقت تبعید شدن تعدادی ازاعضای جامعه مدرسین بود.تاهنگام تبعید،به یکی، دوجا، مدام منتقل می شدیم تا این که منتقل مان کردند به اسلام آباد امروز که سابقاً به آن شاه آباد می گفتند،بغل کرمانشاهان.

سالش رایادتان هست؟
 

بله تقریباً دوسال مانده به پیروزی انقلاب،1355- 1356 این حدودها بود .نزدیکی های پیروزی انقلاب،مادراسلام آباد تبعید بودیم که ایشان احوال پرسی می کردند.با کسانی می آمدند سراغ ماوپس ازیک جریانی که آن داستان را به طور مفصل من دربعضی جاها نقل کرده ام که یک 15شعبانی پیش آمد وحضرت امام (ره) پیغام دادند که ما عید نداریم امسال،ولی آقایان جلسه داشته باشندوبحث هاوحرف های شان را مطرح کنند وما هم دراسلام آباد برنامه ریختیم وشب 15شعبان ، یک سخنرانی نسبتاً تندی انجام گرفت ولذا من می دانستم که بعد ازآن منتقل خواهیم شد به زندان.آن جا،بعد ازصحبت، مارابازداشت کردند.درشهربانی اسلام آباد وبعد هم صبح خیلی زودی مارا تحویل زندان کرمان دادند.شاید اولین کسی که درزندان کرمانشاه از ما احوال پرسی می کردمرحوم اشرفی بودکه درکرمانشاه، روحانی بودند وروحانی منتفذی بودند.
حالا چرا ایشان ازمااحوال پرسی می کردند؟ به دلیل این که دردونوبت حداقل،یا بیش تر،یادم هست که درجریانات انقلاب ازما دعوت شد که برویم به کرمانشاه برای صحبت.خب،آن زمان که ما می رفتیم این طرف وآن طرف منبروخود به خود درگیر هم می شدیم،با شهربانی،ساواک،این طرف وآن طرف واین گرفتاری ها راداشتیم؛ یک نوبتش یادم هست که با یک برخوردی که شهربانی با ماداشت درفرصت کوتاهی حل وفصل شد.درنوبت بعد،مرحوم اشرفی به من پیام دادندکه شما بیایید یک جلسه ای هست- به یک مناسبتی هم بود-درمسجد ایشان، ولی قراربراین شد تابه شکلی،دستگاه شهربانی وساواک وقت رادربرابرعمل انجام شده ای قراربدهیم.من ممنوع المنبربودم،ولی ایشان گفتند بیا درهمان جا یک صحبتی داشته باش. وقتی رفتم به کرمانشاه، ازیک کوچه ویک درفرعی، وارد مسجد شدیم.دیدیم مسجد پرازجمعیت است وبیرون هم مردم اجتماع خیلی زیادی کرده اند ودرحقیقت، مأموران شهربانی وساواک ،کاملاً کنترل فضا ومسجد را دراختیار دارند.من، پشت سرمرحوم اشرفی وارد مسجد شدم وبغل ایشان نشستم.تعدادی از آقایان هم دوطرف مسجد نشسته بودندومجلس پربود- ماهم به قول ساواک- ممنوع المنبریم ومأموران ساواک هم مراقب هستند که این جلسه به سروصدایی منتهی نشودو آن را کنترل بکنند.من که نشستم، شاید یک لحظه بعد، یک کسی آمد جلوی من نشست وگفت که شما ممنوع المنبر هستید. ونباید منبربروید. گفتم قرار نیست منبر بروم، اصلاً نمی خواهم منبر بروم.وقتی آقایی که داشت مجلس را اداره وتنظیم می کردحرفش تمام شد،من بلند شدم ورفتم روی پله پایین منبر نشستم.خلاصه، همان پایین پله نشستم وشروع کردم به صحبت کردن وبالاخره هرچه دلم می خواست گفتم.زمانی بود که امثال ما معمولاً وقتی به این طرف وآن طرف می رفتیم، کمی آزادتر صحبت می کردیم .وخودبه خود محاذیرش را هم می پذیرفتیم. وقتی روی پله اول نشستم،مسجد هم پرازجمعیت بود ومرحوم اشرفی اصفهانی وتعدادی ازعلمای آن شهرهم نشستند.جمعیت هم آماده بودند وبرای شنیدن یک سری بحث ها ،یادم هست که اسم حضرت امام را هم بردم؛درست درهمان شرایطی که بردن اسم امام برای خیلی ها سخت بود.مأموران ،دیگر نمی توانستند آن جا دست مرا بگیرند وبگویند چرا منبررفته ای ؟ چون من گفته بودم منبرنمی روم؛من نشسته بودم پله پایین!برای منبررفتن،معمولاً می رفتند آن بالا می نشستند. صحبتم را که کردم وتمام شد ،بازآمدم کنار مرحوم اشرفی اصفهانی ودونفری با هم آمدیم بیرون. ازیک درفرعی به منزل برگشتیم وراه وچاه راهم ایشان قبلاً راهنمایی کرده بودند.آمدیم منزل شان وتجدید قوایی کردیم وتصمیم گرفتیم هرچه زودتر از شهربیاییم بیرون، برویم تا دوباره گیراین آقایان نیفتیم.این برنامه ها که یکی، دوبارانجام گرفته بود درکرمانشاه-وایشان درحقیقت به دلیل موقعیتی که داشتند امثال ما را دعوت می کردند وجلسات این طوری اداره می شد.
-مسبب آن بود که بیش تربه ما اظهار محبت می فرمودند.به زندان کرمانشاه که افتادیم دو،سه بارایشان پی جو شدند که مثلاً کاری دارید،چیزی می خواهید،ودل جویی واحوال پرسی وبه نوعی هم اوضاع واحوال بیرون را به من منتقل می کردند .حالا کسانی که با مسائل انقلاب آشنایی داشتند ودارند،به خصوص با اوضاع واحوال کرمانشاه، می دانند که یک عالم دیگری برآن جا حاکم بود که قبل از رفتن این سه بزرگوار به کرمانشاه خیلی متنفذ، متمکن ومتنفذ بود، و معروف است که آن عالم دراوایل اجتهاد مرحوم امام خمینی(ره) درجریان انقلاب یک تعبیری راجع به معظم له کرده بود که اگرشما چنین کنید،چنان کنید من مقلدین شما را بر می گردانم که آن موقع این مساله برسر زبان ها افتاد .امام هم برایش پیغام دادند که اگر شما بتوانید این خدمت را به من بکنید،مقلدین مرا از من برگردانید، چون هرچه تعداد مقلدین یک مرجع بیش تر باشد، مسؤولیت او سنگین تر است.خلاصه، یک کسی درآن جا بود که این وضعیت را داشت. درمقابل هم، مرحوم اشرفی،پناهگاه مبارزین و انقلابیون واین ها بودند وعلاقه شدیدی هم نسبت به امام وانقلاب داشتند.بنابراین، مرحله دومی هم که ما با ایشان بیش ترنزدیک شدیم، درجریان مبارزات بود،چه قبل وچه بعد از پیروزی انقلاب. البته بعد از پیروزی انقلاب هم-قبل ازشهادت ایشان من یکی دونوبت آقای اشرفی را زیارت کردم، به شکل متعارفی که مسؤولیت های خاصی بود،به خصوص دریک سفری که شاید بعدازپیروزی انقلاب اولین سفر سیاسی ما حساب می شد ودرضمن یک هیئت 7-8 نفره که چند نفر از وزارت کشوربودند، چند نفر هم ازجای دیگربودند،یک نفرهم ازدفتر امام درقم بود که ما به این عنوان انتخاب شده بودیم .درآن جمع، سفری تنظیم شده بود وحکمی هم به من داده شده بود که برای بررسی یک سری مسائل درشهرها،ورفتیم تا کرمانشاه وسنندج،دربرگشت هم آمدیم به کرمانشاه واسلام آباد ودرراه باز هم خدمت ایشان رسیدیم .درهر صورت من آیت الله اشرفی اصفهانی رادراین مرحله، یکی قبل از پیروزی انقلاب دردوران تحصیلی درفیضیه زیارت شان کردم،با همان خصوصیاتی که عرض کردم:درنهایت صفا،صداقت ،پاکی وخلوص وهم دوره هم بودم با این دو،سه بزرگواری که عرض کردم ودرس بحث ومباحثه ای هم داشتند .تدریس شان را نمی دانم،ولی مباحثه داشتند درهمان حجره بالایی که اشاره کردم.ازاین دوره تحصیلی که بگذریم،دردوره مبارزات بعد ازاعزام از طرف مرحوم آقای بروجردی، این سه بزرگواررابه کرمانشاه و بعد برگشتن آن دو نفر وماندن مرحوم اشرفی درآن جا تا پایان،خودبه خود، درجریان دوران زندان هم ما مشمول احوالپرسی ومحبت ایشان بودیم.بعدازپیروزی انقلاب هم یکی دو، سه بارازنزدیک خدمت شان رسیدیم زندگی خیلی متعارف ومتوسطی داشتند. ولی زندگی شان خیلی ساده بود ومکرر می رفتم آن جا،آن طورنبود که تشریفاتی باشد وخادم داشته باشند،با این که یک عالم محترمی درکرمانشاه بودند،بروبیایی نداشتند.خیلی زندگی باصفا وساده ای داشتند.

شما هیچ گاه شاگرد شهید اشرفی اصفهانی نبودید؟
 

خیر دردوره تحصیلی که ما قم بودیم، ازاصفهان که آمدم،تقریباً اواخرسطح بود که آمدم قم وما درس مرحوم بروجردی را می رفتیم.آن آقایان طلبه ها دوره قبل بودند و ما دوره جدید.ولی به درس هم دوره شان که آقای حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی بود
می رفتیم.

درخصوص برخوردهای حضرت امام و شهید محراب با آن روحانی نمای اهل کرمانشاه بیش تر بگویید.
 

حضرت امام فرمودند که اگراین خدمت را به من بکنید من خیلی خوشحال می شوم. این مسأله،درجه روحی امام را نشان می داد که وقتی آن شخص،تهدید کرده بود که مثلاً مقلدین شما را از شما برمی گردانم. امام هم جواب دادند اگراین خدمت را به من بکنید،خیلی هم خوشحال می شوم. مقلد داشتن مسؤولیت شرعی دارد.کسی که ازکسی دیگرتقلید می کند،معنایش این است که درروز قیامت،آن مقلد همه رابرگردن آن مرجع تقلید می گذارد ومی گوید آقا این جور فتوا دادند، من هم عمل کردم. امام با آن وارستگی که داشتند درحالی که دیگران دنبال این بودند که یک مقلدی داشته باشند. ویک مرجعیتی،امام می گفتند اگر چنین خدمتی به من بکنی،خیلی هم خوشحالم می کنی.فکرمی کنی وقتی مقلدینم را از من برگردانی،ناراحت می شوم؟ آن آقا درزندان هم که بودم یک بار یک پیغامی به من داد که من دریک گزارش دیگری برای دوستان نقل کرده ام که از جمله جاهایی که خدا باید آدم را حفظ کند همان جا بود که از ناحیه ایشان یک پیغامی برای ما آمد وبه هرحال من دربرابر آن پیغام جواب منفی دادم وبرخورد خاصی داشتم.بعدها هم که انقلاب پیروزشد وبه خصوص درموقعی که من مسؤولیت دستگاه قضایی رابرعهده داشتم،همان آقا پرونده ای داشت وبا مشکلاتی دست وپنجه نرم می کرد. یک بارهم آمدند دفترما وازنزدیک با هم صحبت کردیم، گفتیم که گذشته ها گذشته است،ولی شما هم خوب عمل نکردید وحالا هم خوب عمل نمی کنید.
و شهید محراب آن قدرگذشت داشتند واین قدر بی عقده وبی کینه بودند که با همه مشکلاتی که چند بارآقا برای شهید وحضرت امام به وجود آورده بود، ولی شهید با رأفت ومهربانی با او رفتار کرده بودند.
بله با همه آقایانی که درکرمانشاه بودند می دانم حتی کسانی با انقلاب هم نبودند، مرحوم اشرفی ازانقلابی ترین اشخاص بودند،ازعلاقه مندان شدید امام بودند ولی شرایط شهروافرادی که درآن جا بودند به گونه دیگری بود وآقای اشرفی با هرکدام به تناسب خودشان عمل می کردند.

