• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3525روز قبل
اخلاق

نصیحت، تربیت نیست
نویسنده:مرضیه محمدی
منبع:روزنامه همشهری
در شرایطی كه راه و روش تربیت را نمی‌دانیم اگر هیچ اقدامی نكنیم، به تربیت فرزندان كمك بیشتری می‌كنیم.

اگر بتوانیم از تربیت ناشیانه خودداری ورزیم، به تربیت شدن كودكان یاری مؤثرتری می‌رسانیم. اگر می‌دانستیم كه رها كردن مشكلات موقت كودك به جای دستكاری‌های ناشیانه چه‌قدر به بهبود و كاهش آنها كمك می‌كند دست از درمان آسیب‌زا برمی‌داشتیم.

اگر می‌دانستیم كه چگونه، چه حرف‌هایی نزنیم و چگونه، چه اندرزهایی ندهیم به رسایی پیام تربیت قدرت بیشتری می‌بخشیدیم. اگر می‌دانستیم كه چگونه تربیت نكنیم و چگونه تعلیم ندهیم و چگونه تشویق و تنبیه نكنیم، به خودیابی، خودآموزی و خود رهبری كودك یاری بیشتری می‌رساندیم.

اگر قدری تأخیر در تربیت كودكان داشتیم به پختگی آنها كمك بیشتری می‌كردیم. اگر از تب حرف باز می‌ایستادیم، اگر از هجوم طرح‌ها و برنامه‌های تربیت عاریه‌ای دست برمی‌داشتیم، قوه كشف و ابداع در افراد را فزونی می‌بخشیدیم. اگر می‌توانستیم حكیمانه خاموش باشیم، در تأثیرگذاری بر وجود فرزندانمان گویاتر بودیم. اگر می‌توانستیم به موقع كنار بكشیم تا كودك، خود را نه در ما بلكه در خود باز یابد دخالت فعال‌تری در تربیت او داشتیم.

اگر می‌توانستیم اندكی نسبت به مسئولیت و رفع بی‌تفاوتی آنها كمك كنیم و اگر می‌توانستیم به جای آنها ارزش‌گذاری نكنیم؛ به استقلال، اعتماد به نفس، پشتكار و اراده آنها عظمت بیشتری می‌بخشیدیم و اگر می‌توانستیم در محبت كردن معتدل باشیم، به جدیت و اعتدال فرزندانمان در زندگی كمك بیشتری می‌كردیم.

اگر می‌توانستیم اراده كودكان را در مقابله با دشواری‌ها و چالش‌های زندگی تقویت كنیم به خودسازی، خودكفایتی و خود اتكایی آنها كمك بیشتری می‌كردیم. اگر می‌توانستیم و تحمل آن را داشتیم تا فرزندانمان را اندكی ناكام كنیم، آنها را به درك لذت كامیابی ارتقاء می‌بخشیدیم. اگر می‌توانستیم طعم آزادگی و قناعت را در نداری و محرومیت مصلحتی به آنان بچشانیم فضیلت سیری و مناعت طبع را در آنها درونی می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه نصیحت كردن، آموزش دادن نیست؛ ارایه مطالب دینی، تربیت دینی نیست؛ عادت دادن، ایجاد اخلاق درونی شده نیست؛ یاد دادن، تعلیم دادن نیست؛ پاسخ دادن، قانع كردن نیست؛ نوازش كردن، محبت كردن نیست؛ ترحم كردن، احترام گذاشتن نیست؛ تعظیم كردن، تكریم كردن نیست و... به فهم راه و روش تربیت، نزدیك‌تر می‌شدیم.

اگر می‌دانستیم زینت دوستی، زیبایی دوستی نیست؛ آراسته شدن، لباس به رسم روز پوشیدن نیست؛ دانش‌آموختن، دریافت گواهی‌نامه نیست؛ پرهیزگار بودن، گریز از صحنه نیست؛ منعم بودن، پولدار بودن نیست؛ دلبسته بودن، برده بودن نیست؛ پای بندی به وظیفه، تسلیم بودن به فرمان دیگری نیست؛ مردم خواه بودن، مردم‌داری نیست؛ مصمم بودن، لجوج بودن نیست؛ موقر بودن، تكبر كردن نیست؛ احترام گذاشتن به خود، افاده نمودن به دیگران نیست؛ به عدالت رفتار كردن، تلافی نمودن نیست؛ شنیدن، گوش فرا دادن نیست؛ دیدن، بصیرت یافتن نیست؛ ایمن بودن، محفوظ ماندن نیست؛ آسودگی، لمیدگی نیست؛ هم‌نوایی، هم اندیشی نیست؛ محجوب بودن، مستور بودن نیست؛ مشاركت دادن، واگذار كردن نیست؛ حفظ كردن صرف قرآن، قرآنی شدن نیست؛ امنیت روانی، روان آسایی نیست؛ اعانه دادن، عدالت ورزی نیست؛ دل‌خوشی، تن پروری نیست؛ خردورزی، دانش اندوزی نیست؛ پیشتاز بودن، پس راندن دیگران نیست؛ انضباط داشتن، افسار به گردن كردن نیست و... به فهم حقیقت «تربیت» و زیستن با «حقیقت» نزدیك‌تر می‌شدیم.

اگر می‌دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت كودك به ودیعه نهاده شده است، از قانون تراشی و نقش بازی در تربیت خودداری می‌كردیم. اگر می‌دانستیم تربیت واقعی، امری درونی، شخصی و خودانگیخته است، از تربیت بیرونی، تحمیلی و دگر انگیخته پرهیز می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه تبلیغ بدون ترغیب، ضد تبلیغ است، از تبلیغات صوری دست برمی‌داشتیم. اگر می‌دانستیم كه تكرار كردن پیام، تحكیم بخشیدن به آن نیست، با كودكان به گونه‌ای دیگر رفتار می‌كردیم. اگر می‌دانستیم كه درصد عظیمی از ناهنجاری‌ها، كجروی‌ها، لجاجت‌ها، نافرمانی‌ها، بزهكاری‌ها و اختلالات عاطفی كودكان و نوجوانان، ناشی از اقدامات تربیتی ما بزرگسالان است، دست از این گونه اصلاحات و روش‌ها برمی‌داشتیم.

اگر می‌دانستیم تربیت كردن وابسته كردن، مطیع كردن، بار آوردن، دست پرورده‌سازی كردن، رام نمودن نیست؛ بلكه برعكس، فتح مداوم موانع رشد، خودیابی دائمی، خود رهبری، خودگردانی و خویشتن گستری مستمر است، آن‌گاه از آسیب‌رسانی به شخصیت كودك پرهیز می‌كردیم. اگر می‌دانستیم تربیت عاریه‌ای و تصنعی، مانع تربیت اصولی، ریشه‌ای و طبیعی است از قالب ریزی و قالب‌سازی‌های كلیشه‌ای در تربیت كودكان خودداری می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم دینی كردن، دینی شدن نیست؛ نقش دادن، نقش‌پذیری و الگوپذیری نیست؛ آموزش دادن، باوراندن نیست؛ اطلاعات دادن، ایجاد معرفت نیست؛ لولیدن، فعال بودن نیست و معتقد كردن، تبلیغ كردن نیست؛ بدون تردید از قیم بودن در جریان تربیت بازمی‌ایستادیم.

اگر می‌دانستیم كه یاد دادن، مانع یاد گرفتن است، هر چه سریع‌تر به آموزش و پرورش یك سویه و حافظه محور پایان می‌دادیم. اگر می‌دانستیم كه جست‌وجو برای كشف نادانسته‌ها چه‌قدر از دانسته‌ها برای كودك مفیدتر است، هیچ‌گاه ذهن دانش‌آموزان را انبار دانش و معلومات ذهنی نمی‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه دستیابی به مجهول‌ مهم‌تر از دست یافتن به معلوم است به پرورش فكر كودك كمك بیشتری می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه تشنه كردن ذهن یادگیرنده از سیراب كردن ذهن وی، به رشد و خلاقیت او كمك بیشتری می‌كند از پاسخ‌مداری و نمره‌گرایی در آموزش خودداری می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه هدف تربیت، ایجاد نیاز و تشنگی به حقیقت است تا كودك، خود به كشف آن دست یابد از ارایه مستقیم حقایق به كودك خودداری می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه كودك از چیزی تبعیت می‌كند كه در تراز رغبت فطری اوست، آن‌گاه هر پیامی را بر كانون رغبت او سوار می‌كردیم و نه بر كانون رغبت و خواسته خود.

اگر می‌دانستیم كه كودك تنها از كسانی تبعیت می‌كند كه مورد احترام اوست، آن‌گاه آموزش قوانین و ارزش‌ها را در قالب محبت و احترام یاد می‌دادیم.

اگر می‌دانستیم كه اثر یك نما و یك نگاه معنی‌دار و نافذ در تربیت، گویاتر از هزاران برنامه، پیام، كتاب و... است تربیت نمادین را با تربیت كلامی همراه می‌كردیم.

اگر می‌دانستیم كه تغییر رفتار و تحول در ساختار روان آدمی تنها در هنگام پذیرش درونی حاصل می‌شود، قبل از پاشیدن بذر به حاصل خیز كردن زمین می‌پرداختیم.
دوشنبه 25/7/1390 - 23:53
بهداشت روانی
ترس کودکان از مدرسه
نویسنده: وحید خسروشاهیان
هنوز چند روزی به شروع فصل مدرسه باقی نمانده بود که فرید كوچولو، با مامان تو خیابونها، كوچه و بازارها از این مغازه به آن مغازه به دنبال خرید لباس فرم مناسبی بودند، كه مدرسه گفته بود. حتماً باید رنگش سرمه ای با خطهای سفید روی آستین باشد! برای خواهر بزرگش هم روپوشی كرم رنگ با مقنعه ای سرمه ای كه مخصوص بچه های راهنمایی بود! مجید برادر بزرگترش هم باید كله اش را نمره چهار می زد! دل تو دلش نبود، نمی فهمید اینقدر التهاب مامان و خواهر بزرگش از چیه؟ او دائم تو خانه می گفت: باز هم شروع شد، باید و سختگیری های مدیر و ناظم و اخم و تخم معلم را تحمل كنیم! باز هم تنبیه! باز هم درس! تكلیف و جریمه! حیف، چقدر زود گذشت، كاش اصلاً مدرسه نمی رفتیم! طفلك فرید، اینها را كه می شنید و صحبت های مامان رو كه می گفت توی مدرسه مواظب باش این كار را نكنی. درس نخوانی، خانم معلم كتكت می زند و شنیده بود، بچه های شیطون را می اندازند تو اتاق های تاریك و... بابا می گفت آخر كه چی لیسانس بگیرند، بیكار و بی عار، ویلون تو خیابونها. فرید كوچولو اینها را می شنود. پاك ترس ورش می دارد، یعنی مدرسه اینقدر بده! چقدر سختگیرن! چند روز مونده به شروع سال پاشو توی یك كفش می كنه كه من مدرسه نمی روم، جیغ می كشید و گریه می كرد كه مدرسه را دوست ندارم. دلیل اینكه بچه ها از مدرسه رفتن می ترسند چیست؟
تــــرس:
روانشناسان معتقدند ترس یك حالت هیجانی است نسبت به خطر یا یك محرك مضر كه شخص از آن آگاه است. عامل ترس می تواند یك شی ء باشد، یك انسان یا مسئله و موقعیت مشخص.
مدرسه هـــــراسی یا تـــرس از مدرسه
ترس غیر منطقی از مدرسه در واقع معادل واژه School refusal به معنی امتناع از مدرسه رفتن است و یكی از نشانه های اضطراب جدائی از والدین، خانه، خانواده یا شرایطی است كه به آن دلبسته و وابسته شده بود.
  • امتناع از مدرسه رفتن در هر سنی دیده می شود، اما معمولاً در ابتدای هر مقطع به صورت واضح تر و عینی تر خود را نشان می دهد. تقریباً این مسئله در بین پسرها و دخترها در سنین آغاز مدرسه به طور یكسان دیده می شود، اما در سطوح بالاتر با اندكی تفاوت از یكدیگر سبقت می گیرند. در خانواده هایی كه بچه ها با فاصله های زیاد از یكدیگر متولد می شوند شایعتر بوده و همانطور كه گفته شد شایع ترین دلیل ترس از مدرسه در بین كودكان و در بدو ورود به مدرسه ناشی از اضطراب جدایی از والدین بخصوص مادر است.
  • معمولاً مادران بچه هایی كه دچار اضطراب جدایی هستند شخصیتی افراطی، مضطرب، بیش از اندازه حمایت كننده، مردد، غیرمنطقی، حساس و عاطفی (سمپاتیك) دارند كه اضطراب خود را با بیان افكار منفی و اضطراب آلود و عمل خود به بچه ها منتقل می كنند.
  • اغلب مادران كودكانی كه ترس از مدرسه رفتن دارند، افرادی وسواسی، كم تحمل، نكته سنج و موشكاف هستند كه احتمالاً خود یا یكی از نزدیكانشان در كودكی دچار همین مشكل بوده اند.
  • ترس یا امتناع از مدرسه بیش از آنكه علت شخصیتی، عاطفی یا... داشته باشد، ناشی از یادگیری است. مادر یا پدری كه در ارتباط خود با كودكان مفاهیم و نكته های منفی از محركها و مكانهایی مثل مدرسه یا درس خواندن می دهند وقتی تجربه های منفی توأم با وحشت و ترس و اضطراب، خود را از دوران تحصیل و مدرسه، تنبیه و توبیخ ها به بچه ها انتقال می دهند و از آنها می خواهند مواظب رفتارهایشان باشند، خواه ناخواه، بذر امتناع و ترس از مدرسه را در افكار آنان می كارند.
    یك تجــــربه
    علی كلانترزاده دانش آموز كلاس پنجم ابتدایی می گوید: من هیچ وقت از مدرسه رفتن نترسیدم، یادم می آید هفته اول مهر بود، درست تا یك هفته هیچ تكلیف و مشق به ما ندادند، فقط خانم معلم می آمد در مورد كتابها و درسهایمان چیزهایی می گفت و می رفت، همیشه لبخند می زد، هیچ وقت ندیدم اخم كند یا كسی را كتك بزند. یادم می آید بعضی از بچه ها با مامان هاشون اومده بودند مدرسه، چندتایی گریه می كردن، خانم معلم با خنده به بچه ها گفت، بگین مامانتون بره خونه، بچه ها هم رفتن به مامانها گفتند برن خونه. خانم معلم با مهربانی توضیح می داد از هفته آینده دفترچه بیاریم و مشقهایمان را چطور بنویسیم. خیلی از او خوشم آمده بود. از علی می پرسم چطور شد از مدرسه رفتن نترسیدی؟ می گوید: آخه مامان من معلم بود، قبل از شروع مدرسه من را با خودش آورد مدرسه و با ناظم و معلم ها بازی می كردیم، با بچه های كلاس پنجم دوست شده بودیم. مامان همیشه تو خونه از معلم ها، مهربانی هاشون و دلسوزی هاشون تعریف می كرد. راستش هیچ ترسی نداشتم، اما یكی دو تا از بچه ها هی گریه می كردند. تا جایی كه با چند تا از بچه ها دست ها و پاهاشون را گرفتیم، آوردیم كلاس، همین كه خانم معلم چند تا شكلات به اونها داد ساكت شدند و یادشان رفت برای چی گریه می كردند. می پرسم یعنی هیچ وقت نشده از مدرسه بترسی؟ راستش یادمه فقط یك بار كودكستان وقتی مادرم من رو تنها گذاشت و رفت تا ۵ دقیقه گریه می كردم! اما خانم معلم وقتی تشویقم كرد بازی كنم و نقاشی بكشم همه چیز را فراموش كردم.
    تـــرس از مدرسه در مقاطع مختلف
    تجربه نشان داده امتناع یا ترس از مدرسه در هر سنی دیده می شود. اما علتها و دلایل متفاوتی دارد.
    مقطع ابتدایـــــی: نقش والدین و اضطـــــراب جدایی
    این سن مصادف است با ساخت طرح واره هایی از محیط اطراف كه توسط نزدیك ترین افراد به فرد انتقال داده می شود، كودك ۶ یا ۷ ساله آمادگی بسیار زیادی برای دریافت، ذخیره و حفظ اطلاعاتی دارد كه نزدیكان به خصوص پدر و مادر، خواهر و برادر، در مورد یك شی، مسئله، مكان یا فرد به او می دهند. هر گونه برداشت منفی و انتقال آن به كودك، التهاب، دلواپسی، تشویش، اضطراب و ناراحتی یا آرامش، انگیزه مثبت، تلاش و كوشش، شادمانی و هیجانات مثبت می تواند در واكنش كودك یك مسئله مؤثر باشد. آنچه والدین به صورت احساس، افكار، اعمال و گفتار به فرزندشان انتقال می دهند، بخصوص در این سن او را نسبت به حضور یا عدم حضور (مثلاً در مدرسه و كلاس) تهییج می كند. ایجاد باورهای غلط نسبت به معلم، ایجاد یأس و یا ناامیدی از آینده، بیان و ابراز تشویش و نگرانی از چگونگی حضور بچه ها در مدرسه و... حساسیت منفی و واكنش عاطفی او را در پی خواهد داشت و هر گونه تأكید و تحریك كودك در این شرایط به حضور در مدرسه شدت واكنشها را افزوده و نتیجه منفی به بار می آورد.
    اضطـــــراب جدایــــی
    عامل دیگر، اضطراب كودك از جدا شدن و از دست دادن تكیه گاه، پناهگاه و وابستگی به مادر است. معمولاً مادران سعی در وابسته نمودن كودكان به خویش دارند و به واكنشهای عاطفی آنان نسبت به ترك پاسخ می دهند كه در طولانی مدت و در هنگام وارد شدن به محلی ناآشنا یا تغییر مكان بدون حضور مادر، دچار نوعی حالات اضطراب به نام اضطراب جدایی Anxiet separation می شود كه خصوصیات آن اضطراب شدید، موقع جدا شدن از افرادی است كه كودك وابستگی مهمی نسبت به آنها دارد. این وابستگی می تواند به خانه یا محیط های آشنا هم باشد، گاهی در بچه ها هنگام جدا شدن از مادر حتی نشانه هایی از هراس هم دیده می شود، كه فراتر از آنچه كه از سطح رشد آنها انتظار می رود، است.
    راهنمایــی
    در این سن اضطراب جدایی جای خود را به امتناع از مدرسه رفتن می دهد، در واقع در این مقطع امتناع از مدرسه رفتن مطرح می شود نه ترس و آن به دلیل كسب تجربه های عینی است از حضور در مدارس ابتدایی، مشاهده رفتارها، ارائه اطلاعات واقعی یا غیرواقعی از مقطع تازه، توسط همسالان، افراد خانواده و غیره، وابسته شدن و عادت به حضور یك معلم در تمامی دروس ، تعداد كم دانش آموزان كلاس و ترس از حضور در كلاسهای حجیم یا معلم های مرد (بیشتر برای پسرها) ، عدم آگاهی نسبت به مقطع، قوانین و مقررات مدرسه، سختگیری كادر اجرایی و دبیران و در صورتی كه از نظر آموزشی ضعیف بوده باشند، ترس از ناتوانی و شكست تحصیلی. این دوره از حساسترین دوران زندگی فرد است. تحولات مربوط به بلوغ، رشد فكری و روانی، تمایل به استقلال طلبی، تغییر در ارزشها و تحولات جسمانی از این سن آغاز می شود. نوجوان در این سن بسیار حساس، زودباور و تأثیرپذیر است. تجربه های قبلی از نحوه رفتار معلم، محیط آموزشی، ناظم و مدیر و روابط با همسالان در چگونگی واكنش او نسبت به محیط تازه مؤثر است. بی تردید در آغاز هر پایه به طور طبیعی مواجه با نوعی دلشوره اضطراب و نگرانی نوجوانان در برخورد با محیط تازه تحصیلی خواهیم بود. اخلاق و رفتار معلم، طرز تفكر او، سطح فرهنگی، كیفیت و نحوه آموزش دروس، و برخوردش با مسایل و مشكلات بچه ها، روش كلاسداری و تدریسش و شیوه های انضباطی او، جاذبه و دافعه اش، تشویق و تنبیه، نظم و ترتیب در دوره ابتدایی و آغاز دوره راهنمایی تأثیر سازنده یا مخرب در افكار و واكنشهای او به محیط تازه دارد.
    متـــوسطه
    این دوره همراه با تغییر در نگرشها! باورها، ارزشها، تغییرات بلوغ و تحول عمیق در لایه های مختلف شخصیت است. با ورود به مقطع نظری نوجوان دوره وابستگی به والدین، كودكی و مطیع بودن را كنار می گذارد. اما نه به طور كامل! والدین به علت تغییر در ظاهر فیزیكی و سعی در مستقل شدن نوجوان، او را رها می كنند. (در واقع استقلال می دهند) اما نوجوانانی كه تا این سن چه از لحاظ درسی و چه تربیتی تحت تأثیر والدین بخصوص مادران، اتكا و حمایت او بودند، ناگهان خود را بدون حامی تنها در محیطی بسیار شلوغ افرادی سختگیر و (از دید خود) خشن می بیند. تجربه سختگیریها، شكستهای درسی، توبیخ، بدرفتاری مسئولان مدرسه، تندخویی و خشونت از طرف معلم و... او را نسبت به حضور در محیط مدرسه بیزار می كند. تغییر در حجم، كیفیت و موضوع كتب درسی و افزایش تعداد دروس و ناآشنایی با واحدهای درسی و... در نخستین روزهای حضور در مدرسه او را دچار حالات عصبی و عاطفی می كند، كه در نهایت احتمال امتناع از مدرسه رفتن و نهایتاً در صورت برخورد واكنشهای جسمانی مثل سردرد، دل درد، حالات تهوع و بیماریهای ناگهانی از خود نشان می دهند (این مسئله در تمامی مقاطع دیده می شود.)
    عامـــــل پنهان
    آنچه معمولاً مورد كم توجهی مسئولان و دست اندركاران مدارس و آموزش و پرورش قرار می گیرد، توجه به فضا و محیط فیزیكی مدارس است! با یك نگاه به كودكستان ها و پیش دبستانها می بینیم از كوچكترین فضایی برای جلب توجه به ایجاد شوق در بچه ها استفاده می كنند. جذابیت، شادابی و طراوت محیط آموزشی نقش مهمی در جذب، ایجاد آرامش درونی و علاقه به حضور در مدرسه دارد. كمتر مدرسه ای را می بینید كه دیوارهایش آجری نباشد! یكی از مسئولان آموزش و پرورش منطقه غرب تهران می گفت: وقتی دیواره ها و محیط دبستان كنار اداره را می بینیم با آن پرچم روی دیوار و صبحگاهی، به یاد پادگان های اطراف تهران می افتم! بچه های مثل سرباز توی صف ایستاده و به زور خود را كنترل می كنند! در واقع در مقطع ابتدایی جذابیت و زیبایی فضای مدرسه و استفاده از رنگ های شاد و تصاویر جذاب و جالب به همراه وجود فضای سبز در مدرسه می تواند در تغییر نگرش و كاهش اضطراب بچه ها مفید باشد. كلاسهای كوچك و تاریك یا بسیار وسیع با تعداد زیاد دانش آموز، بچه ها را در نخستین تجربه حضور در مدرسه وحشت زده می كند! سال قبل در یك نظر سنجی كه از بچه ها به عمل آوردم، اكثراً معتقد بودند مدرسه مثل زندان است! بچه ها مثل سرباز باید مراقب هر نوع رفتاری باشند! همه چیز درس است! معلم ها اغلب كم حوصله، عصبانی و زودرنج می باشند. هر چند هستند معلم هایی بسیار پر نشاط، شاداب و خنده رو ...
    راهكــــار
    والدین تجارب افكار بازخوردهای منفی خود را به كودكان و نوجوانان انتقال ندهند، با تأكید بر مراحل مختلف رشد كودكی و نوجوانی و تغییرات هر مرحله والدین رفتارهای خود را متناسب با این تغییرات، تغییر دهند. در سنین ابتدایی از ترساندن بچه ها، ایجاد رعب و ترس از معلم، تشبیهات (اگر بچه خوبی نباشی میگم معلم تو را تو كلاس حبس كند) خودداری كنند. خاطرات، یادواره ها و تجارب مثبت، شاد و جالب خود با معلم های دوره ابتدایی را با بچه ها در میان بگذارند، از معلم ها با القاب خوب (با لبخند) یاد كنند. آنها را مهربان و دلسوز بدانند و به بچه ها انتقال دهند، پیش از آغاز مدرسه آنها را با مسئولین، معلم ها و محیط مدرسه آشنا كنند، به هیچ وجه به خاطر ضعف در فهم یا انجام تكالیف، تنبیه یا توبیخ نكنند. بچه های دیگر را به رخشان نكشند، تفریحات آنها را محدود نكنند، و دلیلش را مدرسه رفتن قلمداد نكنند. بچه ها را در دوره ابتدایی به خود وابسته نكنند، سعی كنند روشها را به آنها بیاموزند و بگذارند خودشان با كمك و یاری والدین در حد اعتدال تكالیفشان را انجام دهند. برای جلوگیری از انزواطلبی و دوری گزینی سعی كنند از دبیران در منزل استفاده نكنند، آنها را تا می توانند در محیط های آموزشی و حضور در جمع قرار دهند.
    نكاتـــــی بـــرای مسئــــولان
    برای كاهش هر چه بیشتر مشكل امتناع از مدرسه سعی كنید در هر مقطع از وجود كارشناسان روان شناسی و مشاوره به صورت مستمر در مدرسه بخصوص ابتدایی و راهنمایی استفاده كنید. مشاور با ایجاد روابط عاطفی پایدار خواهد توانست بچه ها و نوجوانان را جهت ورود به مقاطع مختلف آماده و شیوه برخورد با مسایل و مشكلات عاطفی و آموزشی را به آنها بیاموزد.
     بیایید محیط آموزشـــی و فیزیكــــی مدرسه ها را شاد كنیم،
    جذابیت مهمترین عامل جذب بچه هاست.