درآن دوسال که شاه آباد-اسلام آباد فعلی -تبعید بودید باید هرروز خودتان را به مأموران معرفی می کردید؟
 

من درهرجایی که تبعید بودم، دغدغه و حرف شان این بود که هر روز باید بیایی شهربانی وامضا بکنی،اما من هیچ وقت ودرهیچ کجا به شهربانی نمی رفتم. همان جایی که اولین بار تحویل شهربانی ام می داند، می گفتم باید بیایید وببینید که من هستم یا نیستم،من نمی آیم،ونمی رفتم. ازاین جهت،گاهی هم محل را ترک می کردم،می آمدم،برمی گشتم ومی رفتم،بدون این که کسی هم متوجه شود.

پس آزادانه می توانستید به هرجا رفت وآمد کنید؟
 

آزادانه که نمی توانستم.ساواک برهمه جا مسلط بود.شمانمی توانید شرایط آن زمان را دقیق و درست تصورکنید.درخانواده ها ، حتی دوبرادرازهم دیگر می ترسیدند.شرایط حاکمیت ساواک خیلی شدید بود وقتی ما را به یک جا تبعید می کردند، تحویل شهربانی مان می دادند.شهربانی می گفت باید هر روز بیایید ودفترامضا کنید.می گفتم من نمی آیم دفترامضا کنم،شما وظیفه دارید مراقبت کنید،من این جا ازاین حوزه استحفاظی خارج نمی شوم.بعد خب، ملاقات هایی هم داشتم.اما اگر می خواستیم خارج شویم یک طوری خارج می شدیم که آن ها متوجه نشوند.مخصوصاً دررودبارکه تبعید بودم،سرجاده رشت به تهران، مکرر می شدکه شب می آمدم یا صبح خیلی زود می آمدم، ماشین سوار می شدم،می آمدم به تهران،کاری داشتم،جایی می خواستم بروم، مخصوصاً درماه رمضان چند باربعد هم غروب برمی گشتم ازیک جاده فرعی می رفتم تاکسی متوجه نشود که من به خانه رفته ام.درخانه ای هم که ساکن بودم، سپرده بودم تاهرکسی که آمد بگویند رفته مثلاً به کجا ومی آید،ودراسلام آباد هم همین طوربود.این که درمدتی که درآن جا بودم، برای امضا بروم به شهربانی؛این گونه نبود.

شما بااین شرایط ازاسلام آباد می آمدید ومکرراً شهید را می دیدید؟
 

بله، به منزل شان می آمدم،احوال شان را می پرسیدم.یکی،دوبارهم ایشان محبت کردند وآمدند به آن جا.اکثر مواقعی که مرحوم شهید بهشتی آن جابود،به اصطلاح عالم اسلام آباد،سید محترمی بودند درمسجد معروفی به نام مسجد حضرت ابوالفضل(ع) .آن سید بزرگوار،امام جماعت بودند وکتاب خانه ای وتشریفاتی داشتند.یکی،دوبارایشان محبت کردند،و دوسه باری هم من آمدم به کرمانشاه وبرگشتم.

به واسطه این که شهید، هدایت انقلاب را به نمایندگی ازحضرت امام به صورت مخفیانه دردوران مبارزات درکرمانشاه برعهده داشتند قبل ازپیروزی انقلاب شدیداً تحت نظر بودند،یعنی اینکه ازطریق ارتباط با ایشان ،شما درتبعید هم تحت نظر قرار داشتید،چه مشکلاتی برای تان به وجود می آمد؟
 

مادراسلام آباد، هم به دنبال ترویج مسائل انقلابی وهم خیلی کارهایی که بعداز پیروزی انقلاب به کارآمد بودیم.خیلی از دوستان ما می آمدند مثلاً لباس شان را عوض می کردند وبا لباس کردی می رفتند به آن طرف ومی آمدند، کارهایی که باید انجام می دادند.مرحوم اشرفی اصفهانی نمایندگی امام را داشتند ودوستان امام هم وقتی می آمدند تا بروند به نجف وبرگردند، با ایشان ملاقات داشتند ونیزباما وخیلی از کسانی که درمسیر انقلاب بودند.

از مبارزات شهید محراب چه خاطراتی دارید؟چه چیزهایی درذهن تان مانده؟
 

استان کرمانشاه ار ایشان با انقلاب آشنا کردند.خیلی ها بودند که آن قدرها همراه نبودند با امام ،ولی ایشان ویکی دیگر از علمای محترمی که اسم شان به یادم نمی آید، دونفر بودند که یک نفرشان بومی ومحلی وکرمانشاهی بود، بعد هم مرحوم اشرفی اصفهانی که از زمان مرحوم بروجردی اعزام شده بودند به آن جا،ودرحقیقت مسائل انقلاب را،بیش تر، همین مرحوم اشرفی ترویج می کردند. استان کرمانشاه به وسیله ایشان با انقلاب وامام درحقیقت آشناشد ومردم آن جا انقلابی شدند وهمراهی وهمکاری کردند.مرحوم اشرفی این استان را زنده کردند؛ به خاطر علاقه ای که به امام داشتند.انقلاب،اصولاً اساس اعتقادات شهیدبود. مبارزات ایشان، به این کیفیت بودکه از موقعیت عالم متنفذ آن محل استفاده می کردند ونه ازموقعیت یک سخن ران، نه ازموقعیت یک گوینده منبری ، بلکه ازموقعیت یک عالم متنفذی که درس و بحثی دارند ومدرسه ای را اداره می کنند،مردم به او علاقه مندهستندومسجدی دارند ومحرابی؛ازاین موقعیت استفاده می کردند.حضرت امام هم نسبت به ایشان علاقه مند بودند، چنان که می دانیم ودرشهادت ایشان هم پیامی دادند، تجلیل واحترام کردند از ایشان، ازشهید محراب تعریف کردند، به هر حال ایشان-رضوان الله تعالی علیه -ازشخصیت های برجسته این انقلاب بودند.بعداز آن بزرگوار هم آقازاده های شان -الحمدلله-ازعلمای محترمی هستند که هر کدام برای خود تشکیلات و تشریفاتی دارند.
همین چندی پیش که رفتم برای فاتحه درمزارشهدا،دیدم که برای مقبره ایشان هم بنای جدیدی درست کرده اند ویک مقدار تشریفات بیش تری قائل شدند وبه عنوان یک شهید محراب خوب به حاج آقا احترام گزارده اند.
شهدای ما همه بزرگ هستند، به خصوص شهدای محراب، تجلیل ازآن ها شایسته وبایسته است،فرقی هم نمی کند.قبلاً وچندسال پیش که می رفتم به مزار شهدای اصفهان،قبرایشان دارای یک برجستگی ای بود که شهید محراب هستند، ولی اخیراً که رفتم دیدم بنای جدیدتری برای شان درست کردند.این ها، حاصل تلاش های آقا زاده های شان است.ودوستان وعلاقه مندان شان که برای تجلیل ازشهید،این تشریفات جدید را قائل شده اند.ان شاءالله درجات شان عالی است متعالی باشد وتجلیل ازآن ها هم خیلی خوب است.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 22:57
شخصیت ها و بزرگان
آخرین مصاحبه

 





 
آخرین مصاحبه چهارمین شهید محراب، شهید آیت الله اشرفی اصفهانی

نظرتان رادرمورد ورود رزمندگان اسلام به خاک عراق وادامه جنگ بیان بفرمایید؟
 

بسم الله الرحمن الرحیم.حاکم بین ما وعراق- یعنی ارتش عراق وصدام-قرآن است. این هم که خودشان را مسلمان می دانند ومی گویند کتاب ما قرآن است بسیار خوب،قرآن را می گذاریم بین ما وآن ها تا حاکم باشد.قرآن چه می گوید؟ قرآن می گوید:اگردوطایفه ازمسلمانان با یکدیگر، نزاع کردندیا دوملت یا کشوریادوطایفه ودوقبیله ،بین آن ها را اصلاح کنیدواما یکی ازآنها هرآینه ابتدای به جنگ کرد، در قرآن تعبیر به باغی شده است؛ یعنی متجاوز.آن که اول آغازبه جنگ می کند.اگریک کشور مسلمانی با کشور مسلمان دیگر شروع به جنگ کرده به طرفی که جنگ به او تحمیل شده است صریحاًخطاب می کند، به همه مسلمان های دنیا تاگوش ها را باز کنندوبشنوند.تمام مسلمان ها، آن هایی که قرآن را کتاب آسمانی می دانند چقدر هستند؟ یک میلیارد مسلمان. این خطاب قرآن، متوجه تنها ایران نیست که جنگ به اوتحمیل شده است. وبه ارتش وسپاه وبسیج تنها نیست،به تمام سران کشورهایی اسلامی وتمام مسلمان هاست،هرچه صریحاً می فرماید:"فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی ...؛هرآینه آن طایفه ای که باغی شدند.متجاوز شدند، تعدی کردند، آغاز جنگ کردند، برتمام مسلمان هاست که پاسخ اورابه کشتن آن ها بدهند وآن ها را بکشند. " این جنگ را کی ابتدا شروع کرده؟ یک دفعه از آسمان و زمین درماه حرام درماه دی القعده بوده که حتی کفار اجازه نمی دادند با همدیگرنبرد بکنند. خداوند هم امضا کرد این را وفرمود:"فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین." درماه حرام این ها شروع کردند از هواوزمین کوبیدن.مادرمقابل این ها ساکت بنشینیم؟ خیر.دستورصریح قرآن، این است که باید این ها را کشت درصورتی که مسلمان باشند،وحال این که این ارتش بعث وصدام این ها محکوم به کفرند.مسلمانش را باید کشت .مؤمن هم باشد باید کشت،که متجاوز شد، چه برسد به کافر. این ها را مسلمان فرض می گیریم یا این که محکوم به کفرند.ارتش بعث صدام درفرض مسلمان،خداصریحاً گفته است باید با آن ها مقاتله کرد،مبارزه کردوکشت. تاکی؟ این جواب شماست که رفتن به خاک عراق برای چیست؟ می فرماید باید با این ها مقاتله کرد.حتی تفی ءالی امرالله. تا وقتی که این ها بیایند درپناه اسلام یعنی ازکارخودشان صرف نظرکنند، یعنی این که آتش بس را خود اجراکنند،ارتش را عقب بکشند،نه این که یک قسمت از زمین را رها کنند وبا توپ های دورزن،شهرهای مارا بکوبند وازهوابرسرمردم بمب بریزند.این ها هنوز تجاوز را رها نکرده اند، مادامی که در حال مبارزه با ما هستند، خداصریحاً فرموده شما باید با این ها مبارزه کنید،تا وقتی که نه تنها دست از جنگ بردارندبلکه:"حتی تفی ء الی امرالله؛تابرگردند به امرخدا."این ها ،هرروز ازدور،آبادان را می کوبندوهرروز چند شهید ومعلول برجا می گذارندوچند خانه را ویران می کنند.ورود رزمندگان اسلام به خاک عراق، برای این است که این ها را عقب بزنند تا این که نتوانند با توپ های دورزن خودشهرهای مارابزنند.مسأله،باز مسأله دفاع است.این جنگ برما تحمیل شده و ما داریم دفاع می کنیم.دنیا خودش فهمید به این که این جنگ را چه کسی آغاز کرده وکی دارد می جنگد،وکی دارد دفاع می کند.دنیا دیگرفهمیده است. قرآن می گوید:تا وقتی که این ها نگشته اند به امرخداباید با این ها مقابله کرد.این ها مسلمان شوند تا ما دست برداریم.آیا صدام مسلمان شده؟ بله،منافق هم نماز می خواند! قرآن دارد که منافقین برای خودنمایی،برای اغفال مردم ساده لوح،گاهی هم نماز می خوانند.به حرم می روند ونماز می خوانند.این است که رفتن درخاک عراق،اول جنبه دفاعی دارد،بعدهم هدف اصلی رزمندگان ما سقوط صدام است وسقوط ارتش رژیم بعث.تا این رژیم هست، تااین صدام سرکار است، مطمئن باشید-به دنیا هم اعلام می کنیم-وظیفه الهی وشرعی و جدانی،وظیفه ای که خدابرای ما قرارداده، این است که جنگ ادامه یابد؛تاسقوط صدام وسقوط رژیم بعث.قرآن هم همین را می گوید، ویکی دیگر هم این است که این ها منظورشان راه گشایی است برای کربلا،برای زیارت قبرمطهرامام حسین(ع) ودرشعارهای شان هم می گویند که می خواهند راه کربلا را باز کنند وازآن جا راه بیت المقدس رابازکنند .به یک وجب از زمین عراق، دولت ورزمندگان ما، طمع ندارند.ما نه اشغال گریم ونه طمع به خاک دیگران داریم.رفتن درخاک همسایه،اول جنبه دفاعی دارد،بعد به منظور سقوط صدام واین رژیم بعثی است که جنایت آن ها برمردم ایران واضع است.شاید بیش تر خودمردم عراق متوجه به این باشند که در تاریخ، یک چنین مرد جانی ای نیامده است وبرای پاک سازی عراق از لوث کثیف این ارتش بعثی ورژیم بعث واین حکومت صدام، رفتن به خاک عراق،نه برای اشغال خاک عراق است ، وخودامام هم دستوردادند. به این که به خاک کسی تجاوز نکنید، حتی خون ازدماغ کسی نیاید،واین را هم مسلم بدانید که اگر هدف ما اشغال گری بود، ما همان اوایل می توانستیم چند تا از شهرهای آن ها را بکوبیم،ولیکن اسلام به ما چنین دستوری نداده است.برنامه ما قرآن است و همین آیه شریفه.

نظر جناب عالی درمورد توطئه اخیر آمریکا درخاورمیانه واخراج برادران فلسطینی از بیروت، هم چنین وظیفه مسلمانان ایران و جهان دراین خصوص چیست؟
 

اگر برای تجاوز این رژیم بعث وصدام به ایران، یک سرپوشی روی آن می گذاشتند ومی گفتند که مثلاً این جا نماز می خوانند و...لیکن مسأله اسرائیل، صهیونیسم، حمله به لبنان واین که آوارگان فلسطین را از آن جا خارج بکنند. وچنان که امام فرمودند این که بیروت را این ها اشغال کردند، این دیگربهانه ای ندارد. قرآن وقتی آن یاغی متجاوز که اگر مسلمان هم باشد، دستور صریح داده به تمام مسلمین برمقابله وقتل یاغی درتمام زمان ها ، آیا دشمنی بدتر ازاسرائیل هم سراغ دارید؟خداوند درباره آن ها می فرماید:"اشد الناس عداوه للذین آمنوا..." واین خطاب که باید متجاوز را از بین برد، متعلق به یک میلیارد مسلمان است وبا این وضع عمده سران کشورهای اسلامی، جای تأسف است واین جاست که باید کلمه استرجاع گفت که این ها همین طور تماشگر شده اند، فقط می شنوندکه بمب های خوشه ای را ریختند سرمردم بی پناه،مردم راآواره کردند. فلسطینی ها را از لبنان وبیروت ومرتباً شهرها را می کوبند وآقایان تماشاگر شده اند.گوش می دهند وهیچ احساس وظیفه ای نمی کنند و خطر این بی تفاوتی و احساس وظیفه نکردن واحساس مسؤولیت نکردن، همان است که امام ،اعلام خطرکرده است که یک روزی ممکن است اسرائیل به حرمین مطهردست پیداکند.آیا این همه ناله برادران فلسطینی و لبنانی به گوش سران کشورهای اسلامی نخورده؟ پیغمبر اکرم فرمود:"من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین..." اگر یک مستضعفی درگوشه دنیا دادبزند ای مسلمان ها به دادمان برسید. وکسی پاسخ به ندای. اوندهد، پیغمبرفرمود این آدم مسلمان نیست.آیا این تجاوزات که اسرائیل کرده است به لبنان واین آوارگان فلسطین،واشغال بیت المقدس،آیا به گوش این ها نخورده؟ فقط این است که این ها تماشاگرند وفقط گوش می دهندواین، در اثر این است که این ها ارتباط دارند با اسرائیل وامریکا وشرق و غرب.امیدوارهستم که در این ایام حج،وظیفه ای که به عهده حجاج بیت الله الحرام است،چه ایرانی وچه غیر ایرانی،این مظلومیت خودشان را به مسلمان های دنیاابلاغ کنندواین رسالتی که به عهده آن هاست،ان شاءالله درمراسم حج،انجام وظیفه خودشان را بکنند ومظلومیت مردم مسلمان ایران وفلسطین وبیت المقدس رابه مسلمان های دنیا ابلاغ کنند.

درمقابل حرکت مذبوحانه منافقین، شکنجه کردن وبه شهادت رساندن امت مسلمان، انفجار بمب،وظیفه دادگاه ها ودادستانی انقلاب اسلامی، نسبت به این مزدوران شرق وغرب چیست؟
 

این ها به آن اشخاصی که درتداوم این انقلاب سهم بیش تری دارند.حساسند. یکی روحانیون مبارزند و یکی هم این برادران سپاهی وبسیجی که سهم این ها درجبهه ها وپشت جبهه ها،حمایت ازاسلام ومسلمان ها وپاسداری ازجان ومال مسلمین وحفاظت قرآن وسهم آن ها نسبت به باقی رزمندگان بیش تراست.دادگاه ها،سپاه،بسیج ،کمیته ها ، باید بیش ترازسابق برای دستگیری این تروریست ها فعالیت داشته باشند. وخود مردم هم دراین میان وظیفه دارند. رقم جنایاتی که این ها انجام دادند درتاریخ دنیا سابقه نداشته است ونمونه آن را نمی توانیم پیدا کنیم.درخطبه نماز جمعه گفتیم برتمام افراد ملت ایران است که این ها را شناسایی بکنند.اگرحتی مختصر مسامحه ای بشود، ویک نفر از این ها جنایتی بکند، درجرم آن ها شریکند. لذا این کاررا نباید منحصراً دراختیار دادگاه ها و دادستانی وکمیته ها و سپاه و شهربانی قراربدهیم. این ها قوه مجریه هستند، ولیکن برای معرفی آن ها وظیفه ما مسلمان هاست .پسر پدرش را باید معرفی کند؛ برادر،برادررا واگر کسی این کاررانکرد،روز قیامت جوابی پیش خداندارد. لذا پیامم به همه مسلمان ها این است که باید این ها را جداًمعرفی کنند واگرآن ها بدانند به این که مردم درکمین آن ها ودرمقام شناسایی آن ها هستند، ناچار دست از کار خودشان برمی دارند. بی تفاوت نمی شود. ازاین قضیه عبورکرد؛مسأله خیلی مهم است. ان شاءالله دادگاه ها ودادستانی ها،کمیته ها،شهربانی،پاسدارها؛بیش ترمراقبت بکنند برای دستگیری این ها ومردم هم برای شناسایی این ها وظیفه دارند. بنانبرانی چه قوه مجریه،چه قوای دادگاه ها که قضات باشند،چه خودمردم،دراین زمینه، همه موظفند وهمه مسؤولیت دارند ومن باب وظیفه شرعی می گوییم و ترسی هم از این ها نداریم.وظیفه مسلمان ها شناسایی آن هاست.

در بازدیدتان از جبهه های غرب وجنوب کشور روحیه رزمندگان اسلام را چگونه دیدید؟
 

ما،عملیات فتح المبین وبیت المقدس...،وعلمیات ماه رمضان را که هنوز موفق نشدیم برای بازدید آن،روحیه برادران رزمنده، پیشروی آن ها و فتوحاتی که به دست آمده،همه را درخدمت امام عنوان کردیم وما درفتوحات،هرچه دیدیم،فقط خدارا دیدیم،یعنی معلوم بود فقط نیروی غیبی والهی وحمایت امام عصر، ارواحنا له الفداء،پشتیبان رزمندگان ما بوده والا ، ما دررموز جنگی وارد نیستیم، ولی تا اندازه ای که رفتیم وبررسی کردیم،فقط دست خدارا دیدیم وحمایت غیبی ومدد الهی وحمایت امام زمان (عج) واین که این فتوحات به دست آمده، شبه اعجاز است.واما روحیه ی بچه های سپاه وبسیج وارتش وکارهایی که این ها انجام می دادند،البته جهاد سازندگی هم سهم بزرگی داشته، روحانیون هم سهم بزرگی داشتند،مجموعاً آن چه نسبت به آن ها احساس داشتند، مجموعاً آن چه نسبت به آن ها احساس کردیم، این است که این ها خودشان نمی دانستند،یعنی از خود دیگراختیاری نداشتندو واقعاً عاشق وفریفته ی شهادت بودند وهدف آن ها فقط شهادت- برای اعتلای کلمه توحید وبرای پیروزی اسلام وبرای پیشرفت مبارزه حق علیه باطل -است وهمین طوری که درقرآن خوانده ایم ، هیچ توجهی به خودنداشتند ودرآن بیابان گرم، با کمبود مواد غذایی وآب،معذلک آن گونه پیشروی می کردند واین به جهت آن است که این ها خودشان را مالک خودشان نمی دانستندوپیشروی می کردندوعاشق شهادت وعاشق خدابودند.روحیه برادران را، ما نمی توانیم وصف کنیم. فقط،به طور اختصار،آن چه مالمس کردیم،گفتیم واین نیست،مگر به واسطه حقیقت جمهوری اسلامی واخلاصی که خود فرمانده کل قوای ما که امام بزرگوار باشد، که فرمانده همه آن هاست، این ها دراثر همان اخلاص امام وبی باکی امام واین که این ها خودشان را تشخیص دادند که هدف شان حفظ اسلام وقرآن ومیهن اسلامی است ودراستقبال ازجنگ و شهادت هیچ باکی نداشتند؛ این پیشروی آن ها برای همین است.
دررابطه با حزب وروزنامه جمهوری اسلامی، اگر رهنمودی داریدبفرمایید.
چون این حزب جمهوری اسلامی یادگاری است ازمرحوم آیت الله شهید بهشتی که واقعاً ازافرادی که جای ایشان خالی است، همین شهید مظلوم است که درباره اوامام فرمود:"عاش مظلوماًومات مظلوما". این است که این یادگاری از ایشان باید باقی بماند.وتقویت هم بشود.روزنامه جمهوری اسلامی،مقاله های مذهبی ودینی ای دارد که جنبه آموزشی دارند.این است که مردم، باید شرکت بکنندوبیش تر استفاده بکنند.

حضرت آیت الله اشرفی، درمسافرت تان به اصفهان وحومه،روحیه اهالی استان را چگونه لمس کردید؟
 

بسم الله الرحمن الرحیم."انا لانضیع اجر من احسن عملاً؛خداوند تبارک وتعالی،ضایع نمی کند اجر نیکوکاران را".[قرآن مجید]بنده،علاوه برسوابقی که در اصفهان داشتم و سال هایی درآن جا ،پیش علمای بزرگ،کسب فیض کرده ام وشخصیت های علمی رادراین شهر درک کرده ام واز آن ها استفاده علمی وروحی نموده ام،دراین زمان انقلاب ودر این جنگ تحمیلی، وظیفه مسلمان هاست که جهاد با دشمن بکنند؛ چه با مال وچه با جان.استان اصفهان سزاوار است که گفته شود استان ایثار وایمان وشهادت است.چون درراه جهاد با دشمنان داخلی وخارجی مانند صدام وارتش بعثی،استان اصفهان شهدای زیادی داده است وهم چنین با شرکت در جبهه ها رقم بالایی را ارتش و سپاه وبسیج این استان به خود اختصاص داده اند. به قول خود صدام، گفته اصفهان است که با ما می جنگد .اصفهانی ها ،همیشه با آرزوی شهادت درخط مقدم جبهه ها با دشمن نبردکرده اند وبا خون خودشان شجره طیبه اسلام را آبیاری وبه انقلاب وجمهوری اسلامی تداوم بخشیده اند ونسبت به ایثارهای آن ها که آن هم جهاد فی سبیل الله است با این که نسبت به اقشاردیگر،خدمات این استان مورد تقدیر است.من باب مثال، پزشکان ،ویزیت خودشان را تخفیف دادندو جلو بیمارستان ها اعلامیه نصب کرده اند که ما ازپذیرفتن زن هایی که رعایت حجاب نکنند،معذوریم واسلامی واقعی را-درحدامکان -دراین استان پیاده کرده اند ومن به سهم خوداز تمام آن ها تشکر می کنم .خدمت امام بزرگوار-درسفرقبلی که مشرف شدیم- مشاهدات خود را خدمت ایشان عرض کردیم وامام هم تصدیق کردند.این تحول روحی که دراین استان هست وقبلاً هم بوده ، دراثروجود بابرکت روحانیون مبارز ومتعهد وعلمای ربانیین و گویندگان مذهبی است که آن ها را ساخته است.