  • دوشنبه 25/7/1390 - 23:52
    اخلاق
    به نیازهای عاطفی فرزندتان پاسخ بدهید
    نویسنده:دكتر لورنس استینبرگ
    ترجمه: نوشین دیانتی
    منبع:sharghnewspaper.ir
    پیش از دبستان: وقتی بچه ها هنوز به مدرسه نرفته اند شروع به یادگیری درباره دنیای بیرون از خانه می كنند و می خواهند خودشان را در جامعه بزرگ تر به صورت افراد بالغ نشان بدهند. به رغم این رویاپردازی ها و فانتزی ها، بچه ها در دوران پیش از دبستان احساس كوچكی و بی قدرتی می كنند و می دانند كه شكاف عمیقی بین آنچه می خواهند با آنچه توانایی اش را دارند هست. روزی شنیدم كودك پنج ساله ناامیدی كه از میان ازدحام بزرگسالانی كه جلوی دید او را گرفته بودند به پدرش شكایت كرد كه «دنیا را برای آدم بزرگ ها ساخته اند.» نقش شما این است كه در این سن به فرزندتان كمك كنید تا احساس كند رویای او برای آدم بزرگ بودن دست یافتنی است. وقتی كودك شما بین ۴ تا ۶ سال دارد از خود بپرسید: چه می توانم بكنم كه فرزندم بیشتر احساس بزرگ بودن بكند
    سال های دبستان: هنگامی كه فرزندتان به دبستان می رود فرض بر این است كه باید مجموعه ای عظیم از چیزهای مختلف را یاد بگیرد. نه فقط مهارت های درسی كه مهارت های فوق برنامه و مهارت های اجتماعی را هم باید یاد بگیرد. كودك سعی می كند بفهمد چگونه باید شاگرد خوبی باشد، چگونه میان سایر دانش آموزان محبوب شود، چگونه باید هر كاری را از جدول ضرب تا دوچرخه سواری و كمك در شستن ظر ف ها یاد بگیرد. می داند كه مردم معلمش، هم شاگردی ها، دوستانش و پدر و مادرش اغلب در حال ارزیابی عملكرد او هستند. در این مرحله چه باید بكند كودك در این سن نیاز دارد كه احساس شایستگی بكند. نقش شما این است كه كمك كنید تا تشخیص بدهد چه كارهایی را خوب انجام می دهد و برای پیشرفت در كارها می خواهد و نیاز دارد كه كارها را خوب یاد بگیرد. وقتی كودك این سنی دارید باید از خود بپرسید چه می توانم بكنم كه فرزندم احساس توانایی بیشتری بكند
    اوایل نوجوانی :وقتی فرزندتان به نوجوانی می رسد، حدود ۱۲سالگی، دوباره نیازهای عاطفی اش تغییر می كند. نیازهای عاطفی نوجوان ۱۳۱۲ساله در بسیاری جهات به موازات آنچه وقتی تازه به راه افتاده بود تغییر می كند هنگامی كه ذهن او درگیر استقلال بود. اما نیازهای نوجوانان در جنبه های مهمی متفاوت است. او می خواهد استقلال داشته باشد اما آنچه مورد نظر او است نسبت به قبل بیشتر روانی است. فرزندتان می خواهد فردی متمایز از شما از نظر روانی و عاطفی باشد كسی با باورها، ارزش ها و عقاید مخصوص به خودش. نقش شما كمك به او است تا بیشتر فرد مستقلی باشد بدون آنكه روابط تان با او خشك و جدی شود. البته نباید رفتار طعنه آمیزی هم داشته باشید اگرچه مسئله رشد عاطفی در این مرحله این است كه نوجوان به شما احساس وابستگی نكند. شما نقش مهمی در كمك به رشد استقلال او دارید. وقتی فرزندتان به دوران نوجوانی می رسد سئوال از خودتان این است: چه می توانم بكنم كه فرزندم احساس استقلال بیشتری بكند
    سال های بعدی نوجوانی: هنگامی كه نوجوانان به ۱۵ یا ۱۶ سالگی می رسند درباره خودشان كه چه كسی هستند و می خواهند به كجا برسند عمیق تر فكر می كنند. همان مواردی كه نیازهای عاطفی كودك نوپا است احساس اختیار داشتن و به صورت نیاز عاطفی سال های پیش از دبستان ظهور می كند. احساس بزرگ شدن نیازهای عاطفی نوجوانان كوچك تر احساس اختیار داشتن در نیازهای عاطفی نوجوانان بزرگتر پدیدار می شود. احساس بزرگ شدن نقش شما این است كه كمك كنید نوجوان تصویری از كسی كه اكنون هست و آنچه بعدا می خواهد شود بسازد. در این مرحله از رشد عاطفی فرزندتان پرسش ذهنی شما باید این باشد: چه می توانم بكنم كه فرزند نوجوانم خودش را بهتر درك كند
    احساس امنیت، اختیار داشتن، بالغ بودن، توانا بودن، استقلال و آگاهی نسبت به خود چیزهایی هستند كه در هر مرحله از زندگی احساس خوبی به آدم می دهند. اما هر یك از این دلمشغولی ها در بعضی دوره های رشد از بقیه برجسته تر می شوند. اگر این مراحل رشد عاطفی را در ذهن داشته باشید فرزندتان كمتر شبیه به یك چیستان عاطفی می شود و این توانایی را به شما می دهد كه پدر یا مادر پاسخگوتری باشید.
    دوشنبه 25/7/1390 - 23:51
    آموزش و تحقيقات
    نمی خواهم به مدرسه بروم
    نویسنده:یتا شاهرخ / پروین نظری نژاد
    منبع:www.hamdardi.com
    والدین ، هیچ گاه اطمینان ندارند که آیا به اجبار کودک را به مدرسه فرستادن کار درستی است یا نه؟ آنها به طور دقیق نمی دانند که آیا کودک ، واقعا احساس ضعف و بیماری کرده یا مثل بسیاری از کودکان که گاهی دلشان نمی خواهد به مدرسه بروند بهانه گیری می کند. در خانه هایی که مدرسه رفتن کودکشان به صورت مشکل در آمده صبحهای زود، مالامال از اشک و دعوا و سر و صداست. بعضی از کودکان صبح که از خواب بیدار می شوند، می گویند که به مدرسه نمی رویم و تعداد دیگرشان تمارض به دل درد و سردرد می کنند، یا با آه و ناله اعلام می کنند که حالشان خوب نیست. مهم نیست فرزندتان چگونه حالت اضطراب و نارضایتی خود را نشان می دهد، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که شما با دلداری دادن ، اعتماد به نفس او را تقویت کنید؛ اما گاهی اوقات باید علایم فیزیکی را که باعث نشانه های بیماری فرزندتان می شود نادیده بگیرید و بهترین راه اصرار به اصل موضوع است که او باید به مدرسه برود. به نظر یکی از کارشناسان در این مواقع بهتر است بگویید: «عزیزم تو یک درجه هم تب نداری و چشمانت سرحال و شاداب است. مامان و بابا امروز کارهای مهمی دارند که باید انجام دهند. پس بهتر است به مدرسه بروی تا ما هم به کارهایمان برسیم.» با وجود این ، اگر به فرزندتان به دلیل این که واقعا بیمار است ، اجازه مدرسه رفتن را ندادید، او را مطمئن سازید که روز خوبی در خانه نخواهد داشت. او را در رختخوابش بخوابانید و در ساعات بعدی روز هم ، حتی اگر گفت حالش بهتر است ، اجازه بازی ندهید.

    دلایل اضطراب کودکان هنگام رفتن به مدرسه
    دلایل متعددی وجود دارد که چرا کودکان 6-5 ساله از رفتن به مدرسه می گریزند، مهمترین و معمول ترین نارضایتی آنها عبارتند از: «من می خواهم فقط در خانه بمانم!» بعضی کودکان در این سن به زمان بیشتری برای سازگارکردن خود با قوانین و محیطهای جدید نیاز دارند. بازگشایی مدارس پس از تعطیلات تابستانی ، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، بیماری و یا مرگ یکی از اقوام می تواند باعث اضطراب و دلشوره کودک شود، حتی بچه ای که قبلا این طور نبوده ، ممکن است دچار این اضطراب ها شود.
    راه حل:
    با فرزندتان درباره آنچه که در روزهای مدرسه انجام می داده صحبت کرده و روی نکات مثبت و جالب توجه تاکید بیشتری کنید. ساعات روز او را طوری برنامه ریزی کنید تا احساس رضایت بیشتری کند. استفاده از وسایل کوچک و جالبی که به طور چشمگیری باعث کاهش اضطراب و تقویت اعتماد به نفسش می شود بسیار موثر است. از قبیل گذاشتن یادداشت هایی در ظرف غذایش ، حیوان کوچک عروسکی یا یک سری عکسهای خودش.

    از مدرسه می ترسم!
    بعضی کودکان 6 ساله به طور عجیبی از مدرسه می ترسند و به مادرشان می گویند: «من به مدرسه نمی روم و در خانه می مانم» ترس این کودکان ممکن است دلایل متعددی داشته باشد از جمله ترس از سوار شدن سرویس ، دعوا کردن با دوستش ، توبیخ شدن توسط معلم ، قادر نبودن به بستن بندهای کتانی (کفش) یا مسخره کردن او به خاطر عینکش.
    راه حل:
    با معلم او صحبت کنید و شیوه جدیدی را برای حل مشکل کودکتان پیدا کنید. به عنوان مثال اگر او را مسخره می کنند، به معلمش بگویید تا با بچه های دیگر صحبت کند. اگر از سرویس مدرسه می ترسد با راننده سرویس تماس بگیرید و از او بخواهید که فرزندتان را با اسم صدا کرده و به او خوشامد گوید و اجازه دهد که ردیف جلو بنشیند.

    من مثل کودکان دیگر باهوش نیستم
    هنگامی که کودکان برای سلامت جسمانی و عقلانی به مراکز سنجش سلامت مراجعه می کنند، اضطراب آنها به طور فزاینده ای زیاد می شود. در این مراکز کودکان 5-6 ساله ای هستند که احساس بدی درباره موفقیتشان در مقایسه با دیگر همکلاسی هایشان دارند.
    راه حل:
    اگر فکر می کنید که فرزندتان به کمک بیشتری نیاز دارد، به معلمش بگویید به او توجه و کمک بیشتری کند یا یک معلم خصوصی برایش بگیرید. به جای این که سعی کنید خودتان معلم کودکتان شوید همانند یک راهنمای خوب عمل کرده و به آن کاری که فرزندتان خوب انجام می دهد، تکیه کنید. او را مطمئن سازید که در صورت اشتباه انجام دادن کاری هیچ مساله ای پیش نمی آید و تنها انتظاری که از او دارید این است که سعی کند بهترین باشد.

    علت نرفتن به مدرسه را دریابید
    کشف کنید چه عاملی در مدرسه آنقدر کودکتان را آزار می دهد که از رفتن به آنجا خودداری می کند. با کودک صحبت و او را تشویق کنید تا تمام خبرها و اتفاقاتی را که باعث می شوند او به مدرسه نرود برای شما بگوید، این روش را هم بیازمایید. از کودک بخواهید فهرستی از آنچه در مدرسه مورد علاقه اش است و آنچه را که دوست ندارد با ذکر دلیل برای شما بگوید. ببینید آیا نشانه هایی از این که کودک از مدرسه رفتن نمی ترسد ولی از ترک خانه واهمه دارد می بینید یا خیر؟ ممکن است شما نتوانید به حل و رفع مشکل بپردازید، ولی می توانید به کودک کمک کنید با احساساتش کنار بیاید. با نشان دادن علاقه تان و درک مسائلش به او اطمینان خاطر بدهید. با دوستان و برادر و خواهرهای کودک صحبت کنید. شما اغلب می توانید با پرسش ، از احساساتش آگاه شوید. گاهی برادر یا خواهر بزرگتر می تواند اطلاعات مفیدی به شما بدهد یا شما را در حل و رفع مساله یاری کند. با معلم کودکتان صحبت کنید. مشکل را با او در میان بگذارید. سرآغاز این رفتار چه آموزشی و چه احساسی باشد، معلم باید از قضیه اطلاع داشته باشد و حتی ممکن است بتواند در حل و رفع آن مشکل کمک بزرگی برای شما باشد.

    کودک را به مدرسه و محیط آن علاقه مند کنید
    این راهها را برای تشویق کودک به منظور به مدرسه رفتن بیازمایید. با نظری مساعد درباره مدرسه صحبت کنید. روزهایی را که قرار است اتفاق خاصی در مدرسه بیفتد یا برنامه خاصی در مدرسه وجود دارد در تقویم علامت بگذارید، مثلا به کودک بگویید: «این هفته قرار است تمام بچه های کلاستان را برای بازدید از یک ایستگاه آتش نشانی ببرند. فکر می کنی چه چیزهای تازه ای ببینی؟ یادت باشد همه چیز را برای من تعریف کنی».