بفرمایید چه پیامی برای مردم دارید؟
 

فعلاً مادراین جنگ تحمیلی درمقابل دوگروه واقع شده ایم: دشمنان خارجی ودشمنان داخلی که این منافقین ازخدابی خبرند ومن در پیام خودعرض کردم، سرتاسر ایران باید درقبال این منافقین، چه دادگاه ها ، کمیته ها،شهربانی ، سپاه وبسیج وامت حزب الله کاملاً توجه داشته باشند.وظیفه شرعی همه آن هاست که پس ازتشخیص به این که این ها درخط انحرافی هستند، معرفی شان کنند. وتوصیه می کنیم به جوانان اغفال شده،که هرچه زودتر به آغوش اسلامی برگردند ودست از جنایت خودشان بردارند والابرحسب فرموده خداوند تبارک وتعالی که درباره آن ها فرمود"ومن الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیراطمان به وان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسرالدنیاوالاخره ذلک هو الخسران المبین-حج،11" اگر گوش به حرف ما نمی دهند،به فرمایش خداوند گوش دهند واین آیه درباره اشخاصی است که دراین انقلاب اسلامی چیزی عاید آن ها نشده وضد انقلاب شده اند.خداوند می فرماید"هم دردنیا وهم درآخرت جزو زیان کاران هستند". درخاتمه، من ازاهالی اصفهان وخمینی شهروکرمانشاه که آن جا هم وطن ماست،کمال تشکردارم.مخصوصاً ازگروه نظامی وانتظامی وازآن ها تقاضا مندیم که درامنیت منطقه،خصوصاً ازمنافقین داخلی، بیش ترمراقبت شود.والسلام علیکم ورحمه الله.
منابع:
برگرفته از کتاب«عروج خونین»
ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 22:57
شخصیت ها و بزرگان
عروج خونین

 





 
شهید اشرفی اصفهانی اززبان خودشان
ولادت بنده درسده اصفهان که بعد درزمان طاغوت آن شهرستان شدوبه نام همایون شهرودرزمان انقلاب باز هم تغییرنام داد ونامش خمینی شهرشده است که یک موقعی هم خدمت امام عرض کرده ام که ده کیلومتری اصفهان یک شهرستانی است که به نام خمینی شهر، گفتند که ما خمینی شهرنداشتیم،یعنی بگوییم همان سده،ولیکن حالا دیگر معروف شده است ودرادارات هم معروف شده است به نام خمینی شهر.بنده در یک خانه اهل علم که دارای سه اطاق بودوبا خشت وگل ساخته شده بود،یکی ازآن ها محل سکونت مرحوم پدرمابود.مرحوم والده ما ویکی اش هم محل رفت وآمد مابود ویکی اش راهم چون آشپزخانه نداشت ، به اصطلاح کرده بودیم مطبخ. ما متولد آن خانه بودیم ودرزمان طفولیت آن چه من در نظرم هست این است که ما یک جده ای داشتیم که از سادات صحیح النسب میردامادی بود وظاهراً در سن یک سالگی ام مرحوم شده بود وجد پدری ام اولاد پسر نداشت.وقتی من به دنیا آمدم، جد ما گفته بودچون این را خداوند به ما عطا کرده، لذا اسم بنده را عطاء الله گذاشتند. معنی اش یعنی چیزی که خداوند داده است.
ودرزمان سه ، چهارسال به بعد هم که رسم بود بچه ها با هم بازی می کردند من نظرم هست به این که من با بچه های دیگرانس نداشتم،یعنی این که پدرم نمی گذاشت تا مبادا با بچه های دیگر یک قدر جنبه اخلاقی مان رعایت نشود؛ درخانه بودیم فقط.کارهای بچگانه ای که ما داشتیم درنظرم هست که دوتا کار من داشتم: یکی این که چند تا سنگ روی هم می گذاشتم می گفتم یخ،یخ.درآن زمان یخ می آوردند درخانه ها که هوا سردبود،پوشال می ریختند برروی آن برای فصل بهاربهارها می آوردند درخانه ها این ها را توزیع می کردند. مایک کارمان این بود که سنگ ها رابروی هم می گذاشتیم ومی گفتیم یخ؛یخ؛ این یک کارمان. یکی دیگر هم عرض می شود که شتری درست کرده بودیم با گل، ویک انسان هم به آن بسته بودیم ویک چیزی هم رویش انداخته بودیم واین هم شده بود مثل رعیت ها که یک الاغ درست می کنندویک چیزی رویش می اندازند؛برای بارگیری؛این هم کارمابود ودراخبار هم داریم که بچه ها را یکی دوسال به حال خودشان بگذارید وزیاد برآن ها فشارنیاورید.وازخود پیغمبر(ص) هم داریم که گاهی در کوچه ها که عبور می کردند،بچه ها که بازی می کردند، حضرت طوری رفتار می کردند به این که هیبت این حضرت طوری نشود که این بچه ها پخش بشوند.می آمدند به حال عادی ازکنار این ها حرکت می کردند وآن ها هم مشغول به کارخودشان بودند معلوم می شود بچه را درهمان حالت طفولیت که دارد باید به حال خودش گذاشت.

تحصیل علم را ازچه سالی شروع کردید؟
 

عرض کنم که ظاهراً، مثل این که مرا از سن پنج، شش سالگی گذاشتند درمکتب خانه، ویک استادی داشتیم که ایشان تحصیلات عربی وادبیات شان خوب بود وبه غیر از درس هایی که داشتند-ازقبیل قرآن وکتب عربیه واخلاق واین ها -از همان اوایل هفت،هشت سالگی چون که در روایت هم داریم که آن چه انسان دربچگی یاد می گیرد-کالنقش فی احجر-مثل نقش روی سنگ مانده حک می شود؛دربزرگی مثل کالنقش فی الماء.مثل گفته اند هرچه انسان می خواهد، درجوانی وبچگی، می تواند از عمرخودش استفاده بکند.این است که ایشان نصاب السبیان رابه مادرش می داد،بعد هم الفیه،بعد هفت تا که می شد، روز پنج شنبه که می شد، برنامه داشتیم که باید دوره کنیم یعنی آن چه مادرطول هفته،ازخود شنبه تا چهارشنبه ، حفظ کرده بودیم، روز پنج شنبه باید تحویل بدهیم. تا سن هفت ،هشت تا ده سالگی دیگر درخودسده که حالا شده است خمینی شهر جایش نبود که ما بتوانیم تحصیل بکنیم.دیگر،می خواستیم درس های بالا را سر بگیریم . درآن موقع هم هنوز زمان رژیم پهلوی برسر کارنبود یک دروس ابتدایی درخود شهراصفهان بود؛تا سه کلاس.نه دانشگاه بود،نه دبیرستان، فقط دو،سه تاکلاس بود که مرحوم پدرم مرا برد به آنجا ودریک خانه ای که جده مادری ما درآن جا بود،ازسادات اصیل با سادات دامادی جده ای داشتیم که ایشان درحدود تقریباً صدسالگی فوت شدوایشان هم علم خواندن داشت وهم علم نوشتن که بعضی کتاب ها رابه خط خودش نوشته بود.من را ، مرحوم پدرم،گذاشت پیش ایشان دراصفهان که آن جا نزدیک مقبره مرحوم مجلسی-رضوان الله علیه-چون چند نفری ازآقایان روحانیون خمینی شهری آن جا بودند، مرحوم پدرم مارا آن جا گذاشت تازیر نظرآن ها تحصیل بکنم.چون ایشان آقای محل بودوگرفتار
کارهای خودش بود وتقریباً فارغ التحصیل هم شده بود،واین ها دیگر مانده بود وبرای کارهای اهل محل؛درخود محل. وازشاگردهای مرحوم آقای نجفی اصفهانی که معروف بود دراصفهان وسلطان العلماء به اومی گفتند درآن وقت ، وریاست علما هم با ایشان بود.درآن زمان چون خیلی هم مقید بود مرحوم پدرما،که با چه کسی مأنوس باشیم ویک اشخاصی که هم جنبه اخلاق شان،هم جنبه دیانت شان که من نظرم است به این که درآن سرایی که تحصیل می کردیم، اگرکسی طلبه ای نماز جماعت را ترک می کرد یا نماز شب نمی خواند، تهجد نمی خواند درنظر باقی دیگر، مرسوم بود که طلبه باید اهل تهجد ونماز جماعت باشدوهرصبح قرآن بخواند،واز آن جا ما مشغول شدیم به تحصیل علوم .مقدمه تخصیل می کردند. علم هیئت هم در آن زمان رسم بود.عرض می شود که علم فلسفه،واین چیزها،غرض این که درآن زمان،ما مشغول شدیم .آن وقت ظاهراً پانزده یا شانزده سالم بودومشغول شدیم به تحصیل علوم ادبیات، ازقبیل درس فقه اصول ؛ این دروس متداول بود خوانده شود واز جهت بضاعت مالی هم ما به اصطلاح صفربودیم.مرحوم پدرم با این که فقط یک پسر داشت، با زحمت هرهفته دوقرآن به من می داد. مدرسه ای هم که در آن تحصیل می کردیم،هفته ای دوقرآن با مقداری نان، به ما می داد.
آن زمان، حجره اهل علم فرشش حصیر بود .بعضی از این حصیرها یک پارچه ای بود،بعضی ازاین حصیرهابافته ای بود وهمان فرش مابودهرکدام آقایان هم برای خودشان یک تشک ومتکاولحاف می بردند. برای موقع استراحت.برق واین جورحرف ها نبود وآن زمان، آب لوله کشی هم نبود.آن زمان،ازچاه آب می کشیدند وازآب حوض استفاده می کردند؛برای وضووتطهیرواین چیزها ومطالعات هم با چراغ های نفتی بود.اگربعدحرفم را بعضی ها بشنوند ممکن است باورنکنند،این که مگر می شود کسی چندین سال درس نخواند تابرسد به دروس عالیه،وبه اصطلاح ما طلبه هامی گوییم درس خارج که آن هم درس عالیه است، با این کیفیت درس بخواند؟ ممکن است که جوان ها باورنکنند،اماپیرمردهایی که به سن ما هستند ودر مدارس قدیم تحصیل کردند، آن ها دلایلش را می دانند.
برای این که رفقا مزاحم وقت ما نشوند وبیایند بگویند مثلاً توچرا آقا نخوابیدی، توچرا مشغول هستی واین ها ،یک پرده ای جلودرحجره می کشیدیم که تاریک باشد.وشب مطالعه می کردیم.غرض،این برنامه ما بود دراصفهان وشب های پنج شنبه وجمعه مقید هم بودیم تا بتوانیم شب های جمعه خود رابه دعای کمیل برسانیم وروزهای تعطیل هم به یک مسجدی که خیلی کناربود وکم تر کسی به آن جا مراجعه می کرد،می رفتیم ودرس ها را دوره می کردیم.
این برنامه چند سال تحصیل مابود دراصفهان،تازمان رژیم پهلوی که رسیدیم به دوره رضاخان. درابتدای حکومت رژیم منحوس پهلوی،برنامه اش این بود که خودشان می گفتند این سرباز بوده است وتوی دسته های عزاداری می رفته پابرهنه وچه وچه،ولیکن اواخرش دربرنامه هایش سعی اش براین بودکه اسلام درایران نباشد،برای این که یکی قضیه حجاب بود که اگر حتی زنی می خواست مشرف شود به حرم حضرت رضا(ع)،حق نداشت با روسری مشرف شود.دیگر امام زاده ها مثل حضرت معصومه (س) وحضرت عبدالعظیم(ع) ومساجد وتکایا واین نیز حسابش معلوم بودکه من نظرم هست،یک سفری که مشرف شدم به مشهد،می گفتند اگر زنی می آید باروسری،روسری اش را باید بردارد. حتی مردها هم عرق چین یا کلاهی که داشتند باید توی کفش داری بگذارندوهر آخوند وسیدی که می آمد وجواز داشت، می گذاشتند مشرف شود والا ممنوع بود واین دورضریح را می گرفتند وجلوگیری از مجالس سوگواری وسخنرانی این ها می کردندودلیل عمده اش هم این که آن اشخاصی که می توانند رهنمود بدهند به مردم و رهبری مردم را برعهده دارند. روحانیون اند و آن ها نقشه شان تضعیف مقام روحانیت بود، منتهی چند دسته را استثناکرده بودند.

عروج خونین

یک دسته محدثین بودند.دسته دوم مجتهدین بودند، آن هم درصورتی که مدرک اجتهاد داشته باشند،وازهیچ کس قبول نمی کردند، مگرازنجف حکم اجتهاد داشته باشدودردایران مرحوم حائری بود ویکی هم محصلین و طلبه ها بودند .طلبه ها هم شرط شان این بود که باید امتحان بدهند، قضیه تجدیدی هم مورد قبول نبود یا قبول بود یا رد.دیگر واسطه نداشت واین هم از خودشان چند نفر هم ازتهران می آمدندو علمای خودهرشهری هم درآن جا دخالت می کردند. این ها امتحان کتبی و شفاهی داشتند.وآن هم سه رتبه مقدماتی ومتوسطه وعالیه وعالیه اش را امتحان دادیم ومدرک هم به ما دادند.مدرک مدرس،یعنی شخص می تواند درحوزه های علمیه تدریس کند؛ از همان مقدماتی اش ،بعد متوسط وعالیه اش تا چند سال طول می کشد وتا به مرتبه نهایی اش نمی رسید،موقت بود.این ها جواز که می دادند،یک ساله بود.اگر سال بعد امتحان نمی دادند، باید مکلا بشوند، ناچار بودند اگر کسی می خواست لباسش محفوظ بماند، باید امتحان بدهد تابرسد به آن مرتبه نهایی اش که آن وقت یک جوازی می دادند جواز مدرس- یعنی حالا دیگر فارغ التحصیل شده است ومی تواند تدریس بکند. درحوزه ها ی بزرگ- وما تاآن جا بحمدالله امتحان دادیم وبا این که علمای اصفهان خیلی دقیق بودند که کسی را رد نکنندولیکن یکی دونفر از تهران می آمدند ازطرف وزارت فرهنگ که آن ها خیلی سعی داشتند که طلبه ها مردودبشوند ومن نظرم هست دریکی از درس هایی که شرکت می کردیم، حساب کردم شاید حدود دویست نفر اهل علم بودند درزمان حکومت رژیم پهلوی وقضیه امتحان که پیش آمد، فقط چندنفرانگشت شمارتوانستند مردود نشوند وباقی دیگرشان را رد کرده بودند.
من یکی، چند سال را رفتم به قم و آن جا امتحان دادم تا رسیدم به امتحان مدرس. با آن که جواز داشتم، اگر یک نوبت غفلت می شدیا جواز پهلوی مان نبود،جلب وبه کلانتری اعزام می شدیم وخلاصه اسباب زحمت می شد. یک نوبت من فراموش کردم جوازم را بیاورم ومأمور گذاشته بودند، مأمور سواری با اسب، آن وقت ماشین نبود که درخود حومه گردش بکنند.اگرهرآینه یک زنی را که محجبه بود، می یافتند بدون معطلی روسری اش را، چادرش را برمی داشتند ودرملاء عام یک کبریت می کشیدند وآتش می زدند. برنامه این بود واگر روحانی ای جواز نداشت، بدون معطلی جلب می کردند وبه کلانتری یا شهربانی می بردند والتزام می گرفتند به این که باید مکلا بشوند.
این قدرفشار برسرمابود وبعد هم قضیه حجاب یک چیزهایی بود که اشخاصی که اداری بودند حتماً باید خانم های شان را ببرند ودرروستا که بد به کدخدای محل، معرفی شان بکنند درشهرها به بخشداری های آن جا یا درخود شهر هم به شهربانی بگویند این زن فلان مجتهد است، این زن فلان آقای واعظ است.بلکه چیزی که هست این است که ما را ملاحظه می کردند.این بودکه (خانم های شان )سربرهنه نبودند، یک چیزی روی سرش بیاندازند ولیکن این مقداری باید باشد این مقدارصورت واین ها باید باز باشد.
واما راجع به تحصیلات بنده دراصفهان تادرس به اصطلاح اهل علم،"درس خارج" که تمام شد،دراصفهان ماندیم پیش علمای بزرگ و یک مقداری هم پیش مرحوم آیت الله آسید محمد نجف آبادی که ازعلمای بزرگ اصفهان بود وطریقه فقه واصول وبرنامه بنده هم این بود که دراصفهان وبعد هم درقم ، درس هایی را که می خواندیم این ها را هم می نوشتیم ومباحثه می کردیم، غرض این است که ما به قم که مشرف شدیم، سه نفر از اساتید بودند قبل از این که مرحوم آیت الله بروجردی ایشان تشریف بیاورند وبه قم وما درمجلس تدریس آن ها حاضر می شدیم یکی مرحوم آیت الله حجت بود که به کوه کمره ای معروف بودوایشان از علمای نامی بودودرس ایشان را ما هم می نوشتیم و مباحثه می کردیم .یکی هم مرحوم آیت الله آسید محمد تقی خوانساری که واقعاً ازاولیاء خدابود.نماز جمعه رادرقم ایشان رواج دادند ودربحث های شان نظرشان این اصل بود که نماز جمعه نباید ترک شود، تکلیفی است واجب وهم خودشان هم عملاً مشغول می شدند وما پیش ایشان کسب فیض می کردیم ونیزمرحوم آیت الله صدر ولیکن درسی را که ما بیش تر به آن می پرداختیم ومباحثه می کردیم ومی نوشتیم ومطالعه بیش تری هم می کردیم،درس مرحوم آقای حجت بود،تازمانی که مرحوم آیت الله بروجردی تشریف آوردند به قم که آن هم به خاطرتقاضای تجارتهران ونیز علماء حوزه علمیه قم بود.درهمان اوایل آمدن آیت الله بروجردی ما از نزدیک ارتباط با ایشان پیدا کردیم ولطف زیادی هم به مانشان دادند.مرحوم آیت الله بروجردی وهم آن سه نفر آیات وهم مرحوم آیت الله خوانساری.
این کلمه را قبلاً عرض کنم: اشخاصی که بعدهاحرف های ما را می شنوند،ممکن است درخلال حرف ما، شنونده فکر کند که با این صحبت ها می خواهم مقامی برای خودم درست کنم. این عبارات معروف است که اگرانسان از خودش تعریف کند، زشت است بایددیگران ازآدم تعریف بکنند.ولیکن چون شرح حال بنده را خواسته اند، ممکن است بعضی جاهایش را یک قدری شنونده ها خیال کنند که ما می خواهیم از خودمان تعریف کنیم،ولیکن قضیه تعریف نیست،بنده کسی نیستم که بخواهم تعریف خودم را بکنم.ازباب شکر منعم است که اگر هم ما هرچه نصیب مان شده ،به توفیق خداوند عالم بوده است واین که خداوند به ما توفیقی داد که توانستیم چندین سال تحصیل بکنیم.
واما مسأله دخالت درامورسیاسی ما از سال 1342 که شروع قیام بودواین امام بزرگوار مشغول مبارزه با طاغوت شدند.خلاصه عرض کنم وآن این است که از زمان رژیم پهلوی تاالان مشغول مبارزه بوده ایم ونهایت آن این است که مقداری اش را مبارزه اثباتی داشتیم، یک مقدارش هم مبارزه منفی داشتیم،ولیکن همیشه مشغول بوده ایم واوجش از همان بعدازشهادت آیت الله زاده امام بزرگوارآیت الله حاج آقا مصطفی بود که ازآن جا دیگرشروع شد.و دراعلامیه هایی که برای فاتحه چاپ شد، اسم امام را به عنوان مرجع عظیم الشان شیعه و آیت الله العظمی فقط درخود باختران-کرمانشاه -برده می شد.درشهرهای دیگر،فقط این مجلس که تمام می شد، اعلام می کردند مثلاً مجلس بعدی در فلان مسجد است ولیکن ما یک اعلامیه دادیم اعلامیه را نمی دانم حالا هست یا از بین رفته، راجع به فوت آیت الله زاده امام که چاپ وپخش هم شد وامام را به عنوان مرجع تقلید معرفی شان کردیم واعلامیه درتمام ایران پخش شد.شبانه فرستادیم اعلامیه را به قم وتهران و مسجد امام.دراطلاعیه هایی که می دادیم، دسته جمعی با آقایان بود وتمام راه پیمایی ها از مسجد مرحوم آیت الله بروجردی شروع می شد، ختمش هم مسجد جامع یا ...ومجالسی هم که برای شهدا وتشییع آن ها بود، در مسجد مرحوم آیت الله بروجردی برگزار می شد. لذا این بود که دستگاه نسبت به ما حساسیت پیداکرده وفهمیده بود که همه برنامه ها منشأش مسجد مرحوم آیت الله بروجردی و سرچشمه اش هم فلانی است. این بود که درهمان شبی که امام به پاریس تشریف بدند، مأموران شبانه آمدند این جا وبنده را بردند به تهران ودرمعیت ما هم شهید آقای اراکی بود.مارا با هم دیگر دریک سلول جای دادند، یعنی استثناً چون می گفتند که باید انفرادی بود،درسلول ها خواهش کردیم که ما دو نفر رفیقیم، با همدیگر باشیم ، قبول کردند.آن جا هم برنامه مان این بود که با همدیگربحث و صحبت علمی می کردیم، قرآن می خواندیم.مادونفر رابه یک سلول، آن هم با آن کیفیت مخصوص،مارابردندودو، سه روز هم بازجویی کردند.غرض این است که سرچشمه اش ازخود مسجد مرحوم آقای بروجردی بود.وبالاترین دخالت ما
درامورسیاسی طرفداری ازامام بزرگوار بود که این ازهمه اش مهم تربود.برای این که ما با امام ارتباط مستقیم داشتیم وجوهات رابه ایشان درنجف می رساندیم وقبوضش را به یک کیفیتی می رساندیم هرکس که "پول بده" بود به او می گفتیم بیا قبضت را بگیر، می گفت نه، قبض را پاره کن. جرأت نمی کردقبضش را بگیرد،می گفتیم توقبضت را بگیرکه ما پول راداده ایم ، بعد اگر خواستی بگیریا نگیر،واین عمده دخالت ما درامورسیاسی بود که بعدازفوت مرحوم آیت الله حکیم تنها کسی که در این جا نظرش به خود امام بود،ودرمقابلش هم از اشخاص دیگر که کارشکنی می کردند، شخص بنده بودم.خیلی هم با متانت رفتار می کردیم،به طوری که هم بتوانیم کارخودمان را انجام بدهیم،هم دستگاه به ما حساس نشود.به این که یکی ،دو،سه مرتبه هم مرا بردند به سازمان وگفتند شنیده ایم پول به امام می رسانید،چه کسی پول به شما می دهد؟آیا دفتری دارید یاندارید؟ واین ها از ما سؤال می کردند ودرمدت همان حبسی هم که رفتیم،یکی دونوبت همین بازجویی ها بود وسؤال ازهمین اوضاع ها بود که شما با کدام یک ازعلما ارتباط دارید؟ وجوهی که مردم می دهند به حساب کی می دهید.وازاین خصوصیات. اما عمده کارمادرکرمانشاه معرفی امام بزرگواربود به عنوان ولی فقیه وبه عنوان مرجع تقلید.نه تنها دراین سنوات آخر دراین دوسه سال بعد ازپیروزی انقلاب، بلکه قبلاً هم،بنده فامیل خودرا که تقریباً شاید حدود دو،سه هزارنفرجمعیت شان باشد، ازجمله پدرومادروهمسرم،همه شان رادرهمان اولایل ده،پانزده سال قبل از این،ارجاع دادیم به خودامام بزرگوار وگفتیم باید از ایشان تقلید کردوعلمای دیگر هم البته مورد احترام مابودند،ولیکن تقلیدداشتیم به امام واین را هم مکرراً همین جا هم برای آگاهی مردم اعلام کردیم تاخیال نکنند نظرمن تنها است الان سه شهید محرابی که ما داشته ایم، آیت الله دستغیب که می گویند وقتی سؤال بکنید ازکی باید تقلید کرد.مسأله مرجعیت امام بزرگوار مثل کالشمس والنهار معلوم است، جای سؤال نیست ومرحوم آیت الله صدوقی که ما از چهل سال قبل با ایشان از نزدیک ارتباط داشتیم وخیلی ایشان نسبت به بنده لطف داشتند واجازه ای که مرحوم آیت الله بروجردی راجع به امور حسبیه ووجوهات نوشتند،به خط ایشان وبه امضاء ومهر آیت الله بروجردی بود، مادرسی،چهل سال قبل کاملاً مربوط بودیم ، ولیکن خوب آیت الله دستغیب را نه خیلی از نزدیک، لیکن بعدازایشان هم آیت الله مدنی که با ایشان هم در نجف وبعد هم درخود ایران ازنزدیک باایشان تمام داشته ایم .غرض این است که این جوراشخاص واین شهدای محراب وافرادی چون آیت الله مشکینی،فقهای شورای نگهبان،این ها تمام شان متفقاً نظرشان به شخص امام بزرگواربوده و علمایی هم که ما درقم با آن ها بوده ایم. الان یکی دوتاشان درقید حیات هستندکه نسبت به امام این ها همه شاگرد امام بوده اند. تقاضای مان این است که ان شاءالله خداوند عمرطولانی به امام لطف کند، همان خواسته مردم ودعای مردم که تا انقلاب بزرگ امام عصر-ارواحنا له الفدا-خداوند عمر با برکت این مرد را مستدام بدارد.
درطول مدتی که تحصیل می کردیم، بنده به غیر از این که کسب فیض از علمای بزرگ کرده ام، همیشه، هم مشغول بحث بودم وهم تدریس می کردم. بنده از خود مقدمات تا رسید به خارج واین ها، مرتباً دراصفهان که بودم وبعد هم که به قم آمدم وبعدهم بیست وچهار یا پنج سالی است که به امرآیت الله مرحوم آقای بروجردی دراین جا (باختران) مانده ام و بعد هم خود امام نظرشان این بود که بنده این جا بمانم واین نماز جمعه هم به امر ایشان بوده است.ایشان امر کرده اند وتا یک مدتی که ما این جا بوده ایم، به غیرازترویج زبانی که داشتیم درسخنرانی هاونماز جمعه، مسأله تدریس هم بوده است دراین جا وچند دوره برای طلبه ها تدریس کرده ام.درموقع تعطیلات نیزبنده بیکار نبوده ام، همیشه برنامه ام این بود که یک چیزهایی را یادداشت کنم والان چیزهایی که جلو بنده است، پنج جلدکتاب به نام مجمع الشتاب نوشته شده است وبه عهده بنده زاده گذاشته ام که این ها لااقل چند ورقش چاپ شودوبعدازبنده یادگاری باشد، تابه وسیله آن ها اشخاصی که مراجعه می کنند، طلب آمرزش برای بنده بکنندویک کتاب مستقلی هم راجع به علوم قرآن نوشته شده و راجع به بعضی از ویژگی های مربوط به قرآن کریم است.
ورساله هایی درخلال این ها نوشته شده که راجع به امر معروف ونهی ازمنکر،نماز جمعه،فلسفه غیبت امام زمان واثبات وجود مقدس امام عصر-ارواحنا له الفداه- ودرضمن رساله هایی بوده است که راجع به معراج پیغمبر(ص) ،معادکه خلاصه این چند جلدی که نوشته شده دارای چندبخش است واین چندبخش عبارت است از تقریباً اصول عقاید، اخلاقیات واصول و فروع واین ها که درچندسالی که ما این جا بوده ایم ودراصفهان وتعطیلی های ماه رمضان ومحروم وپنچ شنبه وجمعه جمع آوری کرده ایم. یک رساله مختصری هم راجع به حروف مقطع که یا دوحرفی است مثل حم،یا سه حرفی است مثل الم،یا چهار حرفی است مثل المریاپنج حرفی است مثل حمعسق یا کهیعص ، یک رساله مختصری هم راجع به این موضوع واقوالی که درموقعی که حروف مقطع الیه درچند سوره ای که در قرآن هست،آمده واین که این ها مال چه چیزاست؛رساله مختصری هم راجع به آن ها نوشته شده است.
دراسلام مافوق مقام شهادت، دیگر مقامی نداریم.برای این که در قرآن، خداوند عالم درچندجا می فرماید-یکی خطاب به مردم ویکی خطاب به خودپیغمبراسلام-که خیال نشود وبه این که شهدای درراه خدا، آن هایی که جان خودشان را درراه خدا داده اند وهدف شان اسلام بوده وهدفشان حفظ اسلام عزیز وقرآن بین بوده،این ها مردگانند، بلکه این ها زنده اند.ازآیه شریفه ای که خداوند می فرماید:"اعوذ به الله من الشیطان الرجیم ونفخ فی الصور فصعق من فی الارض الا من شاء الله" درآن نفخه اول صور، هر که درآسمان ها و زمین است،همه می میرند الا ماشاءالله،که این ها جان خودشان رادرراه خداداده اند .با خدا معامله کرده اند واین ها حیات محدود دنیوی رابا حیات ابدی مبادله کرده اندوجان خود را داده اند .این ها زنده اند. درنفخه صور، همه می میرند؛ الا شهدا وبا همان سلاحی که دررزم ها با دشمنان وطاغوت ها نبردکرده اند، با همان سلاح درروز قیامت زنده می شوندوآن سلاح گواهی می دهد که این ها درراه خداوند عالم جان خودشان راداده اند.علاوه براین،خوددست وپایی هم که دررزم هاآن زجرهارا دیده اندوآن آسیب ها که به وسیله دشمن به آن ها رسیده است، تمام اعضا وجوارح شان روز قیامت گواهی می دهد برعمل آنها .در روزقیامت،بالاترین مقامات متعلق به شهید است.درآن دعایی که شب های ماه رمضان،سی نوبت،خوانده می شود، اهمیت این سه عمل پیش خدا معلوم می شود که لیله القدروحجک بیت الله الحرام وقتلاً فی سبیل الله که این سه چیز را شب های ماه رمضان بندگان مومن خدا ازخداوند تقاضا می کنند .اول این که لیله القدر ودرک شب قدر، دوم حج بیت الله الحرام،سوم شهادت درراه خداوند عالم که دیگر بالاتر ازآن مقامی نیست، لذا پیغمبر (ص) ما وائمه معصومین(ع) درمقام بالاتری هستند ودرباره آن ها گفته شده است که ما الی مقتول یا مسموم وهمه کسی هم لیاقت شهادت ندارد. درباره شهدا خداوند می فرماید:"ومن المومنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر ومابدلوا تبدیلاً"،بعضی ازمومنین خودشان را اهدا کنند وبعضی ازآن ها وفا کرده اند به عهد خودشان وبعضی درحال انتظار هستندودررابطه با این بنده اولاً که خودم را لایق شهادت نمی دانم، برای این که مقام شهادت یک مقامی است که همه کس نصیبش نمی شود یک نوبت، ما درمعرض این واقع شدیم وبعضی از منافقین می خواستند مارا هدف قراربدهند. درماه مبارک رمضان بود وافتخاری دیگرازاین بالاتر نبوده؛درحال طهارت رفتن به طرف خانه خدا ودرحال روزه.وما اگر هرآیینه دعوت خدارا لبیک گفته بودیم،این افتخاری بود برای ما وخانواده ما، ولیکن نشدوماتسلیم قضا وقدر الهی هستیم. ولیکن امیدوارهستیم که ما چهارمین شهید محراب باشیم وخداوند ازما بپذیرد ودرآن حال،اخلاصی هم باشد.ثبات قدم وثبات درایمان که عمده همان است و من مکرر گفته ام که اگرخداوند شهادتی نصیب ما کرد، درآن حالت ایمان ما ثابت باشد، یعنی ثابت قدم باشیم درایمان توجه به خداوند عالم، وهدف مان ازشهادت این نباشد که بعد از کشتن، مثلاً بگویند جزو شهداست، هدف خداباشد. منظورخدا باشد، غرض این که مقام شهید بالاترین مقامات است ودراین انقلاب جمهوری اسلامی، یک عده ای ازخوبان ما، چه از روحانیون وچه از غیر روحانیون، چه فرماندهان سپاه و ارتش و بسیج،به این مقام عظیم نائل شدند که این ها اسم شان درتاریخ برای ابد باقی ماندوخیال نشود مردم این ها را فراموش می کنند؛این ها همیشه شهدا در نظرشان هست.
والسلام