    با دقت کافی وارد عمل شوید
    اگر دلیل خاصی برای دوست نداشتن یا احساس ناراحتی فرزندتان نسبت به مدرسه وجود ندارد لازم است که شما کمی هوشیارتر و تیزبین تر باشید. درباره هر کدام از روزهای مدرسه اش با او صحبت کنید و عکس العملش را ببینید. اگر در کشف (یافتن) آنچه که باعث نارضایتی اش می شود به شما کمک کرد، شما نیز در حل این مشکل به او یاری دهید تا به اختیار خود بتواند به خودش کمک کند. همچنین با معلمش درباره روشهایی که ممکن است نظر او را نسبت به مدرسه عوض کند، صحبت کنید. در حقیقت با کار گروهی می توان ، نگرانی کودکان را درباره مدرسه کم کرد از جمله تشویق های معلم ، داوطلب شدن دانش آموزان ، زنگ تفریح برای استراحت و حتی اختصاص دادن ساعتی در هر هفته برای صحبت کردن مدیر مدرسه با شاگردان. بنابراین با استفاده از این روشها کودکان 5 6ساله دیگر احساس نگرانی و اضطراب برای مدرسه رفتن ندارند و روز به روز احساس راحتی و رضایت بیشتری خواهند کرد.
    دوشنبه 25/7/1390 - 23:50
    آموزش و تحقيقات
    دلایل ترک تحصیل دانش‌آموزان و راهکارهاى جلوگیرى از آن
    نویسنده:احمدرضا ساحلی
    منبع:روزنامه رسالت
    تعلیم و تریبت و معضلات و مشکلات مربوط به آن یکى از بحث‌انگیزترین مسائل در جوامع مختلف بوده و هست. دلایل این اهمیت را نیز مى‌توان به نکاتى چون، لزوم تعلیم و تربیت صحیح نسل آتی، حساسیت و شکنندگى کودکان، نوجوانان و جوانان در مقابل مسائل مختلف؛ سرمایه‌گذارى دولتمردان جوامع براى دستیابى به موفقیت بیشتر با استفاده از تخصص نسل جوان؛ تاکید والدین بر تعلیم و تربیت درست فرزندان؛ حرکت سرسام‌آور جوامع به سوى رشد و ترقى و بسیارى نکات ریز و درشت دیگرى نسبت داد و بنا بر دلایل ذکر شده، «ترک تحصیل دانش‌آموزان» یکى از معضلاتى است که مى‌توان آن را به دلایل مختلف، آفتى براى ساختار آموزشی، پرورشى جوامع دانست.
    شاخص‌ترین دلایل و راهکارهاى جلوگیرى از ترک تحصیل دانش‌آموزان دبیرستانى در یازده مورد خلاصه مى‌شود:
    1- فراهم نشدن زمینه مناسب براى تحصیل همه جوانان و نوجوانان زیر بیست و یک سال؛ در بسیارى از کشورها حداکثر سن براى تحصیل در دوره دبیرستان18 سال است و پس از این سن دانش‌آموزان به فرض اشتیاق به ادامه تحصیل باید راهى مدارس شبانه شوند. حضور در مدارس شبانه عاملى براى ترک تحصیل دانش‌آموزان است. از این رو با ارتقاى سطح سنى این معضل برطرف شده و دانش‌آموزان بدون ترس و هیجان، بویژه هیجان ناشى از افزایش سن مى‌توانند به تحصیل بپردازند. به عقیده پژوهشگران در قرن حاضر که بسیارى از دانش‌آموزان با مشکلات فراوانى چون ناتوانى در تامین نیازهاى اقتصادی، اجتماعى دست و پنجه نرم مى‌کنند، افزایش سن تحصیل در دبیرستان راهکارى است تا دانش‌آموزان بتوانند در کنار کار به تحصیل نیز بپردازند.
    براساس پژوهش‌هاى انجام شده بالاترین آمار مربوط به ترک تحصیل به دلیل افزایش سن و امتناع دانش‌آموزان از حضور در مدارس شبانه است.
    2- مدارس ویژه دانش‌آموزان 19 تا 21 سال؛ خجالت دانش‌آموزانى که نسبت به همکلاسى‌هاى خود سن بالاترى دارد، عاملى دیگر براى ترک تحصیل آنها ست. بنابراین با ساخت مدارس ویژه دانش‌آموزان 19 تا 21 ساله، مى‌توان گام موثرى جهت جلوگیرى از ترک تحصیل این رده سنى برداشت. این مدارس باید جدا از مدارس شبانه فعالیت کرده و از هر نظر حتى از جهت زمانى مانند سایر مدارس مقطع دبیرستان باشند.
    3- بر روى تک‌تک دانش‌آموزان تمرکز کنیم؛ به عقیده پژوهشگران انجمن بین‌المللى مطالعات آموزشى آمریکا )NEA( مرکز آموزشى مى‌تواند در زمینه آموزش و پرورش دانش‌آموزان موفق عمل کند که از وضعیت آموزشی، پرورشى فرد فرد دانش‌آموزان آگاه باشد. این تمرکز با کاهش تعداد کادر آموزشى و انتخاب افراد زبده، ارتباط منظم و موثر والدین و اولیاى مدرسه، ارتباط صمیمانه (در حد معقول و منطقی) بین دانش‌آموزان و آموزگار، کاهش تعداد دانش‌آموزان در هر کلاس (حداکثر بین 18 تا 25 نفر)، برنامه‌ریزى منظم براى رسیدگى به وضعیت درسى دانش‌آموزان، برگزارى کلاس‌هاى تقویتى منظم به منظور رفع ضعف‌هاى آموزشى میسر است. پژوهشگران برگزارى برنامه‌هاى تفریحى دسته جمعى در پایان هفته و حتى در طول تعطیلات تابستان را یکى از شیوه‌هاى افزایش ارتباط میان دانش‌آموزان با یکدیگر و دانش‌آموزان با اولیاى مدرسه بویژه آموزگار مى‌دانند. این ارتباط زمینه‌ساز حل بسیارى از مشکلات آموزشی، پرورشى است. در حقیقت به هر میزان موانعى چون ترس، خجالت و بى‌اعتمادى میان دانش‌آموزان و آموزگار و ... برطرف شود به همان میزان امکان موفقیت دانش‌آموز افزایش مى‌یابد.
    4- گسترش زمینه تحصیل؛ محدود کردن رشته‌هاى تحصیلى و القاى این باور که ادامه تحصیل در برخى رشته‌هاى تحصیلى ضامن موفقیت بوده و ادامه تحصیل در سایر رشته‌ها، آ‌ینده روشنى را به دنبال ندارد، دانش‌آموز را از ادامه تحصیل دلزده مى‌کند. این نکته بویژه در دانش‌آموزانى که به ادامه تحصیل در برخى رشته‌ها علاقه نداشته و فقط به اجبار اجتماع، والدین و مدرسه ادامه تحصیل در این رشته‌ها را برمى‌گزینند حائز اهمیت بوده و عامل اصل بازدارنده از تحصیل آنهاست. بنابراین مدرسه و در گام بعدى اجتماع و والدین موظفند تا زمینه تحصیل براى همه رشته‌هاى تحصیلى را براى دانش‌آموزان فراهم کنند. از دیدگاهى دیگر شکستن حصار باورهاى نادرست اجتماعی، فرهنگى راهى جهت هموار کردن انتخاب آزادانه دانش‌آموزان و در نتیجه موفقیت آنهاست.
    5- ارتباط بخش آموزش و اشتغال؛ ارتباط موثر بین بخش آموزش و اشتغال نه تنها باعث مى‌شود آموزش‌ها جهت‌یابى صحیحى داشته و به سمت و سوى برآوردن نیازهاى اجتماع و چرخاندن چرخ‌هاى اقتصادى گام بردارد، بلکه دانش‌آموزان اطمینان مى‌یابند که پس از فراغت از تحصیل و تحصیل در هر رشته‌ای، بیکار نخواهند ماند. ترس از بیکارى پس از اتمام تحصیلات (چه پس از اخذ مدرک دیپلم یا فارغ‌التحصیلى از دانشگاه) و باور به هدر رفتن سال‌هاى مفید جوانى به دلیل ترس از بیکارى پس از تحصیل، در مقایسه با افراد تحصیل نکرده‌اى که وارد بازار کار شده و از شرایط به مراتب بهترى نسبت به افراد تحصیلکرده برخوردارند، دانش‌آموز را از ادامه تحصیل باز مى‌دارد. در حقیقت مقایسه دائمى قشر تحصیلکرده و بیکار و تحصیلکرده و کم درآمد با قشر تحصیل نکرده و حتى بیسواد با درآمد بالا، یکى از دلایلى است که بسیارى از دانش‌آموزان دبیرستانى را از ادامه تحصیل باز مى‌دارد. این وضعیت در کشورهاى در حال توسعه و توسعه نیافته به وضوح مشاهده مى‌شود.
    6- ارتقاى سطح کیفى آموزش‌ها و شروع زود هنگام آموزش‌ها؛ پژوهش‌ها نشان مى‌دهد ارتقاى سطح کیفى آموزش‌ها، شروع آموزش‌ها به صورت جدى از دوره پیش‌دبستانی؛ پر بار کردن مباحث درسى ارائه شده در دوره‌هاى گوناگون تحصیلی؛ ایجاد اشتیاق و علاقه به تحصیل و فراگیرى آموزش‌هاى ارائه شده با انتخاب مباحث درسى که خلاقیت و اشتیاق دانش‌آموزان را پاسخگو باشد و ... عوامل موثرى جهت جلوگیرى از دلزدگى و ترک تحصیل دانش‌آموزان در مقطع دبیرستان است. به هر میزان دانش‌آموز از فراگیرى لذت ببرد، به همان میزان امکان ترک تحصیل او کاهش مى‌یابد. از سوى دیگر حذف مباحث درسى وقت‌گیر و ایستا و جایگزین کردن مباحث درسى که پاسخگوى حس اشتیاق، پرسشگرى وخلاقیت دانش‌آموزان باشد، راهکار مناسبى جهت کاهش خطر ترک تحصیل دانش‌آموزان است.
    7- حضور موثر و منطقى والدین در مراحل مختلف تحصیل دانش‌آموزان؛ خانواده در هر جایگاه و موقعیت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگى و ... که باشد نقش بسزایى در موفقیت یا شکست تحصیلى دانش‌آموز دارد. آموزش رفتارهاى صحیح فردى و اجتماعی؛ تشویق دانش‌آموز براى ادامه تحصیل؛ فراهم کردن زمینه مناسب براى ادامه تحصیل فرزندان؛ رفع مشکلات آموزشى و پرورشى با همکارى اولیاى مدرسه و ...، همگى عوامل موثرى براى ادامه تحصیل و موفقیت دانش‌آموز است. اگر این حمایت‌ها از دوران کودکى و حتى پیش از شروع درس و مدرسه آغاز شود، بى‌شک نتیجه بهترى را نیز به همراه خواهد داشت. به عقیده پژوهشگران نقش والدین، حتى از عملکرد اولیاى مدرسه نیز شاخص‌تر و تاثیرگذارتر است.
    8- حمایت؛ همراهى والدین و اولیاى مدرسه و به طور کلى همه افرادى که به شکلى در آموزش و پرورش دانش‌آموز نقش دارند، شاخصى براى تضمین موفقیت تحصیلى دانش‌آموز است. «اطمینان» از اینکه در شرایط بحرانى همواره فرد یا افرادى دانش‌آموز را «حمایت و هدایت» خواهند کرد، او را به ادامه مسیر دلگرم مى‌کند. پژوهشگران نقش حمایتى والدین و اولیاى مدرسه را تنها به صرف هزینه محدود نکرده و تاکید دارند این حمایت باید همه جانبه باشد. به این معنى که دانش‌آموز باید از جهت روانی، عاطفی، اجتماعی، اقتصادی، فکرى و ... تحت حمایت قرار بگیرد و در بسیارى از موارد اصلا نیاز به صرف هزینه نبوده و نیاز دانش‌آموز در حمایت‌هایى غیر از حمایت‌هاى اقتصادى تعریف مى‌شود.
    9- رفع تبعیض‌ها؛ هر یک از تبعیض‌هاى اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نژادی، قومى و ... مى‌تواند به تنهایى دانش‌آموز را از ادامه مسیر باز دارد. در بسیارى از کشورهاى اروپایى و آمریکا، شاخص‌ترین آمار ترک تحصیل، به ترتیب متعلق به دانش‌آموزان آفریقایی، آمریکاى لاتین و آسیایى است. دلیل این امر جدا از تبعیض‌هاى اجتماعی، تفاوت‌هاى فرهنگى و به دنبال آن جدا ماندن از جمع دوستان و اجتماع، مشکلات اقتصادى خانواده‌ها، نابسامانى‌هاى روحی، روانى ناشى از این تفاوت‌ها در دانش‌آموز، ناتوانى در فهم آموزش‌ها به دلیل عدم تسلط کافى دانش‌آموز به زبان، فرهنگ و ... کشور مورد نظر، پذیرفته نشدن از سوى جمع دوستان و حتى اجتماع، فرق‌گذارى‌هاى فاحش اولیاى مدرسه بویژه آموزگاران میان دانش‌آموزان رنگین پوست و سفیدپوست و ...است. رفع این تفاوت‌ها و تبعیض‌ها راهکار مهمى جهت جلوگیرى از ترک تحصیل دانش‌آموزان است.
    10- آموزش به متولیان آموزشی؛ رفتارهاى نامناسب متولیان آموزشی، بویژه آنهایى که در رده سنى حساسى چون دبیرستان مشغول به فعالیت هستند، یکى دیگر از دلایل ترک تحصیل دانش‌آموزان این مقطع است. تنبیه بى‌جا، تبعیض‌هاى فاحش میان دانش‌آموزان برتر و ضعیف، تبعیض‌هاى نژادی، قومی، تبعیض‌هاى جنسیتی، تبعیض میان دانش‌آموزان کم بضاعت، بى‌بضاعت و متمول؛ ناتوانى‌هاى شخصى آموزگار، که آموزگار آن را به گونه‌اى دیگر جلوه مى‌دهد، ناتوانى‌هاى اولیاى مدرسه که در نهایت دانش‌آموزان را به عنوان مقصر معرفى مى‌کنند و بسیارى از موارد از این دست، عامل‌هاى مهمى براى ترک تحصیل دانش‌آموزان است.
    11- ابتلا به بیماری؛ ابتلاى دانش‌آموزان و یا والدین آنها عاملى دیگر براى ترک تحصیل دانش‌آموز است.

    منابع و ماخذ کمکی

    1- تعلیم و تربیت در اسلام، استاد شهید مرتضى مطهرى
    2- روانشناسى تربیتی، محمد پارسا
    3- فرهنگ عمید
    4- سایت اینترنتى www. nsta. org
    5- سایت اینترنتى رشد
    6- روانشناسى شخصیت از دیدگاه اسلام، على‌اصغر احمدى‌
    7- روانشناسى رشد، على‌اکبر شعارى‌نژاد
    8-NEA انجمن بین‌المللى مطالعات آموزشى آمریکا
    9- روانشناسى پرورشی، على‌اکبر سیف

    دوشنبه 25/7/1390 - 23:49
    اخلاق

    عزت نفس در نوجوانان
    نویسنده:سارا آقاجری
    منبع:روزنامه کیهان
    مسئله عزت نفس و مقوله خود ارزشمندی، از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت كودكان و نوجوانان است. برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی، قدرت تصمیم گیری و ابتكار، خلاقیت و نوآوری، سلامت فكر و بهداشت روانی، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی، فرد دارد. امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری كودكان و نوجوانان نظیر كمرویی و گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری، تنبلی و كندروی به عنوان اولین یا مهمترین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس، تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای فردی و اجتماعی آنان می پردازند. برای اینكه كودكان و نوجوانان بتوانند از حداكثر ظرفیت ذهنی و توانمندی های بالقوه خود بهره مند شوند می بایست از نگرشی مثبت نسبت به خود و محیط اطراف و انگیزه ای غنی برای تلاش برخوردار شوند. بدون تردید نوجوانانی كه دارای احساس خود ارزشمندی و عزت نفس قابل توجهی هستند نسبت به همسالان خود در شرایط مشابه، پیشرفت تحصیلی و كارآمدی بیشتری از خود نشان می دهند و نیز از ویژگی های صاحبان تفكر واگرا و افراد خلاق، داشتن اعتماد به نفس و احساس خود ارزشمندی بسیار بالاست لذا پرورش احساس عزت نفس در كودكان و نوجوانان از مهمترین وظایف خانواده و دست اندركاران تعلیم و تربیت است كه دراین ارتباط بیشترین نقش بر عهده الگوی رفتار است.

    تعریف عزت نفس:

    عزت نفس از (خودپنداره) متفاوت است. خود پنداره عبارت است از مجموعه ویژگی هایی كه فرد ممكن است برای توصیف خویش به كاربرد مثلا خود را دوست حسین، علاقمند به داستان های علمی، فوتبالیست خوب یا... بداند كه اینها محتوای خود پنداره را تشكیل می دهند و اما عزت نفس عبارت از ارزشی است كه اطلاعات درون خود پنداره، برای فرد دارد و از اعتقادات فرد و برخورد تمام صفات و ویژگی هایی كه در او هست ناشی می شود.
    اگر نزد یك كودك دانش آموز ممتاز بودن ارزش زیادی داشته باشد ولی خودش دانش آموز متوسط یا ضعیف باشد، وی از پایین بودن عزت نفس خود رنج می برد با این وجود ممكن است توانایی بدنی و محبوبیت همین كودك در میان همسالانش بیشتر از توانایی تحصیلی اش باشد. حال اگر در هر دو زمینه ممتاز باشد عزت نفسش بالا خواهد بود.
    پس عزت نفس هر فرد براساس تركیبی از اطلاعات عینی در مورد خودش و ارزشهای ذهنی كه برای آن اطلاعات قائل است بنا نهاده می شود. انسان اگر در زندگی هیچ چیز نداشته باشد اما دارای عزت نفس باشد همه چیز بدست خواهد آورد وبرعكس این گفته نیز صادق است اما این عزت نفس چگونه بوجود می آید. استوار (1979) فرمولی برای عزت نفس تهیه نموده است: نوزاد پس از تولد بطور فزاینده ای از وابستگی و ناتوانی خود و نیاز به بزرگسالان آگاه می شود. اگر نوزاد در خانواده ای متولد شده باشد كه آن خانواده پذیرنده وی باشد و او را مورد محبت نوازش و علاقه قرار دهند به تدریج در طی رشد و تكامل خود احساس ارزشمندی می كند و والدین را به عنوان موضوعهای خوب، درونی می سازد.
    بر اثر تكرار تائید و تصدیق های بیرونی، حس ارزشمندی در خود، درونی می شود حال اگر این نوزاد در خانواده ای به دنیا آمده باشد كه مورد پذیرش و نوازش قرار نگیرد از همان ابتدا دچار احساس فقدان ارزشمندی می گردد و این نقیصه طی فرآیند رشد روانی به گونه های مختلف بر رفتار فرد تأثیر می گذارد.
    در پی مطالعاتی كه توسط (الیسون) انجام شد مشخص گردیده كه از دست دادن حس كنترل و ایجاد نارضایتی فردی یكی از جنبه های مشخص عزت نفس پایین بوده است. در بررسی هایی كه بر روی افراد دارای عزت نفس پایین صورت گرفته علائمی چون: شكایات جسمانی، افسردگی و اضطراب، كاهش سلامتی عمومی بدن، بی تفاوتی و احساس تنهایی، تمایل به استناد شكست خود به دیگران، عدم رضایت شغلی و كاهش عملكرد، عدم موفقیت آموزشی گزارش شده است همچنین افرادی كه دارای عزت نفس می باشند از ویژگیهای ذیل برخوردارند:

    ¤ مستقل عمل می كند :

    در مورد مسایلی كه چون استفاده از وقت، پول، حرفه، لباس و مانند این ها دست به انتخاب و تصمیم گیری میزند.

    ¤ مسئولیت پذیر است :

    سریع و بااطمینان عمل می كند. مسئولیت كارهای روزمره خود نظیر شستن البسه و نظافت خانه و كارهای شخصی را خود انجام میدهد.

    ¤ به پیشرفت هایش افتخار می كند :

    هنگامی كه از پیشرفت هایش سخن به میان می آید با مسرت تصدیق می كند و حتی به سبب آنها گاه از خود تعریف می كند.

    ¤ به چالش های جدید مشتاقانه روی می آورد :

    مشاغل ناآشنا و آموزشهای جدید توجهش را جلب می كند و او با اطمینان، خود را درگیر آنها می كند.

    ¤ دامنه وسیعی از هیجانات و احساسات را نشان می دهد :

    می تواند راحت قهقهه بزند، فریاد بكشد، به گونه ای ارتجالی محبتش را بروز دهد و به طور كلی هیجانهای مختلفی را ابراز می كند.

    ¤ ناكامی را به خوبی تحمل می كند :

    هنگام رویارویی با ناكامی می تواند واكنش های گوناگونی نظیر شكیبایی، خندیدن به خود، حرف زدن و غیره از خود نشان دهد و قادر است از آنچه موجب ناكامی اش است سخن گوید.
    ¤ احساس می كند می تواند دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. از نفوذی كه بر افراد خانواده، دوستان و حتی معلمان و... دارد مطمئن است.

    ¤ عزت نفس پسران و دختران نوجوان :

    بطور كلی میزان عزت نفس در طول دوران نوجوانی به همراه سن افزایش می یابد البته بین دختر و پسر، از نظر تحول عزت نفس تفاوتهایی وجود دارد. براساس یكی از جدیدترین تحقیقات كه بر روی 3000 نوجوان انجام گرفته است دختران نوجوان در مقایسه با پسران نوجوان، عزت نفس ضعیف تر و انتظارات زندگی پایین تری دارند و از نظر اعتماد به نفس و اعتماد به تواناییهای خود نیز در سطح پایین تری قرار دارند. در دبستان اكثر دختران اعتماد به نفس دارند ،خود را تایید می كنند و درباره هویت خود دیدی مثبت نشان می دهند. اما در آغاز نوجوانی كمتر از یك سوم آنها این ادراك را حفظ می كنند. البته در مورد عزت نفس پسران نیز افت دیده می شود اما نسبت های آنان متفاوت است. مثلا 67 درصد پسران دبستانی اظهار می دارند كه از آنچه هستند راضی اند درحالی كه در سطح دبیرستان، 46درصد پسران این پاسخ را می دهند. درمورد دختران این نسبت به ترتیب 60و 29درصد به نظر می رسد كه البته به تدریج كه كودكان به سوی نوجوانی میروند ممكن است دریابیم كه پذیرش اجتماعی توسط همسالان بطور فزاینده ای نقش مهمی در شكل گیری عزت نفس كلی نوجوانان دارد.

    راههای ایجاد اعتماد به نفس در دانش آموزان

    1- تا جائی كه امكان دارد به دانش آموزانتان فرصت انتخاب بدهید.
    2- رفتار محترمانه ای با دانش آموزان خود داشته باشید او را جدی بگیرید با او به مانند یك كودك رفتار نكنید.
    3- بزرگ شدن او را مورد تمجید و تعریف قرار دهید.
    4- آزادی های لازم را بدون سرزنش در اختیارش بگذارید (درحد متعادل و متعارف)
    5- افكار و احساسات او را به رسمیت بشناسید.

    ¤ نكات قابل توجه جهت تقویت اعتماد به نفس و عزت به نفس نوجوانان :

    1- توجه معلمان به ویژگی های رشد در دوران بلوغ و ابعاد مختلف تغییرات روحی و جسمی نوجوانان در این مرحله.
    2- آشنایی و شناخت كامل نیازهای این مرحله از سن از جمله نیاز به سازگاری با تغییرات بدنی و نیاز به رهایی از وابستگی و قیدهای كودكانه، نیاز به بدست آوردن استقلال، نیاز به معاشرت و دوستی، نیاز به مهرورزی و مهرطلبی، نیاز به خودنمایی ومهم جلوه كردن، نیاز به مقبولیت و ستایش.
    3- ارضاء درست برخی از نیازهای عاطفی از قبیل نیاز به محبت، مقبولیت و مهم شدن.
    4- آموختن روش صحیح ارضاء برخی از نیازها به نوجوان.
    5- تصمیم و القای این فكر كه نوجوان باید سطح توقعات خود را به اندازه امكاناتش محدود كند.
    6- هدایت نوجوان در جهت یافتن راه صحیح برای برآوردن نیازها و تعیین حدود برای توقعاتش
    7- ابراز محبت و دوستی با نوجوان در تمام اوقات به ویژه در هنگام بروز رفتارهای متناقض و گرایش های متضاد وی.
    8- استفاده از نظرات و راهنمایی مشاوران متخصص در رابطه با مشكلات مختلف نوجوان.
    «با یكی یا دو كس مشاوره كن
    در اموری كه پر خطر بینی
    كز یك آئینه پیش رو نگری
    وز دو آینه پشت سر بینی»
    (سعدی)
    9- گوش دادن با علاقه به سخنان نوجوان و پرهیز از مسخره كردن آنها و توجه به رویاهای آینده او.
    10- تقویت نیروی ایمان و استفاده از این نیاز نوجوان جهت جلوگیری از لغزش و كجروی و كاهش اضطراب و تقویت اتكا به نفس توسط راهنمایی وی و الگو بودن برای نوجوان.
    11- استفاده از نقش گروه همسالان در كلاس و انجام فعالیت پرورشی مختلف و هدفدار جهت استفاده از تمایلات نوجوان در ارضاء نیازهای مختلف آنها.
    12- آموزش مهارت های اجتماعی نظیر آداب معاشرت، روش صحیح غذاخوردن، نشستن و نظایر آن كه می تواند در اجتماعی شدن آنها مؤثر باشد.
    13- توجه جدی به نقش ورزش همراه با شور و نشاط برای تخلیه انرژی نوجوان.
    14- دور نگهداشتن نوجوان از دوستان ناباب و ماجراجو.
    15- توجه به این مطلب كه علت عیبجویی و خرده گیری فراوان نوجوان به این دلیل است كه به این وسیله حس داوری و نیروی ارزشیابی و تشخیص خود را تقویت می كند و این رفتار به منزله تمرینی است برای رشد و تكامل او.
    16- نوجوانی سن رشد و انعطاف است. هر لحظه امكان تجدید ارتباط با نوجوان وجود دارد.
    17- شرایط اجتماعی نسبت به شرایط نسل قبل تغییر كرده و دگرگونی های فراوانی در روش تربیتی به وجود آمده است.
    18- هرگونه كجروی یا ناسازگاری نوجوان را عمل بر بزهكاری او ندانید و رفتار تند و خشن درنظر نگیرید.
    19- هرگز به نوجوان القاب تمسخرآمیز و حقارت آمیز ندهید چراكه تأثیرات سوء دارد.
    20- هرگز به او برچسب نزنید.
    (سرانجام برای آنكه كودكی با عزت نفس بالا پرورش دهیم باید خود دارای عزت نفس شایان توجهی باشیم.)
    دوشنبه 25/7/1390 - 23:19
    آموزش و تحقيقات

    فرار از مدرسه و راه درمان آن
    نویسنده:عبدالعظیم شكاری
    منبع:روزنامه کیهان
    ترس از مدرسه را باید با فرار از مدرسه فرق گذاشت. فرار از مدرسه بیشتر در نوجوانان مبتلا به اختلالات روانی، سایكوپات ها، حالات اضطراب و نظایر آن دیده می شود. در این حالت نوجوان ازمدرسه فرار می كند و به منزل نمی رود. پدر و مادر از غیبت فرزند از مدرسه اطلاعی ندارند، یعنی در حقیقت نوجوان از مدرسه و منزل هر دو فرار می كند. این كودكان با این عمل مقررات مدرسه را زیرپا می گذارند و از قوانین متداول اجتماعی تحصیلی و خانوادگی پیروی نمی كنند. اكثر این كودكان پس از فرار از مدرسه با افرادی نظیر خودشان به عیاشی، دزدی و رفتارهای سایكوپاتیك می پردازند و یا این كه بدون هدف معین در خیابان ها پرسه می زنند. این نوجوانان اغلب كم استعداد و اكثراً در تطابق و سازش خود با محیط های تحصیلی و خانوادگی اشكال دارند.
    معمولاً شرایط منزل نیز ناگوار است و در واقع نوجوان نه دل خوش ازخانه دارد ونه علاقه ای به مدرسه، و به راحتی هر دو را ترك و كوچه را انتخاب می كند. نوجوانان گریزان از مدرسه اگر هم استعداد خوبی داشته باشند، از نظر عاطفی سالم نیستند و رفتارشان در منزل و مدرسه طبیعی نیست، اما نوجوانانی كه از رفتن به مدرسه امتناع می كنند، اكثراً از خانواده های طبقات بالای اجتماعی هستند و رفتارشان در مدرسه بهتر و آرامتر از سایر شاگردان است.
    به نظر تایمرمن (1966) نوجوانی كه ترس از مدرسه دارد نزد مادرش می ماند، ولی نوجوان فراری از مدرسه در خیابان های شهر گردش می كند. نیمی از این نوجوانان فراری از مدرسه میان همسالان خویش محبوبیتی ندارند و نیم دیگر آنها مرتكب خلاف و لغزش می شوند.
    به نظر تایمرمن عوامل موثر در خانه عبارتند از: طرد شدگی، سخت گیری های افراطی، انضباط متناقض و بی ثبات، كتك زدن، بی نظمی والدین بی علاقه، محیط زیست و همسایگی بد، ناشادی در خانه یا مدرسه، پرجمعیت بودن خانواده، جدایی كودك از مادر در اوایل كودكی یا جدایی از پدر پس از سن 5 سالگی.
    در این موارد معمولاً نوجوان در انجام تكالیف و كار مدرسه ای ضعیف است، لیكن مشكل در بی علاقگی به مدرسه یا معلم نیست. تنبیه صرفاً این گریز را تشدید كرده و به صورت پیچیده تری درمی آورد. در بیشتر اوقات فرار از مدرسه با دروغگویی همراه خواهد بود. این افراد با مهارت به دروغ گفتن می پردازند و طوری وانمود می كنند كه از مدرسه غیبت نداشته اند. به طور خلاصه باید گفت كه فرار از مدرسه حالتی است كه نوجوان سالم بدون عذر موجه از حضور در مدرسه خودداری كند و غیبت او غیرقانونی یا غیر موجه شناخته شود. در بعضی كشورها كه بین سنین 6 تا 14 سالگی تعلیمات اجباری است، حتی اگر والدین باعث این عمل شده باشند به دادگاه احضار می شوند و مجازات های خاصی درباره آنها به مورد اجرا گذاشته می شود.
    لازم به ذكر است كه در مورد ترس از مدرسه و فرار از مدرسه تفاوت هایی وجود دارد. نوجوان مبتلا به ترس از مدرسه با مراقبت شدید مادرانه، اختلال در غذا خوردن، دردهای شكمی، حالت تهوع و مشكلات خواب و علایم بالینی (اضطراب) مشخص می گردد، در حالی كه نوجوان گریزان ازمدرسه با بی ثباتی در تعلیم خانواده، دروغگویی دائمی، فرار از خانه و دزدی ازخانه معرفی می گردد. متخصصان و روانكاوان تعلیم و تربیت معتقدند كه نوجوانان مبتلا به ترس از مدرسه با ترس های بیمارگونه در ارتباط با حضور در مدرسه، شكایت مداوم جسمانی، ارتباط و همزیستی بیش از حد با مادر و تعارض بین پدرها و مادرها و مدیریت مدرسه توصیف می شوند. به طور خلاصه نوجوانی كه ترس یا هراس از مدرسه دارد ظاهراً با عوامل مربوط به ترس و اضطراب به بهترین وجهی مشخص می شود، در حالی كه نوجوان گریزان از مدرسه با رفتار بزهكارانه تعریف می گردد. نكته آخر این كه نوجوانان مبتلا به ترس از مدرسه ممكن است از نظر پیشرفت تحصیلی ضعیف نباشد و حال آن كه نوجوانان گریزان ازمدرسه معمولاً شاگردانی ضعیف هستند.

    علل فرار ازمدرسه

    ترس و دلهره از عدم توانایی انجام تكالیف، مواجه شدن با چهره آموزگار جدید، آشنا شدن با دوستان و همكلاسی های جدید و ... مواردی هستند كه همواره ذهن بعضی از نوجوانان را به خود مشغول می كند. این گونه معضل به مرور زمان و پس از سپری شدن هفته های اول سال تحصیلی، برطرف می شوند و به این ترتیب جای نگرانی از این بابت وجود نخواهد داشت، اما عده ای دیگر از نوجوانان آن قدر از درس و مدرسه متنفر و بیزارند كه این گونه نوجوانان هم برای خود و هم برای والدین و مربیانشان مشكل آفرین بوده و شناخت علل و انگیزه های این رفتار بسیار لازم و ضروری است. برای ریشه یابی رفتارهای چنین كودكانی باید علل مختلفی را كه باعث پدیدآمدن این دسته از اختلافات رفتاری می شوند، مورد بررسی قرار داد كه عبارتند از:
  • خانواده های از هم گسیخته مشاجرات لفظی، نزاع و كشمكش، عدم تفاهم اخلاقی و عقیدتی، طلاق و متاركه، فوت یكی از والدین و... از جمله عواملی هستند كه می توانند باعث از هم پاشیدگی نظام خانواده شوند. در این قبیل خانواده ها، هرج و مرج و بی نظمی به وضوح مشاهده می شود. علاوه بر این، باعث پدید آمدن بیماری های روحی و روانی و همچنین ترس، اضطراب و دلهره در اعضای خانواده می گردد.قربانیان اصلی این دسته از خانواده ها، اكثر اوقات نوجوانان بی گناه هستند.
  • مردود شدن: به طور معمول 2 علت دارد: 1- ضعیف بودن در پایه تحصیلی 2- افت ناگهانی تحصیلی كه باعث می شود كودك به مرور زمان از مدرسه گریزان شود.
  • بی علاقه بودن به درس و تحصیل:از جمله مسائلی است كه سبب فرار كردن از مدرسه می شود و چون نسبت به آینده تحصیلی خود نا امید است به این نتیجه می رسد كه رفتن به مدرسه برایش فایده ندارد. از این دسته از نوجوانان به طور معمول در خانواده های از هم گسیخته و متزلزل بیشتر به چشم می خورد.
  • ترس از تنبیه بدنی: باعث می شود نوجوان همیشه اضطراب درونی نسبت به مدرسه داشته باشد و آماده فرار از مدرسه باشد.
  • بی توجهی والدین:نسبت به نوجوان و عدم اهمیت آنها به تحصیل و تربیت فرزندشان مقدمات فرار از مدرسه را تشكیل می دهد.
  • عدم رفاه مالی نوجوان و خانواده: باعث می شود كه نوجوان خود را در برابر بقیه ضعیف تر پنداشته از همكلاسی های خود دوری جسته و باعث شود كه از مدرسه فرار كند.
  • عدم توجه معلم به شاگرد و تبعیض قائل شدن: باعث می شود دیدگاه های منفی فكری در ذهنش ایجاد شده و مدرسه را دوست نداشته باشد.

    عقب ماندگی ذهنی

    به تعدادی از نوجوانان كه در یادگیری مطالب درسی و مهارت های شغلی از دانش آموزان دیگر كندتر هستند، عقب مانده خوانده می شوند. این نوع دانش آموزان با توجه به این كه چه اندازه در یادگیری مطالب درسی مهارت های شغلی و سازگاری اجتماعی از دوستان خود عقب مانده باشند، به طبقات مختلفی تقسیم می شوند. این دانش آموزان نیاز دارند كه موارد درسی متفاوت (از دانش آموزان عادی) جهت حداكثر رشدشان در نظر گرفته شود. نوجوان عقب مانده با این كه از لحاظ هوشی عقب مانده است، ولی به اندازه ای استعداد دارد كه بتواند امور و نیازهای روزمره خود را بدون نظارت بی مورد دیگران اداره كند.تحقیقات نشان داده كه عقب ماندگی ذهنی و فرار از مدرسه رابطه مستقیم دارند. در مطالعاتی كه در مدارس نیویورك توسط خانم «ایروین» انجام گرفته تقریباً 43 درصد فرار دانش آموزان به علت عقب ماندگی ذهنی بوده است.
    پیشنهادات در جهت رفع مشكل فرار از مدرسه :
    1- تهیه و تنظیم كارنامه محرمانه برای هر یك از دانش آموزان به منظور آگاه شدن آموزگاران از وضعیت جسمانی و روانی آنها توسط مدیر مدرسه.
    2- آشنا شدن معلمان با خانواده های شاگردان جهت كمك به حل مشكلات آنان و آگاه شدن از شرایط حاكم بر فضای منزل.
    3- برانگیختن انگیزه دانش آموزان برای روی آوردن به درس و مدرسه و مطالعات جانبی دیگر.
    4- پرهیز از به كارگیری هرگونه تنبیه بدنی.
    5- توجیه دانش آموزان به این مسأله كه مدرسه خانه دوم شماست (در جلسات عمومی كه بین مدیر و معلمان یا دانش آموزان برگزار می شود)
    6- كمك به دانش آموزان محروم و مستضعف: لازم است مربیان و مسئولان مدرسه كه از توانایی مالی خوبی برخوردار هستند، این گونه دانش آموزان را تحت حمایت خویش قرار دهند. به خصوص زمانی كه كودك علاقمند به تحصیل است و خانواده وی به علت مساعد نبودن وضعیت مالی قادر به تأمین احتیاجات فرزندشان نیستند.
    7- شناسایی به موقع كودكان عقب مانده ذهنی و معرفی سریع آنها به مدارس یا مراكز مخصوص تعلیم و تربیت این دسته از دانش آموزان.
    8- تبدیل مدارس و مراكز آموزشی به اماكن علمی- فرهنگی و ترتیب دادن اردوهای مختلف تفریحی جهت بازدید از زیارتگاه ها، موزه ها، آثار باستانی، تاریخی و سایر مكان های دینی دیگر.
    9- ایجاد رابطه عاطفی و دوستانه به صورت مداوم از سوی كادر مدرسه با چنین دانش آموزانی.
  • دوشنبه 25/7/1390 - 23:19
    آموزش و تحقيقات

    خلاقیت و راه‌های پرورش آن در دانش‌آموزان
    نویسنده: أیته محمد نژاد
    منبع: سایت دانایی

    چکیده :

    خلاقیت یکی از عالی ترین و پیچیده ترین فعالیت های ذهن آدمی است که تعلیم و تربیت باید به آن توجه کند . خلاقیت نه فقط به هوش و تفکر بلکه به سازمان شخصیت فرد نیز مربوط می شود . یکی ازسؤالاتی که در چهار دهه گذشته ذهن بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده این است که آیا می توان خلاقیت را پرورش داد؟
    نتایج تحقیقات (بودو تورنس و...) نشان داده است خلاقیت که در تمام فعالیت های فردی و گروهی انسان مشاهده می گردد. با شدت و ضعف بالقوه و پرورش پذیر در همه انسان ها وجود دارد و برای پرورش خلاقیت (سندرز و سندرز) باید به کودکان و نوجوانان امکان تفکر داد و آنان را از انجام دادن فعالیت های قالبی و از پیش تعیین شده تا حد امکان بر حذر داشت .
    بر این اساس ، در این مقاله به بررسی خلاقیت در ابعاد مختلف از جمله مفهوم خلاقیت و روند تفکر خلاق ، ویژگیهای افراد خلاق ، عوامل موثر در خلاقیت ، نقش معلم در پرورش خلاقیت راه های ایجاد و پرورش خلاقیت در دانش آموزان، می پردازیم .
    در بعد اول. ضمن بررسی نظرات مربیان و متخصصان تربیتی در رابطه با مفهوم خلاقیت و روند تفکر خلاق در جستجوی پاسخ به این سؤال هستیم که آیا خلاقیت فرآیندی درونی است یا بیرونی؟ آیا مستلزم انضباط است یا خود انگیزی؟ در بعد دوم. در جستجوی خصوصیات بارز افراد خلاق هستیم و ضمن اشاره به نتایج تحقیقات مختلف به بررسی ویژگیهای شخصیتی و روانی افراد خلاق و تفاوت آن ها با افراد غیر خلاق می پردازیم . در بعد سوم. عوامل موثر در خلاقیت و تاثیر بر محتوای کتاب های درسی را ذکر کرده و عواملی که مانع تفکر خلاق می شوند را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. در بعد چهارم . با توجه به نقش معلم و خانواده در پرورش خلاقیت به این سوال پاسخ می دهیم که آیا پرورش دهندگان خلاقیت باید خلاق باشند؟
    معلمان باید از چه اصولی جهت افزایش مهارت خلاقیت استفاده کنند؟ نقش خانواده و شرایط محیطی در شکوفایی استعدادهای بالقوه دانش آموزان چیست؟
    سرانجام ضمن اشاره به روش های متعددی که علمای تعلیم و تربیت برای ایجاد و پرورش خلاقیت و نحوه شکوفایی استعدادهای خلاق پیشنهاد می کنند به نتایج نظرسنجی از گروهی از معلمان پرداخته و روش ها ارتقای خلاقیت و ارائه ی راهکارهای علمی از دیدگاه معلمان را مورد بررسی قرار می دهیم .
    واژگان کلیدی : خلاقیت ، تولید علم ، معلم ، تفکر خلاق ، دانش آموز .
    متون درسی و راهبردهای خلاقیت در راستای تولید علم