منابع:
برگرفته از کتاب«عروج خونین»
ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 22:55
شخصیت ها و بزرگان
زندگی نامه، دیدگاه ها و تلاش های چهارمین شهید محراب(2)

 





 

جامع علم مفید
 

علم مفید، علمی است که عالم به علم خود عمل کند ونیزعملش برای آخرت وهدایت مردم، نافع باشد.اولین فایده علم به عالم برمی گردد؛وقتی که به علمش عمل کند.
شهید محراب،ضمن این که خودرااززلال علم اهل بیت(ع) سیراب کردوعلاوه برمقام منیع اجتهاد وفقاهت وعلمیت،صاحب تألیفات وزینی چون"مجمع الشتات" درهفت مجلد،"برهان قرآن"دریک مجلد تقریرات ونوشته های چاپ نشده دیگری شد. ایشان، خود،دراین باره گفته است:
"درقم که بودیم،سطوح عالی را تدریس می کردیم.به کرمانشاه هم که آمدیم، تایکی دوسال قبل که چشمان مان ضعیف نشده بود،همین سطوح عالی ،مثل رسائل ومکاسب وکفایه را تدریس می کردیم. ودرماه مبارک رمضان وغیرازآن جلسات تبلیغی هم داشتیم.البته ،بنده ،علاقه ام این است که مطالبی را که عنوان می کنم،جنبه تفسیری داشته باشند".
ایشان تسلط خاص وممتازی برآیات قرآن داشت، تا آن جا که درخطبه های نمازجمعه وسخنرانی ها، تاحد امکان ،ازآیات کریمه قرآن استفاده می کرد.
حضرت امام(ره)، دربخش دیگری ازپیام شان ، شهید محراب را عالمی خدمت گزار معرفی می کنند که عبارتی است جامع ودرخور توجه خاص ونیز حاوی نکات مهمی از زندگی آیت الله اشرفی اصفهانی است.
با نگاهی کوتاه به زندگی ایشان،درمی یابیم که اززمان به ثمرنشستن تا لحظه شهادت، به صورت مداوم،درخدمت اسلام وشریعت ناب محمدی (ص)بوده است.شهید،وقتی درقم ومحضراساتید بزرگواری هم چون آیت الله العظمی بروجردی(ره) اقامت داشت وضمن تحصیل معارف الهی، خود نیز ازاستادان برجسته حوزه علمیه قم بود وخویش راوقف مکتب نورانی حضرت امام صادق(ع) کردوبه عنوان استادی عالی رتبه ودلسوز به تعلیم علوم اهل بیت(ع) به طلاب تشنه معرفت، همت گمارد وازابتدا تا سطوح عالی حوزه را تدریس می کرد.وخدمات شایسته ای در این سنگر برای تربیت طلاب ارائه داد وزمانی که به دستور استاد عزیزش، راهی کرمانشاه شدو27-8 سال از عمر پربارش را درآن منطقه سپری کرد، وجود مبارکش ، منشأ خدمات مؤثر وبرکات زیادی بود که ازجمله آن ها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1-تدریس علوم ومعارف اسلامی درسطوح مختلف حوزه علمیه آیت الله العظمی بروجردی(ره).
2-اقامه نمازجماعت درمسجد آیت الله بروجردی (ره).
3-برگزاری جلسات تفسیر قرآن کریم درشب های شنبه .
4-برگزاری جلسات اخلاق.
5-اهتمام خاص به رفع مشکلات منطقه(درحد توان).
6- تأسیس حوزه علمیه حضرت امام خمینی(ره)کرمانشاه.
7-تأسیس مسجد النبی(ص) تاق بستان کرمانشاه.
8-تأسیس حوزه علمیه مکتب الزهرا(س) درخمینی شهراصفهان.
9-ساخت مسجد امام حسین(ع)درخمینی شهراصفهان .
10-تجدید بنای مسجد ولی عصر (عج) خمینی شهر.
11-تأسیس مجتمع فرهنگی ودانشگاه علوم قرآنی کرمانشاه (که بعدازشهادت ایشان، به نام شهید محراب مورد استفاده قرارگرفت).
این همه برکات وآثار،نتیجه تقوا و پارسایی کم نظیرآن پیر فرزانه است.بزرگی که با این همه تلاش تا مدتها درهمین شهر کرمانشاه، درمنزلی اجاره ای سکونت داشت وبعدها تعدادی ازمؤمنان، با قرض فراوان برایش منزلی فراهم کردندوپرداخت دیون وبدهکاری ها ، به اصرار شهید به خودش واگذارشد، اما کثرت بدهی وی-بابت منزل مسکونی وسنگین آن -موجب شد تا حضرت امام (ره) درنامه پنجم جمادی الاولی سال 1358 به شهید دستور دهند تااز سهم امام، همه قرض ها ودیون را پرداخت کنند. عین کلام حضرت امام (ره) این است:
«جناب عالی، مجاز هستید قروض خودتان را ازوجوهی که می رسد،پرداخت فرمایید وزائد را به قم ایصال نمایید».
پس از صدرواین فرمان نیمی از مبلغ خانه پرداخت شد،اما با همه این که شهید مجاز به هزینه کردن این مبلغ بود( ودرواقع مبلغ، بلاعوض بوده است)،دروصیت نامه اش آمده است :«نصف منزل مسکونی،متعلق به امام امت است وپس ازمرگ من، ورثه باید پول آن را به امام بدهند».
این شخصیت ممتاز وبرجسته،عالمی بود که تمام عمر مبارکش را وقف اعتلای کلمه الله کردومصدر فیوضات بسیار ارزش مندی شد. امام خمینی(ره)درهمان نامه درمقام دعا برای شهید محراب فرموده اند:«از خدای تعالی ادامه فیوضات حضرت عالی رادراعلای کلمه طیبه اسلام مسألت دارم».