    مقدمه :

    خلاقیت یکی از عالی ترین و پیچیده ترین فعالیتهای ذهن آدمی است که تعلیم و تربیت باید بدان توجه کند .
    خلاقیت نه فقط به هوش و تفکر بلکه به سازمان شخصیت فرد نیز مربوط می شود. تربیت آزادانه کودک در وضعیتی که والدین دارای علایق قوی گوناگونی باشند باعث بروز صفت خلاقیت در کودکان می‌شود. از این رو مساله تربیت کودکان و پرورش استعدادهای فطری آنان از مسایل بسیار مهمی است که باید مورد توجه مربیان و والدین قرار گیرد و معلمان بایستی امکانات تجلی اندیشه خلاق را در مدارس فراهم آوردند و دانش آموزان به تدریج مفاهیم اساسی علوم مختلف را بیاموزند تا با مسایل زندگی، خلاقانه برخورد کنند و جهان اطراف خویش را در جهت مطلوب تغییر دهنده (1) تصاویر ذهنی که ما به کودکان خود می دهیم، آینده آنها را شکل می بخشند. این تصاویر ذهنی بصورت پیشگویی هایی هستند که به تحقق در می آیندو تصویر ذهنی شما میزان شاد بودن، مفید بودن و خلاق بودن کودکتان را شکل می بخشند، مطمئناً تصویر ذهنی شما برای هر یک از کودکانتان بیش از آنچه انجام می دهید و یا به آنها می گویید در رشد انگیزه خلاقیت و موفقیت آنها در آینده موثر خواهد بود.(2) یکی از سوالاتی که در چهار دهه گذشته ذهن بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده است این است که آیا می توان خلاقیت را پرورش داد؟
    نتایج تحقیق (بودو، تورنس و ...) نشان داده است خلاقیت که در تمام فعالیتهای فردی و گروهی انسان مشاهده می گردد، با شدت و ضعف بالقوه و پرورش پذیر در همه انسانها وجود دارد و برای پرورش خلاقیت (سندرز و سندرز) باید به کودکان و نوجوانان امکان تفکر داد و آنان را از انجام دادن فعالیتهای قالبی و از پیش تعیین شده تا حد امکان بر حذر داشت .
    با توجه به اینکه خلاقیت می تواند شکننده محدودیتها، بر اندازنده ناتوانیها، شکافنده ناشناخته ها و یابنده نا دانستنیها باشد این سوال مطرح می‌شود که چه نوع تصاویری می تواند الهام بخش کودکان در انجام کارهای خلاق بوده و چگونه می توان نسلی متفکر و خلاق پرورش داد؟

    پیشینه تحقیق :

    بررسی پیشینه تحقیقات (مک کنین (3)، 1968، مانسفید (4) و باس، 1981،
    کاتل (5) و بوچر 1968، نشان می دهد که پیروان اصالت ذات، خلاقیت را یک توانایی و وصفت بالقوه تلقی می کردند، ولی حتی متفکران پیشرو (ترمن ( 6)، 1925، کالکس (7 ) ، 1926 ، گالتن (8)، 1869) نیز بر این باور بودند که هر چند خلاقیت نیز مانند هوش، بعد ارثی دارد، باز هم عوامل محیطی می توانند بر این توانایی اثر بگذارند .
    سندرز و سندرز (9)، در کتاب آموزش خلاقیت از طریق استعاره از طریق تاکید می کند که برای پرورش خلاقیت باید کودکان و نوجوانان امکان تفکر داد و آنان را از انجام دادن فعالیتهای قالبی و از پیش تعیین شده تا حد امکان بر حذر داشت. در رابطه با پرورش خلاقیت، پژوهشهای (آلبیرخ (10)، 1978، محمدی (11)، 1370) نشان داده اند که افراد خلاق به مراتب بیشتر از افراد غیر خلاق توانایی پرورش خلاقیت را در دیگران دارند .
    بر این اساس در این مقاله به بررسی مفهوم خلاقیت و روند تفکر خلاق، ویژگیهای افراد خلاق، عوامل موثر در خلاقیت، نقش معلم در پرورش خلاقیت، راههای ایجاد و پرورش خلاقیت در دانش آموزان می پردازیم .

    مفهوم خلاقیت و روند تفکر خلاق :

    نگاهی به منابع معتبر مربوط به خلاقیت، نوآوری و تفکر خلاق نشان می دهد که ریشه این اصطلاح در نوع و روش فکری انسان نهفته است. در حقیقت فرد خلاق کسی است که از ذهنی جستجوگر و آفریننده برخوردار باشد .
    درباره مفهوم خلاقیت تعاریف متعدد و گاه متضادی ارائه شده است ولی در مورد تعریف زیر یک اتفاق نظر کلی مشاهده شده است :
    «خلاقیت توانایی فرد برای تولید ایده ها، نظریه ها، بینش ها یا اشیاء جدید و بدیع و بازسازی مجدد در علوم و سایر زمینه ها است که توسط متخصصان، اصیل واز نظر علمی، زیبا شناسی، تکنولوژی، اجتماعی با ارزش تلقی گردد.»(ورنون 1989،ص 94 )
    در قرآن نیز از آفرینندگی گاهی بر معنی تسخیر تعبیر شده است و« تسخر لکم ما فی السموات فی الارض جمیعاً» (سوره جائیه- آیه 13) یعنی خداوند بر پدیده‌های طبیعی آنچنان نیرویی بخشید که انسان می‌تواند با قدرت تسلط و حاکمیتی که دارد در آن تصرف نموده و هر گونه دگرگونی و سازندگی در آن بوجود آورد .
    «فردریک فروبل»، یکی از مشهورترین مربیان و پرورشکاران خلاق متوجه مساله خلاقیت بوده و می‌پرسید که آیا خلاقیت فرآیندی درونی است یا بیرونی؟ آیا مستلزم انضباط است یا خودانگیزی؟ او بر این عقیده بود که خلاقیت یکی از مهمترین نیازهای انسان است .
    امروزه‏، چهارچوب روانشناسی به ما اجازه می‌دهد که بر این عقیده باشیم فرایند خلاقیت ذاتی نیست بلکه می‌تواند آموزش داده شود. ما از طریق آموزش می‌توانیم به کودکان یاد دهیم که به راههای غیر معمولی فکر کنند و از طریق تفکر واگرا به بررسی مشکلات پرداخته و به راه حلهای مناسب دست یابند. مساله این است که اجازه تفکر در این حیطه را به مربیان بدهیم که جریان خلاقیت، جریانی از قبل ساخته شده نیست، بلکه روندی زاینده و قابل تغییر می‌باشد. (12 )
    «هالپرن» خلاقیت را توانایی شکل دادن به ترکیب تازه‌ای از نظرات یا ایده‌ها برای رسیدن به یک نیاز یا تحقق یک هدف می‌داند. از نظر «پرکنیز» تفکر خلاق، تفکری است که به نحوی تشکیل شده که منجر به نتایج تازه و نو می‌شود .
    به نظر «ویلیام جیمز»، همه ما توانایی و استعداد خلاقیت را داریم ولی متاسفانه در طول زندگی ودر مسیر آموزش یاد می‌گیریم که غیر خلاق باشیم. به عبارتی در سطح کلی محیط یادگیری اعم از خانه، مدرسه و اجتماع ما را به تفکر همگرا عادت می‌دهند . (اسپرینت‌هال، 1977،ص 576) او معتقد است دوران کودکی سرآغاز شکل گیری روند تفکر خلاق محسوب می‌شود (همان منبع، ص 517 )
    در دایره المعارف روانشناسی، «آیسنک، آرنولد، مای‌لی»، خلاقیت به منزله ظرفیت دیدن روابط جدید پدید آوردن، اندیشه های غیر معمول و فاصله گرفتن از الگوهای سنتی تفکر، قلمداد گردیده. در اثر «دورن » (Doron,R) و «پارو » (,Parot,F1991) خلاقیت استعداد پیچیده‌ای است متمایز از هوش و کنش وری شناختی و محتملاً تابع سیلان افکار، استدلال استقرایی، پاره‌ای از صفات ادراکی وشخصیت و نیز هوش واگرا، در حدی که این هوش گوناگونی را حلها و فرآورده‌ها را مساعد می‌سازد. (13 )

    در فرهنگ روانشناسی «پیرون » pieron ، خلاقیت چنین تعریف شده است :

    خلاقیت عبارت از کنش اختراعی تخیل سازنده می‌باشد که طبق نظریات «گتزل» و «جاکسون» چیزی سوای هوش معمولی برخی از محققان (ویلسون، 1956،کراچفیلد،1962) خلاقیت را نقطه مقابل «همنوایی» می‌دانند و به نظر آنها خلاقیت یعنی عقاید اصیل، نظریات متفاوت و نحوه متفاوت نگریستن به مسایل .
    اکثر روانشناسان، آفرینندگی و حل مساله را فرایندهای مشابهی دانسته‌اند (مایر، 1930 ،تورنس،1960،دی چکو،کرافورد،1974،گانیه،1977،گیج وبرلاینر،1984). گانیه بالاترین سطح یادگیری را حل مساله می‌داند و معتقد است که آفرینندگی نوع ویژه‌ای از حل مساله است .
    «مک کینون» نیز خلاقیت را عبارت از حل مساله همرا با ماهیتی بدیع و نو می‌داند . (مامفورد و گوستافون ).
    «آزوبل» (1963،ص 110-99) خلاقیت را استعداد بی همتا در یک زمینه بخصوص می‌داند و از نظر «گیلفورد» هوش و خلاقیت دو عامل فکری جداگانه تلقی شده و هوش را تفکر همگرا و خلاقیت را تفکر واگرا می‌داند. از نظر او وجه تمایز تفکر آفریننده، تفکر واگرا است که از طریق انعطاف پذیری،اصالت و روانی می‌توان باز شناخت (سیف: روانشناسی یادگیری و تدریس ).
    نظریه پردازان روان شناختی نیز عقیده دارند که خلاقیت از حالت برانگیختگی درونی ناشی می‌شود. (کراچفیلد،1962) «دچار مس» (1968) معتقد است رفتارهایی که از داخل بر انگیخته می‌شوند ناشی از نوعی اشتیاق برای تجربه یک امر می‌باشند: (14 )
    بررسی تعاریف فوق نشان می‌دهد که عده‌ای از آن به برانگیختگی درونی، بعضی به توانایی فرد برای تولید ایده‌های نو، برخی به توانایی حل مساله و نوعی تفکر واگرا، و نیز به نتیجه و محصول خلاقیت پرداخته‌اند .
    بنابراین نتیجه می‌گیریم خلاقیت عبارتست از: توانایی مشاهده اشیاء به روشهای جدید، یادگیری از طریق تجربیات گذشته و ارتباط آن به موقعیتهای جدید، تفکر در راستای برداشتن موانع و خطوط نا متعارف، استفاده از دیدگاههای غیر سنتی برای حل مسایل، خلق و ابداع چیزی تازه و ابتکاری، طی کردن مراحلی فراتر از اطلاعات داده شده. (15 )
    بدین ترتیب فرایند آموزش و یادگیری می‌تواند تفکر خلاق را پرورش دهد و افرادی کاوشکر، آفریننده، مشکل گشا، نوآور، مولد و عامل تغییر را تربیت کند .

    ویژگیهای شخصیتی افراد خلاق :

    پال تورنس (1998) در پاسخ به این پرسش که ویژگیهای شخصیتی چه نقشی در خلاقیت ایفا می‌کند، گفته است شخصیت هم می‌تواند خلاقیت را آسان ‌سازد و هم مانع آن شود . ویژگیهایی از قبیل آمادگی برای خطر کردن، کنجکاوی و جستجوگری، استقلال اندیشه، پشتکار و پایداری، شهامت، استقلال رای، خودآغازگری، ابتکار، پرسشگری درباره موقعیتهای معماگونه، و در گیر شدن با امور دشوار از جمله ویژگیهای آسان ساز خلاقیت محسوب می‌شوند. او می‌گوید، هر عملی که ما برای تشویق این گونه رفتارها انجام می‌دهیم شخص را در جهت خلاقیت بیشتر سوق می‌دهد. (سیف،1379 ).
    از نظر گیلفورد (1998) ویژگیهایی از بروز خلاقیت جلوگیری می‌کنند، عبارتند از سلطه گری،منفی بافی، مقاومت ترس، عیب جویی، انتقاد از دیگران، سازشکاری، تسلیم در برابر قدرت و کمرویی. (سیف،1379،ص 599 ).
    مطالعاتی که «بارون» (1969) در زمینه شخصیت افراد خلاق انجام داده است نیز نشان می‌دهد که آنها در مقایسه با افراد عادی خوش بین‌تر ودارای انرژی روانی و جسمی استثنایی‌اند. زندگی آنها پیچیده‌تر است و به دنبال تنش‌اند یا از طریق آزاد شدن آن احساس لذت می‌کنند. افراد خلاق، کمتر ضعیف‌النفس بوده و از مسایل و امور آگاهند . (مزلو) آنان به مسایل بنیانی علاقه‌مندند و تمایل زیادی به خطر کردن دارند .
    «نیکسون» (1962)،تورنس(1966) و لی‌کاک (1979)،ضمن تحقیقاتی ویژگیهای دانش‌آموزان خلاق را چنین عنوان کرده‌اند: 1- دارای هوش کلامی و فضایی بسیار برجسته 2- دارای هوش بالاتر از سطح متوسط 3- دارای ظرفیتهای حافظه‌ای فوق‌العاده در ثبت و نگهداری وقایع مختلف 4- آمادگی جهت تجربه امور و فعالیتهای مختلف 5- استقلال فکری (استاین، 1974 ،ص 548) 6- دارا بودن رفتار مطلوب اجتماعی 7- بیان صریح و روشن (بارون، 1968 ) 8- طرز فکر انتقادی، فعال و کنجکاو بودن (استرنبرگ تیلر،جان دیویی،1985) 9 - برخورداری از نوع تفکر واگرا (گیلفورد) 10- علاقه‌مند بودن به مسایل فلسفی و مذهبی 11- مقاوم، باجرئت، انتقاد پذیر و خستگی ناپذیر بودن 12- خود جوش، صادق و ساده بودن. (افروز،1365، ص 21 .)
    تورنس (1989) پس از 22 سال مطالعه مستمر پیرامون ویژگیهای گروهی از کودکان، نوجوانان و جوانان (یعنی از 1985 تا 1980) به این نتیجه می‌رسد که خمیر مایه شخصیت افراد خلاق، استقلال اندیشه و شیفتیگی فراوان آنها در برابر مساله یا فعالیت مورد علاقه‌شان است. فرد خلاق کسی است که فکری نو ومتفاوت ارائه دهد. بالطبع احساس گریز از کانال بندیهای مشخص ذهنی، همنوا نبودن با دیگران و استقلال طلبی و آزاد اندیشی می‌تواند پایه‌های تراوش تفکر خلاق و خلق آثار نو را فراهم آورد. بقول «تورنس » خلاقیت شکافتن بن‌بست‌ها و دست دادن با فرداست.16
    «هیز» (1988)، متذکر می‌شود که افراد بسیار خلاق، اغلب بطور کامل در کار خود غرق می‌شوند. زندگینامه افراد بسیار خلاق این نکته را مورد تأکید قرار می‌دهد که آنها برای عرضه کارهای مهم، انگیزه‌های عالی دارند و بسیار سخت کوشند .
    بدین ترتیب مجموع یافته‌های تحقیقی روانشناسان در مورد انسانهای خلاق را می‌توان در 5 دسته زیر خلاصه کرد :
    1- آفرینش گری و هوش 2- آگاهی و حساسیت 3- انعطاف پذیری و ابتکار 4- شک گرایی و پایداری 5- بازیگوشی فکری و شوخ طبعی 6- ناهمنوایی و اعتماد بنفس .
    پژوهشهای مقدماتی «پال تورنس»، نشان می‌دهد که دانش آموزان خلاق معمولاً با همگنان خود کمتر سازش می‌کنند، به ایده‌های خود بیشتر علاقه دارند و برای مقبول افتادن و پذیرفته شدن تلاش نمی‌کنند. آنها به علایق شدید همکلاسی‌های خود نسبت به کارهای غیر درسی و غیر ضروری با شک و تردید می‌نگرند و هم جوش نمی‌شوند. و امور جاری را متفاوت از دیگران می‌بینند. به دنبال تکالیف مشکل می‌روند و غالباً جوانب مختلف هر موضوعی را به هم ربط می‌دهند و ترکیب می‌کنند .

    عوامل موثر در خلاقیت و تاثیر آن بر محتوای کتب درسی :

    کارل راجرز (carl Rogers) ، چگونگی عوامل موثر در خلاقیت را به طریق تحلیلی بیان کرده است و در این زمینه می‌گوید: واضح است که خلاقیت را نمی‌توان با فشار بوجود آورد بلکه باید به آن اجازه داده شود تا ظهور کند. او معتقد است که با فراهم کردن امنیت روانی و آزادی، احتمال ظهور خلاقیت سازنده را می‌توان افزایش داد. (17 )
    «تورنس» شواهدی بدست آورد که نشان می‌داد اوج خلاقیت در کلاس دوم ابتدائی است ولی به دلیل اقرار در مطابقت با دیگران معمولاً‌از بین می‌رود. منحنی خلاقیت بسیاری از کودکان در حدود ده سالگی افت می‌یابد و آنان هرگز خلاقیت دوره اولیه کودکی را باز نخواهند یافت. با توجه به اینکه آنان در این سن در مدرسه هستند نباید تاثیر خانواده، مدرسه، محتوای درسی، روش تدریس و شخصیت معلم را در افت خلاقیت کودکان ندیده گرفت. محتوای درسی یکی از عواملی است که می‌تواند در مدرسه، زمینه پرورش خلاقیت را فراهم کند .
    علاوه بر موضوعی که «کارل راجرز» مطرح کرده است عوامل دیگری نیز در خلاقیت موثر هستند که اگر بطور صحیح بکار گرفته شوند در شکوفایی خلاقیت افراد موثر خواهند بود . در این مقاله این عوامل و تاثیری را که بر محتوای کتابهای درسی دارند مورد بررسی قرار می‌دهیم: 1- نقش اطلاعات در خلاقیت 2- انگیزش و خلاقیت 3- خلاقیت و میزان خود پذیری 4- تخیل و خلاقیت 5- خانواده و خلاقیت .

    1- نقش اطلاعات در خلاقیت :

    اطلاعات یکی از عوامل اساسی خلاقیت وماده خام آن است و به گفته «ویلیام»، خلاقیت مهارتی است که اطلاعت پراکنده را به هم پیوند می‌دهد. نتایج تحقیقات «هیز» (1988) و «ویش بو» (1988) در رابطه با زندگی 76 آهنگساز و 66 شاعر مشهور نشان داده است که هیچکدام از ایشان زودتر از پنج سال از شروع دوران شاعری و آهنگسازی خویش، شعر یا آهنگ قابل توجهی نساخته‌اند، این امر نشانه آنست که بدون برخورداری از میزان مطلوبی از دانش نمی‌توان شاعر، نویسنده، موسیقی‌دان و یا فیزیکدان خلاق شد. (18 )

    رابطه هوش و خلاقیت :

    تحقیقات علمی نشان داده است که هوش خارق‌العاده معادل با داشتن استعداد خلاقیت نیست، به عبارتی دانش آموزانی که دارای هوش زیادند، الزاماً‌افرادی که ابداعی ترین ایده‌ها را خلق کنند، نمی‌باشند (قاسم‌زاده، حسن، ص 17.) همچنین محققانی چون رو، (1953) و مک کنیون (1968)، ضمن بررسی هوش افراد بسیار خلاق دریافتند، آنان از مردم عادی باهوش‌ترند ولی از همکاران غیر خلاق خویش درخشان‌تر نبودند. «والدچ» و «رانکو » ضمن تایید این مطالب اظهار می‌دارند که داشتن حداقلی از هوش، برای خلاقیت ضروری به نظر می‌رسد .
    از نظر «پیاژه» بوسیله نیروهای خلاقه است که کودک می‌تواند دورانهای مختلف اندیشه را طی می‌کند. برای اینکه عقل و هوش او رشد کند بایستی مراحل سختی را بگذراند. انباره‌ای از شواهد نشان می‌دهد که دو شیوه یادگیری و تفکر از وظایف اختصاصی نیمکره‌های چپ و راست مغز حاصل می‌شود. قسمت چپ اطلاعات را بطور خطی، منطقی و متوالی پردازش نموده و اساساً‌ با اطلاعات شفاهی سر و کار دارد. نیمکره راست، اطلاعات را بطور غیر خطی، از طریق درک مستقیم (شهودی) و بطور همزمان پردازش نموده و با اطلاعات تصویری، شنوائی و عاطفی سر و کار دارد .
    استراتژیهای تفکر که بیشتر از ویژگی نیمکره چپ است، تحلیلی، متوالی، ومنطقی است . نیمکره چپ همچنین در درک تمایزها و تفاوتهای ظریف تخصص دارد. از آنجا که فرایند تفکر خلاق نیاز به مقدار زیادی تفکر مربوط به هر دو نیمکره دارد، انتظار می‌رود که هر فرد خلاق ایده‌آل کسی باشد که بتواند وظایف اختصاصی هر دو نیمکره را به نحوی مکمل ادغام نموده و مورد استفاده قرار دهد. ولی شواهد موجود حاکی از آن است که در انواع متعددی از آزمونهای تفکر خلاق بزرگان که در وظایف مغزی نیمکره راست تخصص دارند، تقریباً بدون استثناء از افرادی که شیوه ادغام دو نیمکره را بکار می‌برند، پیش می‌گیرند. چنین افرادی همچنین یادگیریهای خود را بیشتر مورد استفاده قرار می‌دهند .

    2- انگیزش و خلاقیت :

    انگیزش به حالات درونی ارگانیم که موجب هدایت رفتار به سوی نوعی هدف می‌شود، اشاره می‌کند. (19) اخیراً‌برخی از روانشناسان اجتماعی (لپر، کرین، نیس بت،1973 ) انگیزش درونی را از جنبه شناختی تعریف کرده‌اند، آنها عقیده دارند، اگر افراد درک کنند که بواسطه علاقه خود در فعالیتشان مشغول هستند، بطور درونی انگیخته می‌شوند اما اگر فعالیتهای خود را به عنوان کسب اهداف بیرونی ادراک کنند، بطور بیرونی انگیخته می‌شوند. نظریه پردازان روان شناختی عقیده دارند که خلاقیت از حالت برانگیختگی درونی مرتبط با فعالیت بیشتر از انگیختگی بیرونی مرتبط با فرد منجر به خلاقیت می‌شود .
    از نظر گیلفورد، تا زمانی که عملی از روی عادت انجام گیرد، خلاقیتی در کار نیست ولی به مجردی که اجرای عملی احتیاج به تدابیر جدیدی داشت، جریان خلاقیت به کار می‌افتد. (خلاقیت کودکان، ص 19 )
    در برخی نوشته های هیجان انگیز بوسیله آینده نگرانی مانند، (الوین تافلر، بنیامین سینگر و فردریک پولاک) درباره وجود رابطه بسیار قوی بین انگیزه برای یادگیری و نیل به دستاوردهای خلاق از یک سو و تصویر ذهنی شخص از آینده، از سوی دیگر بحث شده است. «تافلر» معتقد است که نحوه‌ای که دانش‌آموز و دانشجو، آینده خود را می‌بینند با عملکرد آکادمیک آنها و نیز توانایی آنان برای زندگی، وفق دادن خود با محیط و رشد فکری آنان در یک جامعه پر تغییر ارتباط مستقیم دارد. (21 )

    3- خلاقیت و میزان خود پذیری :

    تعادل در میزان خود پذیری در صورتی که سایر شرایط موجود باشد باعث می‌شود که انسان در صدد به فعل درآوردن استعدادهای بالقوه خود از جمله خلاقیت باشد. نتایج تحقیقات «گراندال» (1954) در ارتباط با میزان خود پذیری و سازگاری اجتماعی نشان میدهد که هم کسانی که خود را کمتر از آنچه هستند به حساب می‌آورند و به دیگران نشان می‌دهند و هم کسانی که خود را بیشتر از آنچه هستند به دیگران نشان می‌دهند، در زندگی اجتماعی موفق نیستند. این دو گروه در روابط انسانی دائم با مشکلاتی مواجه هستند و با هدر دادن وقت و انرژی، بازده کارهای خلاقه آنان کاهش می‌یابد .
    «میچر» جهت نشان دادن رابطه خودپذیری و اضطراب نتیجه گرفت، اضطراب یکی از عوامل مهم بازدارنده جریان خلاقیت است و عواملی است که در سازش آنها و بازده تحصیلی و خلاقیت آنان اثر سوء می‌گذارد .

    4- تخیل و خلاقیت :

    تخیل نوعی تفکر آزاد است و با بهره گیری از آن که خمیر مایه خلاقیت است، دنیایی بزرگ پهناور در مقابل چشمان دانش‌آموزان گشوده می‌شود و قادر می‌گردد، آزادانه خیال پردازی کند .
    به گفته یکی از روانشناسان معاصر (هارلوگ،1982)، خلاقیت شکلی از تخیل کنترل شده است که به نوعی ابداع و نوآوری منجر می‌شود. (22 )
    به نظر «فروید»، تفکر خلاق شکل عالی تخیلات آزاد و بازیهای دوره کودکی است. به عقیده او سرچشمه خلاقیت را باید در تجربیات دوره کودکی جستجو کرد. زیرا چگونگی تجارب دوران خردسالی در ظهور اندیشه‌های نو فوق‌العاده موثر است. از طرفی تجارب خلاق و تخیلی به ما فرصت می‌دهد تا به رشد استعدادهای خود برای تفکر، عمل و تبادل نظر پرداخته و بتوانیم به گسترش مهارتهای جسمی و ذهنی خود، پرورش احساسات، حواس پنجگانه، کشف ارزشها و درک فرهنگ خود و دیگران بپردازیم.(23) (کارلوس گالبن کین، 1982)

    5- خانواده و خلاقیت :

    بدون شک خانواده مهمترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت دارد . خانواده‌ها باید شرایط لازم جهت فعالیتهای متنوع برای کودکان را فراهم نموده و فرصتهای لازم را برای سوال کردن، کنجکاوی و کشف محیط به کودکان بدهند. تنیبه و تهدیدهای مکرر، آفت خلاقیتهای ذهن است. زمینه رشد خلاقیت در خانه زمانی فراهم می‌شود که به کودکانتان آزادی زیادی بدهند و به آنها احترام بگذارید. از نظر عاطفی در حد اعتدال به آنها نزدیک شوید و بر روی ارزشهای اخلاقی و نه قوانین خاص تأکید نمایید. با تشویق و تایید رفتار کودک و فراهم آوردن زمینه‌های مساعد و تدارک لوازم بازیهای دلخواه او، قدرت تخیل و خلاقیت کودکان را تقویت کنید. خیالپردازیهای کودکان را سرزنش نکنید زیرا خلاقیت او را محدود می‌سازید .
    مهمترین عامل در بروز خلاقیت انگیزه است و این انطباق انگیزه و استعداد تواماً در خلاقیت کارساز است. محیط اجتماعی کودکان و تایید بر روی انگیزه خلاق بسیار مفیدتر از تاکید روی استعداد می‌باشد.(24 )
    خانواده خلاق به ویژگیهای درونی نظیر پای‌بندی به ارزشها، داشتن علاقه به چیزی و صراحت و رک‌گویی، بیش از ویژگیهای بیرونی نظیر خانواده خوب، حسن سلوک و کوشا بودن، اهمیت می‌دهند .
    از نظر «ویلیامز» تماس فعال با محیط زیست طبیعی، اجتماعی و فرهنگی می‌تواند تاثیر ثمربخشی بر بازده خلاقیت داشته باشد، به اعتقاد او هر اندازه محیط خانوادگی و تحصیلی کودک از نظر دانستنیها و اطلاعات غنی‌تر باشد به همان اندازه بازده خلاقیت کودک بیشتر است.(25) محیطهای بیش از اندازه رسمی و بیش از اندازه آزاد برای خلاقیت نسبتاً مضرند و هرگز نخواهند توانست خلاقیت را در فرد بطور سالم بپرورانند. «پال تورنس» می‌گوید محیطی که هم آزادی بیان و هم ارتباط سالم را تبیین کند از لحاظ پرورش خلاقیت بهترین محیط محسوب می‌شود به ویژه اگر پاداشهایی نیز برای رفتارهای خلاق در نظر گرفته شود.(26) در کنار خانواده، مدرسه نیز نقش بسیار مهمی در شکوفایی خلاقیتهای کودکان دارد .
    سن ورود به مدرسه سنی بسیار بحرانی و حساس در ارتباط با خلاقیتهای ذهنی است . عواملی همچون تکالیف زیاد، تأکید بر محفوظات، اجرای برنامه‌های هماهنگ و انتظار رفتارهای یکسان از دانش‌آموزان، عدم توجه به تفاوتهای فردی، اعمال انضباط و مقررات شدید، تشویق به کسب نمرات بالا و ایجاد جو قوی، رقابتهای فردی برای ممتاز شدن و عدم شناخت یا بی‌توجهی به ویژگیهای کودکان خلاق سبب می‌شود که قدرت تخیل و خلاقیت آنها به تدریج کاهش یابد.(27 )

    عواملی که مانع خلاقیت می‌شوند :

    «گیلفورد» در این باره ویژگیهای زیر را نام برده است که عبارتند از: سلطه‌گری، منفی‌بافی، مقاومت، ترس، عیب‌جویی، انتقاد از دیگران، سازشکاری، تسلیم در برابر قدرت کمرویی. از موانع دیگر که بر سر راه خلاقیت دانش‌آموزان قرار دارند، عبارتند از: 1ـ عدم اعتماد به نفس 2ـ تمایل به همرنگی 3ـ عکس‌العمل منفی 4ـ حذف خیالبافی 5ـ پیش‌داوریها6ـ ترس از انحراف وسعی در همنوایی با اجتماع 7ـ ارزش‌ها و هنجاری‌های فرهنگی .

    نقش معلم در پرورش خلاقیت :

    پال تورنس (1985) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که خصوصیات مربی و شیوه‌های آموزش وی می‌تواند به افزایش تفکر خلاق بیانجامد. مربیانی که از شیوه کودک ـ محور در آموزش خود استفاده می‌کنند، کودکان را نسبت به محرکات محیطی پیرامون حساس می‌نمایند. از تأکید بر الگوهای قالبی اجتناب می‌ورزند و کلاس را چنان سازماندهی می‌نمایند که محیطی تنوع و خلاق ایجاد شود. در نتیجه این روش موجب افزایش و رشد خلاقیت در کودکان می‌شود. بررسی انجام شده نشان می‌دهد معلمانی که خودخواهان تغییر در روشهای تدریس روزانه‌شان هستند، توان یادگیری آفرینندگی را دارند. راهکارهای آموزشی خلاقیت، محیطی انباشته از کنجکاوی و تنوع می‌آفریند. «وایتهد» معتقد است که شغل معلمی باید از یک «قاطعیت ویژه» برخوردار باشد و معلمان موفق باید بدقت بدانند که شاگردانشان به یادگیری چه مطالبی نیاز دارند.(28 )
    و این موضوع باید مبتنی بر استانداردها و اصول منطقه‌ای و مدرسه‌ای باشد و همچنین باید آگاهی کامل از سطح نسبی ومیزان استعدادها و خلاقیت دانش‌آموزان داشته باشند.(29 )
    بررسی نحوه ارتباط آموزشی معلمان خلاق نشان داده که آنها معمولاً از روشهای زیر استفاده می‌کنند :

    1ـ استفاده از حواس مختلف، توجه به حواس مختلف و استفاده صحیح و بجا از آنها در فرایند یادگیری.

    مطالعات (بودو، 1358؛ شهرآرای، 1370) نشان داده است که این افراد از امکانات سمعی ـ بصر ی، کامپیوتری، کانالهای ارتباطی و دیگر وسایل کمک آموزشی بیشتر بهره می‌گیرند .

    2ـ استفاده از تجربه‌های مستقیم:

    (نقش پرورش دهندگان خلاقیت در فراهم آوردن زمینه برای دستکاری اشیاء و تجربه و آزمایش، تشویق جهت پیدا کردن راههای جدید، ترغیب فراگیران به حدس زدن جهت ابداع و نوآوری )

    3ـ استفاده از روش بحث و گفتگوی آزاد و متقابل :

    بکارگیری سخنان خود جوش و گفتگوی آزاد و متقابل و غیر قالبی (بودو، 1358، نلر 1369) ، تشویق فراگیران به ارائه نظرات و انتقادات خود و فراهم آوردن شرایط مناسب برای داد و ستد اجتماعی و ذهنی، پاسخ غیر مستقیم به سئوالات کنجکاوانه آنها .

    4ـ استفاده از روش فعال در تدریس :

    تقویت قوه خلاقیت از طریق فعالیتهای خودبخودی با تکیه بر تجربیات عینی و امکانات فراگیر، رشد و توسعه آزادی عمل و استقلال فراگیر، عدم تکیه برحافظه شناختی و تاکید بر درک و فهم، تجزیه و تحلیل، ترکیب، ارزشیابی و حل مسئله در آموزشی. (روش اکتشافی)

    5ـ استفاده از روش بارش مغزی یا کنکاش مغزی :

    استفاده از روشهای گوناگون جهت حل مساله، دادن فرصت لازم جهت تفکر عمیق و طرح نظر خودبطور آزادانه، نقش راهنما داشتن معلم و شرکت فعالانه فراگیران در جریان یادگیری .

    6ـ استفاده تلفیقی از تفکر واگرا و همگرا :

    ایجاد موازنه منطقی بین این دو شیوه تفکر و استفاده از آنها در کنار هم. دادن فرصت به فراگیران در جهت کسب اصول و دانش و اطلاعات در رشته‌‌های گوناگون به صورت فردی یا گروهی و فراهم ساختن زمینه مساعد برای تفکر واگرا .

    7ـ توجه به تفاوتهای فردی :

    دارا بودن شناخت از تفاوتهای فردی فراگیران، تطبیق محتوا و روشهای آموزشی و پرورش خلاقیت را دارند. بنابراین خلاقیت توانایی ذاتی نیست، بلکه رویکردی روش شناسانه است که بیشتر افراد می‌توانند آن را بیاموزند. بطور خلاصه می‌توان به اصول زیر بنایی افزایش مهارت خلاقیت به ترتیب زیر اشاره کرد :
    1ـ نگرش متفاوت معلم به موضوعات درسی .
    2ـ استفاده از روشهای مختلف تدریس وراهکاریهای متفاوت .
    3ـ تغییر در ابزار ارزشیابی و سنجش .

    راههای ایجاد و پرورش خلاقیت :

    علمای تعلیم و تربیت، روشهای متعددی برای آموزش خلاقیت پیشنهاد می‌کنند که اغلب مشابه به یکدیگر است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم :
    1ـ احترام به عقاید عادی و غیر عادی کودکان .
    2ـ طرح پرسشهای برانگیزنده و محرک .
    3ـ تشخیص و تمیز استعدادهای کودکان
    4ـ دادن آزادی عمل به کودکان (شکوفایی خلاقیت کودکان، ترزا آمابلی، ص 114 )
    5ـ احترام به کودکان و ایمان داشتن به توانایی آنها. (تورنس، اسمیت، درو )
    6ـ تشویق زیاد والدین در انجام کارهای خلاق .
    7ـ حاکم بودن ارزشها نه قوانین .
    8ـ داشتن تصاویر ذهنی مثبت از آینده کودکان خود .
    9ـ احترام به تخیلات کودک
    10ـ مشاهده اشیاء از نزدیک و دستکاری آنها .
    11ـ تکمیل کردن اشیاء و امور ناقص، جملات ناتمام، داستانهای ناقص، نقاشیها و تصاویر نیمه تمام و مبهم .
    12ـ تدارک فرصتهای مناسب یادگیری .
    13ـ هدایت کودک به سوالات تازه .
    14ـ واداشتن به کنجکاوی و کنکاشهای ذهنی .

    «تورنس» اصولی برای توسعه تفکر خلاق از طریق مدرسه ارائه می‌دهد :

    1ـ حساس کردن دانش‌آموزان به محرکهای محیطی 7ـ ایجاد فرصت برای تفکر خلاق
    2ـ تشویق به دستکاری اشیاء 8ـ گسترش انتقاد سازنده
    3ـ تشویق عقاید نو 9ـ روحیه حادثه جو داشتن
    4ـ ایجاد جوی خلاق در کلاس 10ـ کسب شناخت در رشته‌های گوناگون
    5ـ آشنا کردن کودکان با فرایند خلاقیت 11ـ ارزشمند داشتن تفکر خلاق
    6ـ ارزشیابی و تشویق یادگیری خود انگیز

    نتایج نظرسنجی از تعدادی معلمان در زمینه خلاقیت :
    نتایج بدست آمده از نظرات تعدادی از دبیران مجرب، در زمینه عنوان مقاله به شرح زیر می‌باشد :

    - اکثراً معتقدند که ارتباط مستقیمی بین متون درسی و خلاقیت وجود دارد و محتوای درسی در عین پربار بودن باید جالب و جذاب بوده و متناسب با نیازهای فردی و اجتماعی طراحی شود. به روز بودن مطالب درسی، نقش مهمی در ایجاد خلاقیت داشته و زمینه‌ساز و تقویت کننده آن می‌باشد .
    - نحوه شناسایی دانش‌آموزان خلاق می‌تواند استفاده از روش مشاهده رفتار (یا از طریق مشاهده کارهای هنری ...) باشد.که این از طریق درگیری ذهنی دانش‌آموز نسبت به مطالب درسی، از عملکرد دانش‌آموز و از طریق ایجاد انگیزه در آنان، طرح سوالات معلم از شاگرد و پاسخ غیر معمول شاگرد به سوالات، انجام آزمایش و احترام به عقاید کودکان امکان پذیر می‌باشد .
    - و اما خصوصیات عمده معلمان خلاق را در: علاقه به مطالعه، پر تحرک بوده و فعالیت و پویایی، نوآوری در طرح درس، پشتکار و جدیت، استفاده از حداقل امکانات جهت آموزش، داشتن ابتکار در تدریس، دارا بودن اعتماد به نفس، انعطاف‌پذیری، استفاده از فعالیتهای فوق برنامه (رسمی ـ غیر رسمی)، توجه به تفاوتهای فردی دانش‌آموزان، استفاده از وسایل کمک آموزشی، منضبط بودن و دانش کافی می‌دانند .
    - عوامل مانع در تفکر خلاق راعبارتند از: مسایل مالی و معیشتی (اقتصادی) 2ـ تبعیض قایل شدن 3ـ جمود فکری 4ـ عدم استفاده از وسایل کمک آموزشی 5ـ داشتن مشکلات روحی و عاطفی 6ـ بی‌حوصلگی و کمبود امکانات 7ـ استفاده از روشهای سنتی در تدریس 8ـ تکیه بر نمره و امتحان 9ـ تفکر قالبی و همگرا .

    راههای ایجاد و پرروش خلاقیت :

    1ـ ایجاد انگیزه در دانش‌آموزان 6ـ تشویق دانش‌آموزان به تحقیق و پژوهش
    2ـ درگیری ذهنی با مطالب درسی 7ـ احترام به دانش‌آموزان
    3ـ طرح موضوعات جدید 8ـ اهمیت دادن به فعالیتهای فوق برنامه
    4ـ ایجاد فضای آموزشی مناسب 9ـ مطالعه و تحقیق
    5ـ بکارگیری وسایل سمعی و بصری
    - نقش معلم را در پرورش خلاقیت بصورت نقش محوری و به عنوان سکان‌دار علم و دانش می‌دانند و همچنین ایجاد نمودن روحیه پژوهش دردانش‌آموزان و ایجاد انگیزه، ابتکار و تشویق دانش‌آموزان به فعالیتهای غیر کلاسی .
    و بالاخره نقش تحصیلات والدین و جو عاطفی حاکم بر خانواده، وضعیت اقتصادی مطلوب خانواده، استفاده از امکانات تفریحی و رفاهی سالم، ایجاد فضای سالم و روانی در مدارس وتوجه به علایق و استعدادهای دانش‌آموزان و کمک به انجام پژوهش و تحقیق را عامل مهمی در شکوفایی استعداد دانش‌آموزان می‌دانند .

    منابع و مآخذ :

    1ـ بررسی رابطه بین ویژگیهای شخصی و خانوادگی دانش‌آموزان مقطع راهنمایی شهرستان بروجرد با خلاقیت درعلوم: شورای تحقیقات اداره کل آموزش و پرورش استان لرستان (بیژن دارایی، حسن گودرزی) 77-1376 .
    2ـ آمابلی، ترزا، شکوفایی خلاقیت کودکان، ترجمه حسن قاسم زاده، پروین عظیمی. نشر دنیای نو. ص ص 20ـ19 .
    3) Mackinnon, D. W. Education for creativity: A modern Myth. in P.Heist (Ed), The greative college student, sanfrancisco: Jossey Bass, 1968.
    4) Mansfied, R.s, and Busse, T.V. the Psychology of Greativity and Discovery chicago: Nelson Hall, 1981.
    5) Cattle, R. B. and BuTcher. H. j. the Prediction of Achievement and creativity, New Yourk: Bobbs – Merrill, 1968.
    6) Terman, L. M. Genetic studies of genius: vd. 1, Mental and physical traits of a thousand gifted children. Stanfor, CA: stanford university Press, 1925.
    7) Cox, C.M. the early mental traits of three hundred geniuses, Stanford, CA: Stanford university Press. 1926.
    8) Galton, F. Heveditary Genius, London: Macmillan, 1869.
    9ـ مجله رشد تکنولوژی آموزشی، شماره 1، سال یازدهم، مهرماه 1375، ص 23 .
    10) Albrecht, K. and Albrecht, s. the creative corporation, Homewood: Illinois, Dow Jonas Irwin, 1987.
    11ـ محمدی ختامان، اصغر، تشکیل گروههای خلاقیت و نوآوری، اردیبهشت 1370 .
    12ـ مفیدی، فرخنده. آموزش و پرورش دبستانی و دبستان. تهران: انتشارات پیام نور، چاپ دوم، اسفند 1372. ص ص 181 ـ 180 .
    13ـ مجله استعدادهای درخشان ـ سال دوم ـ شماره 2 ـ تابستان 1374 .
    14ـ بابا پور، جلیل «خلاقیت، توصیف، محدودیتها و روشهای ایجاد خلاقیت»، نشریه پیوند، شماره 241، انجمن اولیاء و مربیان 1378 .
    15) Duffy, Bernadette. “supporting creativity and imagination in Early Years, USA Buckingham,. Philadelphia, open university press, 1998.
    16ـ جمله پیوند، شماره 158 ـ آذر 1371 .
    17ـ خانزادی، علی. «خلاقیت کودکان» مجله پویا، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، شماره 5، سال 1355 ).
    18) http: // www. elixivar. Com
    19ـ سیف، علی‌اکبر، روانشناسی پرورشی. (تهران: آگاه، 1370)، ص 336 .
    20ـ باباپور خیرالدین، جلیل، «توصیف، محدودیتها و روشهای ایجاد خلاقیت» ماهنامه پیوند، شماره 241، آبان 1378 ص ـ 4 .
    21ـ همان منبع، شماره 1 ص ص 135 ـ 134 ).
    22ـ افروز، غلامعلی. «مباحثی در روانشناسی تربیت کودکان و نوجوانان». (تهران، انجمن اولیاء و مربیان 1371)، ص 103 .
    23ـ منبع خارجی، شماره 10، (همان منبع، ص 5 )
    24)http: //w.w.w. estahban. Persian blog.com.
    25ـ نریمانی، محمد. آموزش خانواده، انتشارات شیخ صفی، ص 102 .
    26ـ بودن، آلن، خلاقیت در آموزشگاه، ترجمه علی خان زاده .
    27ـ همان منبع (24 ).
    28ـ مایرز، چت، «آموزش تفکر انتقادی». ترجمه دکتر خدایار ابیلی، تهران: انتشارات سمت ـ چاپ اول بهار 1374،ص 66 .
    Web master @ Lesson Plans Page. Com!
    (10 steps to developing A Quality lesson Plan.)

    دوشنبه 25/7/1390 - 23:18
    شخصیت ها و بزرگان
    دعوت رباعیات خیام به اندیشیدن
    مصاحبه گر: خجسته ناطق
    مصاحبه شونده : دکتر ابوالقاسم قوام

    اشاره:

    خیام، شاعر، ریاضی دان، منجم و فیلسوفی اندیشمند و تواناست كه بر سایر دانشهای روزگار خویش از جمله پزشكی احاطه داشته است؛ ولی آنچه به شخصیت او شهرت جهانی بخشیده، رباعیات دلنشین و پرمعنای اوست كه از دیرباز اندیشمندان و محققان درباره آنها مطالب بسیاری نگاشته اند. با این همه، همواره این سؤالها مطرح بوده كه راز ماندگاری رباعیات خیام در چیست و با شعر و اندیشه او چگونه باید برخورد كرد؟و به راستی، محققان تا چه اندازه توانسته اند چهره واقعی خیام را نشان دهند و... این سؤالها خود بهانه ای شد تا با دكتر ابوالقاسم قوام، عضو هیأت علمی دانشكده ادبیات دانشگاه فردوسی، به گفتگو بنشینیم.
    با تشكر از جناب عالی كه دعوت ما را برای این گفتگو پذیرفته اید، بفرمایید چرا خیامی كه ما او را بیشتر به عنوان یك ریاضیدان می شناسیم، از معروف ترین شاعران ما در سطح جهان است؟
    همان طور كه می دانید، خیام بر بسیاری از علوم و دانشهای زمان خود آگاهی كامل داشته كه هنر شاعری را هم باید در كنار آنها قرار دهیم؛ ولی این كه چرا با وجود این همه آگاهی و دانش، بیشتر به سبب شاعری شهره جهان شده است، باید گفت:در وهله اول به این دلیل كه علم پدیده ای پویاست و از روزگار خیام تا به امروز تكامل زیادی پیدا كرده است.اما ذات هنر با همه پویایی، طراوت و امكان بروز خلاقیت، جوهره و خمیر مایه ای ثابت دارد كه بر اساس حس زیباشناختی فطری انسان، شكل گرفته است. مجموعه رباعیاتی كه از خیام باقی مانده، به مثابه یك مینیاتور تمام عیار از اندیشه های ایرانی است؛ ایران پیش از اسلام یا ایران باستان و ایران اسلامی. ارایه این تابلوی هنری، باعث شده كه خیام به عنوان هنرمندی جاودانه مطرح شود. به همین خاطر، رباعیات او در كنار دانشهای ارزشمند دیگرش، به واسطه برخورداری از جوهره هنری، ماندگارتر شده است. بقیه دانسته ها و آگاهی های او نیز اگرچه ماندگار است، اما چون صورت علمی داشته و علم ذاتاً تغییرپذیر و در حال تحول است، تحت تأثیر بخشی دیگر از توانایی خیام یعنی آفرینشهای هنری او قرار گرفته است.
    آنچه شعر خیام را ماندگار می كند، تفكر خیام است یا عوامل دیگر؟
    آنچه شعر خیام را ماندگار می كند، پیوندی است كه موضوع و محتوای شعر او با حیات ایرانی دوره اسلامی و قبل از اسلامی و اصولاً منش بشری دارد. در رباعیات خیام، مفاهیمی مطرح می شود كه از سه جهت و سه بعد با ذات و نهاد و ناخودآگاه ما ایرانی ها و همچنین بشریت مرتبط است. آنچه خیام مطرح می كند، سؤال ایرانیان نیست، سؤال بشر است. از روز اول حیات بشر، همواره كنجكاوی ها و كند و كاوهای فكری او در برخورد با مسایل و پدیده های مختلف هستی وجود داشته است كه در رباعیات خیام مطرح می شود. البته، در این میان، باورهایی را كه مورد قبولش نیست، به شكلی بسیار رندانه و ماهرانه به چالش می كشد و نقض می كند و بعضی از اندیشه های مورد باور خود را نیز مطرح می نماید كه اینها با نهاد و ناخودآگاه جمعی ما به عنوان ایرانی و مسلمان، پیوند دارند. راز ماندگاری خیام در بین ما ایرانیان، به این دلیل است؛ و آن بخشی كه فراتر از مرزهای زبان فارسی و ایران است، همان مسایلی است كه با ذات و نهاد بشر و ناخودآگاه او به عنوان مسایل عمده بشری، پیوند پیدا می كند.
    با شعر و اندیشه شاعری چون خیام چگونه باید برخورد كرد؟
    سؤال بسیار مهمی است. مواجهه با شعر و اندیشه بزرگ مردمی مانند خیام، كار بسیار دشواری است؛ چون اگر بن مایه های فكری و اندیشه های خیام شناخته نشود، دچار لغزشهای زیادی خواهیم شد و اشتباهات بزرگی خواهیم داشت. آنچه مسلم است این كه به كارگیری و استفاده از اندیشه ها و شعر خیام، به آگاهی هایی گسترده نیاز دارد. باید در مورد اندیشه های ایران پیش از اسلام و تحولات فكری در ایران بعد از اسلام و نیز خود خیام به عنوان یك فیلسوف موحد مسلمان، شناخت كافی داشته باشیم تا دچار لغزش نشویم.در این صورت، ممكن است درك درستی از رباعیات خیام و اندیشه هایی كه در رباعیات او مطرح شده داشته باشیم و گرنه درك و دریافت، بسیار سطحی و ابتدایی و حتی گاه اشتباه خواهد بود.
     به نظر شما در زندگی مدرن امروز، خیام چگونه می تواند به انسان معاصر كمك كند و اصولاً چه كمكی می تواند بكند؟
     مهمترین كمكی كه بزرگمردی مثل خیام می تواند به انسان معاصر بكند، این است كه او را به تفكر و اندیشیدن وادار نماید. حاصل مسایلی كه خیام در رباعیاتش مطرح می كند، اندیشیدن در باب آفرینش و فرجام بشر است. چگونه گذراندن عمر و درك رمز و راز هستی و چگونه اندیشیدن و تفسیركردن حیات؛ این فرصت تولد تا مرگ، تأمل درباره تك تك این نكات گویی از یاد انسان از خویش گسیخته امروز رفته است.انسانی كه در اسارت ماشین و تكنولوژی به سر می برد، تأمل و درنگ در مورد این مسایل را فراموش كرده است.
    بنابراین، چون و چراگری و سؤال برانگیزی كه در ذات تفكر خیام است، می تواند كمك بسیار شایسته ای به انسان امروز بكند.
     كتابها و آثاری را كه درباره خیام نوشته شده، چگونه می بینید؟ كدام اثر كاملتر است و در كل محققان ما تا چه اندازه توانسته اند چهره واقعی خیام شاعر را نشان دهند؟
    محققان كارهای خوبی در زمینه معرفی خیام انجام داده اند. از جمله كسانی كه به خوبی توانسته است شخصیت خیام را تحلیل و معرفی كند، علیرضا ذكاوتی قره گوزلو است كه بررسی عالمانه و دقیقی در شناخت رباعیات اصیل خیام و مقایسه آنها با رسایل فلسفی او، داشته است. البته، پیش از ذكاوتی، دیگران هم در زمینه شناخت آثار و رباعیات خیام كارهای ارزنده ای انجام داده اند؛ ولی یكی از بهترین آثار، كار ایشان بوده كه درباره تعیین اصالت و تعداد رباعیات خیام، كار ارزنده ای ارایه داده و چهره خیام را به عنوان یك شاعر فیلسوف موحد نشان داده است.
     راز ماندگاری ترجمه فیتز جرالد انگلیسی را در چه می دانید، آیا ترجمه دیگری وجود دارد كه همپای این ترجمه باشد؟
    من ترجمه دیگری كه همپای ترجمه فیتز جرالد باشد، ندیده ام.راز ماندگاری یا استقبال عمومی از ترجمه رباعیات خیام توسط فیتز جرالد، آن تناسب و تجانسی است كه بین بخشی از لایه های بیرونی رباعیات خیام با تفكرات مطرح امروز دنیای غرب هست. و یك نوع تجانس یا تناسب بین رباعیات خیام و اندیشه های حاكم بر زندگی فردی انسان غربی به وجود می آورد.فیتز جرالد به عنوان یك مترجم امین و دقیق، توانسته است نمود بیرونی یا ظواهر رباعیات خیام را به تمام و كمال به زبان انگلیسی برگرداند و در منظر انسان امروز قرار بدهد.
     كدام بخش از زندگی خیام برای شما جالب تر و تأمل برانگیزتر است؟
    خیام دانشمندی آگاه بر علوم مختلف است. برای خود من همین نكته كه او با تمام آگاهی های مختلف علمی، دارای توان و قدرت آفرینش هنری بوده و توانسته است از مرز آگاهی علم رسمی فراتر برود و به مرز آفرینش هنری دست پیدا كند، در عین این كه یك دانشمند برجسته است، جالب است. به عبارت دیگر، خیام در علوم عقلی روزگار خودش به كمال رسیده و با توجه به این میزان از توانایی و آگاهی، باز هم می تواند بین مرزهای خودآگاه و ناخودآگاه فردی و جمعی پلی بزند و به آفرینشهای هنری دست پیدا كند. عمده اشتهار خیام نیز به خاطر همین بخش از زندگی اوست. در مجموع او متفكری است برجسته كه می تواند هنرمند هم باقی بماند. معمولاً ذات هنر جمع شدنش با تفكر و اندیشه، كار ساده ای نیست؛ ولی در مورد خیام این اتفاق افتاده است.آثار هنری یا مجموع رباعیات بجامانده از خیام، در عین این كه نظام فكری بسیار منسجمی را به ما ارایه می دهد، از ذوق و رنگ و ارج هنری والایی برخوردار است، و این برای من بسیار جالب و تحسین برانگیز است.
     درباره اخلاق و روحیات و به طور كلی زندگی خیام، از چه منابعی می توانیم اطلاعات موثقی به دست بیاوریم؟
     در باب این كه كدام یك از منابع كهن می توانند اطلاعات موثقی در مورد زندگی خیام به ما ارایه بدهند، نمی توان منبع و مأخذ واحدی را معرفی كرد. در مورد اخلاق و روحیات خیام، افسانه سازیهایی شده كه درباره بیشتر بزرگان از این افسانه سازیها بسیار است.زندگینامه خیام را از لابلای تذكره ها و كتابها با مقایسه و مقابله اطلاعات مندرج در آنها، می توان دریافت. البته، تاریخ تألیف این كتابها هر چه به روزگار خیام نزدیك تر باشد، موثق تر است. محققان، بسیاری از رباعیات را منسوب به خیام می دانند.
     به چه طریق می توان رباعیات اصیل او را از رباعیات منسوب بازشناخت و اصولاً به چه دلیل دیگران سروده خود را به خیام نسبت داده اند؟
     درست است. همه رباعیات منسوب به خیام واقعاً سروده خود خیام نیست.كسی كه با نظام فكری او آشناست، به راحتی درمی یابد كه كدام یك اصلی و كدام یك منسوب است و نمی تواند متعلق به خیام باشد. در گذر تاریخ گاهی در جامعه ایرانی، اجازه طرح بعضی از اندیشه ها نبود به همین خاطر بعضی از افراد رباعیات كفرآمیزی می سرودند و آنها را به خیام نسبت می دادند.از این دست سروده ها زیاد است، ولی كسی كه با مشرب فكری و سبك و ویژگی های زبان خیام آشنایی داشته باشد و آنها را با رباعیات اصیل او مقایسه كند، می فهمد كه آن رباعیات یا مربوط به روزگار خیام نیست و یا با ساختار ذهنی و زبانی او فاصله دارد.
    منبع:روزنامه قدس
    دوشنبه 25/7/1390 - 23:14
    شخصیت ها و بزرگان
    پیش از من و تو
    ( مرگ در اندیشه خیام )



    «وقتی فیتز جرالد (1883-1809) – شاعر معروف انگلیسی – رباعیات خیام را به شكل منظوم و هنرمندانه‌ای ترجمه می‌كرد، شاید هرگز تصور آن را نداشت كه اثر او در كمتر از نیم قرن (1900-1859) 250 بار تجدید چاپ شود و تا سال 1929، 410 چاپ از رباعیات خیام به زبان انگلیسی و حدود 700 كتاب، مقاله و تصنیف موسیقایی و تئاتری مربوط به آن پدید آید و در انگلستان و آمریكا قفسه دانشجویی یا خانه‌ای باقی نماند كه نسخه‌ای از رباعیات را در خود نداشته باشد؛ شاید تصور نمی‌كرد سربازان انگلیسی در 2 جنگ جهانی، آن را همراه خود به جنگ ببرند تا با خواندن آن خشونت زمانه را كمتر احساس كرده یا بیشتر تحمل كنند» (غلامحسین یوسفی، چشمه روشن، ص 108). نوع نگاه خیام به هستی چنان كه در نقل قول بالا نیز می‌بینم همواره عمل به نظرات گوناگون بوده است.
    در این مقاله نیز نویسنده جوهره اندیشه خیام و راز شهرت او را توجه به مفهوم «مرگ» معرفی می‌كند و مطالبی را در این باب می‌آورد.

    نویسنده : مهدی بنایی جهرمی

    وقتی بلندآوازگی، شهرت و حس قبول شاعر ژولیده نیشابور را در شرق و غرب عالم مشاهده می‌كنیم، ناگزیر پرسش می‌كنیم كه «او كه بود و برای بشر چه گفت؟». به راستی خیام چه حقیقت پنهانی را آشكار كرده و پرده از كدام راز مهم زندگی برداشته كه هنوز این چنین ژرف و وسیع در جان و زبان مردم جهان حضور دارد و به زبان اشارت چیزی را در آنان بیدار می‌سازد كه در اثر آن، به هر داشته و دانسته‌ای پشت پا می‌زنند و در مقابل هیبت و احتشام هستی حیران می‌مانند؟
    خیام چه نسبتی با ما و زندگی ما دارد؟ چرا و از چه طریق این گونه ما را تسلیم خود می‌كند؟ پاسخ به چنین پرسش‌هایی به غایت دشوار است؛ خصوصاً با توجه به این كه آنچه در خلوتكده جان و جهان خیام گذشته و تجاربی كه او در ورای كلمات، الفاظ و رباعیات خود داشته، سخت بر ما پوشیده و پنهان است و بر این اساس هرگز نمی‌توان یقین داشت كه واپسین نگرش او به زندگی و جهان چه بوده و فرجام كار آدمی را چگونه می‌دیده است. با وجود این، بر اساس رباعیات محدودی كه از او برای ما باقی مانده و طبق تفاسیری كه تا كنون از اندیشه‌های او به عمل آمده، می‌توان گفت كه جوهره اصلی و اندیشه محوری تفكرات خیام «مرگ» است.
    خیام شاعری «مرگ اندیش» است و اندیشه مرگ در جای جای سخنان و رباعیات او حضوری آشكار یا پنهان دارد و همواره اساس اندیشه‌ها و گفته‌های اوست؛ به نحوی كه تنها بر مبنای همین اندیشه است كه می‌توان به نیكویی، 2 ساحت دیگر اندیشه ورزی خیام را نیز فهمید و توضیح داد. این 2 عرصه دیگر تفكر خیامی، عبارتند از: 1-بی‌خودی و نفی آگاهی‌ها و تفسیرهای عقل ساخته از هستی 2-زندگی و غنیمت شمردن مهلت بودن.
    ] «مرگ» در نگرش خیام، از یك طرف مانع عمده شناخت و معرفت، ما به شمار می‌رود و از طرف دیگر شرط اساسی آن محسوب می‌شود. «مرگ» در وجه نخست خود، مهلت بودن ما را در این جهان تهدید می‌كند و ما اگر ضعف و بیماری‌های دوران زندگی را نیز پیام‌آوران صادق مرگ بدانیم، جدیت این تهدید و سست بنیادی آن مهلت را ژرف‌تر در می‌یابیم. بر این اساس مرگ، نشان محدودیت ما در مقابل بحر وجود و دریای هستی است و البته با چنین تنگنای زوال‌ناپذیری، چگونه مجال شناخت این بحر برای ما فراهم می‌آید؟
    این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
    كس نیست كه این گوهر تحقیق بسفت
    هر كس سخنی از سر سودا گفتند
    زان روی كه هست كس نمی‌داند گفت
    خیام در اثر «مرگ اندیشی» و كوتاه‌یابی مجال عمر، سهم عقل و آگاهی ما را در شناخت جهان، جز یافتن پرده‌های فسانه و افسون نمی‌داند و به بی‌خود كردن‌ها، پرده‌دری‌ها و آگاهی‌سوزی‌های «می» پناه می‌برد:
    در پرده اسرار كسی را ره نیست
    زین تعبیه، جان هیچ كس آگه نیست
    جز در دل خاك هیچ منزلگه نیست
    می‌خور كه چنین فسانه‌ها كوته نیست
    اما به رغم آنچه تاكنون در باب مانع بودن مرگ نسبت به معرفت گفتیم، گاه خیام زبانی سقراطی می‌گشاید و مرگ را نه مانع معرفت بلكه شرط و طریق رسیدن به آن می‌داند. ما با مرگ و از طریق تجربه كردن آن است كه می‌توان به معرفت حقیقی برسیم اما و هزار اما كه به معرفت رسیدگان، همان از این عالم گذشتگانی هستند كه هرگز قطره‌ای از زلال معرفت خود را به جام جان ما نمی‌ریزند.
    از جمله رفتگان این راه دراز
    بازآمده‌ای كو كه به ما گوید راز؟
    ناگفته نماند كه این شكست معرفتی و ناپیدا دیدن كرانه‌های بیكران جهان، سخت تب‌خیز و جانسوز است و ما حرارت ژرف این تب روحانی را حتی در رباعیات وجدانگیز خیام احساس می‌كنیم و به میزان همدلی، چیزی از حیرت خیامی را به جان می‌آزماییم. برای نمونه، در رباعی ذیل می‌توان آزمود كه چگونه وجد و سرور ناشی از «‌می خور» و «خوش باش» با 2 «ندانی» بزرگ، در بحر حیرت و تب معنوی فرو می‌رود.
    ای آمده از عالم روحانی تفت
    حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
    می‌ خور، چو ندانی از كجا آمده‌ای
    خوش باش، ندانی به كجا خواهی رفت
    تصور رایج بر آن است كه «مرگ اندیشی» كاملاً در مقابل «زندگی اندیشی» و قرار گرفتن در جریان و تازگی حقیقت زندگی است. بشر معاصر كه سخت خود را به زندگی وابسته و در آن غوطه‌ور می‌یابد، كمتر مجالی برای «مرگ اندیشی» و توجه به فرجام حیات خود دارد و حتی غالباً اگر چنین مجالی را فراهم ببیند، آگاهانه وعامدانه فرصت سوزی می‌كند و می‌كوشد كه گریبان خود را از دست چنین اندیشه‌ای رهایی بخشد و به پناه آنچه هر روز می‌گذرد و به آنچه همیشه بدان عادت كرده باز گردد.
    اندیشه خیام درست مقابل چنین وضعی قرار دارد و بر این اصل استوار شده كه بدون توجه به مرگ و در غیاب «مرگ اندیشی» هرگز نمی‌توان چشم توجهی به سمت زندگی گشود و حقیقت آن را تجربه كرد. اساساً خیام در مقابل عادت و هر روزینه شدن زندگی گام بر می‌دارد و با هیبت اندیشه‌های تلخ و غم‌آلود خود و با تازیانه‌های مكرر و غفلت سوز كلام خود، چشمان ما را از خواب یقین‌های موهوم بیدار می‌كند، اعتمادهای خامی كه بر دوام و قرار جهان كرده‌ایم را درهم می‌شكند و پرده از حقیقت پنهان و شكننده‌ای بر می‌دارد كه جام ظریف و سست وجود ما را می‌شكند و می‌پوساند و خاك و گل كوزه‌گران می‌سازد:
    جامی است كه عقل آفرین می‌زندش
    صد بوسه زمهر بر جبین می‌زندش
    این كوزه گر دهر چنین جام لطیف
    می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش
    برای خیام، تمام ذرات زمین، فسرده و مرگ‌آلود است و حكایت از سرهای پوسیده و استخوان‌های از هم پاشیده مردگانی دارد كه یا همانند كیقباد و پرویز از روی غرور و تكبر به قدرت و احتشام خود امید بسته بودند یا زیبارویانی بودند كه به جمال خویش فریفته شده، آن را كمال بی‌زوال می‌پنداشتند.
    این ذرات خاك كه همه بار تراژیك و معنایی سوزناك دارند، كلمات اساسی كتاب هستی شناسی خیام هستند و او تومار جهان را برای خیل بی‌سوادان و غفلت زدگان چنین می‌خواند و معنا می‌كند و از آنان می‌خواهد كه گرد از رخ نازنینان زیباروی به نوازش پاك كنند و كودك خاك بیز را پند دهند كه خاك را آهسته‌تر و نرم‌تر ببیزد:
    هر ذره كه در خاك و زمینی بوده است
    پیش از من و تو تاج و نگینی بوده است
    گرد از رخ نازنین به آزرم فشان
    كان هم رخ خوب نازنینی بوده است
    ای پیر خردمند پگه‌تر برخیز
    وان كودك خاك بیز را بنگر تیز
    پندش ده و گو كه نرم نرمك می‌بیز
    مغز سر كیقباد و چشم پرویز
    دعوت به آهسته بیختن خاك‌ها و نرم پاك كردن گردها، نه تنها از سرنوعی ترحم بر گذشتگان بلكه ترحم بر خویشتن است و نه تنها تأمل در حال رفتگان و خاك شدگان بلكه اندیشه در احوال سرنوشتی است كه سخت و سوزناك خود را در دل این خاك‌های خاموش فریاد می‌زند و آشكار می‌سازد كه آتش این حقیقت دامن همه را می‌گیرد و به كام خویش فرو می‌برد.
    در كارگه كوزه‌گری رفتم دوش
    دیدم دو هزار كوزه گویا و خموش
    ناگاه یكی كوزه بر آورد خروش
    كو كوزه‌گر و كوزه‌خر و كوزه فروش؟
    آن قصر كه بر چرخ همی زد پهلو
    بر درگه اوشهان نهادندی رو
    دیدیم كه بر كنگره‌اش فاخته‌ای
    بنشسته همی گفت كه كوكوكوكو؟
    شاید بتوان ریشه اساسی عظمت خیام را در بی‌باكی و جسارتی یافت كه باعث شده او در مقابل شكوه چنین حقیقت تراژیكی با چشمان باز و خیره بنگرد و بار سیطره و چیرگی این دریافت را به جان بخرد؛ اینكه آغاز زندگی، سخت ناپیداست و پایان آن نیز به مرگ رقم می‌خورد؛ اینكه در این میان ما در راه مرگ آلودی قدم می‌زنیم كه در گام به گام آن بر خاك دل‌های عزیزان و سرمای رفیقان پا می‌گذاریم؛ اینكه در و دیوار جهان سخت زرد و غبارآلود است و این صورت افسرده عالم با هیچ پرده‌ای از بافته‌های عقل و اندیشه، پنهان شدنی و پوشیدنی نیست و اینكه مرگ چنان محدودیت بنیادینی را برای معرفت و شناخت ما فراهم می‌آورد كه مجال باز كردن روزنی به سوی رازهای كهكشان‌وار و عظیم عالم را برایمان باقی نمی‌گذارد، همه و همه می‌توانند تا حدودی عظمت نقل دریافتی را كه بر جان شاعر مرگ‌اندیش نیشابور چیره شد بود، نشان دهند. در چنین وضعی البته پرواضح است كه یأس از عقل و شفقت بر خلق تا چه اندازه می‌تواند ژرفا داشته باشد.
    قبل از خیام،كسانی چون محمدبن زكریای رازی و ابوالعلاء معری نیز در اثر مرگ‌اندیشی و بی‌پاسخ دیدن پرسش‌های اصلی حیات، در باب تنگناها و بدبختی‌های شفقت‌انگیز زندگی انسان تأمل كرده بودند و در این میان، ابوالعلا، معری كه به بدبینی مشهورتر است، چاره درد بی‌درمان زندگی را جز «مرگ» نمی‌دانسته است. اما چیزی كه در باب خیام قابل توجه است، آن است كه مرگ‌اندیشی‌های او نه به «مرگ» بلكه به «زندگی» می‌انجامد و همه در خدمت غنیمت دیدن این مهلت كوتاه و «نصیب خود» بردن از آن قرار می‌گیرد.
    در نگرش خیام، اكنون كه ستون‌های عمر ما بر مرگ بنا نهاده شده و ناپایداری و زوال، اصل بنیادین جهان است، اكنون كه هجوم وسیع مرگ هیچ راه فراری را برای نجات و هیچ روزن نگاهی را برای شناخت باقی نگذاشته، اكنون كه یك سوگ و عذای فلسفی در عمق هستی عالم بر همه چیز و همه كس حاكم است و اكنون كه التیام هیچ اندیشه و شناختی نمی‌تواند ما در مقابل تراژدی واقعیت تسكین دهد،تنها چیزی كه باقی می‌ماند آن است كه رضایتمندانه واقعیت جهان را بپذیریم و از فرصت و مهلت عاجلی كه در اختیار داریم، نصیب خود را ببریم و سخت در این نكته بیندیشیم كه آنچه در این مهلت كوتاه عمر، فرصت سوز و تخریب‌گر است آن است كه هدفی را بیرون از آن جست‌وجو كنیم و به آن، تنها به عنوان مقدمه‌ای بنگریم كه خود اصالت ندارد و نمی‌تواند مقصود حقیقی ما واقع شود.
    از دی كه گذشت هیچ از او یاد مكن
    فردا كه نیامده‌ست فریاد مكن
    برنامده و گذشته بنیاد مكن
    حالی خوش باش و عمر بر باد مكن
    برای خیام، عمر بر باد كردن، در بند گذشته و آینده بودن است و این دو، حاصل غیاب «اندیشه مرگ» است. كسانی كه به «مرگ‌اندیشی» نرسیده و شجاعت پذیرش ناپایداری عالم و آدم را نداشته‌اند، خواسته یا ناخواسته اصل اساسی را بر بقا و ماندگاری عمر گذاشته‌اند و بنای زندگی خود را چنان ساخته‌اند كه گویی همواره باقی‌اند و دست نابودی و زوالی آنان را تهدید نمی‌كند. اینان به ناچار از هر آنچه این اصل بقا و ماندگاری عمر را تهدید كند یا در آن خدشه‌ای وارد سازد، در هراس و در رنجند. اما هزار افسوس و دریغ كه آنچه این اصل التیام‌بخش زوال‌پذیر سست بنیاد را تهدید می‌كند، متن واقعیت مرگ‌‌آلود جهان است. وقتی بخواهیم كاخ خوشبختی خود را بر بقای عمر و دوام زندگی بگذاریم، ناخواسته رنج گذشته و اندیشه آینده را به جان خریده‌ایم و در این میان، حال را از دست داده‌ایم. در غیاب «مرگ‌اندیشی» خیامی و با اصل قرار دادن «دوام عمر»، نسبت به گذشته چنان اندوهناك می‌شویم كه گویی گذشتگان هم می‌بایست می‌ماندند و گذشته‌ها نیز نباید می‌گذشت و اساساً این خلاف اصل بقای زندگی و دوام عمر است كه چیزی بگذرد و تمام شود. از طرفی، بر این اساس نسبت به آینده و فرداهای نامعلوم اندیشناك می‌شویم و تمام اكنون‌های خود را صرف دل نگرانی‌ها و ساخت و سازهای مربوط به آن می‌كنیم و چنین می‌اندیشیم كه امروز تنها و تنها مقدمه‌ای است برای رسیدن به فردا و البته فردا نیز مقدمه‌ای است برای فردایی دیگر؛ چنین است كه بدون اندیشه مرگ و با تكیه بر بقای زندگی، حقیقت زندگی كه همان «حال و دریافتن اكنون است، از دست ما می‌رود و صرف اندوه گذشته و اندیشه آینده می‌شود».
    حضور و سیطره «اندیشه مرگ» چنین وضعی را برهم می‌زند و «حال اندیشی» را در مقابل «محال اندیشی» جلوه می‌دهد. با پذیرش رضایتمندانه «اندیشه مرگ» كه هرگز بدون بی‌باكی خیام‌وار ممكن نیست، اصل بر همین ناپایداری و گذرا بودن زندگی و مرگ‌آلود بودن تمام لحظات و ذرات جهان است. وقتی زندگی همین است باید شجاعت پذیرش آن را داشته و در اثر پذیرش آن از اندوه نسبت به گذشته و از بار اندیشناكی نسبت به آینده‌ای كه نیامده و معلوم هم نیست كه بیاید، بیرون آمد و رهایی یافت.
    گویی خیام به ما می‌گوید چشم باز كن و ببین و حضور دائمی و سیال مرگ را در همه جا و همه چیز احساس كن و عمیقاً بپذیر؛ خیل گلرویانی را ببین كه از خاك اندامشان پیاله‌ها و سبوها ساختند؛ گرد رخسار نازنینانی را تماشا كن كه امروز بر رخ نازنینی نشسته؛ به تماشای سبزه‌ای بنشین كه از خاك به خاك رفتگان رسته و فردا نیز از خاك تو بر خواهد دمید؛ خاك‌های ناچیزی را ببین كه ناخاكسارانی چون كیقباد و پرویز را در خود جای داده و امروز لگدكوب بازی كودكان ساخته است و گوش خود را بر این خروش حقیقی بگشا كه «كو كوزه‌گر و كوزه‌خر و كوزه‌فروش»؛ اما در مقابل شكوه و هیمنه این واقعیت خم به ابرو نیاور خویشتن خویش را نباز. واقعیت راستین همین است؛ نه بكوش كه آن را به شكل دلخواه خود تفسیر كنی و نه تلاش كن كه آن را تغییر دهی چرا كه تمامی تفسیرهای عقلانی و آگاهانه از جهان، تنها از روی فریب و به صورت موقت التیام می‌یابند و تمام تغییراتی كه از دست ما بر می‌آید، تنها تصرف در سطح واقعیت است و این هرگز، حتی چیزی از سیطره و چیرگی واقعیت نمی‌كاهد تا چه رسد به آنكه بخواهد آن را كاملاً تغییر دهد. این نكته مهم است كه در نظر خیام تغییر و تحولات اصلاحی هرگز نمی‌تواند جهان را به دلخواه ما تغییر دهد؛ برای این منظور تنها و تنها راه، یك تحول انقلابی و بنیادین است كه البته سخت ناممكن است.
    گر بر فلكم دست بدی چون یزدان
    برداشتمی من این فلك را زمیان
    وز نو فلكی دگر چنان ساختمی
    كازرده به كام دل رسیدی آسان
    «مرگ» نمایانگر سیطره زوال‌ناپذیر و غیرقابل تغییر واقعیت اصلی زندگی ماست؛ از این رو جز با تسلیم رضایتمندانه به این واقعیت سترگ نمی‌توان از زندگی بهره گرفت؛ یعنی نمی‌توان از رنج گذشته و گذشته‌ها رهید و از زیر یوغ اندیشناكی‌های مربوط به آینده بیرون آمد و به جد «اكنون» را تنها مهلت و یگانه فرصت بودن دانست. در نظر خیام تنها فرصت ما همین مهلت «اكنون» است؛ مهلتی كه نه باید به اندوه گذشته مكدرش ساخت و نه باید آن را قربانی هدفی بیرونی در آینده‌ای كه آمدنش هیچ تضمینی ندارد،كرد. برای او، رنج آدمیان حاصل‌ «ای كاش چنین نبود» هایی است كه دائماً در وجودشان تكرار می‌شود و این «ای كاش»‌ها همه ناشی از نپذیرفتن واقعیت جهان و نداشتن شجاعت و بی‌باكی مواجهه رضایتمندانه با آن است و همین است كه جان آنان را در جهان تلخ كام و شكسته حال كرده و هر نوع شادی، دلخوشی، احساس خوشبختی و سعادتی را سخت آسیب‌پذیر و موقتی می‌سازد. از این‌رو، بی‌رنجی ظاهری كسانی كه در غیاب واقعیت و در پرتو غفلت از «مرگ» خوش می‌گذرانند و در اثر بزدلی و زبون اندیشی هرگز توان رویارویی با واقعیت را ندارند، بسیار سطحی و حتی شفقت‌انگیز است. اندیشه خیامی هرگز نسبتی با شادی‌های بزدلانه و خودشگذرانی‌های حاصل از زبون اندیشی و فرار از پذیرش شجاعانه واقعیت ندارد. تنها با پذیرش بی‌باكانه واقعیت زندگی كه همان ناپایداری و مرگ‌آلود بودن عالم است و در نتیجه آن با توجه به ارزش و اهمیت وقت و برداشت سهم و نصیب خود از آن است كه می‌توان به عالم خیامی نزدیك شد و در پرتو پذیرش خیام‌وار این احتشام و چیرگی واقعیت، شاد زیست و مایه خوشحالی را از این فرصت كوتاه بر گرفت.
    ای دل غم این جهان فرسوده مخور
    بیهوده نه ای، غمان بیهوده مخور
    چون بوده گذشت و نیست نابوده پدیده
    خوش باش و غم بوده و نابوده مخور
    منبع : هفته نامه خردنامه همشهری - 1387 - شماره 25، فروردین و اردیبهشت
    دوشنبه 25/7/1390 - 23:13
    مورد توجه ترین های هفته اخیر
    فعالترین ها در ماه گذشته
    (0)فعالان 24 ساعت گذشته