مجاهد متعهد قوی النفس
 

«او درجبهه دفاع ازحق، ازجمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود». این بخش ازپیام الهی امام(ره)،دربرگیرنده یکی از برجسته ترین صفات شهید محراب است که از اهمیت بالایی برخوردار است.حضور این پیرمرد هشتاد ساله، درصحنه های دفاع از اسلام وانقلاب،بی اختیار،انسان رابه یاد پیرسالار سپاه امام شهیدان،حضرت حسین بن علی(ع) می اندازد.سلام خدا برحبیب وسلام خداورسولش برشهید محراب اشرفی اصفهانی که وجودش همواره زنده کننده یاد حبیب است.
یکی ازمهم ترین فرازهای زندگانی شهید محراب، مبارزه فعال با مظاهر ظلم وجوراست که ازدوبخش تشکیل شده است.

مبارزات قبل ازانقلاب
 

درزمان حاکمیت طاغوت برسرزمین اسلامی مان،شهید عزیز، در پیروی از رهبر محبوبش امام خمینی(ره) لحظه ای دست از مبارزه علیه رژیم منحوس پهلوی برنداشت وسختی شکنجه وزندان را،برای رضای خدا، با جان ودل پذیرفت .چنان که خوددرباره زندان کمیته شهربانی گفته است:"درایامی که در زندان بودیم؛ نمی فهمیدیم که چه وقت شب است و چه وقت روز. برای انجام نمازهای واجب نمی توانستیم اوقات را تشخیص بدهیم.مأموران،اوقات نمازرااز پشت درزندان،اعلام می کردند که الان ظهراست ویاشب یا صبح.برای وضو گرفتن هم باید درزندان را می زدیم، تامأموران زندان بیایند ودررا باز کنند ودروقت بیرون رفتن، یک پارچه برسر ما می انداختند تادروقت رفت وآمد همدیگر را نبینیم".
ازویژگی های بارزشهید، دراین دوره،شجاعت وصلابت اوست که از این شخصیت معنوی ، مجاهدی قوی النفس ساخته بود.آیت الله اشرفی،درتمامی راه پیمایی های مردمی کرمانشاه،پیشاپیش مردم حرکت می کرد.وحتی دریکی ازاین تظاهرات،مورد حمله گارد ومأموران ساواک قرارگرفت. ومجروح شد.باردیگر،زمانی بود که ازسوی ساواک ،تهدیدبه مرگ شد،اما شجاعانه درمقابل آن ددمنشان ایستادگی کرد.

پس ازانقلاب و دفاع مقدس
 

به محض پیروزی انقلاب اسلامی، شهید بزرگوار درکنار حضرت امام (ره) ودیگر یاران با وفای معظم له،به دفاع از آرمان های بلند اسلامی ناب محمدی پرداخت واز نخستین روزهای شروع جنگ تحمیلی، درکنار رزمندگان ، درجبهه ها حضوریافت.شرح فعالیت های شهید،درجبهه های نبردونیزعیادت ایشان ازمجروحان جنگی و حضوردرتشییع پیکرهای پاک شهیدان، به تفصیل درگفت وگوهای همین ویژه نامه آمده است.
مصداق"رجال صدقوا ماعاهدوا الله..."
ازلطیف ترین نکات پیام تاریخی امام(ره)،اشاره به این آیه شریفه است:«من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر ومابدلوا تبدیلا؛ درمیان مؤمنان، مردانی هستند که برسر عهدی که با خداوند بستند. صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود رابه آخر بردند- ودرراه شربت شهادت نوشیدند.- و بعضی دیگر در انتظارند وهرگز تغییر وتبدیلی درعهدوپیمان خودندادند»[احزاب،آیه 23]
این آیه شریفه،درباره مجاهدان فی سبیل الله است که پیمان می بندند که تا آخرین نفس ازاسلام ومکتب پیامبر(ص) دفاع کنند.وصحنه نبرد را خالی نکنند. بالاترین مصادیق این آیه، وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع)،حمزه سید الشهدا وجعفر بن ابی طالب درصدراسلام هستندوامام خمینی (ره)، چه نغز وزیبا،شهید اشرفی اصفهانی را در زمره مصادیق این آیه جاودانه می دانند.هم چنان که خودشهید دراین باره می فرماید:"دراسلام،مافوق شهادت،مادیگر مقامی بالاتر نداریم.برای این که خداوند عالم؛درقرآن،درچندجا،خطاب به مردم ونیزخطاب به این که شهدای راه خدا، آن هایی که جان خودشان رادرراه خداداده اند وهدف شان اسلام بوده وحفظ اسلام عزیز وقرآن، مرده اند، بله این ها زنده اند... "
شهید،درجای دیگری، با اشاره به ترور ناموفق منافقین درخصوص خودش، می فرماید:"بنده،اولاً که خودرا لایق شهادت نمی دانم. برای این که مقام شهادت ، یک مقامی است که همه کس نصیبش نمی شود.یک نوبت،مادرمعرض،واقع شدیم.نسبت به بنده، منافقین می خواستند مارا هدف قرار بدهند.ماه مبارک رمضان بودوافتخاری دیگر از این بالاتر نبود.درحال طهارت،رفتن به طرف خانه خدا ودرحال روزه،وما اگر هر آینه دعوت خدارا لبیک گفته بودیم،این افتخاری بود برای ما وبرای خانواده مان،ولیکن نشد وما تسلیم قضا وقدر الهی هستیم،
ولیکن امیدواریم ما چهارمین شهید محراب باشیم وخداوند ازما بپذیرد ودرآن حال اخلاصی هم باشد؛ ثابت قدم وثبات درایمان؛که عهد همان است. من مکرر گفته ام به این که اگر خداوند، شهادتی نصیب ماکرد،درآنی است که ایمان ما ثابت باشد، یعنی ثابت قدم باشیم درایمان وتوجه به خداوندعالم،وهدف مان از شهادت این نباشد که بعد از کشته شدن مان، مثلاً بگویند جزو شهداست؛هدف خداباشد ومنظور خداباشد...
وبامرور همین سخنان شهید است که فرموده امام درخصوص ایشان ، مصداق پیدا می کند:«چه سعادتمندند آنان که عمری را درخدمت به اسلام ومسلمین بگذرانند،ودرآخرعمر فانی، به فیض عظیمی که دل باختگان به لقاءالله آرزو می کنند نائل آیند...»
سلام برتوای عطای خدا، ای شهید محراب،روزی که خداوند مقدر فرمود به دنیا بیایی،روزی که مقدرفرمودبه زیباترین وجهی- شهادت- از دنیابروی وروزی که دوباره برانگیخته خواهی شد. وخندان وشادان زندگی اخروی راشروع خواهی کرد؛ هم چنان که در زندگی دنیوی نیز- فارغ از هر قید وبند مادی وعسرتی- این چنین بودی.
با نگاهی به کتاب«اخلاق ازدیدگاه شهید اشرفی اصفهانی»نوشته مجتبی عزیزی
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 22:54
شخصیت ها و بزرگان
زندگی نامه، دیدگاه ها و تلاش های چهارمین شهید محراب(1)

 





 
حضرت آیت الله عطاءالله اشرفی اصفهانی در شعبان المعظم 1322 قمری برابر با سال 1381 خورشیدی درخانواده ای روحانی در سده (خمینی شهرفعلی) دیده به جهان گشود.
وی،تنها فرزند ذکور حجت الاسلام میرزا اسدالله -ازائمه جماعت واهل منبر- بود مرحوم میرزا اسدالله دارای کمالات وسجایای اخلاقی فراوانی بودوخود،فرزند حجت الاسلام میرزا محمد جعفر،ازاهل فضیلت سده بود. جد اعلای ایشان نیز از علمای جبل عامل بودونسب این خاندان به همین منطقه درلبنان می رسید که به گفته خود شهید محراب،اجداد آن ها درصدر اسلام به برکت وجود ابوذر-صحابی گران قدر رسول خدا(ص) -به اسلام گرویده بودند.
ازطرف مادر نیز، نسب شهید به سادات می رسد چرا که والده ایشان، علویه وازخانواده مؤیدی- ازسادات معروف وصحیح النسب اصفهانی- بودند ونسب شان به حضرت امام حسن مجتبی(ع) می رسد.
باری،شهید، دوران کودکی رادرسده سپری کرد. وتحصیلات ابتدایی ومقدماتی را درهمان جا درنزد مرحوم سید مصطفی فراگرفت.«عطاءالله»کوچک، به قدری دارای هوش وذکاوت بود که در سن 9 سالگی نصب صبیان را از حفظ بود.در12سالگی، برای ادامه تحصیل رهسپار شهراصفهان شدوبه مدت 10سال، درحوزه علمیه اصفهان، در محضر اساتیدی چون آیت الله های مرحوم فشارکی، درچه ای ، نجف آبادی ومدرس، دروس ادبیات، سطح ونیز یک دوره درس خارج فقه واصول را گذراند وسپس درسن 20ساگلی راهی حوزه علمیه قم شد.ابتدا به مدت یکسال درمدرسه رضویه سکونت یافت وسپس به همراه مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی درحجره فوقانی شمالی مدرسه فیضیه رحل اقامت افکند. درنهایت به حجره شماره 21 همین مدرسه منتقل شدوبه مدت 20سال پیاپی، درهمان حجره ماند.شهید، به سبب تنگدستی وفقرشدید نمی توانست خانه ای اجاره کندوخانواده اش را به قم بیاورد.
ایشان درتمامی این 20سال، درمحضر مراجع بزرگ تقلید، همانند آیات عظام، مرحومان حائری،بروجردی وعلمای ثلاث- حجت، خوانساری وصدر- به کسب علوم اسلامی پرداخت ودرسن 40سالگی به اخذ درجه اجتهاد نائل آمد.شهید، اجازه اجتهاد خودرا از مرحوم آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری(ره)، درسال 1362 قمری، دریافت کرد.
آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1335 خورشیدی برای اداره حوزه علمیه کرمانشاه ونیز امر تدریس، به نمایندگی ازآیت الله العظمی بروجردی(ره)رهسپار آن دیارشد.شهید،درمدت 26 سال اقامت درکرمانشاه، ضمن اداره حوزه علمیه وتدریس علوم اسلامی-ازحمله سطوح عالی حوزه- به تبلیغ وارشاد مرد منطقه پرداخت.
شهید اشرفی اصفهانی، اززمان قیام 15خرداد 1342 تا پیروزی انقلاب شکوه مند اسلامی،به مبارزه علیه رژیم طاغوتی ومنحط پهلوی، ازطریق اعلامیه ها وسخنرانی ها روشن گرانه، پرداخت وبه همین سبب بارها مورد خشم رژیم قرارگرفت. مثلاً یک بار-درآستانه پیروزی انقلاب- به وسیله مزدوران رژیم،شبانه دستگیر وروانه زندان کمیته شهربانی تهران شد. اما پس ازآزادی، لحظه ای از تلاش باز نایستاد وجزو علمایی بود که به همراه آیت الله شهید استاد مرتضی مطهری، ضمن تحصن دردانشگاه تهران ، خواستار بازگشت فوری حضرت امام شد.
آیت الله اشرفی اصفهانی، پس ازپیروزی انقلاب اسلامی، ازسوی حضرت امام خمینی(ره) عهده دار مسؤولیت امامت جمعه درکرمانشاه شد وحدود 3 سال دراین سنگر انجام وظیفه کرد.اوهمواره با ضد انقلاب،منافقین، رژیم صدام واربابان آمریکایی وصهیونیستی اش ، به مبارزه برمی خاست ودراین راه دوبار مورد سوء قصد نافرجام قرارگرفت.
این عالم ربانی وعارف وارسته سرانجام درروزجمعه 23 مهر1361خورشیدی،پیش ازایراد خطبه های نمازجمعه،درمسجد جامع کرمانشاه براثرانفجار نارنجک توسط یکی از منافقین، در سن 80سالگی ، شربت شهادت نوشید وبه سلسله جلیله شهدای محراب- ازامیرالمؤمنین علی(ع)،تاشهیدان محراب انقلاب خمینی(ره)-پیوست.

سیمای معنوی شهید
 

بی گمان وبه گفته بسیاری از بزرگان،ومعاشران شهید،بهترین راه برای شناخت آن عالم والا مقام، مراجعه به پیام حضرت امام (ره) است.پیام الهی امام امت، معجونی از مقامات وفضایل یک شیعه واقعی وانسانی گران قدر وصاحب حالات الهی وسزاوار توجه وعنایت همیشگی است.چرا که شناخت صحیح ابعاد وجودی علمای راستین، مناسب ترین الگوی رفتاری برای جامعه اسلامی است؛علی الخصوص آن بزرگوارانی که به اعلی درجه ،یعنی مقام شهادت نائل شده اند.
با این مقدمه،برمبنای پیام حضرت امام،توضیحات مختصری درمورد فضایل آن فقید فرزانه درذیل می آید:

صفای نفس
 

سالک، با ترک گناه وعمل به دستورات الهی، ازطریق جهاداکبر ومبارزه با نفس، وجود خودرا صیقل می دهدوموجب صفای نفس خودمی شود.وقتی کسی به چنین مقامی برسد، وجودش درنظرهرانسانی یادآور "محبوب" است؛ هم چنان که امام درباره شهید فرمودند: "هروقت آقای اشرفی را می بینم به یاد خدا می افتم."

آرامش روح
 

انسانی به مقام بلند آرامش می رسد که همه امور رابه پروردگارواگذارد وبا تمام وجود به ذات اقدس الهی توکل کند.چنین شخصی ازحوادث عالم ترس ودلهره ندارد، چون همه چیزش را به محبوب سپرده است.این آرامش را،مدام،درمواجه های شهید با تهدیدهای دشمنان،به خوبی می توان دریافت.به ویژه آن جا که می فرماید: "شهادت،منتهای آرزوی من است"
این کلام آن بزرگوار،نشانه ای ازقوت نفس وصلابتش دربرابرناملایمت هاست،وثمره تقوا وخداترسی اوست .حضرت امام درجای دیگری ازپیام نورانی شان، به این نکته اشاره وشهید اشرفی اصفهانی را انسانی قوی النفس معرفی می کنند.

اطمینان قلب
 

ازابن عباس نقل می کنند که ازحضرت رسول (ص) درخصوص آیه شریفه"...الا بذکرالله تطمئن القلوب" پرسید که چه کسانی با ذکر خدا دل های شان آرام می گیرد، وحضرت فرمودند: " آن ها ،ما اهل بیت وشیعیان مان هستیم."
بی گمان شهید محراب از شیعیان خالص وواقعی اهل بیت(ع) بودوبهترین شاهد این مدعا، سیره عملی واردات فوق العاده اش به آن پاکان است.هم چنان که نزدیکان شهید نقل می کنند، او همواره لبانش به ذکر خدا مشغول بود وکلمه هایی مانند "یالله" و"یا حسین" برزبانش جاری می شد.هرگاه این کلمه را می گفت،رخسارش برافروخته می شدوبرشنونده چنان تأثیری می گذاشت که گویی ندایی آسمانی شنیده است.

خالی بودن از هواهای نفسانی
 

«الهی، این تویی که اغیار رااز دل های دوستانت زدودی،تا آن که به جز تورا دوست نداشتند».[امام حسین(ع) درفرازی از دعای عرفه]
شهید محراب با تأسی برفرموده مولایش حسین(ع) ونیزامام صادق(ع) که فرموده اند:"قلب،حرم خداوند است"،قلبش را از اغیاری نظیرحب ریاست،مال ،نفس،شهوت ودنیا خالی کرد تا آن جا که همه چیز را باچشم الهی می دید وچه زیبا، این گونه، دیده هایش را به دیگران منتقل می کرد:
«روحیه برادران رزمنده، پیش روی آنها وفتوحاتی را که حاصل شده، درخدمت امام عنوان کردیم. مادرفتوحات، هرچه دیدیم، فقط خدارا دیدیم.یعنی معلوم بود که فقط نیروی غیبی والهی وحمایت امام عصر(عج)،پشتیبان رزمندگان ما بوده است، والا ما به رموزجنگی وارد نیستیم.تا اندازه ای که رفتیم و بررسی کردیم، فقط دست خدا رادیدیم وحمایت غیبی ومدد الهی وحمایت امام زمان (عج)،واین فتوحات که به دست آمده ، شبه اعجاز است.»

زندگی نامه، دیدگاه ها و تلاش های چهارمین شهید محراب(1)

تارک هوی
 

«شجاع ترین مردم کسی است که برهوای نفسش غلبه کند.»[حضرت علی(ع)]
امیرمؤمنان (ع) درفرموده دیگرش، زهد را برخاسته از ترک هوای نفس وزینت ودنیا می داند وشهید اشرفی اصفهانی به حق، مصداق این روایت شریف است، چنان که برای درآغوش گرفتن شاهد وصال شهادت، را خواهش ها و حتی امیال مباح و حلال نیز فاصله گرفت وفارغ از هرگونه تعلقی، خودرا آماده جان بازی درراه مکتب نورانی سید وسالار شهیدان(ع) کرد.شهید اشرفی 13روز قبل ازشهادت درمحراب عبادت گفته بود:"امیدوارم چهارمین شهید محراب،من باشم".

اطاعت امر مولا
 

رسول اکرم (ص) می فرمایند:" خدای تبارک وتعالی فرمود: من مطیع کسی هستم که اطاعتم کند."
درسوره نساءآیه 80،نیز داریم : "من یطع الرسول فقد اطاع الله؛کسی که از پیامبر اطاعت کند، خدارا اطاعت کرده ."
پس، کسی که از پیامبر اعظم(ص) اطاعت کند، ازخداوند اطاعت کرده ودرآیه 69ازهمین سوره مبارکه نیز تأکید شده است که چنین کسی درروز رستاخیر هم نشین کسانی خواهد بود که خداوند نعمت خودرابرآنان تمام کرده،ازپیامبران و صدیقان وشهدا وصالحان، وآن ها رفیقان خوبی هستند.
شهید اشرفی اصفهانی، مزداطاعت ازخداورسولش را از دست مبارک نخستین شهید محراب،مولای متقیان علی(ع)،دریافت کردواین ، بالاترین سعادت هاست.

عمل صالح
 

عمل صالح،درواقع یک عمل مرکب است که ازسه بخش تشکیل شده وعبارت است از:نیت،عمل مبتنی برنیت واستمرار نیت.
باری، زندگی هر انسانی دراین دنیا،فراز ونشیب فراوانی دارد وبهترین نتیجه وبرترین میوه ای که می تواند داشته باشد، رسیدن به قرب الهی است واین که انسان درحالی ازدنیا برود که دارای ایمان الهی باشد.
وقتی به زندگی عالمی متقی، مثل شهید محراب اشرفی اصفهانی،به دیده توجه می نگریم، می بینیم که این زندگی مملو از خیرات، برکات واعمال صالحه است وبه بهترین نتیجه ممکن نیزمنتهی می شود،وآن چیزی نیست جزشهادت، با وضعیت خاصی که گویای عظمت وعلودرجه این پیر غلام نخستین شهدای محراب،امیرالمؤمنین علی(ع) است،وفارغ ازهر گونه توضیح است.
درخصوص چگونگی شهادت شهید محراب، به نقل ازشاهدان عینی حادثه آمده است که پس ازانفجار،بلافاصله،هردوپای شهید تقریباًقطع شدوایشان به حالت سجده برروی زمین افتاد ودرحالی که ذکرش"حسین،حسین" بودبه بیمارستان منتقل شد.دزآن جا نیز ، تا لحظه آخر،این ذکر از عمق وجود شهید شنیده می شد.ودرحال ذکر محبوب ،به دیار یارشتافت.

فردی بی آزار
 

رسول اکرم اسلام(ص) فرمودند:"مسلمان کسی است که مسلمانان ازدست و زبانش درامان باشند."
درطول زندگی شهید بزرگوار، آزار فراوانی ازناحیه افراد مغرض ومعاند وبعضاً ناآگاه به ایشان می رسید تا آنجا که به خانواده اش گفته بودند:پس ازمرگ برایم زیادگریه کنید،زیرا من خیلی مظلوم واقع شدم".البته این مظلومیت وآزارهایی که به ایشان می رسید، ابتلائاتی بود که درمسیر تکامل روحی شهید، بسیار مؤثر افتاد واین قبیل ابتلائات،خاص اولیاءالهی است.
امادرمقابل،حتی یک نفر ازآن ها با ناراحتی،خشم یا تلافی شهید روبه رونشد.وآن بزرگوار،هرگز موجبات دل شکستگی کسی را فراهم نکرد. بالاخره از این ها ،آزار شهید،حتی به حیوانات هم نمی رسید وکلام امام(ره) درپیام شان،صحه بر همین امر می گذارد که شهید، آزارش به موری هم نرسیده بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
دوشنبه 25/7/1390 - 22:53
شخصیت ها و بزرگان

استوانه حوزه و مأمور متواضع امام راحل

 





 
* شهید آیت الله اشرفی اصفهانی درکلام آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی
گروهک هایی که وابسته بودند وبعداً هم معلوم شد والبته هستندوامروز هم خیلی واضح است که دردامان آمریکا واسرائیل واستکبار وارتجاع هستند، تفکر می کردند ازراه ترور وانفجار ومبارزات واصطلاح مسلحانه، می توانند این انقلاب عظیم مردم را در جهت خواسته های خودشان پیش ببرند. اشتباه بزرگی کردند، خیلی ازاین ها می توانستند با مردم همکاری بکنندودرانقلاب جا داشته باشند. وقتی که به جنایت های ترور وتخریب آلوده شدند، دیگر بدترین کارهایی را که ممکن بود انجام دادند، وبه طور کلی سقوط کردند،یکی ازنمونه هایی فاحش آن ترورشهدای محراب است. البته همه عزیزانی که از دست این ها آسیب دیدند،چه شهید شدند وچه مجروح شدند، همه شان بزرگ ومقدسند، چون منافقین به سراغ برگزیده ها می رفتند.
ولی خب،شهدای محراب یک وضع خاصی دارند.شهدای محرابی که این ها شهیدشان کردند،تقریباً همه شان از شخصیت های بزرگ علمی حوزه ها، آیت الله های خیلی مهم کشور،امتحان داده ودارای میلیون ها علاقه مند وعاشق درسراسر کشوربودندوحضورشان در نمازهای جمعه ،با آن جمعیت انبوهی که بود، خود نشان گر نفوذشان بود.آن ها از روی یک تحلیل اشتباه،به این نتیجه رسیده بودند که اگر آن بسیج کنندگان انقلاب را از مردم بگیرند، مردم ازانقلاب جدا می شوند وکسی این ها را به میدان نمی آورد، اشتباه شان این بود ک فکر می کردند که این گونه شخصیت ها را به آسانی می شود از مردم گرفت،ولی این جا را نخوانده بودند که خون اینها، بیش تر ازحضورخودشان،می تواند مردم را درصحنه نگه دارد.
آیت الله شهید اشرفی اصفهانی راما ازجوانی می دیدیم که درحوزه یک استوانه ای بودند وطلبه ها به ایشان علاقه مند بودندومعظم له رایک شخصیت زاهد وپارسا وعالم وحقیقتاً سازنده ودرحوزه می دیدند، مأموریت های مهمی که آیت الله بروجری وبعداً هم حضرت امام (ره) به ایشان دادند وآقای اشرفی اصفهانی هم با تواضع پذیرفتند،والا اگر ایشان درحوزه هم می ماندند جای بسیار والایی داشتند ودربین علما وفضلا. درهمه زمینه ها ایشان پشتوانه خوبی برای مردم منطقه محل خدمت شان بودند وبه خصوص درغرب کشور،کرمانشاه آن موقع، تقریباً خط مقدم جبهه بود.گرچه ما نیروهای دشمن را عقب زده بودیم، ولی بازهم آن جا نقطه داغ جبهه بود.انسان می بیند که با انفاس قدسیه این شهید، مردم زیادی از منطقه غرب که امکان مهاجرت هم داشتند، از آن جا مهاجرت نمی کردند.چون ایشان آن جا ماند ودرمیان مردم بود.کرمانشاه را وغرب را، ایشان بانشاط ودرخدمت دفاع مقدس ودرخدمت انقلاب نگه داشت؛ علی رغم مشکلات فراوانی که مردم غرب دردوران دفاع مقدس داشتند. مردم جنوب هم همین طور، مردم خوزستان هم، وضع شان بهتر که نبود هیچ، بدترهم بود.من حالا ازغرب دارم می گویم ودرجبهه ها که بودیم، در قرارگاه ها ودرمیدان ها ، ماایشان رابا لباس بسیجی می دیدیم. گاه هم با عمامه می آمدند وبه گونه ای با رزمنده ها محشور بودند،که رزمنده ها ایشان را ازخودشان می دانستند.درهمین شرایط حوزه علمیه کرمانشاه را حفظ و تقویت کردند، مردم را درصحنه نگه داشتندو دل گرم کردند.ایشان، نیروهای رزمنده را با ملاطفت هایی که می کردند.خیلی خوب نگه می داشتند ومن این جوری می بینم که این شهدای محراب گرچه وجودشان مایه دلگرمی همه مابود، ولی شهادت شان این مطلب را ثابت کرد که مخالفان انقلاب اسلامی، مخالفان علم،فضیلت ،شهادت،ایثار ومبارزه بودند.
برگرفته فیلم مستند«محراب عشق»به کارگردانی مسعود سوقندی
دوشنبه 25/7/1390 - 22:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته